eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
726 دنبال‌کننده
518 عکس
203 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
هم بچه‌های ، را دوست داشتند، هم و . او با چهره‌ای متبسم، در روزهای پر کار و بحرانی، به کارها سرعت و هماهنگی می‌داد. با این‌که سن‌وسالی نداشت و تعدادی از نیروهای مدرس از او بزرگتر بودند اما با بزرگْ‌منشی هوای همه را داشت. با تک‌تک بچه‌های مدرس آشنا بود، مشکلات‌شان را می‌دانست و برایشان دنبال چاره می‌گشت تا با خیال راحت در خدمت کارشان باشند! بیشتر بچه‌ها که بسیجیان فعال مساجد و پایگاه‌های مختلف در کرج، ملارد، فردیس و مناطق اطراف بودند، توسط خود او وارد مدرس شده بودند. هروقت نیرو لازم می‌شد، بچه‌های مدرس نزدیکان و دوستان معتمدشان را معرفی می‌کردند. به‌مرور زمان، در مدرس چند برادر، باجناق، پسر عمو، بچه ‌محل، هم‌هیئتی و حتی پدروپسری به‌نام بایرامعلی و بهمن صفری مشغول کار شدند. بایرامعلی صفری، در یکی از صنایع وزارت دفاع مشغول کار شده بود. او تازه بازنشست شده بود که دوست قدیمی‌اش مهدی دشتبان‌زاده، با توجه به رفتار، توانایی فنی و سخت‌کوشی بایرامعلی او را به کار جدید دعوت کرده بود. بایرامعلی در سال 87، علی‌رغم این که جنس کار در مدرس را می‌دانست، پسرش بهمن را که دیپلم فنی داشت، به مجموعۀ سازمان جهاد آورد و پدروپسر، همکار هم شدند... آنها با هم شهید شدند، با همه جسم و جانشان⚘️⚘️😭😭 و درود بر زنی که در یک روز، هم همسر شهید شد، هم مادر شهید و ما هنوز او را نمی‌شناسیم😔 🔻لطفا بدون لینک منتشر نشود https://eitaa.com/lashkarekhoban