سوفیا بیا بریم غرق بازی 🌊
مامان و بابای سوفیا چند متر اون طرفتر نشسته بودند.
سر و صدای بچههای ما که بلند شد، سوفیا از ساحلِ آرامِ مامان و بابا فاصله گرفت و به ساحل پر سر و صدای بچهها آمد.🎊🎉
پاهاش که خیس شد، دل به دریا زد.💖
رفت سمت بچهها و پیشنهاد دوستی داد، اما صداش نرسید....
موج بین دوستی شون فاصله انداخت...
موج دوم و سوم و چندم ... 🌊🌊 🌊
بچهها در سرمای دریای اردیبهشت، گرم بازی بودند و با ادای غرق شدن، جیغ مادربزرگ رو به اون طرف خزر میرسوندند.😱🤪
من که در نقش غریق نجات داشتم سوت و جیغ حواله میکردم که" جلوتر نرید"؛ چشمم به پاهای خیس و دل دل کردن سوفیا افتاد، قد چند تا رفت و برگشتِ موج دریا باهاش همکلام شدم، گفت: "میخوام با اون بچهها دوست بشم"💞
هنوز صدای تنهایی سوفیا به گوش بچهها نرسیده بود.🥺💘
موج بعدی که غرق شدهها رو به ساحل آورد، بچهها سوفیا رو سوار قایق دوستیشان کردن و رفتن تا اینبار چهارتایی غرق بازی کنن.😍
#تنهایی
#بچه_همبازی_میخواد
#چند_فرزندی
#روایت
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam