eitaa logo
الهام انیمیشن
92 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم وز آب دیده سینهٔ تفسیده تر کنیم در ماتم خودیم، بیا، زار بگرییم خاکستر جهان همه بر فرق سر کنیم ،_همه_روز_تا_به_شب ناله ز درد همه شب تا سحر کنیم تا چند چاشت ما همه از خوان غم بود؟ تا کی وجوه شام ز خون جگر کنیم؟ آهی برآوریم، سحرگه، ز سوز زین بخت خفته را دمی از خواب برکنیم نعره‌زنان به پیش سرایش گذر کنیم باشد که یک نفس نظری سوی ما کند دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم آن لحظه از ، باشد که وارهیم گر زو رها شویم، سخن مختصر کنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1042 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟ شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال ؟ نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟ بود را با تو آخر آشنایی پیش ازین این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟ هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ از دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟ گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1040 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیز، تا قصد کوی یار کنیم گذری بر در نگار کنیم وز غمش ناله‌های زار کنیم به زبانی، که بیدلان گویند رمزکی چند آشکار کنیم ،_که_جان_ما_خون_کرد به کف وصل در سپار کنیم حاش لله کزو کنیم گله! گله از بخت و روزگار کنیم ما، اگر بر مراد او سازیم ترک تدبیر و اختیار کنیم دست با دوست در کنار کنیم چون لب یار شکرافشان شد ما به شکرانه جان نثار کنیم عشق رویش چو پرده برگیرد گر نمیریم پس چه کار کنیم از چو رو بگردانیم روی در روی غمگسار کنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1041 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناگه از میکده فغان برخاست ناله از جان عاشقان برخاست های و هویی از این و آن برخاست جامی از میکده روان کردند در پیش صد روان، روان برخاست شور و غوغا ز جرعه‌دان برخاست جرعه با خاک در حدیث آمد گفت و گویی از این میان برخاست سخن جرعه عاشقی بشنید نعره زد و ز سر جهان برخاست ،_چون_شنید_آن_نعره سبک از خواب، سر گران برخاست گشت بیدار چشم ، چو مرا عالم از پیش جسم و جان برخاست خواستم تا ز خواب برخیزم بنگرم کز چه این فغان برخاست؟ بود بر پای من، ، بند بند بر پای چون توان برخاست؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1039 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی از دست فراق تو ستم‌ها بینیم؟ هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم ،_از_سر_زلف_تو_چو_بویی_یابیم جان فشانیم، اگر آن رخ زیبا بینیم روی خوب تو که هر دم دگران می‌بینند چه شود گر بگذاری تو دمی ما بینیم؟ از فراق تو بگو: چند بلاها بینیم؟ خورد زنگار غمت آینهٔ به فسوس نیست ممکن که تو در آنجا بینیم گم شد آخر ما، بر در تو آمده‌ایم تا بود کان گم‌کردهٔ خود وابینیم ،_بر_سر_کویت_یابیم ور ببینیم رخی، در بینا بینیم روی بنمای، که امروز ندیدیم رخت ای بسا حسرت و اندوه که فردا بینیم! روی زیبای تو، ای دوست، به کام خویش تا بنمیرد نه همانا بینیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1038 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ ز غصه می‌بمیرم، با که گویم؟ ،_ندانم که دامان که گیرم؟ با که گویم؟ ز جورش در فغانم، چند نالم؟ گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟ که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟ به بوی وصل او عمرم به سر شد فراقش کرد پیرم، با که گویم؟ شب و روز آتش سودای همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟ من مسکین فقیرم، با که گویم؟ چنان سوزد مرا تاب غم او که گویی در سعیرم، با که گویم؟ هر آن غم، کز فراقش بر من آید به دیده می‌پذیرم، با که گویم؟ به فریادم شب و روز از به دست او اسیرم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1037 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز به جانم با که گویم؟ ز غصه ناتوانم، با که گویم؟ ،_چند_نالم؟ ز بی‌یاری به جانم، با که گویم؟ به عالم در، ندارم غمگساری نمی‌دارم، ندانم با که گویم؟ ولی پیش که خوانم؟ با که گویم؟ چو مرغ نیم بسمل در غم یار میان خون تپانم، با که گویم؟ فتاده چون بود در دام صیدی؟ ز محنت همچنانم، با که گویم؟ ،_کنون_باز به کام دشمنانم، با که گویم؟ مرا از زندگانی نیست سودی ز هستی در زیانم، با که گویم؟ همه بیداد بر من از است ز بودش در فغانم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1036 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای دوست، بیا، که ما توراییم بیگانه مشو، که آشناییم ،_تا_ببینیم در بازگشای، تا درآییم هر چند نه‌ایم در خور تو لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم پیوسته چرا ز تو جداییم؟ چون عکس تو ندیدیم بر روی تو شیفته چراییم؟ آن کس که ندیده روی خوبت در حسرت تو بمرد، ماییم بپذیر ز ما، که بی‌نواییم تا دور شدیم از بر تو دور از تو همیشه در بلاییم بس لایق و در خوری تو ما را هر چند که ما تو را نشاییم آنچ از تو سزد به جای ما کن نه آنچه که ما بدان سزاییم هم زان توایم، هر چه هستیم گر محتشمیم و گر گداییم از رخ تو چون هر دم غزلی دگر سراییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1035 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم نیم چون خوشدل و خرم بگرییم زمانی بر پر غم بگرییم گهی از درد بی‌درمان بنالیم گهی از زخم بی‌مرهم بگرییم ،_بر_تن_خوش_بموییم چو عیسی رفت، بر مریم بگرییم چو کار از دست رفت، این گریهٔ ما ندارد هیچ سودی، هم بگرییم خوشا آن دم که با ما یار خوش بود کنون در حسرت آن دم بگرییم بر آن محروم نامحرم بگرییم تن بیمار ما درهم شد از غم بر آن بیچارهٔ درهم بگرییم ز عمر ما دوسه دم ماند باقی بیا، کین یک دو دم بر هم بگرییم عراقی را کنون ماتم بداریم بر آن مسکین درین ماتم بگرییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1034 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی همه مدح خویش گوییم؟ تا چند مراد خویش جوییم؟ ؟ بیهوده فسانه چند گوییم؟ ای دیده بیا، که خون بگرییم وی بخت، بیا، که خوش بموییم آن یار که دوستدار اوییم نگذاشت که با سگان کویش گرد سر کوی او بپوییم دانم که روا ندارد آن خود کز باغ رخش گلی ببوییم ،_کز_آب_دیده خیزیم و گلیم خود بشوییم؟ گردی است به راه در، آن گرد ز راه خود بروبیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1033 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شهری است بزرگ و ما دروییم آبی است حیات و ما سبوییم ما زنده بدان نسیم و بوییم بازیچه مدان، تو خواجه، ما را ما از صفت جلال اوییم در راه به سر دوان چو گوییم تا خوی صفات او گرفتیم نشناخت کسی که در چه خوییم؟ می‌گفت از سر سوز: ما نیز برای گفت و گوییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1032 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگذر ای غافل ز یاد این و آن یاد حق کن تا بمانی جاودان در حقیقت نیستی ذاکر، بدان چون فراموشت شد آنچه دون است ذاکری، گرچه نجنبانی زبان تا کنی یاد خود و سود و زیان چون ز خود وز یاد خود فازغ شوی شاهد مذکور گردی بی گمان بگذری از ذکر اسماء و صفات چون شود مذکور جانت را عیان نایدت یاد از و جان و روان واله و مدهوش کردی آن نفس در لایزالی، بی‌نشان هر چه خواهی آن زمان یابی ازو خود کسی خود را نخواهد آن زمان این چنین دولت نخواهی تو مگر بر کنی را ز یاد این و آن یاد ناید هیچ گونه حق تو را تا تو یاد آری ز یار و خان و مان ای ، غیر یاد او مکن تا مگر یاد آیدت با ذاکران ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1031 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈