علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . چند هفته قبل از امتحانات توجیهی برادرم محمود ،حالت فوقالعاده تو خونمون اعلام شد. اگه
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
آخرین روز امتحانات توجیهی وقتی محمود
از مدرسه برگشت پر سروصدا ترین جشنی که ی برادر میتونست برای استقبال از
برادرش داشته باشه رو اجرا کردیم.🥳
روز اعلام نتایج توجیهی وضعیت فوقالعاده
جدید و جدی تری برقرار شد...
تا اینکه محمود با صورتی درخشان و درحال
انفجار از خوشحالی برگشت.🤩
وقتی در رو باز کرد، اولین حرفش این بود:
مامان ۹۲ درصد!
اشک روی گونه مادرم سرازیر شد.🥲
ما دوباره حمله و سروصدا کردیم
چون هرکدام در این موفقیت سهمی پرداخت کرده بودیم.😅
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . آخرین روز امتحانات توجیهی وقتی محمود از مدرسه برگشت پر سروصدا ترین جشنی که ی برادر م
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
محمود باید از حالا برای سال تحصیلیاش
پول جمع میکرد.
یک سال زمان خوبی بود تا پساندازی برای
تحصیل تو دانشگاهمصر فراهم کنه.
محمود به همراه مادرم تصمیم گرفتند حسن و محمد رو برای کار تو کارخانه ی
عمو به جای محمود بفرستن؛
تا محمود دنبال کار پر درآمد تری بگرده.
دست آخر سبزی فروشی رو انتخاب کرد
درسته که درآمد زیادی نداشت ولی پساندازش بعد از یک سال مبلغ قالب قبولی میشد.
هر روز صبح خیلی زود مادرم بعد از تموم شدنِ منع رفت و آمد محمود رو برای تهیهی
سبزی تازه به بازار ترهبار میفرستاد.
شب هم سبزی های باقی مونده رو
برای استفاده ی مادر به خونه میآورد.
روزی بیست قران یا یک چهارم لیره هم
پس انداز میکردن.
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . محمود باید از حالا برای سال تحصیلیاش پول جمع میکرد. یک سال زمان خوبی بود تا پسانداز
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
صهیونیست ها برای تسلط بیشتر به اردوگاه
تصمیم به گسترش خیابون ها گرفتن.
با این کار خونه ی خیلی ها خراب شد
و خیلی ها دوباره آواره ی
خیابون ها شدن.💔
بعد از گذشت مدتی مسؤلینی از صلیب
سرخ اومدن و نقاطی رو برای اسکان آواره
شده ها معرفی کردن؛ مردم آواره هم ناچار
به اون مناطق کوچ کردن.
شرایط اقتصادی و گرانی و فقر بیشتر از
قبل شده بود.😔
و حالا اشغالگر ها قانون ممنوعیت تردد
رو لغو کردن تا مرد هایی که برای سیر کردنِ زن و بچه هاشون چاره ای جز
کار کردن برای صهیونیست ها ندارن
راحت تر بتونن خودشون رو به محل کارشون توی حیفا و شهر های دیگه برسونن.
کمکم وضع زندگی کار گر هایی که برای
کار به سرزمین های اشغالی رفتن بهتر شد.
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
. 💯شاید برای شما هم اتفاق بیفتد 💯 یکی دوتا از دوستان فعال ،راجع به متن داستان سوالاتی داشتن که من ب
.
آیدی
🆔 @Hoseingh_313
جهت ارتباط با ما و ارائه انتقادات و پیشنهادات و نظرات ارزشمندتون.
.
‼️
.
قبل از این که بریم سراغ کتاب
خواستم یادآوری کنم امروز سالروز خاکسپاری شهید حسن طهرانی مقدم بود.
به همین مناسبت ی صوت عالی از استاد
امینی خواه میفرستم که مال چند هفته پیشه.
توصیه میکنم حتما گوش بدین.👌
.
هدایت شده از Aminikhaah_Media🇱🇧
01 Shabneshinihaye Shohadaee(1403-07-27) Daneshgah Khaje Nasir.mp3
31.74M
🔈 #شبنشینیهای_شهدایی
🌹 محفل اول؛ #شهید_طهرانی_مقدم
* دنیایی از معنا در هر شهید: تاکید رهبر انقلاب بر روایتگری جامع از زندگی شهدا [2:42]
* یادگاران جاودان: برگزاری جلسات هفتگی به نام شهدا [5:32]
* راز موفقیتهای بزرگ؛ نگاهی به زندگی شهید تهرانی مقدم [9:04]
* مخلص، مدیر، دانشمند؛ ویژگیهای بارز شهید تهرانی مقدم [12:37]
* راز دل شهید تهرانی مقدم در نامهای به رهبری [16:36]
* معجزه تهرانی مقدم؛ از تحریم تا فتح قلههای فناوری [20:16]
* از التماس تا اقتدار؛ التماسهای شاه برای خرید موشک [23:13]
* از صفر تا صد؛ ماجرای شکلگیری قدرت موشکی ایران [27:03]
* پاسخ کوبنده ایران به حملات موشکی صدام [30:26]
* داستان موشکی که به اتوبوسهای تیپ مزدوران خورد [33:23]
* حفاظت از بیتالمال؛ دغدغه حاج احمد کاظمی در دل جنگ [38:21]
* دلتنگیهای دختر برای پدر شهیدش؛ روایتی از عشق، دلتنگی و امید [43:07]
* رازهای یک انسان کامل: مجاهدی که همیشه به یاد خدا بود [45:20]
* عشق در میدان جنگ: نگاهی به نامه شهید طهرانی مقدم به همسرش [54:16]
* دلنوشتههای یک عاشق صبور: انتظار در شبهای طولانی [58:45]
* با قدم گذاشتن در حوزه، راه شهید را ادامه داد [1:05:48]
⏰ مدت زمان: ۱:۱۷:۰۲
📅 ۱۴۰۳/۰۷/۲۱
#روایت_عشق
#شهدا
#دفاع_مقدس
#قدرت_موشکی
#خانواده
#تهران
🔔 @Aminikhaah_Media
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🔈 #شبنشینیهای_شهدایی 🌹 محفل اول؛ #شهید_طهرانی_مقدم * دنیایی از معنا در هر شهید: تاکید رهبر انقلا
.
این صوت جذاب تقدیم شما👆👆
از دستش ندین!!!
از ما گفتن بود🤷♂
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . صهیونیست ها برای تسلط بیشتر به اردوگاه تصمیم به گسترش خیابون ها گرفتن. با این کار خون
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
صدها سرباز این طرف و اونطرف شهر قدیمی مستقر بودن؛شده بود شبیه
پادگان های نظامی...🪖
سیم های خاردار همه جا کشیده شده بودن.
از اواسط دهه هفتاد شهرک نشین های یهودی
با حمایت نیروهای رژیم اشغالگر،خونه
های زیادی رو به زور از چنگ صاحبهای
اصلیش درآوردن.
اون خونه ها تحت نگهبانی دهها سرباز
قرار میگرفتن.
اتوبوس ما رو به حرم شریف ابراهیمی رسوند...🕌
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . صدها سرباز این طرف و اونطرف شهر قدیمی مستقر بودن؛شده بود شبیه پادگان های نظامی...🪖
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
تعداد زیادی سرباز کارت زائران عرب رو
بررسی میکردن و اونها رو نگه میداشتن.😤
این در حالی بود که تروریستهای
یهودی و خارجی به سادگی وارد میشدن.🤯
وارد راهرویی طولانی شدیم؛کنار ما
صحن بزرگی برای نماز، فرش شده بود.
بجز اون چند صحن دیگه هم برای نماز داشت.
چندین ضریح دیدیم که نام های ریشه دار
و تاریخیِ ابراهیم ، اسحاق ، ساره ، یوسف
روی آنها نوشته و با پارچه سبز آراسته
شده بود.
بعد از اقامه نماز مغرب تو محوطه چرخیدیم
و با ستون ها و پیشینه امت و عقیده خودمون آشنا شدیم.
بعد بیرون بیرون اومدیم و از فروشندهٔ
جلوی در تکهای راحتالحلقوم و لواشک
و کشمش و انجیر خشک خریدیم و به
طرف غزه حرکت کردیم...🚙
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . تعداد زیادی سرباز کارت زائران عرب رو بررسی میکردن و اونها رو نگه میداشتن.😤 این در ح
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
یک روز چند کامیون بدون هشدار قبلی
وارد دانشگاه شدن و مقدار زیادی بار ساختمانی تخلیه کردن.🧱
یک دفعه ابراهیم از یک دانشجو و فعال
سیاسی به یک بنا تبدیل شد!👷♂
ابراهیم به همراه چند دانشجوی دیگه رفتن
و صدها نفر از ما کمکشون کردیم تا کلاس
های درس رو با آجر و سقف رو با آزبست
بسازیم...
چند کلاس برای تحصیل آماده ، و مدتی بعد
چند کلاس دیگه هم اضافه شد و دفعه
سوم کاملا پیدا بود که دیگه نیازی به
سایبون های نخل و چادر ها نداریم.
به این ترتیب رژیم اشغالگر مجبور شد
واقعیت رو بپذیره؛ ما موفق شده بودیم
به کمک خدا و تلاش ابراهیم دانشگاه
اسلامی رو بسازیم.💫
تموم اینها باعث میشد عظمت و احترام
و عشق به ابراهیم تو چشم و دلم بیشتربشه.
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . یک روز چند کامیون بدون هشدار قبلی وارد دانشگاه شدن و مقدار زیادی بار ساختمانی تخلیه ک
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
ابراهیم تو درسهاش دانشجوی ممتازی بود.🎖
فعالیت دانشجویی هم انجام میداد و برای
همکلاسی هاش جایگاه ی رهبر رو داشت.
ابراهیم بالا سر ما میایستاد و دقیق
و جدی روی کارمون نظارت می کرد و روحیهٔ
پافشاری و مبارزه رو تو دل دانشجو ها میکاشت.🌱
به این ترتیب وقتی به دانشگاه میومدیم
این کار رو وظیفه ملی خودمون میدونستیم
و دغدغه درسی اولویت دوممون بود.
فراتر از همه اینا هنوز بنایی میکرد
و خرجش رو خودش درمیآورد.
.
.
سلام 🖐
امشب یکم گرفتار شدم😞
انشاءالله از شب های بعد طبق روال همیشه ساعت ۲۱ شروع میکنیم.😉
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . ابراهیم تو درسهاش دانشجوی ممتازی بود.🎖 فعالیت دانشجویی هم انجام میداد و برای همکلاسی
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
محمد یکی از جوان هایی که چند هفته پیش
از زندان غزه فرار کرد از بین جمع جلو اومد
به ماشین که رسید، کلتش رو بیرون آورد
و چند بار به سر و قلب (اون) شلیک کرد؛
و بین مردم ناپدید شد...
سوار ماشینی شد که منتظرش بود و رفت.
بلافاصله نیرو های پلیس ، محل رو محاصره کردن.🚫
مردم رو دستگیر کردن ولی چون اثری از محمد پیدا نکردن همه رو کتکزدن
نیرو های اطلاعاتی هم نتونستن کمکی
توی پیدا کردن ضارب بکنن.🥴
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . محمد یکی از جوان هایی که چند هفته پیش از زندان غزه فرار کرد از بین جمع جلو اومد به ما
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
محمد و دوستاش با شجاعتی که نشون دادن تونسته بودن توی اینچند روز ، حسابی اشغالگر هارو به وحشت بندازن
(اون) که چند روز پیش کشت فرمانده پلیس👮♂
اسرائیل تو غزه بود.
چند روز بعد جیپ نظامی مشغول
انجام گشت معمولش تو یکی از خیابون
های اصلی شهر بود و آروم از کنار یکی از
قبرستون های مجاور رد میشد ، که
یکی از همون جوان های فراری پیداش شد
و ضامن نارنجک رو کشید و روی ماشین انداخت.
وقتی جوان داشت از ماشین دور میشد
صدای ناله سرباز های زخمی به گوش میرسید.😎
چند روز بعد چنتا تفنگ اتوماتیک روی
ی ماشین نظامی حسابی آتیش ریختن
و بدون هیچ مانعی فرار کردن...💪
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . محمد و دوستاش با شجاعتی که نشون دادن تونسته بودن توی اینچند روز ، حسابی اشغالگر هار
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
این اخبار تموم سر زمین های اشغالی رو پر کرد.🔊
همه سطح عملیات و شجاعت مجریان
اون رو تحسین میکردن و از اضطراب
نیرو های رژیم خوشحال بودن.
چند روز بعد...
نوار غزه با اخبار بدی از خواب بیدار شد🌅
نیرو های رژیم و سازمان اطلاعاتش تونسته بودن
دو نفر از جوان های فراری رو شکار کنن.
فکر میکردن ،اونا همون افراد پشت پردهٔ
عملیات های اخیر هستن.
سرباز ها تو کمینی که تو یکی از خیابون
های فرعی شمال اردوگاه (بریج) گذاشته
بودن،هزاران گلوله به سمتشون شلیک
کردن.
اخبار که به دانشگاه رسید ما درس رو تعطیل کردیم و تظاهرات راه انداختیم.
با سرباز ها برخورد کردیم و تظاهرات به
سراسر نوار غزه کشیده شد.🗣🗣🗣
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
شهید عزیزی که این هفته قراره بیشتر بشناسیمش شهید( یحیی ابراهیم سنوار) هستن. #یحیی_سنوار #فاطمیه
.
شهید سنوار
علاوه بر این که یک رهبر بزرگ بودن
یک نویسنده عالی و همچنین یک مجاهد
شجاع هم بودن.
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . این اخبار تموم سر زمین های اشغالی رو پر کرد.🔊 همه سطح عملیات و شجاعت مجریان اون رو تح
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
انگشتشون رو داخل گوششون گذاشتن
و یحیی دوطرف سیم رو روی دو قطب باتری
گذاشت اما اتفاقی نیفتاد😱
نه انفجار بزرگ و نه انفجار کوچیک!!!
بچه ها به هم نگاه میکردن و انگار از هم
میپرسیدن :
چه اتفاقی افتاد؟!
چرا منفجر نشد؟؟
انفجاری که از بس در موردش حرف زده بودیم که سرمون درد گرفت.😵💫
یکی از بچهها به طرف بمب رفت تا با لگد
پرتش کنه...🤯
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . انگشتشون رو داخل گوششون گذاشتن و یحیی دوطرف سیم رو روی دو قطب باتری گذاشت اما اتفاقی
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
یحیی با لبخند گفت: حالا گوشهاتون رو
بگیرین.
همین که گوش هاشون رو گرفتن، دوطرف
سیم رو ، روی قطب های باتری گذاشت و ناگهان...💥
صدای انفجاری شبیه زلزله بلند شد!
ترکش های سنگی که از محل انفجار بلند
شده بود،پشتبندش اومد و تو هوا پخش شد.🌫
هر سه نفر بلند شدن تا قبلِ رسیدنِ نیروهای
رژیم و سازمان اطلاعات اونجا رو ترک کنن.
دوستای یحیی اون رو بوسیدن و بغل کردن
و (زهدی)گفت حالا دیگه چندین بمب
درست میکنیم و میذاریم تو مسیر گشتی ها.😁
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . یحیی با لبخند گفت: حالا گوشهاتون رو بگیرین. همین که گوش هاشون رو گرفتن، دوطرف سیم رو
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
یحیی سرش داد زد و اون رو برگردوند
و گفت موضوع شوخی بردار نیست.😠
بی کله نباش!
بعد سیم ها رو از باتری جدا کرد،
شاخه بلندی آورد و برگ هاش رو کند و
سینه خیز و عرقریزان با چوب چندین بار
به بمب زد.😨
هنوز دراز کشیده بود و سرش رو بالا نیاورده
بود.
بعد از اینکه مطمئن شد بمب آماده انفجار
نیست،بلند شد و نشست.
وقتی بمب رو باز کردن فهمیدن مشکل
از سیم تنگستن قطع شده بود✂️
یحیی درست حدس زده بود
یکی از بچه ها رفت و از شهر دوتا لامپ
بزرگ آورد.
لامپ هارو شکستن و سیمها رو برداشتن.
این دفعه طوری سیم ها رو گذاشتن که اگه
یکی ایراد پیدا کرد ، اون یکی کارش رو انجام بده.
.
علی قلیپور | لذت مطالعه 📖
🖤🖤🖤 ❤️🤍🤍 💚💚💚 . یحیی سرش داد زد و اون رو برگردوند و گفت موضوع شوخی بردار نیست.😠 بی کله نباش! بعد سیم
🖤🖤🖤
❤️🤍🤍
💚💚💚
.
یحیی لبخند زد و گفت : نه!
زهدی متعجب بهش نگاه کرد و پرسید:
نه؟! پس کجا کار میذاریم؟
اگه قرار نیست تو عملیاتها علیه رژیم
از اونا استفاده کنیم،پس چرا انقد تلاش کردیم؟؟؟😩
یحیی دوباره لبخند زد:
این رژیم که از همون انتفاضه ، سالهاست
بیرحمانه زن ها و بچه های ما رو میکشه
حتی بزرگ و کوچیک بودنشون هم براش
اهمیتی نداره و به نوزاد ها هم رحم نمیکنه؛👼
پس باید بالا ترین قیمت هارو بپردازه....
.