29.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺قصیده «صبراً يا حداي» با ترجمه کامل🔺
مقطع الثاني
#محمد_الجنامـے
#ترجمه_صبراًياحدي
«صبراً ياحداي»
الـرادود : محمـد الجنامـی
الشاعـر : كرار حسين الكربلايي
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
صبراً يا حداي بت فاطمه هاي
ای ساربان کمی صبر کن ... این قافلهی دختر فاطمه است
هاي الأسيره العالهزل چانت امیره
بانوی اسیری که سوار شتر است، شاهزادهای محتشم بود
دار الوکت دار خلاها تحتار
گردون روزگار گردید و باعث شد حیران بماند
بظهریه وحده فارگت کل العشیره
در یک نیمروز همهی قوم خویش را از دست داد
صاحت یعباس یلیث الکتیبه
فریاد برآورد ای عباس ای شیر بیشه
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
بالله يا حادي الضعينه بهونك امشي بالدرب
هان ای ساربانِ قافله، در راه آرامتر حرکت کن
من ظهر عاشور زینب بعد ما عدها گلب
از ظهر عاشورا تاکنون زینب دیگر دلی در سینه ندارد
مخدره و عافت أهلها مذبحين على الترب
بانویی عفیف که اهل و خانوادهاش را سر بریده بر روی خاک رها کرد
امفارگه اخوه و انت تدري مفارگ الخوه صعب
از برادرانش جدا شده است و تو میدانی که جدایی از برادر بسیار سخت است
ما عدها خوان بیها الدهر خان
برادری برایش نماند ... روزگار به او جفا کرد
و راس الأخو تشوفه اعلى راس السمهريه
و سر برادرش حسین را بر فراز نیزه میبیند
عالهزله و تنوح غالیها مذبوح
سوار بر شتر ناتوان زاری میکرد ...عزیزش را سر بریدهاند
منهو الیصدگ اخت ابو فاضل سبیه
چه کسی باور میکند خواهر ابالفضل اسیر شده است
مسبیه تنگاد چبیره المصیبه
زینب اسیر برده شود! چه مصیبت بزرگی است
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
صبراً يا حداي بت فاطمه هاي
ای ساربان کمی صبر کن ... این قافلهی دختر فاطمه است
هاي الأسيره العالهزل چانت امیره
بانوی اسیری که سوار شتر است، شاهزادهای محتشم بود
دار الوکت دار خلاها تحتار
گردون روزگار گردید و باعث شد حیران بماند
بظهریه وحده فارگت کل العشیره
در یک نیمروز همهی قوم خویش را از دست داد
صاحت یعباس یلیث الکتیبه
فریاد برآورد ای عباس ای شیر بیشه
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
اشلون یا حادي الضعينه طول زينب ينلمح
ای قافلهسالار چگونه ممکن است لحظهای قامت زینب دیده شود؟
خطوه تمشی و گلب زینب ینجرح میّه جرح
زینب با یک گام برداشتن، قلب او به صد زحم زخمی میشود
دنّی لیها رمح اخوها عتاب عدها اویه الرمح
نیزهای که سر برادرش بر روی آن است را نزدیک بیاور، میخواهد با نیزه سخن گوید
تگله راس حسین جیبه و خلّی اخته تنذبح
به نیزه میگوید، سر حسین را به من بده و بگذار سر خواهرش از تن جدا شود
ما نامت العین شیبها الحسین
چشمانش به خواب نرفت ... حسین او را پیر ساخت
حرمه بعمر خمسین عام و تصعد النوگ
بانویی در سن پنجاه سالگی است و سوار بر شترها میشود!!
والله هظیمه تسمع شتیمه
ستم بزرگ و سختی است که زینب دشنام بشنود
دمعتها تنزل سکته بس الگلب محروگ
اشکش در سکوت جاری میشود اما قلبش سوخته است
راعي العلم وين؟ أنه منين اجيبه
علمدار کجاست؟ از کجا و چگونه او را حاضر کنم
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
صبراً يا حداي بت فاطمه هاي
ای ساربان کمی صبر کن ... این قافلهی دختر فاطمه است
هاي الأسيره العالهزل چانت امیره
بانوی اسیری که سوار شتر است، شاهزادهای محتشم بود
دار الوکت دار خلاها تحتار
گردون روزگار گردید و باعث شد حیران بماند
بظهریه وحده فارگت کل العشیره
در یک نیمروز همهی قوم خویش را از دست داد
صاحت یعباس یلیث الکتیبه
فریاد برآورد ای عباس ای شیر بیشه
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
لیش دون الناس زینب عدها عشره ویا الدمع
چرا از میان همهی مردم فقط زینب اینگونه باید با اشک خو گرفته باشد؟!
بعد ضلع الزهره یومیه ایتهشم الهاضلع
بعد از شکستن استخوان پهلوی فاطمه، هر روز استخوانی از زینب میشکند
شلون يا حادي الضعينه صوت زينب ينسمع
ای ساربان، چگونه ممکن است صدای زینب شنیده شود؟!
(سایهام را که کسی ندیده بود، را دیدند و صدایم که شنیده نمیشد را شنیدند)
منه لي يمد چفه لو ما چف اخیها ینگطع
چه کسی میتوانست سوی او دست بلند کند اگر دست برادرش قطع نمیشد
و بذیچ الدرب یا وکت الغروب
و در میان راههای اسارت ... در هنگام غروب آفتاب
تباوع اعله وجوه الخلگ ما هوّ عباس
به صورت مردم نگاه میکرد ... عباس میان آنها نیست
بت فاطمه اشلون شافتها العیون
چگونه چشمها دختر فاطمه را دیدند
بعد الگمر شمر و خولّه الها حراس
بعد از قمر بنیهاشم، شمر و خولی نگهبان او شدهاند
کسرن ظهرها مصایب رهیبه
مصیبتهایی هولناک کمر او را شکستند
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
صبراً يا حداي بت فاطمه هاي
ای ساربان کمی صبر کن ... این قافلهی دختر فاطمه است
هاي الأسيره العالهزل چانت امیره
بانوی اسیری که سوار شتر است، شاهزادهای محتشم بود
دار الوکت دار خلاها تحتار
گردون روزگار گردید و باعث شد حیران بماند
بظهریه وحده فارگت کل العشیره
در یک نیمروز همهی قوم خویش را از دست داد
صاحت یعباس یلیث الکتیبه
فریاد برآورد ای عباس ای شیر بیشه
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
و بعد یا حادي الضعينه تدري بيها مخدره
و اما بعد، ای ساربان تو میدانی زینب بانویی عفیف و در حجاب کامل است
لا تعت الناگه لا توگع عقیله حیدره
شتر را هول نده، تا مبادا عقیلهی حیدر کرار نقش بر زمین شود
من ینشدونک علیها لا تگول امیسره
اگر مردم راجع به او از تو سوال کنند، نگو این بانو اسیر است
حچایتک منها یدخن راس سبع الگنطره
از این پاسخ تو، سر عباس شیر علقمه دود میکند (آزرده و غضبناک میشود)
شوف الجفن غیم یمطر دمع ضیم
پلک را ببین همچون ابری شده است که اشک سختی و عذاب میبارد
وتشاگف اسیاط العده عن الغریبات
و با دستانش جلوی شلاق دشمن را میگیرد مبادا دختران غریب مانده را بزند
مچتوفه باحبال و تتکفل اعیال
با طنابها بسته شده و سرپرست حرم است
ذنّی بنات الزهره ودوهن سبیات
این دختران فاطمه هستند که آنها را به اسارت بردند
دورات الأيام علیها عجیبه
گردش روزگار بر علیه او بسیار عجیب بود
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
صبراً يا حداي بت فاطمه هاي
ای ساربان کمی صبر کن ... این قافلهی دختر فاطمه است
هاي الأسيره العالهزل چانت امیره
بانوی اسیری که سوار شتر است، شاهزادهای محتشم بود
دار الوکت دار خلاها تحتار
گردون روزگار گردید و باعث شد حیران بماند
بظهریه وحده فارگت کل العشیره
در یک نیمروز همهی قوم خویش را از دست داد
صاحت یعباس یلیث الکتیبه
فریاد برآورد ای عباس ای شیر بیشه
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
کربله و اسبي بكفه وطبت الشام الأشد
مصیبت کربلا و اسارت در یک سو، اما مصیبت ورود به شهر شام بسیار سختتر بود
گبال کل الناس کلها ایزید عن زینب نشد
یزید در حضور همهی مردم، سراغ زینب را گرفت
شافها مکسوره خاطر ضحک وبعرشه گعد
زینب را دلشکسته دید، خندید و بر تخت خود نشست
ضرب راس حسین أخوها وشتّم الزهره بعد
شلاق را بر سر حسین زد و مادرش فاطمه را دشنام داد
منها اعتله الصوت خلصني یا موت
صدای او بلند شد، ای مرگ مرا خلاص کن
ما ریده عمري وخل توافيني المنيه
عمرم را نمیخواهم، بگذار اجل جان مرا بگیرد
وعگب المهابه اتنام بخرابه
بعد از آن هیبت و شکوه، در خرابه آرام گیرد
أيا الخرابه الّي خذت منها الرقيه
آه از خرابهای که رقیه را از او گرفت
بغربه و گلبها سمعنه نحیبه
در غربت فغان قلب او را شنیدیم
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
صبراً يا حداي بت فاطمه هاي
ای ساربان کمی صبر کن ... این قافلهی دختر فاطمه است
هاي الأسيره العالهزل چانت امیره
بانوی اسیری که سوار شتر است، شاهزادهای محتشم بود
دار الوکت دار خلاها تحتار
گردون روزگار گردید و باعث شد حیران بماند
بظهریه وحده فارگت کل العشیره
در یک نیمروز همهی قوم خویش را از دست داد
صاحت یعباس یلیث الکتیبه
فریاد برآورد ای عباس ای شیر بیشه
صاحت یعباس اخیتک غریبه
فریاد برآورد ای عباس خواهر عزیزت غریب ماند
#ترجمه_صبراًياحداي
صبـراً يحـداي - محمد الجنامي- Zahraa Al obaidi.mp3
19M
قصيدة : صبرا یحدای
الرادود : ملا محمد جنامي ❤️
#محرم
#محمد_الجنامي
اسم القصيدة : علمني رحيلك
اسم الشاعر : #كرار_حسين_الكربلائي
اسم الرادود : #محمد_الجنامي
المناسبة : محرم الحرام ١٤٤٤ الهجري
المكان : حسينة و موكب ام الحسن | الفاو
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
علمني رحيلك ... كلشي ماتسوه الحياة ابلا حبيب
رفتنت به من آموخت ... زندگی بدون عزیز هیچ نمی ارزد
علمني رحيلك ... الما يعيش اوياك يتسمه غريب
رفتنت به من آموخت ... کسی که باتو زندگی نکند غریب نامیده میشود
🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀
يا ضوه عيوني برحيلك مات بعيوني الضوه
ای روشنایی چشمانم با رفتنت روشنایی در چشمانم مرد
يالمدللني بوجودك كلبي بالفركه انجوه
ای کسی که با وجودت مرا نازپرورده کرده ای قلبم از دوری سوخت
شكثر جانت دنيه حلوه نصبح ونمسي سوه
چقدر دنیا شیرین بود، باهم روز و شب را می گذراندیم
و هسه كلشي بعيني ظلمه و ميت بريتي الهوه
و حال همه چيز در چشمانم تاریک است وهوا در ریه ام مرده است
عايفني غريبه ... يالرحت انت الجرح وانته الطبيب
مرا غریب رها کرده ای ... ای که رفتی تو زخم و تو طبیب هستی
عايفني غريبه ... الما يعيش اوياك يتسمه غريب
مرا غریب رها کرده ای ... کسی که باتو زندگی نکند غریب نامیده میشود
🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀
امنهد ما سافرت عني وجفن ما لاكه جفن
از وقتی که از پیش من سفر کردی ورفتی پلک بر روی پلک نگذاشتم
كل فرح ما طاب روحي وعشره عاشرني الحزن
هر شادی روحم را خوب نکرد و غم با من مثل یک رفیق زندگی کرد
يالجنت اغفه اعله ايدك هسه اغفه اعله الحزن
ای که روی دستانت خوابم میبُرد حال روی غم خوابم میبَرد
ابنيتك افراكك كتلها و متت من كد ما اون
دخترت فراقت او را کشته، از بس ناله کردم مردم
صدكني يغالي ... من وداعك ما طفه بكلبي اللهيب
باورم کن ای عزیز ... از زمان وداع تو، شعله در دلم خاموش نشده است
صدكني يغالي ... الما يعيش اوياك يتسمه غريب
باورم كن اي عزيز ... كسی که با تو زندگی نکند غریب نامیده میشود
🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀
عفت بيه اشلون حيره شحجي للعنك سأل
چه سرگردانی در من رها کردی آنکه از من درباره تو پرسید چه بگویم
لاني ميته و لاني عدله يالحنين انطيني حل
نه مرده ام ونه زنده ای مهربان به من راه حلی بده
من رحت بستان عمري وداعة عيونك ذبل
وقتی رفتی باغ عمرم قسم به چشمانت پژمرده شد
اغله انسان بحياتي عافني بغربه و رحل
عزیزترین انسان در زندگیام مرا در غربت رها کردو رفت
المن احجي جرحي ... كلها غربه وانته مبعد مو قريب
زخمم را به که بگویم ... همه غریباند و تو دوری و نزدیک نیستی
المن احجي جرحي ... الما يعيش اوياك يتسمه غريب
زخمم را به که بگویم ... کسی که با تو زندگی نکند غریب نامیده میشود
🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀
الوالد البنته عليله تظلم بعينه السمه
پدری که دخترش علیل است آسمان در چشمش تاریک میشود
رحت و دموعك تكلي وداعة الله فاطمة
رفتی و اشک هایت به من میگوید خدانگهدار فاطمه
انتي موتج من غيابي وانه موتي من الضمه
تو مرگت از نبودن من است و من مرگم از تشنگی
كبل ما ودع عيونك ريت بعيوني العمه
قبل از اینکه با چشمانت وداع کنم، کاش چشمانم کور شود
تعبني انتظارك ... الشيب اخذ روحي كبل وكت المشيب
انتظارت مرا خسته کرده ...
موهای سفید روح و نشاط مرا قبل از پیر شدن از من گرفت
تعبني انتظارك ... الما يعيش اوياك يتسمه غريب
انتظارت مرا خسته کرده ... کسی که با تو زندگی نکند غریب نامیده میشود
🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀
بويه بن حذلم اجاني وكسر كلبي بجيّته
پدرم بن حذلم نزد من آمد و با آمدنش قلبم را شکست
واختصرلي و بده بكلمه حسين كطعوا ركبته
وکلامش را خلاصه کردو با یک جمله شروع کرد: حسین گردنش را قطع کردند
حسين فوك الرمح راسه حسين رضّوا جثته
حسین سرش بالای نیزه است حسین جسدش را له كردند
حسين فوك الرمل عاري و سلبوها عمامته
حسين بالای شن برهنه است وعمامهاش را به غارت بردند
ما زرتك يغالي ... و من بعد سلمت عالشيب الخضيب
زیارتت نکردم ای عزیز ... و از دور بر آن محاسن به خون آغشته سلام کردم
ما زرتك يغالي ... الما يعيش اوياك يتسمه غريب
زیارتت نکردم ای عزیز ... کسی که یا تو زندگی نکند غریب نامیده میشود
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#ترجمه_نوحه
4_6014965182512500117.mp3
19.15M
🔹قصیدة ؛ علمني رحیلك
♦️الرادود ؛ محمدالجنامي
🔸الشاعر ؛ کرار حسین الکربلائي
38.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺قصیده «مشینه» با ترجمه کامل🔺
#محمد_الجنامـے
#ترجمه_مشینه
«مشينة»
الـرادود : محمـد الجنامـی
الشاعـر : حسين الساعي
🤍▪️🤍▪️🤍▪️🤍
مشینه و املنه نزور الغالي
رهسپار شدیم و امید ما زیارت عزیز ماست
ابعزمنه و دمعنه و علمنه العالي
با عزم و اشک و پرچم برافراشتهی ما
تصيح الوادم
مردم فریاد میزنند
نزور الکاظم
امام کاظم را زیارت کنیم
مشینه ... مشینه
رهسپار شدیم ... رهسپار شدیم
🤍▪️🤍▪️🤍▪️🤍
رفرفت اعلامنه
پرچمهای ما به اهتزاز درآمد
اتحقّقت احلامنه
رویاهای ما محقق گشت
من وحدها اجدامنه
پاهای ما خود به خود
مشت لابن الهادي
سوی فرزند امام هادی حرکت کرد
هذا باب الحاجه
این باب الحوائج است
و الصبر منهاجه
و سیرت او صبر است
الروح من تحتاجه
جان که نیازمند او گردد
تعتني الهالوادي
سوی این سرزمین میآید
الیرید السعاده السعاده ابّابه
آن که دنبال خوشبختی است خوشبختی در آستانه بارگاه اوست
یزور الغریب و یبوس اعتابه
امام غریب را زیارت کند و بر آستانهاش بوسه زند
ابعشگنه دائم
با عشق دائمی ما
نزور الکاظم
امام کاظم را زیارت کنیم
مشینه ... مشینه
رهسپار شدیم ... رهسپار شدیم
مشینه و املنه نزور الغالي
رهسپار شدیم و امید ما زیارت عزیز ماست
ابعزمنه و دمعنه و علمنه العالي
با عزم و اشک و پرچم برافراشتهی ما
تصيح الوادم
مردم فریاد میزنند
نزور الکاظم
امام کاظم را زیارت کنیم
مشینه ... مشینه
رهسپار شدیم ... رهسپار شدیم
🤍▪️🤍▪️🤍▪️🤍
الشوگ بیّن روحه
اشتیاق، خود را نشان داد
الگلب عاف اجروحه
دل زخمهای خود را رها کرد
ابونته و ابنوحه
با ناله و زاریاش
دنک اعله اعتابه
در آستانه بارگاه سر خم کرد
ارواحنه لهفانه
جانهای حسرت بار ما
الشوفته عطشانه
تشنهی دیدار او هستند
هوه یتلگانه
او به استقبال ما میآید
ویه الجواد ابابه
همراه امام جواد در آستانهی درب حرمش
یصیحون للضیوف تهیا کلشی
مهمانهایش را ندا میدهند، همه چیز برای شما آماده است
هله بالگصدنه و اجانه یمشی
خوش آمد میگوییم به زائری که پیاده سوی ما آمده است
ابدمعنه الساجم
با اشکهای روان ما ...
نزور الکاظم
امام کاظم را زیارت کنیم
مشینه ... مشینه
رهسپار شدیم ... رهسپار شدیم
مشینه و املنه نزور الغالي
رهسپار شدیم و امید ما زیارت عزیز ماست
ابعزمنه و دمعنه و علمنه العالي
با عزم و اشک و پرچم برافراشتهی ما
تصيح الوادم
مردم فریاد میزنند
نزور الکاظم
امام کاظم را زیارت کنیم
مشینه ... مشینه
رهسپار شدیم ... رهسپار شدیم
🤍▪️🤍▪️🤍▪️🤍
نمشي و ابكل وادي
حرکت میکنیم و در هر وادی
چنها بت الهادي
گویا دختر پیامبر
حایره و اتنادي
حیران ندا میدهد
والدموع اتلالي
و اشکهایش نمایان است
اتصیح و تبچي اهوایه
فریاد میزند و بسیار گریه میکند
وینها المشایه
کجا هستند زائران پیاده
خل تجي الوفايه
وفاداران بیایند
اتشیل نعش الغالي
جنازه عزیز را تشییع کنند
نواسی الزچیه بمصاب المظلوم
در مصیبت امام مظلوم با حضرت زهرا همدردی کنیم
نشیعه و نودعه الغریب المسموم
امام مسموم شده را تشییع کنیم و با او وداع گوییم
ابحزنهه انساهم
شریک غمهایش شویم
نزور الکاظم
امام کاظم را زیارت کنیم
مشینه ... مشینه
رهسپار شدیم ... رهسپار شدیم
مستمر معروفه
معرفت و بخشش او ادامه دارد
کعبه و احنه انطوفه
کعبه است و ما او را طواف میکنیم
انموت بس منعوفه
اگر جان دهیم هم او را ترک نخواهیم کرد
والعدو منهابه
و ترسی از دشمن نخواهیم داشت
الزایر ابتسدیده
زائر با مدد او
یاخذ الّی ایریده
به آنچه میخواهد میرسد
و راح یترس ایده
و دست او را پر خواهد کرد
گبل لا ایدک بابه
قبل از اینکه درب او را بکوبد
بالجروح من اتروح دخیل الگبره
چون با زخمهایت به قبر او پناه آوری
یحضرک ینصرک حبیب الزهره
عزیز فاطمه کنارت حاضر میشود و تو را یاری میدهد
رغم کل ظالم
به کوری چشم هر ظالمی
نزور الکاظم
امام کاظم را زیارت کنیم
مشینه ... مشینه
رهسپار شدیم ... رهسپار شدیم
مشینه و املنه نزور الغالي
رهسپار شدیم و امید ما زیارت عزیز ماست
ابعزمنه و دمعنه و علمنه العالي
با عزم و اشک و پرچم برافراشتهی ما
تصيح الوادم
مردم فریاد میزنند
نزور الکاظم
امام کاظم را زیارت کنیم
مشینه ... مشینه
رهسپار شدیم ... رهسپار شدیم
🤍▪️🤍▪️🤍▪️🤍
#ترجمه_مشينة
AUD-20220223-WA0032.mp3
11.26M
قصیدة ؛ مشینه
الرادود ؛ ملامحمدالجنامي
الشاعر ؛ حسینالساعی
#یبقیٰ_الحسیـن
#محمد_الجنامـے
صوت✓متن✓فیلم👆👆👆
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭یتامه یتامه صفینه یتامه
😭مشه الجان بوجوده نعیش بکرامه
😭وسافه علی راحح یدنیه بخضابه
😭کبل جنه نعتازنروح اعله بابه
😭صدک هسه صرنه یتامه بغیابه
یتیم هستیم...یتییم هستیم.. دیگر یتیم گشتیم
کسی که با وجودش در کرامت زندگی میکردیم از میانمان رفت
وا اسفا که علی ازمیان ما با محاسن خضابش رفت
قبلا محتاج بودیم که به بابش برویم
واقعا الان در غیاب او یتیم گشتیم