13930813154037743400691.mp3
5.16M
❖ نواے محــرم ❖
✦_✨_✦_✨_✦
🎤 حاج محمود کریمی
🌧 بیار اے بارون... ببـــار
#نوای_محرم
#پیشنهاد_دانلود #التماس_دعا
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
#با_کاروان_اسرا
✨❖ روایت ششم
😭 سر مطهر مولا در قصر ابن زیـاد
🔻 چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند، سر حسین ابن علی ؏ در داخل سپر کنار ابن زیاد قرار داشت، با چوب بر لب و دندان ابی عبدالله ؏ میزد و میخندید...
↫ زید ابن ارقم که از صحابه رسول خدا بود وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را مانند باران بر لب و دندان ابی عبدالله ؏ وارد میکند...
❥✦ صدا زد: ابن زیاد!! چوب را از لبان حسین ؏ بردار که بخدا قسم مکرر در مکرر دیدم که رسول این لبها را میبوسید😭
سپس شروع به گریستن کرد...
زید گفت: پسر زیـاد با امانت رسول خدا چه کردی...؟! سپس از مجلس خارج شد...¹
↫ قيس بن عباد در آن مجلس شوم بود كه ابن زیاد به او گفت: در مورد من و حسين چه نظري داری؟
❥✦ او پاسخ داد: روز رستاخيز اجداد گرانقدر و پدر والا مقام و مادر ارجمند او، كه درود خدا بر آنان باد، میآيند و در مورد او شفاعت میكنند و اجداد تو با پدر و مادرت نيز میآيند در مورد تو شفاعت مینمايند. ابن زیاد خشمگين گرديد و او را از محفل شوم خود بيرون كرد.²
📚 منابع:
۱. ارشاد مفيد، ص ۲۴۳.
۲. تذكره، ص ۲۵۷
🏴 أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ
سلام بر آن دندانهایی که با چوب خیزران زده شده
😭😭😭
••●✦✧✦✧✦●••
آهـ حسینم ...
بوسهی چوب به دندان تو میخورد...
دلم میلرزید
#امان_از_دل_زینب (س) 😭😭
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
#با_کاروان_اسرا ✨❖ روایت ششم 😭 سر مطهر مولا در قصر ابن زیـاد 🔻 چون اسرا را وارد کوفه کردند اب
چندی قبل، روزنامههای کوفه درشت تیتر زده بودند:
『اگر میخواهید چرخ اقتصادتان بچرخد، باید شمشیرهایتان علیه حسین بچرخد』
⇚ و کوفیان برای اقتصادی بهتر،
به لشکر پسر زیاد پیوستند
↯↻↯↻↯
و حالا شاهد گرداندن سر بر روی نیزهی امام زمانشان در کوچههای شهرشان هستند
و ماندهاند چه خاکی بر سرشان کنند...
#بدون_شرح
#حسینی_شویم
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
❖✨ ﷽ ✨❖ 😍 ؏ِـشْـقِ اَزَلـیٖ مَنْ ••●❥🌸✦🌸❥●•• هی فکر میکنم ... که چه شـد ؏ـاشقتــــ شدم؟ هی فکر می
❖✨ ﷽ ✨❖
😍 ؏ـشـقِ علیه السلام من
••●❥🌸✦🌸❥●••
مــنــم و...
این صنم و...
عاشـقی و...
باقی عمرم
#حسین_من 😍😍
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
•✦✨ کلام الله ✨✦•
❖✨ ﷽ ✨❖
دلش گرم خدایش بود
و قلبش مطمئن از حضور همیشگی او،
اگر توانست منزل به منزل
در اسارت باشد و
با قاتلان عزیز جانش همسفر...
آری...
دلش گرم خدایش بود
همان خدایی که خودش فرمود:
↯↻↯↻↯
🔰 سوره مبارکه بقره، آیه ﴿۲۵۵﴾
〖اللهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ...〗
【الله، كه جز او معبودى نيست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبك او را فرا گيرد و نه خوابى سنگين...】
#ڪلام_الله
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
❖✨ امام صادق علیه السلام فرمودند: 『هر كس خوش دارد كه روز قيامت، به خدا بنگرد و سختىهاى مرگ، و بيم
❖✨ ﷽ ✨❖
❃اربعیـ(حـ(پاےپیاده)ـرم)ـن❃
••●❥🌸✦🌸❥●••
ڪاش امسال خدا رزق مرا بنویسد
اربـعـیــن...
پـاے پیــاده...
حرم کربوبلا
#اللهم_ارزقنا_زیارة_الحسین(ع)
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
#با_کاروان_اسرا
✨❖ روایت هفتم
『ما رأیتُ الا جمـیـلا』
🔻 هنگامی كه خواهران و بانوان و كودكان حسين ؏ را به كاخ ابن زیـاد بردند، زينب دختر فرزانه فاطمه (س)، سادهترين لباس خويش را به تن كرد و بطور ناشناس وارد شد و زنان و كنيزان، او را در ميان گرفتند تا شناخته نشود؛ و آنگاه در ميان آنان نشست. ابن زيـاد پرسيد: اين بانويی كه نشسته است، كیست؟ و او پاسخ نداد. مردك سه بار پرسش كرد و زينب (س) پاسخ نداد، تا سرانجام يكی از كنيزكان گفت: اين زينب دختر فاطمه (س) است.
↫ ابن زیـاد گفت: ستايش خدای را كه شما را رسوا ساخت. مردانتان را كشت و بافتههای شما را دروغ و بی اساس شمرد.
✦✨ زينب (س) شهامتمندانه پاسخ داد كه: ستايش از آن خدای بی همتايی است كه ما را به بركت وجود گرانمايه محمد صلی الله عليه و آله و سلم كرامت بخشيد و ما را از پليديهای درونی و بیرونی كه شما در آن میلوليد، پاك و پاكيزه ساخت و اين تنها فاسق و بدسكال است كه رسوا میگردد و بدكار و بدكردار است كه تكذيب میشود، نه ما!
↫ ابن زیـاد گفت: كار خدا را با خاندانتان چگونه ديدی؟
✦✨ زینب (س) پاسخ داد: خدای بر آنان افتخار شهادت در راه خويش را مقرر ساخته بود و آنان در راه حق و عدالت جان را نثار كردند و به شهادتگاه خويش شتافتند، و من "هیـــچ چیـز به جـــز زیـبـایی ندیدم"، بزودی خدا تو و آنان را يك جا رويارو خواهد ساخت و آنگاه هر كدام دليل كار خويش را به او ارائه نموده و نزد او دادخواهی خواهيد كرد.
↫ ابن زيـاد كه رسوا شده بود و پاسخی نداشت، خشم آلود و هيجان زده گفت: خدای مرا از فرجام كار آن برادر طغيانگر و ياغيان سركش خاندانت -كه بر ضد حكومت و نظام اموی قيام كردند- خنك ساخت.
✦✨ دخت فاطمه (س) گريست و گفت: به جانم سوگند! كه بزرگ خاندانم را به شهادت رساندی، خون عزيزانم را بر زمين ريختی، شاخهام را بريدی و ريشهام را بر آوردی! اگر اين شقاوتها دلت را آرامش میبخشد و خنك میسازد، پس دل خوش دار.
↫ ابن زیـاد گفت: اين شيوهی سخن سرايی و سخن پروري است، به جانم سوگند، پدرت نيز شاعر و سخن سرايی چيره دست و سخن پرداز بود.
❥✦ زينب (س) فرمود: مرا چه و سخن سرايي و شعر پردازی؟ مرا فرصت اين نيست، اما دريغ و درد كه اين اندوه دل است كه بر زبان میرانم..
📚 اولین تاریخ کربلا
🏴 اَلسَّلامُ عَلى مَنِ احْتَجَّتْ فی مَجْلِسِ ابْنِ زِیـاد بِاحْتِجـاجـات واضِحَة، وَ قـالَتْ فی جَوابِه بِبَیِّنـات صـادِقَة، اِذْ قـالَ ابْنُ زِیـاد لِزَیْنَبَ سَلامُ اللهِ عَلَیْهـا: کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخیکِ الْحُسَیْنِ؟ قـالَتْ: مـا رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا،
سلام بر کسى که در مجلس پسر زیــاد استدلال کرد با دلائل آشکار و گفته هاى او را با دلیلهاى روشن و درست پاسخ داد، آنگاه که پسر زیاد به زینب (علیها السلام) گفت: چگونه دیدى کار خدا را نسبت به برادرت حسین؟ فرمود: «هـیـچ ندیدم مگر زیبایى»
••●✦✧✦✧✦●••
بر نیــزه ســـری روانه در صحرایـی
یک مشک و دو دست و غربت و تنهایی
با لحـن خوشی زینبـــ کبری میگفت
من هیـــچ ندیدهام بجــــز "زیبــایی"
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
⚠️ این که فقط در لشکر یزید نباشی اصلا کافی نیست...
در لشکر حسین که نبودی...
دیگر فرقی نمیکند که کجایی...
↯↻↯↻↯
این روزها را ببین...
تاریخ چه آبرویی میبرد از ”بی طرف” بودن...
از دفاع نکردن از حق و حقیقت...
#حسینی_شویم
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
•✦✨ کلام الله ✨✦•
❖✨ ﷽ ✨❖
⚠ مبادا کوفی بشویم
بایــد تاریخ بخوانیم ...
بایــد تاریخ بدانیم تا کوفی نشویم
کوفی شدن، بسیار آسانتر از آن است که میاندیشیم.
↯↻↯↻↯
🔰 سوره مبارکه آل عمران، آیه ﴿۱۰۵﴾
〖وَلَا تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ〗
【و مانند كسانى نباشید كه بعد از آنكه دلایل روشن برایشان آمد، باز هم اختلاف كرده و پراكنده شدند و آنان برایشان عذابى بزرگ است】
⇩ روزهای بعد از عاشورا، تاریخ هم شرمندهی درس عبرتهایی است که کوفیان بیوفا و نامرد به مردم همهی زمانها دادند...
درس عبرتهایی که ریشه در جهل و هوسهای کوفیان دارد، کوفیانی که خود را در دنیا و آخرت بی حسین کردند، که حقیقتا این سختترین عذاب عظیم است
#ڪلام_الله
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ امام صادق علیه السلام فرمودند:
『خداوند چهار هزار فرشته پريشان و غبار آلوده، بر قبر حسين عليه السلام گماشته است كه تا روز قيامت، بر او مىگِريند و هر كس را كه با شناخت حق او به زيارتش بيايد، بدرقه اش مىكنند تا به جايگاه امنش برسانند، و اگر بيمار شود، صبح و شب عيادتش مىكنند، و اگر بميرد، بر جنازهاش حاضر مىشوند و تا روز قيامت، برايش آمرزش مىطلبند』
📚 الكافی، ج ۴، ص ۵۸۱
#حدیث_روز #اربعین
#اللهم_ارزقنا_حـــرم
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
❖✨ امام صادق علیه السلام فرمودند: 『خداوند چهار هزار فرشته پريشان و غبار آلوده، بر قبر حسين عليه ال
❖✨ ﷽ ✨❖
❃اربعیـ(حــ(پاےپیاده)ــرم)ـن❃
••●❥🍂✦🍂❥●••
دلم خیـــــلی هــــواےِ ڪربلا ڪرده
دعا ڪنید من این اربعین حـــرم باشم
#اللهم_ارزقنا_زیارة_الحسین(ع)
••●❥🍂💔✦💔🍂❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
#با_کاروان_اسرا
✨❖ روایت هشتم
سـربـاز امـام زمـان
🔻 آنگاه ابن زیـاد به علی ؏ فرزند ارجمند حسين ؏ نظر افكند و پرسيد: نام تو چيست؟
✦✨ فرمود: علی ابن الحسين
↫ گفت: آيا خدا او را نكشت؟
آن حضرت، چيزی نگفت. ابن زيـاد گفت: چرا سخن نمیگويی؟
✦✨ فرمود: برادری داشتم كه نام او نيز علی و همنام من بود و او را سپاهيان تو كشتند.
↫ گفت: نه، خدا او را كشت
آن حضرت باز هم پاسخ نداد.
↫ ابن زيـاد گفت: چرا سخن نمیگويی؟!
✦✨ فرمود: آری! خدا روح و جان مردم را به هنگام مرگشان بطور كامل میستاند.¹ و هيچ كسی جز به فرمان خدا نمیميرد.²
↫ ابن زيـاد برآشفت و گفت: به خدا سوگند تو هم از آنانی! سپس به يكی از دژخيمان بارگاه ستم كه نامش مری بن معاذ احمری بود، فرياد برآورد كه: او را بكش!
✦✨ دخت فرزانه اميرمؤمنان ؏ او را دربرگرفت و گفت: هان ای ابن زيـاد! كشتارت از خاندان ما تو را بسنده است، آيا هنوز از خون ما سيراب نشدهای؟ و يا كسی از مردان ما را وانهادهای؟ و آنگاه دست بر گردن فرزند ارجمند برادرش افكند و فرمود: تو را به خدا سوگند باد كه اگر به او ايمان داری، اگر برادر زادهام را میكشی مرا نيز به همراه او بكش!
✦✨ و علی ؏ ندا داد كه: ای پسر زيـاد! اينك كه قصد جان من نمودهای، آيا فرد پروا پيشه و درستكاری هست كه خاندان پيامبر را خداپسندانه به مدينه برساند؟
↫ ابن زيـاد به عمه و برادرزاده نگريست و گفت: شگفت از مهر خويشاوندی و پيوستگی! به خدا سوگند زينب دوست دارد اگر برادرزادهاش كشته میشود او نيز كشته شود!³
📚 منابع:
۱. سوره زمر، آيه ۴۲.
۲. سوره آل عمران، آيه ۱۴۵
۳. اولین تاریخ کربلا
••●✦✧✦✧✦●••
🔰زینب که باشی...
در وجودت جز یاور امام زمان بودن هیـــــچ چیزی نمیبینی
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌🏼لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
#کرامات_حسینی (ع) ۱
🏴 يكى از شيعيان در بصره هر سال دهه عاشورا روضه خوانى مىكرد اين بنده خدا ورشكست شد و حتى خانهاش را هم فروخت.
👈🏼 نزديك محرم بود با همسرش داخل منزل روى تكه حصيرى نشسته بودند، همسرش مى گويد: يك وقت ديدم شوهرم منقلب شد و فرياد زد.
گفتم: چه شده؟
😔 گفت: اى زن ما همه جور مى توانستيم دور و بر كارمان را جمع كنيم، آبرويمان يك مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرويمان برود، هر سال دهه عاشورا روى بام خانه ما يك پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آيند ما هم وضعمان ايجاب نمىكند و دروغ هم نمىتوانيم بگوئيم آبرويمان جلوى مردم مىرود.
😭 يكدفعه منقلب گرديد، گفت: اى حسين مپسند آبرويمان ميان مردم برود، قدرى گريه كرد.
🔰 همسرش گفت: ناراحت نباش يك چيز فروشى داريم. من هيجده سال زحمت كشيدم يك پسر بزرگ كردم پسر وقتى آمد گيسوانش را مىتراشى، و فردا صبح دستش را مىگيرى مىبرى سر بازار و به يك قيمتى او را بفروش و پولش را بياور و اين چراغ محفل حسينى را روشن كن.
زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضيه را پرسيدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد، اشكالى ندارد
▪ به خانه برگشتند يك وقت ديدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مىگويد وقتى وارد منزل شدم ديدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مىكند و گريه مىكند، پدرم مرتب مرا مشاهده مىكند اشك مىريزد گفتم: مادر چيزى شده؟
مادر گفت: پسر جان ما تصميم گرفتهايم تو را با امام حسين (ع) معامله كنيم.
پسر گفت: چطور؟ جريان را نقل كردند
😍پسر گفت: به به حاضرم چه از اين بهتر....
شب صبح شد گيسوان پسر را تراشيدند، پدر دست پسر را گرفت كه به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش پس يكمقدار بسيار زيادى گريه كردند و از هم جدا شدند.
👥 پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان، تا غروب آفتاب هيچكس او را نخريد، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت: امشب هم مىبرمش خانه يكدفعه ديگر مادرش او را ببيند فردا او را مىآورم و مىفروشم.
✨ تا اين فكر را كردم ديدم يك سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسيمه نزد ما آمد بمن سلام كرد جوابش را دادم.
فرمود: آقا اين را مى فروشى؟ (نفرمود غلام يا پسرت را مى فروشى)
گفتم: آرى.
فرمود: چند مى فروشى؟
گفتم: اين قيمت، يك كيسه اى بمن داد ديدم دينارها درست است.
فرمود: اگر بيشتر هم مى خواهى به تو بدهم،
من خيال كردم مسخرهام مى كند. گفتم: نه.
فرمود: بيا يك مشت پول ديگر بمن داد. فرمود: پسر جان بيا برويم.
😭 تا فرمود پسر بيا برويم، اين پسر خود را در آغوش پدرش انداخت، مقدار زيادى هم گريه كرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از دروازه بصره رفتند بيرون.
پدر مىگويد: آمدم منزل ديدم مادر منتظر نتيجه بود گفت: چكار كردى؟ گفتم: فروختم. يك وقت ديدم مادر بلند شد گفت: اى حسين به خودت قسم ديگر اسم بچهام را به زبان نمىبرم.
✨ پسر مىگويد: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از دروازه بصره خارج شديم بغض راه گلويم را گرفته بود بنا كردم گريه كردن، يك وقت آقا رويش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گريه مىكنى؟
💠 گفتم آقا اين اربابى كه داشتم خيلى مهربان بود، خيلى با هم الفت داشتيم، حالا از او جدا شدم و ناراحتم.
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آرى پدرم.
فرمود: مىخواهى برگردى نزدشان؟
گفتم: اگر بروم مىگويند تو فرار كردى.
فرمود: نه پسر جان، برو پائين من را پائين كرد
✨ فرمود: برو خانه، اگر گفتند فرار كردى بگو نه، حسين مرا آزاد كرد.
يك وقت ديدم كسى نيست.
پسر آمد در خانه را كوبيد مادر آمد در را باز كرد.
گفت: پسرجان چرا آمدى؟ دويد شوهرش را صدا زد گفت: به تو نگفته بودم اين بچه طاقت نمىآورد، حالا آمده.
⁉پدر گفت: پسر جان چرا فرار كردى؟ گفتم: پدر بخدا من فرار نكردم، #حسين (ع) مرا آزاد كرد.
📚 منبع: دارالسلام
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌🏼لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
❖✨ ﷽ ✨❖ ❃ حسـ ❥ ـین جـ ❥ ـان... ❃ ••●❥🌸✦🌸❥●•• چـقـدَر حال قشنگی است میان من و تــ ❥ ـ
❖✨ ﷽ ✨❖
😍 ؏ـشـقِ علیه السلام من
••●❥🌸✦🌸❥●••
زِ تمام بودنیها
تو همین از آنِ من باش
که به غیرِ با تــو بودن
دلم آرزو نــدارد
#حسین_من 😍
#اللهم_ارزقنا_حـــرم
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
Mahmoud Karimi - Ye Ghalb Mobtala To Sinast (128).mp3
6.26M
❖ نواے محــرم ❖
✦_✨_✦_✨_✦
🎤 حاج محمود کریمی
یه قلب مبتلا تو این سینهاست
مریضم و دوام ابالفضله
#نوای_محرم
#پیشنهاد_دانلود #التماس_دعا
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
•✦✨ کلام الله ✨✦•
❖✨ ﷽ ✨❖
چشمی ڪه در عـزاے تـــو
تر میشود حسین
بی حــرمَتیاست
ڪه خیره به نـامحـرمی شود
↯↻↯↻↯
🔰 سوره مبارکه غافر، آیه ﴿۱۹﴾
〖يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ〗
【و خدا بر نگاه خیانت چشم خلق و اندیشههای نهانی دلها (ی مردم) آگاه است】
⚠️ خیلی مواظب توشههایی که تو محرم جمع کردیم، باشیم
#ڪلام_الله
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
•✦✨ کلام الله ✨✦• ❖✨ ﷽ ✨❖ چشمی ڪه در عـزاے تـــو تر میشود حسین بی حــرمَتیاست ڪه خ
❖✨ حضرت زهرا علیها السلام فرمودند:
『هرگاه گریه کنندگان بر حسینم داخل بهشت شوند، من هم داخل بهشت میشوم』
📚 اشک حسینی سرمایه شیعه،
به نقل از البکا ص ۸۶
#حدیث_روز
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
#با_کاروان_اسرا
✨❖ روایت نهم
😭 قـاری قــرآن
🔻 بعد از سخنان شجاعانه حضرت زینب (س) که باعث بیداری در مردم مجلس ابن زیـاد شد
↫ ابن زیـاد به منظور پیاده کردن قدرت خود و پیشگیری از حرکت احتمالی مردمی که از جنگ با ابی عبدالله پشیمان شده بودند و صدای گریه و شیونشان بلند بود، دستور داد سر حسین ؏ و سایر شهدا را در کوچههای کوفه بگردانند تا مردم بدانند قدرت از آن کیست!
❥✦ زید ابن ارقم میگوید: در غرفه خود نشسته بودم دیدم سر حسین ؏ را بالای نیزه در کوچهها میگردانند...
✨ شنیدم سر مبارک امام آیهای از سوره کهف میخواند:
〖آیا گمان میکنی که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ماست〗
✌️ از شنیدن این آیه از سربریده اباعبدالله ؏ مو بر تنم راست شد و بی اختیار صدا زدم:
『یابن رسول الله! حرف زدن سرِ تو از داستان زنده شدن اصحاب کهف هم عجیبتر است!』
📚 بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۲۱
••●✦✧✦✧✦●••
اے هلال من به بالاے سنان قرآن بخوان
قارے قرآن و قرآن را زبان، قرآن بخوان
با صداے خود مسخر کن تمـام کوفه را
کوفه را هم کربلا کن
همچنان قرآن بخوان
تا مگر آواے قرآن تــــو آرامــم کند
بر فراز نیزه اے آرام جـان قرآن بخوان
صوت قرآن سـر تو، سربلنـــدم میکند
تا نگشته قامت زینب کمـان قرآن بخوان
😭😭😭
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
لشکرصاحبالزمانعج
#با_کاروان_اسرا ✨❖ روایت نهم 😭 قـاری قــرآن 🔻 بعد از سخنان شجاعانه حضرت زینب (س) که باعث بیداری
❖✨ ﷽ ✨❖
😭 برادر زینبـــ
✦_✨_✦_✨_✦
اصلاً مهم كه نيست، بگويند خارجی
قرآن نخوان، ضريحِ لبت آيه آيه شد
#آهـ... #حسین_من 😭😭
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
#کرامات_حسینی (ع) ۲
🌳 برزخ زوار حسين (ع)
🔰 يكى از علماء نجف اشرف كه يك شخصيت علميست مقيد بود هر هفته روزهاى پنجشنبه كه حوزه تعطيل مىشد صبح كه نماز مىخواند پياده از راه خانه كه يك راه كويرى بود تقريبا سيزده فرسخ مىآمد كربلا براى زيارت حضرت سيدالشهداء (ع) و بعد برمىگشت.
◥✧ به او گفتند: آقا شما ديگر پير شدهايد ناتوان گرديدهايد سرما گرما حركت مىكنيد مىرويد كربلا، آخر آن هم پياده پس سواره برويد زيرا براى شما زحمت است.
❣ ايشان فرمودند: واقعش آن وقتى كه چيزى نديده بودم مىرفتم حالا كه چيزها هم ديدم نروم...
⁉ گفتند: چه ديدى؟
🌀 فرمود: 【يك سال تابستان هوا خيلى گرم بود نماز صبح را خواندم رسم اين بود يك مقدار غذا يك كوزه آب يك عصا آن هم آن غذا را مىبستم توى بستهاى با كوزه آب مىگذاشتم سر عصا و عصا را مىانداختم سر شانه و راه مىافتادم.
☀ قدرى كه از نجف بيرون آمدم در آن هواى قلب الاثر تشنه شدم، گفتم: از اين آبها بخورم اما حيفم آمد ديدم يك كوزه آب بيشتر نيست به راه افتادم هوا خيلى گرم بود يك مقدار ديگر راه آمدم كم كم آفتاب بالاى سرم آمد ديدم ديگر نمىتوانم تحمل كنم گفتم: مقدارى از اين آبها بخورم عصا را برگرداندم كوزه را برداشتم نگاه كردم ديدم تمام آبها بخار شده رفته هوا يك قطره آب توى كوزه نيست
🌞 واى من تشنه وسط بيابان... ديگر نفهميدم چه شد چشمهايم سياهى رفت خوردم زمين از هوش رفتم.
🌳 در چه حالى بودم نمىدانم، يك وقت ديدم نسيم خنكى به صورتم خورد چشمهايم را باز كردم ديدم باغ و گلستان درختها نهرهاى جارى... بَه چقدر عالى اينجا كجاست اين درختها چيه اين نهرهاى جارى چيه اين آدمهاى خوشرو وزيبا و تو دل بُرو كيا هستند.
💠 از جاى خودم بلند شدم كوزه هم دستم بود ولى خشك و آب داخل آن نبود آمدم به اين آقايانى كه تشريف داشتند گفتم: آقا اينجا كجاست من بين نجف و كربلا اين تشكيلات را نديده بودم؟
✨ گفتند: حالا آب را بخور چون تشنه هستى كوزه ات را هم پركن چون به دردت مى خورد بعد ما به شما مىگوئيم كجا هستى وقتى از آب خوردم ديدم عجب آبى اين چه آبى است!؟ چقدر لذيذ چقدر عالى كوزهام را پر كردم سر حال شده آمدم جلو.
⁉ گفتم: خوب آقايان اينجا كجاست؟
🏴 گفتند: اينجا عالم برزخ زوار قبر آقا امام حسين (ع) است يعنى آنهائى كه حساب با امام حسين (ع) باز كردند عالم برزخ ايشان اينجاست. يك وقت ديدم باد گرم به صورتم مىخورد چشمهايم را باز كردم ديدم همان وسط صحراى نجف است هيچ اثرى از آن درختها و باغها نيست و فقط آنچه كه هست كوزه پر از آب است اما از آن آبها...】
👈🏼 گفت: حالا منى كه به چشمم اين چيزها را ديده حالا ديگر زيارت آقايم امام حسين (ع) را ترك كنم. اى كسانى كه با امام حسين (ع) حساب باز كرديد خيلى قدر خودتان را بدانيد.
📚 کرامات الحسینیه (ع)، ص ۱۶۳
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌🏼لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman
سلام هــــر سحــــرم
جانب نگاه شمــاست
شروع صبح من هستی
روال از این بهتـــر؟
❖✨السلام علیڪ یا اباصالح المهدے
#سلام_امام_زمانم
••●❥💚❥●••
@Lashkar_sahebazzaman