👆👆👆👆👆
رسم بر این بود که چون همه از او میترسیدند، از ترس آزارش باید به او احترام میگذاشتند، اما ملا حسینقلی ابدأ به او محل نگذاشت.
.
✦ عبد فرار که متوجه این بی اعتنایی شد، برگشت و با طلبکاری گفت: «آهای شیخ! برای چه به من احترام نگذاشتی؟ مگر من را نمیشناسی؟!
.
لبهایم را گزیدم و با خود گفتم خدا به خیر کند، الآن شَرّ به پا میشود. آخوند در پاسخش گفت: «مگر تو که هستی که باید به تو احترام بگذارم؟
.
عبد فرار با عصبانیت و تهاجم گفت: «من عبد فرار هستم، باید به من احترام بگذاری!» آخوند سرش را پایین انداخت و در کمال آرامش گفت: «عجیب است!»
- چه چیز عجیب است؟
.
✦ آخوند با چشمهای نافذش به او نگاه کرد و گفت: «عجیب، نام توست؛ چرا به تو عبد فرّار می گویند؟ اَفررتَ مِن الله أم من رسول؟ (آیا از خدا فرار کردهای یا از رسول؟)
.
ما که باورمان نمیشد؛ گفتن این جمله از آخوند همان و خراب شدن عالم بر سر عبد فرار، همان.
.
ساکت شد. خطوط صورتش در هم شکست و عرق شرم بر پیشانیاش نمایان شد. موعظه، آن چنان او را متحول کرد که صبح فردا خبر وفاتش را دادند. همسرش گفت:
.
«دیشب برخلاف همیشه که وقتی به خانه میرسید و من را کتک می زد، انگار معجزهای
شده باشد، از در مهر و محبت وارد شد. از من بسیار عذرخواهی و دل جویی کرد؛ سپس تا پاسی از شب، از این سوی حیاط به آن سو می رفت و زار میزد و مدام با خود میگفت:
اَفررتَ مِن الله أم من رسول؟ تا اینکه دیدم سر سجاده رفت و آن قدر گریه کرد و نمازخواند تا بیهوش شد.
.
✦ صبح به سراغش رفتم و دیدم با چهره ای پرنور جان داده است.» من و دیگر شاگردان از این رخداد بیخبر بودیم، اما اول صبح، آخوند گفت:
« امروز برویم منزل یکی از اولیای خدا که وفات کرده و ما را به سمت خانه عبد فرّار برد. این اثرِ نفَس قُدسی ملاحسینقلی همدانی بود که بارها مشاهده اش کرده بودیم؛ اما ...
.
#اما اینبار تفاوت داشت. آخر وسط قهوه خانه، آن هم بین این همه آدم گردن کلفت، ورق طوری برگشته بود که قرار بود عارفِ کامل، بخواند و عَیّاشان ساز بزنند.
.
صدایش را صاف کرد و با ضرب آهنگی ناقوسی، وسط دودُ دمِ قهوه خانه شروع به خواندن اشعار ناقوسیه منسوب به امیرالمؤمنین کرد:
اِلهَ اِلاّ الله * حقاً حقاً صِدقاً صِدْقاً
اِنَّ الدُّنْیا قَد غَرَّتْنا * وَ اشتَغَلَتْنا وَ استَهْوَتْنا
یابْنَ الدُّنْیا مَهْلاً مَهْلاً * یابْنَ الدُّنْیا دَقَّاً دَقَّاً
یابْنَ الدُّنْیا جَمْعاً جَمْعاً * تَفْنى الدُّنْیا قَرْناً قَرْناً
ما مِنْ یَوم یُمضْى عَنّا * اِلاّ اَوْهى رُکُناً مِنّا
قَدْ ضَیَّعْنا داراً تَبْقى * وَ اسْتَوْطَنّا داراً تَفْنى
لَسْنا ندرى ما فَرَّطْنا *** فیها اِلاّ لَوْ قَدْ مِتْنا
🔰 معنی شعر :
ای فرزند دنیا آرام باش، آرام
ای فرزند دنیا در کار خود دقیق شو، دقیقشدنی.
ای فرزند دنیا کردار نیک گردآور، گردآوردنی.
دنیا سپری میشود پیوسته پیوسته،
هیچ روزی از عمر ما نمی گذرد جز این که پایه و رکنی از ما را سست می گرداند.
ما سرایی را که باقی است، ضایع نمودیم و سرای فانی را وطن و جایگاه خویش ساختیم.
ما آنچه را در آن کوتاهی نموده ایم، نمیدانیم مگر روزی که چهره در نقاب خاک کشیم.
✦ ترکیبب ضرب آهنگ این شعر با نفَس الهی او، اثری بر جان آنها گذاشت که از ساز زدن دست کشیدند و شروع کردند به گریه. صدای آه و ناله و اشک و تأسف بود که سقف قهوه خانه را به لرزه می انداخت. ققنوس توبه از خاکسترِ جانهایشان سربرآورد و زیرورویشان کرد.
.
✦ آخوند چشمان آسمانیاش را از روی تک تک آنها گذراند و از قهوه خانه بیرون آمد. به دنبال او ماهم بیرون آمدیم، اما صدایی که همچنان شنیده می شد، صدای گریه و زاری و آه و ناله بر گذران عمر و طنین ریشه دواندن حقایق الهی در جان های جوانانی بود که به دست ولی الهی، با چند خط شعر منسوب به شاه مردان، این چنین متحول شده بودند.
.
این رسم دیرینه روزگار است؛ سرانجام، چنگال تقدير، مردمان غافل بهره مند از خورشید را به کام تاریکی فراق می کشاند.
.
✦ حالا حال آخوند به هم خورده بود. به کربلا آمده بودیم. سایۂ غم، چهره تمامی شاگردان را در هم کشیده بود. من که سال ها خدمت او را کرده بودم، نگران و غم زده به در بسته اتاقی مینگریستم که در آن بستری بود و در کنار دوستان و مریدانی که هرکدام در حیات خود ستاره ای پرفروغ شدند، منتظر خبری از اندرونی نشسته بودم.
✂️ برشی از کتاب کهکشان نیستی، ص ۵۱
✦ ═══════᪥᪥════ ✦
💬 کانال لذترهـــایی 👇
https://eitaa.com/joinchat/2745303090Cdf5b6544f2
ولی برا مادر سنگینترین اتفاق، از دست دادن فرزندشه .. خییییلی سنگینه این اتفاق ، خییییلی.. انگار که جسمشون دیگه فقط در ظاهر سرپاست .. دیگه روح و طراوت قبلی رو ندارن...!!
خدا همه مادرها رو حفظ کنه ..
مادر، مهربانیه .. خود مهربانی .. ببینید چقدر این حس دَرشون قویه، که به نوعی میزان سنجش محبت، مهربانی و دوست داشتن، مادر و عشق مادر است♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غمناکترین جداییِ کل زندگیم بود
#رضا خواهرزادهم بود، ۲۲ سالش بود، سرباز؛ تازه عقد کرده بود .. ولی چند ماه پیش تو یه تصادف از دستش دادیم ..
این ماجرا برامون خیلی سنگین بود .. مخصوصا برای مادرش .. با دیدن عصر جدید یاد رضا افتادم
با این اتفاق با چشمهام دیدم که مادر، بدون پسر جوانش، ذره ذره آب میشه ..
داغش برای همهمون سخت بود اما برا مادرش خیلی سختتر .. خدا رحمتش کنه..!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ خدا چه کسی را دوست دارد؟
🔻 #استاد_عالی
@LezateRahayi
#نظر یکی از عزیزان درباره
کتاب لذترهایی👌✔️❤️
خرید با پیام به آیدی زیر👇
@Admin_hmsrdr
.
﷽
━━━━💠♥️💠━━━━
إِلَهِی إِنْحَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَاالَّذِی یَرْزُقُنِی
وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی ؛
خدایا، اگر بیبهرهام کنی، کیست که روزیام دهد؟
و اگر مرا وانهی و یاریام نرسانی، کیست که یاریام کند؟
━━━━💠♥️💠━━━━
#مناجات_شعبانیه
#ماه_شعبان
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬
• کاش اون کارو نکرده بودم...
• کاش اون اشتباهو انجام نداده بودم...
• کاش اون گناهو مرتکب نشده بودم...
● نمیتونم خودمو ببخشم!
#استاد_شجاعی
🕊
🔅
سلام بچهها .. خوب هستین..!! 🌸🌷
ببخشین این روزها سرمون خیلی شلوغ بود
اینجا برف، سه روزه حدودا قطع شده
دید و بازدیدها تازه شروع شده بود..!! 🤷♂
🔅
🔅
منظور ببخشید .. خیلی نتونستیم این روزا محتوا بزاریم .. سعی میکنیم از فردا نهایت پسفردا شروع کنیم
❇️ در مورد #مسابقه_کتابخوانی هم نشد سر وقت سوالا رو آماده کنیم .. تو اولین فرصت این مسابقه رو هم برگزار خواهیم کرد ✅🌷
🔅
🔅
🍊 فرزند واقعا شیرینی و میوهی زندگیه
زندگی بعد اومدنش، یه رنگ و بوی دیگه پیدا میکنه .. خونه خیلی شادابتر و سرزندهتر میشه .. واقعا با خودش برکت میاره .. اینم بگم همینکه یه لبخند میزنه یا یه شوخی میکنه، دل پدر مادرش، قنج میره 😅
🔅