eitaa logo
لَیْلِ قصه‌ها | لیلی سلطانی
11.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
45 ویدیو
3 فایل
ادبیات خوانده‌‌ای که قصه می‌نویسد، تدریس می‌کند و به دنبال رویاهاست🌱 • 📚کتاب‌ها: آیه‌های جنون/ چاپ هشتم در دست چاپ: نجوای هر ترانه‌/ رایحه‌ی محراب در دست نگارش: آن شب ماه گم شد/ ابر و انار • خانه‌ی خودمانی‌تر: @leilysoltaniii ادمین کانال: @maryaarr
مشاهده در ایتا
دانلود
_ اگه بيفتم چى؟! _ عزیزِ من، اگه پرواز كنى چى؟! :) @Ayeh_Hayeh_Jonon 🕊
💙☁️ _ و قُل لِلَذينَ وَعدوا بِالبَقاء. إنَ البَقاء لله وَحدهُ! و به همه‌ی آنان که قول ماندن داده‌اند بگو: تنها خداست که می‌ماند. @Ayeh_Hayeh_Jonob
🍃💚 برسانيد به مسكين خبر شاد مرا اندكی مانده كريم ديده گشايد به جهان @Ayeh_Hayeh_Jonon
🍃🖤 این خبر را برسانید به عشاق نجف بوی سجاده خونین کسی می‌آید‌... @Ayeh_Hayeh_Jonon
❤️🌱 _ یا الله، استبدل کُلّ أحزاني بِشيء جَميل خدایا، تمام اندوه‌هایم را با چیزی زیبا جایگزین کن. @Ayeh_Hayeh_Jonon
4_5978860394637167499.mp3
11.03M
💚🍃 غیرِ علی هیچ غیر علی شَر @Ayeh_Hayeh_Jonon
لَیْلِ قصه‌ها | لیلی سلطانی
🦋 آبان ماه سال 1400 آیه‌‌ی دلربای جنون کنج آغوشم جا خوش کرد! آیه ای که با صفحه صفحه اش جام جنون را به کام کشیدم و تمنایم آن بود که هرگز صفحه ها به فرجام نرسند... آیه‌ی نازل شده از دل سوره‌ی عشق! حکایت دختری هجده ساله به لطافت و رایحه‌ی خوش برگ گل یاس... آیه ای که در میان تعصب و برخی افکار بسته‌ی سخت گیرانه نازل شد و سعی داشت تا تعصبات پدر را کنار بزند و به آرزوهایش برسد. آرزوهایی که هم قد آسمان بود و آیه نازل شده از آسمان. میان روزهای پر از کشمکش و سخت، زمانی که سیاهی شب بر سر شهر و مردمان چیره شد، سایه قد بلندی با جنگل تیره و رازآلود چشمانش فکر آیه را درگیر خود میکند و مسیر رسیدن به آسمان را پیچیده تر! صاحب آن چشمان هم رنگ جنگل، سرنوشت آیه را تغییر میدهد و پدر آیه روز به روز از نزدیک شدن آن سایه‌ی مزاحم قدبلند، دل نگران تر می شود و دست آخر شرط می کند اگر آیه هدفش را می خواهد تنها باید ازدواج کند! در قاموس آیه پذیرش اجبار جایی نداشت! آیه دختری نبود که تا مانعی بر سر راه خود ببیند جا بزند و از آسمان دل بکند! دختری بود که تا پای جان برای رسیدن به آسمان می جنگید. آیه از پس ابرهای غلیظ عبور کرد و نیز از آبی ترین مکان ره رسیدن به آسمان! سخت ترین مکان راه، بخش آبی رنگ آسمان بود! بخشی که روح را اسیر می کرد و قلب را بی جان! آیه مسیر آسمان را طی کرد اما روحش اسیر شد! از پای در آمد به طوری که مردمان شهر دلشان به حالش سوخت و گریستند برای جان نصفه اش... روح آیه زخمی شد و دلش گیر رنگ آبی آسمان. روزهایش را با وهم آبی آسمان می گذراند. روزهای شیرینی که باید می ساخت و بازی بی رحم دنیا نگذاشت... آن رنگ آبی مجنون کرد قلب شکسته‌ی آیه را و نیز دیوانه کرد جان خسته اش را! باید آهسته آهسته ورق زد این سوره را و به عمق جان نشاند حلاوت کلامی همچو در که از قلم لیلی چکه میکند. به قلم عزیزترین و دلربا ترین لیلی... به قلم لیلےسلطانے... ✍🏻آمنه سادات حکیم (مبتلا)
لَیْلِ قصه‌ها | لیلی سلطانی
🦋 آبان ماه سال 1400 آیه‌‌ی دلربای جنون کنج آغوشم جا خوش کرد! آیه ای که با صفحه صفحه اش جام جنون را ب
عکس و متن از آمنه‌ی امنِ عزیزمه در توصیف کتاب آیه‌های جنون. شاگرد سیزده چهارده سالم که قلم پر نوری داره و آینده‌ی روشن. پروانه‌ای که خوش بال گرفته تو آسمون قصه‌ها. انقدر عکسش شبیه دنیای آیه بود و رویایی، و انقدر قلمش شیرین شده که حیف بود این پستش به عنوان بهترين توصیف از آیه‌های جنون به یادگار نمونه💖 . پی‌نوشت: انگار از لباسای آیه تن کرده و داره قصه‌ی خودشو می‌خونه :)