eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
494 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
7هزار ویدیو
70 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
💥خدایا 💠به حق امام حسین علیه السلام 🌼تمام مریضها راشفا 🍀تمام قلبهارا جلا 🌼تمام مشکلات راحل 🍀تمام دعاها را مستجاب 🌼تمام خانه هارا غرق در 🍀شادےو سرورکن الهی آمین 🙏 @lotfe_khodaa
با توکل به اسم اعظمت به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 السـلام علیـڪ یـا اربـابــــ 💔دلِ من مانده از حرم محروم 🥀السـلام علیـڪ یا مظلــوم ✨اَلـسـَّـلٰامُ عـَلـَيْكَ يٰـا اَبٰـا عَــبْـدِ اللهِ ✨وَعـَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِـنـٰائِكَ ✨عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ ✨و َبَقِىَ اللَّيْلُ و َالنَّهٰارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ ✨ آخــِر َ الْـعَـهْـدِ مـِنّـى لـِزِيـٰارَتـِكـُمْ 💚اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 💚وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 💚وَعَـلىٰ اَوْلادِ الْـحـُسَـيـْنِ 💚وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن  اللهم ارزقنا زیارت الحسیــــن عليه السلام 💚 ♥ به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ شب رفت ورفت برتن عالم لباس روشن شد آسمان شب از انعکاس صبح خیل ملک به حالت تعظیم دور اوست اما به سوی تمام حواس صبح 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
💚 یا صاحب الزمان عجل الله ✨تو بيا عزيز زهرا که تو سيد جهاني 💫که تو هم بهار مردم که تو هم بهار جاني ✨تو بيا که چشم مردم به ره عنايت توست 💫که تو هم طبيب دلها که تو نور دیدگانی 🌷 🌷 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹امام رضا (ع) فرمودند: كسى كه توان جبران گناهانش را ندارد، زیاد بر حضرت محمّد و اهل بیتش علیهم السلام صلوات و درود فرستد، كه همانا گناهانش اگر حقّ الناس نباشد محو و نابود گردد. ُم به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
💠شعر زیبای چهارده صلوات👌 🌸به محمد(ص)سبب خلقت دنیا صلوات 🌸به محبت که نمود هدیه به دل ها صلوات 🌸به علی(ع)شیر خدا آن شه مردان جهان 🌸به وجودی همه پر گشته زتقوی صلوات 🌸به تمامی عفاف ،فاطمه(س)آن دخت نبی 🌸به همه حجب وحیا،عصمت زهرا صلوات 🌸به کرامت به درایت به صبوری حسن(ع) 🌸به کریمی که دهد حاجت دل ها صلوات 🌸به حسین(ع)خون خدا آن شه مظلوم وغریب 🌸به شهیدی که غمش شد به دل ما صلوات 🌸به سجودی که نمود آن شه سجاد(ع)خدا 🌸به عبادت که نمود حضرت حق را صلوات 🌸به شکافنده هر علم و به باقر(ع) ،به خرد 🌸به شعوری که نمود حل معما صلوات 🌸به علمدارتشیع ،به صداقت به صفا 🌸به امام جعفر صادق(ع) همه ازما صلوات 🌸به نشاننده خشم،کاظم(ع) محبوس واسیر 🌸به نه تسلیم شده بر ظلم وستم ها صلوات 🌸به غریبی که غم ازدل ببرد قربت او 🌸به رضا(ع)آن که ستاند غم دل را صلوات 🌸به نهم اختر آسمان امامت ،به تقی(ع) 🌸به جوادو همه جود کرم ها صلوات 🌸به نقی(ع)هادی ما درره رستگاری ودین 🌸به هدایتگر ما در ره عقبا صلوات 🌸به امامی که حسن،عسکری (ع)است نام خوشش 🌸به ابا حجت حق،شاه نه پیدا صلوات 🌸به وجود خوش آن مهدی(عج) پنهان زنظر 🌸به عدالت که نماید همه برپا صلوات ُم به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
طرح ختم ۱۰۰۰ صلوات به نیابت از شهدای اسلام جهت سلامتی و تعجیل در فرج صاحب الزمان عج برای شرکت در این ختم، لطفا تعداد صلوات خودتون رو در لینک زیر ثبت کنید: https://EitaaBot.ir/counter/ifvda با ارسال این پیام برای دوستانتون، اونها رو هم در ثواب این ختم دسته جمعی شریک کنید😉 @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اذان بگو ترویج اذان گویی، مقدمه ی ترویج امر به معروف برای بعضیا به ویژه کسایی که تازه شروع کردن، امر به معروف و نهی از منکر مشکله! براش سخته! اولش یا خجالت میکشه یا از مردم میترسه یا شیطون تو دلش وِلوله میندازه و دلش رو خالی میکنه ... از آیت الله حائری شیرازی مطلب جالب توجهی نقل شده: ایشون فرموده بودند: اگه بخوای برای تذکردادن راهی پیدا کنی باید اذان بگی؛ اذان بگو ... اذان خجالت رو ازت میگیره و بهت رو میده. بگـو؛ امتحـان کـن ... اذان اول رو که میخوای بگـی، عرق میریـزی، خجالت میکشی ... اما این خجالت فقط مال روزای اوله، دو سه روز بعد که عرقش رو ریختی و خجالتش رو کشیدی، وقتی میخوای اذان بگی، میبینی سختیش نصف شده و بعد کم کم احساس میکنی اگه اذان نگی، انگار گُم کرده ای داری آره؛ اذان گفتن مؤثره. کجا اذان بگی؟ وقت اذان که شد آقایون هر کدوم از این پیشنهادات رو که میتونن، انجام بدن: به ترتیب: - در منزل - در نمازخانه یا مسجد، یه گوشه ی مسجد، با صدای عادی - جای مناسبی در محل رفت و آمد مردم داخل طبیعت و بیرون شهر، داخل پارک، کنار پاساژ، کنار پیاده رو خانوما هم همون پیشنهادات بالا فقط به شرطی که مطمئن باشن نامحرم صداشونو نمیشنوه! احادیث عجیبی درباره اذانگو داریم! مثلا حدیث داریم: گوشتهایى بر آتش جهنـم حرومه و آتش اونـا رو نمیسوزونه و اون، گوشت بدنِ اذانگوست، یا اذانگو با شهدا و پیامبران محشور میشه و ... از کتاب مستدرک الوسائل به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
🌸 عزیزِ باتقوا 🔰 تقوا یعنی مرتکبِ گناه نشدن؛ یعنی ترس؛ ترس از چیزهایی که راهِ آسمان را به رویت می‌بندد. یعنی مواظبِ چشممان باشيم؛ مواظبِ گوشمان باشيم به چراغ قرمزِ دين كه رسيديم، ترمز كنيم و از حرام پرهیز کنیم. شاه کلید اصلیِ رابطه با خدا همین است. 🔆 یاران حضرت‌ مهدی چنین خصوصیاتی دارند. علاوه بر این، زرق و برق دنیا چشمشان را نمی‌گیرد و حضرت هم از آنان بیعت می‌گیرد که طلا و نقره پس‌انداز و گندم و جو ذخیره نکنند. 🔹 جاذبه‌های دنیایی دلِ آنان را نمی‌لرزاند و تاثیری در آنان ندارد. چنان ممتازند که پیامبر‌ اکرم آنان را بهترینِ امتش می‌داند. رعایت این قوانین و چهارچوب‌هاست که انسان را نزدِ خدا و بندگانش محبوب‌ خواهد کرد. پس بدانید برای یار امام زمان شدن باید تقوای الهی پیشه کنیم. یعنی چه؟ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات. یعنی ترس از دست دادن توجه خدا و ولیّ او. 📚 ۱. روزگار رهایی، ج۱، ص۴۶۵ ۲. کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۱، ص۵۳۵ به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
کره خری از مادرش پرسید: این کجای انصاف است که ما با کلی سختی و مشقت ، یونجه را از مزرعه به خانه حمل می کنیم، در حالی که گل های یونجه را گوسفند میخورد و ته مانده آن را به ما می دهند...؟! گوسفند آنچنان به حرص و ولع گلهای یونجه را می خورد که صدای خرت خرت آن و حسرت یکبار خوردن گل یونجه، ما را می کشد... خر به فرزندش گفت: صبر داشته باش و عاقبت این کار را ببین... بعد از مدتی سر گوسفند را بریدند... گوسفند در حالیکه جان می داد، صدای غرغرش همه حا پیچیده بود... خر به فرزندش گفت: کسی که یونجه های مفت را با صدای خرت خرت می خورد، عاقبت همینطور هم غر غر می کند! هرکسی حاصل دسترنج دیگران را مفت میخورد باید نگران عواقبش هم باشد...👌 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
🍃❤🍃 هر کس《سوره کافرون》 را در نمازها بخواند مانند ڪسی است ڪه ربع قرآن خوانده باشد و خداوند گناهان او و والدین او را بیامرزد 📚 مشگل گشای معنوی ۱۶۷ به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
از شهدا چه برجا مانده است؟؟؟! بزرگراه شهدا…….........حاضر مجتمع فرهنگے شهدا..حاضر غیرت شهدا……...........غایب ورزشگاه شهدا……......حاضر مردونگے شهدا……..... غایب مرام شهدا…………...... غایب سمینار شهدا …..…......حاضر آقایے شهدا……….........غایب صداقت شهدا……........غایب یادواره شهدا…………...حاضر صفاے شهدا…………......غایب عشق شهدا…………........غایب آرمان شهدا…………........غایب یاران شهدا…………........غایب تیپ شهدا………….........حاضر بخشش شهدا.............. غایب تصویر شهدا.................حاضر شهامت شهدا............... غایب اخلاص شهدا.................غایب مسئولےت پذیرے شهدا..غایب شجاعت شهدا................غایب عشق و محبت شهدا .....غایب مهربانی و دلسوزے شهدا...غايب یڪرنگی و روراستے شهدا...غایب وااااااااااااای غایبین از حاضرین بیشتر بودند… ڪلاس تعطیل *به راستے* *بعد از شهدا چه ڪرده ایم* *شهدا شرمنده ایم* *۲۲اسفندماه روز بزرگداشت شهدا گرامی باد*🌺 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃رمــان ... 🌸🍃 قسمت آروم به سمت عاطفه و مریم رفتم، سرکوچه ایستاده بودن، هفته ی قبل رفتیم خواستگاری عاطفه، فردا عقد شهریار و عاطفه بود،عاطفه از من و مریم خواسته بود برای خرید لباس محضر کمکش کنیم! عاطفه با دیدنم تعجب کرد، با هردوشون دست دادم و سلام کردم! به سمت بازار راه افتادیم، عاطفه با تردید پرسید: _هانی برای همیشه چادری شدی؟! نگاهش کردم و گفتم: _آره! دیگه چیزی نگفت،مشغول تماشا کردن مغازه ها شدیم،مریم با ذوق گفت: _عاطفه اون لباسو ببین! عاطفه نگاهی به لباس انداخت و گفت: _لباس جشن رو باید آقامون بپسنده، یه چادر و شال برای محضر پسند کنید همین! مریم با شیطنت گفت: _بله!بله! با خنده سرفه مصنوعی کردم و گفتم: _اینجا مجردم هستا! عاطفه دست مریم رو گرفت و گفت: _دخملمون چطوله؟ مریم لبخندی زد و گفت: _خوبه! با تعجب گفتم: _مگه جنستیش معلوم شده؟! مریم با شرم گفت: _چهارماهمه!استرس داشتم،با امین تصمیم گرفتیم بعد از گذشتن سه ماه اول خبر بدیم! آهانی گفتم و از فکرم رد شد که دوست داشتم بچه اول من و امین دختر باشه!سریع از فکر اومدم بیرون،رو به مریم گفتم: _خدا حفظش کنه! باید برای همیشه فراموش می کردم،امین فقط دوست برادرم و همسایه بود! مشغول تماشا کردن ویترین مغازه ها شدم،عاطفه و مریم هم کنارم صحبت می کردن! سرم رو برگردوندم که سهیلی رو دیدم چند قدم دورتر از من کنار دختری چادری مشغول صحبت و تماشای ویترین مغازه ای بودن! با دیدنش تعجب کردم، سهیلی تهران چی کار می کرد؟! حسی بهم گفت حتما باید بهش سلام بدی، این مرد عجیب وادارت میکرد براش احترام و ارزش قائل باشی! چند قدم بهشون نزدیک شدم و با صدایی رسا گفتم: _سلام! سهیلی سرش رو برگردوند،نگاهش سمت من بود ولی پشت سرم رو نگاه می کرد! _سلام خانم هدایتی! با لبخند دستم رو گرفتم سمت دختری که کنارش بود و گفتم: _سلام! دختر با تعجب دستم رو گرفت و جوابم رو داد،به چهره ش میخورد تقریبا همسن خودم باشه. سریع گفتم: _من شاگرد آقای سهیلی هستم! صدای عاطفه رو شنیدم: _هانیه! برگشتم سمتش،با تعجب نگاهم کرد، شونه ش رو داد بالا و لب زد اینا کین؟! _الان میام،شما انتخاب کنید! دوباره برگشتم سمت سهیلی و همسرش،با لبخند گفتم: _از دیدنتون خوشحال شدم! دختر با کنجکاوی گفت: _چی میخواید بخرید؟ از این همه راحتیش جا خوردم،سهیلی با سرزنش گفت: _حنانه! حنانه بدون توجه به سهیلی گفت: _ناراحت شدی فضولی کردم؟من موندم برای مادرم چی بخرم! _نه،نه!فضولی چیه؟! برای خرید عقد برادرم اومدیم! حنانه با ذوق گفت: _آخی،مبارکه،من که دوتا داداش دارم یکی از یکی مجردتر! از حرف هاش خنده م گرفت، سرم رو انداختم پایین و آروم خندیدم! سرم رو بلند کردم و گفتم: _خدا متاهلشون کنه! حنانه با اخم مصنوعی گفت: _خدانکنه!همینطوریش آش دهن سوزی نیستن وای بحال اینکه زن بگیرن! سهیلی با تعجب نگاهش کرد و ابروهاش رو داد بالا. _حالا زن نداشته ی من چه هیزم تری به تو فروخته؟! با تعجب نگاهشون کردم،خواهر و برادر بودن! حنانه با تاسف رو به من گفت: _میبینی تو رو خدا؟!حالا خوبه زن نداره و اینه! از حالت هاش خنده م گرفت،چادرم رو با دست گرفتم و گفتم: _من دیگه برم خداحافظ! حنانه لبخند مهربونی زد و گفت: _خوشحال شدم اسمت هانیه بود دیگه؟ سهیلی با لحن سرزنش آمیزی گفت: _حنانه این چه طرز صحبت کردنه؟! حنانه توجهی نکرد و گفت: _خداحافظ هانیه! با لبخند گفتم: _خداحافظ. رو به سهیلی گفتم: _خدانگهدار استاد! خواستم برم که سهیلی گفت: _خانم هدایتی! برگشتم سمتش،قبل از اینکه چیزی بگم سریع گفت: _متوجه شدید که حنانه خواهرمه سوتفاهم نشه! و سریع با حنانه به سمت مغازه دیگه ای رفتن،با تعجب زیر لب گفتم: _مگه من چی گفتم؟! ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛لیلاسلطانی ══════°✦ ❃ ✦°══════ به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
🌸🍃رمــان ... 🌸🍃 قسمت با بهار وارد ڪلاس شدیم، بهار خواست چیزے بگہ ڪہ صداے زنگ موبایلم بلند شد، با دست زدم روے پیشونیم و گفتم: _واے!چرا خاموشش نڪردم؟! سریع از تو ڪیفم موبایل رو درآوردم و جواب دادم. _جانم مامان. _هانیہ جان دارم میرم بیرون ڪلید برداشتے؟ انگار هول بود! با شڪ گفتم: _آرہ،چیزے شدہ؟ مِن مِن ڪنان گفت: _خب...خب... نگران شدم،با عجلہ از ڪلاس بیرون رفتم،بهار هم پشت سرم اومد! _مامان چے شدہ؟براے بابا یا شهریار اتفاقے افتادہ؟ _نہ عزیزم نہ! با حرص گفتم: _پس چے؟!قلبم اومد تو دهنم! خندہ اے ڪرد و گفت: _نہ دختر! فاطمہ و مریم اینجا بودن،مریم دردش گرفت بردنش بیمارستان منم دارم میرم! قلبم یخ زد، احساس ڪردم یہ نفر با پتڪ بہ سرم ڪوبید اما... من فراموشش ڪردم؟نہ؟باید ڪامل فراموش میڪردم باید میگذشتم از احساسم... با سردے تمام ڪہ خودم یخ زدم گفتم: _آهان!خداحافظ! مادرم متوجہ حال بدم شد با ملایمت گفت: _هانیہ! +مامان جان ڪلاسم دارہ شروع میشہ، خداحافظ! سریع علامت قرمز رنگ رو لمس ڪردم! بهار با نگرانے گفت: _چے شدہ؟! برگشتم سمتش،شونہ هام رو دادم بالا و گفتم: _هیچے بابا،دختر امین دارہ بدنیا میاد! _ناراحت شدے؟ سرم رو بہ نشونہ منفے تڪون دادم و گفتم: _خوشحالم نشدم! بے اختیار قطرہ اشڪے مزاحم از گوشہ چشمم بہ زمین سرد افتاد، سقوطش صداے مرگبار سقوط احساسم رو میداد! بهار بغلم ڪرد و گفت: _گریہ ندارہ ڪہ خل!مگہ مهمہ؟! با صداے لرزون گفتم: _نہ!خداڪنہ دل دخترشو پسر همسایہ نبرہ! _خانم هدایتے! صداے سهیلے بود!سریع از بهار جدا شدم و دستے بہ صورتم ڪشیدم. همونطور ڪہ زمین رو نگاہ مے ڪرد گفت: _مشڪلے پیش اومدہ؟ +نہ! بازوے بهار رو گرفتم تا بریم سر ڪلاس ڪہ سهیلے گفت: _خانم هدایتے چند لحظہ! بهار نگاهے بهمون انداخت و وارد ڪلاس شد، سهیلے چند قدم بهم نزدیڪ شد،دست بہ سینہ رو بہ روم ایستاد. _عظیمے مشڪلے پیش آوردہ؟ منظورش بنیامین بود،سریع گفتم: _نہ!نہ!اصلا ربطے بہ دانشگاہ ندارہ! همونطور ڪہ دیوار پشت سرم رو نگاہ مے ڪرد گفت: _میخواید امروز ڪلاس نیاید؟ مطمئناً نمیتونستم سر ڪلاس بشینم، قلبم بہ ڪمے آرامش احتیاج داشت،جاے زخم هاے قدیمے تیر مے ڪشید!آروم گفتم: _میشہ؟ سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد و گفت: _یاعلے! رفت بہ سمت ڪلاس،زیر لب گفتم:خدا خیرت بدہ! راہ افتادم بہ سمت نمازخونہ! بہ آغوشش احتیاج داشتم! ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛لیلاسلطانی ══════°✦ ❃ ✦°══════ به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
🦋آرامش نه عاشق بودن است ... نه گرفتن دستی که محرمت نیست! نه حرف‌های عاشقانه و قربان صدقه‌های چندثانیه‌ای...! آرامش حضور خداست وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمی‌کند...! وقتی ناگفته‌هایت را بی‌آنکه بگویی می‌فهمد وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس کنی غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری وقتی مطمئن باشی با او ، هرگز تنها نخواهی بود ... 🌺🌿 آرامش یعنی همین تو بی‌هیچ قید و شرطی خدا را داری 🦋اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ 🌺🌿ﺧﺪﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﺍﺳﺖ ، ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻰ ﺑﺨﺸﺪ ﻭ ﺍﻭ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻱ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﺍﺳﺖ .(١٩) سوره شوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ صبح امید من ای شمس جهانتاب حسین و سلام لک منّی و لاصحاب حسین همه‌ ی دار و ندارم شده بین‌ الحـرمین به اَبی أنت و اُمّی ، لک ارباب حسین به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa