eitaa logo
لشکر زینبیون
3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
531 ویدیو
31 فایل
کانال رسمی لشکر خط شکن زینبیون 📡اخبار جهان اسلام، جبهه مقاومت، سیره شهدای مدافع حرم زینبیون مجاهدان عارفی که شور حسینی دارند
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 آرزویش شهادت در دفاع از حرم اهل بیت (ع) بود شھید واجد علی زمانی که تصمیم گرفت برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به سوریه برود با مادرش تماس گرفت و اول از ایشان اجازه خواست. مادرش ابتدا مخالفت کرد، اما بعد از چند روز مجدداً تماس گرفت و اجازه خواست، مادر گفت: برایم سخت است تو را به جبهه جنگ بفرستم، اما از آن طرف هم اگر اجازه ندهم نمی‌دانم در آخرت چه جوابی به حضرت زینب (س) بدهم، آن‌هم وقتی که می‌بینم هم‌محلی‌هایم فرزندانشان را برای دفاع از اسلام فرستاده‌اند. چه تفاوتی میان آن‌ها و فرزندان من وجود دارد؟ از این رو مادر راضی شد. دوست شہید| روزنامه جوان 📱t.me/lashkarezainabyon 🔔 eitaa.com/lashkarezainabyon 📷 sapp.ir/lashkarezainabyon
📷 شهادت در غربت شهید مقبول حسین مهربان و دوستداشتنی بود. به ایتام و فقرا توجه خاصی داشت. برایشان لباس و غذا تهیه می‌کرد، گره مشکلاتشان را باز و مایحتاج زندگی‌شان را فراهم می‌کرد.در مراسم عزاداری ائمه معصومین (ع) چنان خالصانه خادمی می‌کرد که گویی صاحب مراسم مسجد یا حسینیه است. هر جمعه غسل جمعه می‌کرد و نیمه‌های شب با نور شمع به تلاوت قرآن می‌پرداخت. مقبول به ایران سفر می‌کند و در جریان حضور در جبهه مقاومت به شهادت می‌رسد. همسرش می‌گوید: سال‌ها قبل از آغاز جنگ در عراق و سوریه به من گفت: من در کشوری غریب به شهادت خواهم رسید و شما با رخت عزا به تشییع من خواهی آمد. آرزوی همیشگی شهید مقبول حسین در جبهه مقاومت و در جوار حرم بی‌بی زینب (س) برآورده شد. فاطمه بیضائی| روزنامه جوان 📱t.me/lashkarezainabyon 🔔 eitaa.com/lashkarezainabyon 📷 sapp.ir/lashkarezainabyon
📷 شاخصه‌اي در وجود شهيد وجاهت‌علي مجاهد پاكستاني بدون مرز يكي از خاص‌ترين شاخصه‌هاي اخلاقي برادرم هديه دادن بود. در سخت‌ترين شرايط مالي به هر بهانه‌اي هرجا مي‌رفت خواهرانش را فراموش نمي‌كرد. به ايشان مي‌گفتيم تو كوچك‌تر از ما هستي و نيازي نيست از اين كارها كني، ولي هميشه با ذوق و شوق خودش براي مادر و خواهرهايش هديه مي‌خريد. برادرم قلب مهرباني داشت. وجاهت از زماني‌كه به ايران آمد خيلي تغيير كرده بود. آنقدر به دروس ديني علاقه داشت كه دبيرستان را رها كرد و گفت مي‌خواهم براي ادامه تحصيل به حوزه بروم. ابتدا در همان پاكستان به حوزه رفت. بعد به پدرگفت مي‌خواهم به ايران بروم و آنجا وارد جامعه‌المصطفي شوم. پدر هم موافقت كرد. حضور در ايران و تحصيل در حوزه تأثيرات خوبي روي ايشان گذاشته بود. برادرم اهل نماز شب بود. سه سال درس خواند و مدتي بعد براي دفاع از حرم رفت. گفته بود گويي از طرف بي‌بي زينب(س) دعوتنامه‌اي برايم آمده كه بايد به آن لبيك بگويم. دو ماه بعد از حضور در جبهه مقاومت اسلامي هم به فيض شهادت نائل آمد. خواهر شهيد | روزنامه جوان 📱t.me/lashkarezainabyon 🔔 eitaa.com/lashkarezainabyon 📷 sapp.ir/lashkarezainabyon
📷 تکفیری ها از عراق و سوریه جارو میشوند شهدای مدافع حرم اگر نبودند، ما باید حالا با عناصر فتنه گرِ خبیثِ دشمنِ اهل بیت و دشمن مردم شیعه در شهرهای ایران میجنگیدیم. جلوی این تکفیری ها [در عراق] گرفته شد، تودهنی بهشان زده شد، تارومار شدند، حالا که دارند بکلی ازاله میشوند، جارو میشوند. در سوریه هم همین جور. ‌‌امام سید علی خامنه ای دامت برکاته|۱۳۹۶/۰۳/۲۸ 📱t.me/lashkarezainabyon 🔔 eitaa.com/lashkarezainabyon 📷 sapp.ir/lashkarezainabyon
📷 تکفیری ها از عراق و سوریه جارو میشوند شهدای مدافع حرم اگر نبودند، ما باید حالا با عناصر فتنه گرِ خبیثِ دشمنِ اهل بیت و دشمن مردم شیعه در شهرهای ایران میجنگیدیم. جلوی این تکفیری ها [در عراق] گرفته شد، تودهنی بهشان زده شد، تارومار شدند، حالا که دارند بکلی ازاله میشوند، جارو میشوند. در سوریه هم همین جور. ‌‌امام سید علی خامنه ای دامت برکاته|۱۳۹۶/۰۳/۲۸ 📱t.me/lashkarezainabyon 🔔 eitaa.com/lashkarezainabyon 📷 sapp.ir/lashkarezainabyon
📷 آرزویش شهادت در دفاع از حرم اهل بیت (ع) بود شھید واجد علی زمانی که تصمیم گرفت برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به سوریه برود با مادرش تماس گرفت و اول از ایشان اجازه خواست. مادرش ابتدا مخالفت کرد، اما بعد از چند روز مجدداً تماس گرفت و اجازه خواست، مادر گفت: برایم سخت است تو را به جبهه جنگ بفرستم، اما از آن طرف هم اگر اجازه ندهم نمی‌دانم در آخرت چه جوابی به حضرت زینب (س) بدهم، آن‌هم وقتی که می‌بینم هم‌محلی‌هایم فرزندانشان را برای دفاع از اسلام فرستاده‌اند. چه تفاوتی میان آن‌ها و فرزندان من وجود دارد؟ از این رو مادر راضی شد. دوست شہید| روزنامه جوان @lashkarezainabyon
شهید مدافع حرم واجد علی - فارسی.pdf
327K
ویژہ نامه |زندگی نامه شهید مدافع حرم واجد علی 🔸 رویای صادقه: واجد علی قبل از نماز صبح بیدار شد به رزمندگان می گوید: من امروز شهید می شوم. او در عملیات ابوکمال شرکت می کند این عملیات 3 روز طول کشید. حاج کامل هم رزم شهید می گوید: چند دقیقه قبل از شهادتش، تبسم به لب داشت، سوال کردم؟ چرا در جنگ می خندی، تو برای جنگیدن آمدی؟ 🔹 گفت: برای همین می آمدم، برای من فرقی ندارد. او سه ساعت قبل از شهادتش در روز ۲۸ آبان ۹۶ به مادرش تماس گرفت، گفت: عملیاتی سخت در پیش داریم، اگر من شهید شدم برایم گریه نکنید! شاید حضرت زینب (سلام الله علیها) ناراحت شود، با بی‌تابی‌های‌تان ایشان را نرنجانید. واجد علی همان روز ساعت 10صبح در منطقه سکریه بوکمال سوریه توسط حمله تکفیری های داعش، تیر دشمن قلب او را که از درد فراق رنجور بود مداوا نمود و مست از شراب ناب شهادت بر آستان دوست درآمد. @lashkarezainabyon
📷 از وصیت نامه شهید مدافع حرم علیرضا جیلان رزمندگان عزيز در جبهه ها خون پاكشان را اهدائى اسلام عزيز مى كنند شما مسئوليد كه نگذاريد خون ماوديگربرادران پايمال شود .پيامى كه به ملت ايران وشهر خودمان دارم اين است كه اى مردم مستضعف ايران شمابايد نگذاريد خون عزيزان خود هدربرودشمابايدازهرگونه بى حجابى وغيره در شهرستانها جلوگيرى كنيد .كمى اى خواهران بى حجاب فكر كنيد ببينيد كه برادران مادر جبهه ها براى چى شهيد مى شوند آيا نه فقط براى اسلام است شما خواهران مسئوليددرقبال‌يكايك خون اين شهيدان. کتاب تذکرة الشهدای زینبیون @lashkarezainabyon
شهید علیرضا جیلان - فارسی.pdf
330.2K
ویژہ نامه |زندگینامه فرمانده لشکر زینبیون شهید مدافع حرم علیرضا جیلان بروجنی 🔹 محاصره خانمش می گوید وقتی برگشت برایم از 5 روز بی خبری گفت که همراه رفقایش در محاصره افتاده بودند . گفت داعش هر چهار طرفشان را گرفته بودند . بی آذوغه و لباس و پتوی گرم . در اوج زمستان و آن هم زمستان سرد بیابان . گفت چند نفر از دوستانش کنار خودشان از سرما جان داده بودند و به درجه والای شهادت نائل گشته بودند. گفت باور کن شب آخر عزرائیل را با چشمان خودم دیدم . از سرما دو به دو همدیگر را بغل کرده بودیم و گوشه ای کز کرده بودیم . احساس می کردیم دیگر لحضه های آخر است . نه توانی به بدن داشتیم ونه جانی نه نیرویی برای مبارزه... دوستانم یک به یک جان می دادند و شهید می شدند و من نمی توانستم برایشان کاری کنم . گفت فقط امیدمان به خدا بود که در لحظه های آخر به کمکمان آمدند و مار را از محاصره نجات دادند. @lashkarezainabyon