🌙 حکیمه دست بر دستم میگذارد.
_ میدانم این روزها دلت هزار پاره است؛ از شهادت پسرت و از دوری مهدی.
🌙صدایم میلرزد:«شهادت که سرنوشت فرزندم بود و غیبت از چشم نامحرمان نیز، اراده خداوند برای مهدی. چه جای غم؟
نخستین روز هنگامی که برای اولین بار پا درون این شهر نهادم، مولایم ابالحسن در کنارم بود؛ حسنم را در آغوش داشتم و محمد را آبستن بودم.
🌙یکسال پیش، وقتی به خواست ابن الرضا، قصد رفتن از سامرا کردم، نه اباالحسن را داشتم و نه محمد را. حال که دوباره به این شهر بازگشتهام، هیچیک از کسانم را ندارم، و هر لحظه در تشویشم برای روشنای چشمانم، برای مهدی.
🌙حکیمه! من به شوقِ بوییدن و بوسیدنِ مزار فرزندم به سامرا بازگشتم، به امید صورت نهادن بر خاکِ پاکِ مزارِ برادرت هادی، و حال چندین روز از حضورم در سامرا میگذرد و در این فراق میسوزم.»
🌙حکیمه، اشک از چشمانم میچیند.
- مسبب این فراق جعفر است. میدانم دلت را شکسته...
.
.
.
.
.
😌 آنچه خواندید، روایتی بود به زبان حال، از "بانو حُدَیث"
🤍همسر امام هادی، مادر امام حسن عسکری و مادربزرگ امام زمان علیهم السلام
📚 فاطمه دولتی، نویسنده خوب کشورمون، ماجرای زندگی این بانوی بزرگوار رو در کتابِ
✨"سر بر دامن ماه"✨
به رشته تحریر در آوردن.
🌟تمام وقایع این کتاب، از زاویه دید حضرت "حُدیث" نوشته شده و همین نکته، این کتاب رو جذابتر کرده.
پیشنهاد میکنیم که مطالعه این کتاب خواندنی رو از دست ندید 🖐🏻
#با_کتاب 📖
#سر_بر_دامن_ماه 🌕
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam