یک کتاب بود، با جلدش مرا حیران و با صفحاتش شیدا کرد تا که سرانجام، پایان گزندهاش را در دلم بگنجاند.
میخواستم کسی شوم که دیگران نگاهش کنند، نه اینکه فقط ببیننش. به حرفش گوش بدهند نه اینکه فقط آن را بشنوند.
اينکه میگويند گذشته فراموش میشود، چندان هم درست نيست؛ گذشته راه خود را با چنگ و دندان باز میکند.