در روزی که همه به بهانه هنرنمایی موشکهای یارانت از تو میگویند و مینویسند، من چه حال غریبی دارم...
از صبح فکر میکنم همه شعر و کلمه برایت میبافند تا تحسین و تقدیرت کنند
و من، در آستانه بازگشت از سفری طولانی در غربت و شگفتی فقط میاندیشم درین دنیای پرشتاب و عجیب، با این تصاویر و کلمات مینیمال، و مردمان عجول، آیا کارم درصرف این زمان طولانی برای خلق کتابی شایسته و کامل از شما درست بوده است؟
من که کوشیدم هر کلمه را آینهای کنم تا سخن آنانی که درکت کردند، یارت بودند و حرفی از تو در دل داشتند را درست بنویسم تا بماند
برای کسانی که در هر زمان، میخواهند بفهمند تو چگونه حسن شدی و مقدم؟
خاطراتی که چون دانههای درخشان تسبیحی بینظیر، دور افتاده بودند از هم، به نخ کلمات درآورم... با ترتیبی درست، زیبا و خواستنی، چنان که میخواستی!
حسن آقای عزیز!
شاهد و شهید بزرگ من!
چگونه سپاس گویم تو را و خدایت را که اذن و صفای حیات به شهیدان داد
چگونه تشکر کنم از پیامی که میرسانی و میفهمانی:
خودم همینجا هستم!
تو کارت را درست و کامل بکن، بقیهاش اصلا کار تو نیست!
اصلا یادت نرود، نه من کارهای بودم، نه تو! خدا خواست، و تو هم اگر میخواهی زرنگی کنی، خودت را، انتخابت و اختیارت را لایق تحقق اراده الهی کن... والسلام!
🌾🌷🌾🌷🌾
*و این تو نبودی که [تیر را]انداختی، بلکه خدا انداخت... و خدا میخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند..
🌾🌷🌾🌷🌾🌷
۲۶ دی ۱۴۰۲
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#برادران_شهیدم
#دلتنگی_یک_نویسنده
#شهدا_زندهاند
#دلنوشته
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban