eitaa logo
نوشته های من
268 دنبال‌کننده
237 عکس
184 ویدیو
59 فایل
قانع‌بہ‌همینےکہ‌دوچشمت‌بیناست؟ دلت‌چطور؟ محمّدحسیݩ‌مطھڕ؎ھستݦ🌱 @m_h_motahari [کپی‌‌مطالب‌باذکرنام‌وبی‌ذکرنام، جهت‌اعتلای‌کلمه‌ی‌اسلام واجب‌ مؤکده🕊] لینک کانال https://eitaa.com/m_h_motahari1 صفحه ویراستی https://virasty.com/m_h_motahari
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه شنبه شب جای همه رفقام خالی بود... گوشه ای از محفل❤️ خدمت شما @mhmm110
محمدحسین در جذب نیرو روابط عمومی فوق العاده‌ای داشت. 👌 همان چیزی که بسیاری ازافراد در آن ضعف دارند. او معمولاً با هر کس و با هر تیپی که بود گرم می‌گرفت و دعوتش می‌کرد.🌱🌟 او اوایلی که هیئت راه انداخته بود و مراسم می‌گرفت، وقتی افرادی در مجلس دیده می شدندکه در مجلس تیپ و قیافه‌شان به مذهبی ها نمی‌خوردولی در آن مراسم شرکت میکردند! ⛔️ در برگزاری کنگره‌های شهدا این تیپ جوان‌ها را زیاد می‌دیدیم و برای این جور جاها زیاد این افراد را جذب می‌کرد.»🌷🔥 ❤️ رسانه باشیم 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755343944Cb9fece4918 @mhmm110
... یادگرفتنی نیست؛ فهمیدنی ست خواندنی نیست؛ چشیدنی ست @mhmm110
نوشته های من
قسمت سوم تقدیر اینچنین رفته بود که شب حاکمیّتِ ظُلمـ وَ فِسَاد با شَفَقِ عاشـورا آغـاز شود و سُرخیِ
ای تشنگان کوثر ولایت! بیایید... من سرچشمه را یافته ام. وا اسفا! باطن قبله را رهاکرده اید و بر گرد دیوارهایی سنگی می چرخید؟ بیایید ... باطن قبله اینجاست. به خدا، اگر نبود که خداوند خود اینچنین خواسته، می دیدی کعبه را که به طواف امام آمده است و حجراالسود را می دیدی که با او بیعت می کند. مگر نه اینكه انسان کامل، غایت تكامل عالم است؟... ای امت آخر! بر شما چه رفته است؟ مگر تا کجا می توان درمحاق غفلت و کوری فرو شد که خورشید را نشناخت؟ 🖌 سید مرتضی @mhmm110
هم دعا کن گره از کار تو بگشايد عشق هم دعا کن گره تازه نيفزايد عشق قايقي در طلب موج به دريا پيوست بايد از مرگ نترسيد ،اگر بايد عشق عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شايد اين بوسه به نفرت برسد ،شايد عشق شمع افروخت و پروانه در آتش گل کرد مي توان سوخت اگر امر بفرمايد عشق پيله‌ي عشق من ابريشم تنهايي شد شمع حق داشت، به پروانه نمي آيد عشق 🖌فاضل @mhmm110
خدایا هرچه را دوست داشتم از من گرفتی، بهر چه دل بستم، دلم را شکستی، بهر چیز عشق ورزیدم آنرا زائل کردی، هر کجا قلبم آرامش یافت تو مضطرب و مشوش کردی، هر وقت دلم بجایی استقرار یافت تو آواره م کردی، هر زمان به چیزی امیدوار شدم تو امیدم را کور کردی… تا به چیزی دل نبندم، و کسی را به جای تو نپرستم و در جایی استقرار نیابم و به جای تو محبوبی و معشوقی نگیرم و جز تو به کسی دیگر و جایی دیگر و نقطه ای دیگر آرامش نیابم و فقط تو را بخوانم و تو را بخواهم و تو را پرستش کنم و تو را بجویم… نیایش ها ص32 ... @mhmm110
قسمت پنجم ...فصل انجماد رسیده و قلبها نیز یخ زده بود. حیات قلب در گریه است و آن «قتیل العَبَرَات» کشته شد تا ما بگرییم و... خورشید عشق را به دیار مرده قلب هایمان دعوت کنیم و برف ها آب شوند و فصل انجماد سپری شود. مدینه، سرزمین انصار مقصد هجرت رسول اکرم، رضا به هجرت فرزند و رسول خدا داد و خاموش ماند. آیا راست است که چون مرکز خلافت از مدینه به کوفه انتقال یافت، مدینه الرسول آسوده از دغدغه خاطر، تن به تن آسایی و عافیت طلبی سپرد؟ و اگر حق جز این است، چرا آنگاه که حسین مدینه را به قصد مكه ترك گفت، واکنشی آنچنان که شایسته است از مردم دیده نشد؟ ... مكه نیز خود را به تغافل سپرد و کناره گرفت و منتظر ماند تا کار به پایان رسد. ... 🖌 سید مرتضی @mhmm110
نوشته های من
#نور... یادگرفتنی نیست؛ فهمیدنی ست خواندنی نیست؛ چشیدنی ست @mhmm110
تابحال عاشق شده ای؟ چیست؟! سؤالم خنده دار نیست آیا؟ اصلاً آنقَدَر واضِح است که سُؤال از چیستی درباره بی معناست؛ را میگویم. مانند اینست که از تو سؤال کنند چیست، تو چه خواهی گفت؟ ... همان همیشه حاضر. مولایم فرمود: «کور شود چشمی که تو را پشتیبان خود نبیند...» چشمی که تو را نفهمد که چشمـــ نیست. ... تعریف کردنی نیست؛ «فهمیدنی» ست. خواندنی نیست؛ «چشیدنی» ست. یادگرفتنی نیست؛ «دیدنی» ست؛ آری دیدنی است. با قلبت باید را ببینی. و باز هم فرمود:« ، کی غایب از دیده ما شده ای تا نیازمند کسی باشی که تو را به ما نشان دهد؟» برای فهمیده شدن و چشیده شدن و دیده شدن، که نیازمند چشم و گوش و زبان نیست؛ گوهر نایابش در قلب هر خودنمایی میکند. عشق و نور از یک ریشه و اصلند. اگر تابحال نمیدانستی، اکنون وقتش رسیده است که عشق را خوب بشناسی؛ عشق از نسیم بهاری لطیف تر است... همانطور که نور... عشق روشن تر از خورشید و دلیل بودن خورشید است؛ همانطور که نور... عشق، اَمَــان و ایمَــــان و حال و هوای خانه توست؛ همانطور که نور... همان گوهری که قلب یتیمم، به حضورش نیازمندست. همان روشنایی کاملی که با حضورش، سیاهچاله های فکرم، گلستان میشوند. همان نوری که «شمع» های خسته تاریکخانه دلم، با بودنش حیاتی دوباره میگیرند. همان آب حیاتی که گلهای پژمرده خانه وجودم، جانی دوباره میگیرند. تمام موجودیت من، به است، به است، به است. بودنش را میکشم. روز و شبم را پر از باصفای خودش کرده است. پناهگاه اعتمادها و شده است. معنای زِندِگِیَمــ و مَقصَد و مَقصُودَم شده است. فصل تلخ بیقراری هایم، اوست. حرکت و سکونم، به سمت اوست. ... ومن بعد از یافتن ، زندگی جدیدی را در این دنیا آغاز نموده ام. من خوشبختی بوده ام که در پس بلایا، را بدست آورده ام و را یافته ام و در جاده آرمان شهرِ در هستم. ادامه دارد... @mhmm110