eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
755 دنبال‌کننده
504 عکس
185 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: m_sepehri@
مشاهده در ایتا
دانلود
دوشنبه 28/7/59 ... حدود ساعت 10 بود که دوباره تیراندازی به‌سوی ما را آغاز کردند. این بار احتمالاً با موشک بود که می‌کوبیدند، که یکی از آن‌ها به بالای سنگر اصابت کرد و لب محسن بر اثر ریزش سنگ جراحت برداشت و ما درازکش در سنگر خوابیده بودیم، چرا [که] نه دستور حمله داشتیم و نه سلاح سنگین. دو خمپارۀ 60 نیز بلااستفاده بود. پس از مدتی آرامش، دوباره تیراندازی از تپۀ دشمن به‌سوی ما آغاز گشت. از شواهد عینی معلوم بود که روحیه‌ها به‌کلی ضعیف گشته. نکتۀ جالبْ آمدن عبدی به سنگر ما بود که گفت علی را دیده و با مرتضی و آیت‌ا... منتظری به پادگان آمده‌اند. اوضاع جبهۀ آن‌ها تعریفی نداشت. با عبدی به سنگر مجاور نقل‌مکان کرده، و هنگام گرفتن غذا تیر و موشک به‌سویم شلیک شد. احساس تنهایی می‌کردیم، چراکه اطراف ما حدود 100 یا 200 متر نیروهای دشمن [بود] و بقیۀ اطراف مبهم [بود] و نیروهای خودی از ما دور بودند و ما فقط با یک اسلحه به مقابلۀ توپ و تانک و موشک و خمپاره رفته بودیم و کاری هم جز پاسداری از تپه از ما ساخته نبود. تا عصر، دوباره آرامش برقرار شد. حدود شب دوباره به سنگر اولیه بازگشتیم و هم‌قسم شدیم که تا آخرین نفس بجنگیم ولی مفت در سنگر کشته نشویم... (از یادداشت‌های شهید حسن طهرانی مقدم در اولین روزهای حضورش در دفاع مقدس) https://eitaa.com/lashkarekhoban