چند روز قبل، در خدمت جمعی از نویسندگان حوزوی بودیم و راجع به نوشتن در فضای رسانه گفتگو کردیم. اینجا میتونید گزارش مختصری از محتوا و سرفصلهای جلسه رو مطالعه کنید.
https://rahamedia.net/?p=6573
شش پرده از آن مرد کتابخوان!
یادداشت منتشر شده صبح امروز روزنامه جوان.
https://www.javanonline.ir/fa/news/1265136
شش پرده از آن مرد کتابخوان!
منتشر شده در روزنامه جوان.
پرده اول؛ طلبه نوجوانی که هنوز ریشهای صورتش سبز نشده، کتاب قطور رمانی را زیر بغل زده و در سایه باریک دیوار، از میان درختان گذرگاهی در مشهد پیاده میرود. کار هر روزش است. هر روز به کتابفروشی انتهای خیابان میرود، یک کتاب کرایه میکند و سکه یک تومانی را روی پیشخوان فروشنده میگذارد و به خانه میرود. تا صبح فردا کتاب را تمام میکند و برمیگردد به کرایه کتابی جدید. پیرمرد کتابفروش کلافه شده.
پرده دوم؛ طلبه جوان با عمامهای سیاه و ریشهای تازه سبزشده پراکنده، برای انجام کاری از مشهد به تهران آمده. برای یک بچهشهرستانی آن هم طلبه، وضعیت فرهنگی و نوع پوشش مردم در تهران آزار دهنده است. طلبه روی صندلی اتوبوس شهری، بیآنکه سر بلند کند، مشغول مطالعه کتاب میشود. برای سرگرم شدن و گریز از نگاه به وضعیت نامناسب اطراف. در این مدت، چند کتاب معروف را همینطور توی اتوبوسها خوانده و تمام کرده.
پرده سوم؛ طلبه جوان، حالا با چهرهای جاافتاده و مردانه، غالب رمانها و کتابهای معروف و مهم جهان را خوانده. درسهای فقه و اصول حوزه که سنگینتر میشود، در وجود خودش احساس میکند که طبع درونیاش حالا متمایل به شعر و عواطف است. شاید برای تلطیف روحیهاش در کنار مطالعات فقهی. او حالا روزی نیست که غزلی از حافظ نخواند و بخشهایی را حفظ نکند. غزلهایی از سعدی و صائب و کلیم و بیدل و دیگران را حفظ است و با شاعران معاصر خود هم گهگاهی نشست و برخاست دارد. برای بقیه طلبهها، این روحیه شاعرانه فعال جالب و تعجببرانگیز است.
پرده چهارم؛ انقلاب شده. طلبه سید حالا پا به میانسالی گذاشته و از قضا از فعالان و طلایهداران انقلاب است. وقت برای سر خاراندن ندارد. طی این سالها پا را از عرصه «کتابخوان» بودن فراتر گذشته و خود چند کتاب منتشر کرده. بخاطر نوشتههایش حتی طعم زندان را هم چشیده. به دست منافقین که ترور میشود و در بیمارستان بستری میشود، دوران نقاهتش را سراسر به کتابخواندن میگذراند. با عیادت کنندگانش هم بیشتر از اینکه درباره احوال جسمانیاش صحبت کند، درباره کتابهایی که خوانده گفتگو میکند. باز تعجبها را بر میانگیزد.
پرده پنجم؛ طلبه پا به سن گذاشته، حالا رئیسجمهور است. رئیسجمهور یک حکومت نوپا در یکی از مهمترین کشورهای منطقه. با برنامه سنگین ملاقاتهای روزانه، جلسات اجرایی، سفرهای خارجی بسیار، بحرانهای ملی و منطقهای و یک جنگ تمام عیار تحمیلی با رژیم عراق . او حالا دست از کتابخوانی کشیده؟ هرگز! در همین ایام ضمن جلسات مداومی که با اهالی ادبیات و شعر و هنر بطور مداوم برگزار میکند و ارتباطش را با نویسندگان حفظ میکند، طرح برگزاری اولین نمایشگاه کتاب تهران را اجرا میکند. نمایشگاهی که هنوز پس از چهار دهه پابرجاست و بصورت سالانه با استقبال فوقالعاده مردم برگزار میشود. خود او هم هرسال طی بازدیدهای چندساعته در «بوستان اهل علم» قدم میزند و از آخرین کتابهای منتشر شده مطلع میشود.
پرده ششم؛ آن طلبه سید، حضرت آیتالله خامنهای، حالا رهبر بزرگ انقلاب اسلامی ایران هستند. در بزنگاههای سخت و مهیب. نه فقط اداره یک کشور، که نقشآفرینی موثر در ساحت جهانی و منطقهای، خصوصا همزمان با نبردهای اخیر میان جبهه حق با صهیونیسم، طبعا باعث مشغلههای فراوان و فوقالعاده برای ایشان شده است. با این وجود اما، همه اینها باعث جدایی و کمرنگشدن این علاقه به کتاب و کتابخوانی نشده است. ایشان طی ماههای اخیر با نگاشتن و انتشار تقریظهایی بر کتب مختلف، مردم ایران و خصوصا جوانها را به مطالعه این کتابها دعوت کردهاند و ظاهرا قرار بر این است که طی روزهای آینده سه تقریظ جدید بر سه کتاب مختلف با محوریت زندگی شهدا، منتشر شود. این روحیه فوقالعاده و علاقه وافر به مسئله کتاب، میتواند الگویی بینظیر برای همه مردم ایران و خصوصا جوانهای مومنی که دائما مخاطب توصیههای ایشان هستند باشند. امید که به تأسی از این اسوه حسنه و نیکو، فرهنگ کتاب و کتابخوانی با رشد و بالندگی بیشتر، در جامعه ایرانی رواج بیش از پیش پیدا کند.
«مهدی مولایی»
«شیرخوارههای پاراچناری، با شلیک مستقیم در دهانشان، به شهادت رسیدند». این بخشی از گزارش امروز رسانهها از فاجعه بزرگ اخیر، علیه شیعیان پاراچنار پاکستان است. سگان بیقلاده وهابیت در پاکستان، دوباره از سکوت و غفلت مجامع جهانی و عموم مسلمین سواستفادهکرده و بهجان دهها زن باردار و اطفال شیرخوار شیعی افتادهاند برای قتلعام. به بطن زنان شلیک میکنند؛ مبادا که موسیای دوباره، به کندن ریشههای کفرشان مبعوث شود. به زبانِ شیرخوارهها شلیک میکنند، مبادا که فردا زبان به یاعلی باز کنند. حلقوم برادران ما را ذبح میکنند، تا فریاد «اغثنا یا صاحبالزمان»شان میان دشتهای سبز پاراچنار گم شود. دریغا دریغ؛ که شیعه قرنها به این خوف و تقیه و قتلها خو کرده. خونش را اگر ریختهاند، به سرانگشت خونین، باز نام علی را نوشته. شیعه تمام نمیشود و به ازای هر حلقوم مذبوح از ما، هزار حلقوم دیگر فریاد خواهند کشید؛ که اغثنا و ادرکنا و لاتهلکنا و بیا و نگذار که تمام شویم؛ که جز تو یاور و حمایتگری برای ما نیست. که تنهاییم و مظلوم و همچنان امّیدوار. ای عزیز در پرده.
آتشبس شد آقاسید.
حالا مردان بیروت بر ویرانههای خانهشان قلیانی چاق کردهاند و دور یک پیت حلبی پر از آتش نشستهاند به کامگرفتن و مرور خاطره و آه. مردم به خانههاشان برگشتند؛ زنان به آغوش محبوبهایشان؛ کودکان به مدرسهها. روی دیوارهای آبادی، همهجا با اسپری رنگ، رسمالخط کثیف عبری نقش بسته. بدوبیراه است شاید. ویرانه بر ویرانه. آوار بر آوار. رد خون روی زمین. عروسک دخترکان گمشده. پسربچهها، مَرد برگشتهاند. کمی که بگذرد، زندگی به حالت قبل، شبیهتر میشود. بوی باروت که برود، بوی قهوه عربی باز در شهر میپیچد. بوی تنباکو هم. صدای جولیا باز از ضبط ماشین جوانها بلند خواهد شد. همه چیز به جای خودش بازخواهد گشت. همه چیز، جز شما. جز شما، که دیگر هرگز در این شهر نخواهید بود. و آن زخم عمیق نشسته بر پیشانی ضاحیه، آن گودال بزرگ، هرگز پر نخواهد شد. هرگز. شهر که آرام شود، تازه جای خالی شما در سوز زمستان بیروت، تیر خواهد کشید. تلوزیونها که باز روشن شوند، دیگر شما در قاب، رجز نمیخوانید. خانهها که باز ساختهشوند، قبل از چیدن اثاث، تصویر شما بهدیوارها کوبیده خواهد شد. و رسمالخط کثیف عبری که از شهر پاک شود، جوانان «قطعا سننتصر» بر جای آن خواهند نوشت. آتشبس شد آقاسید. همه برگشتهاند. شما چرا نمیآیید؟
«مهدی مولایی»
هدایت شده از 📻 رادیوز 🇵🇸
شما چرا بر نمیگردید؟.mp3
2.8M
❤️🩹مردم به خانههاشان برگشتند؛ زنان به آغوش محبوبهایشان؛ کودکان به مدرسهها. آتشبس شد آقاسید. همه برگشتهاند. شما چرا نمیآیید؟
* جولیا پطرُس، خوانندهی مسیحیِ لبنانی که برای رشادتهای حزبالله قطعهای را خواند و در کنسرتهایش اجرا کرد.
📝 نویسنده:
مهدی مولایی.
🎙 گوینده و تدوین:
فاطمه یاری نورعلی
📻 @Radioz_Ir
بیریشههای ضدوطنی، یک روز در جبههی زنزندگیآزادی مخالف احکام و مقدسات شریعت میشوند و قرآن و مسجد و بیرق میسوزانند و نوای سکولاریسم سر میدهند؛ یک روز دیگر حامی سربازان یهود و جبهه صهیونیسم میشوند و پرچم اسرائیل بلند میکنند؛ و حالا با دیدن مسلمانان افراطی گروهک تحریرالشام، آب از لبولوچهشان بهراه افتاده و حامی تروریستهای کنیز پرور سوری شدهاند. بیهویتهای ضدوطنی، هرشب به حجله دامادی تازه میروند تا هرطور شده در مقابل وطن بایستند. بیمایههای هزارحجله متعفن.
یک روضه در چهار پرده!
یادداشت منتشر شده صبح امروز روزنامه جوان.
https://www.javanonline.ir/fa/news/1268350
عرب، درد شدید حاصل از بارداری را «مُخاض» میگوید. مردان در زمان مخاض زنان، بیشترین ملاطفت و مراعات را با آنها میکنند. او را چون ملیکهای ظریف در حریرهای نرم و ابریشم گرم میپیچند و خوراک خوب و مطبوع برایش فراهم میکنند؛ زنان در زمان مخاض، قدم جز بر گلبرگهای لطیف نازکین و فرشهای مخملین نمیگذارند. کنیزکان اینسو و آنسو میدوند و بیشتر از همیشه ناز بانو را میکشند. قرآن درباره مریم میگوید که «چون درد مخاض بر او عارض شد، او را در خلوتی تنها به زیر سایهسار نخلی بلند هدایت کردیم.» سپس چشمهای از آب بهشتی از زیرپاهایش جوشید و ده خرمای بهشتی از نخل فرو افتاد. زن مخاض باید در رفاه باشد. نقل است که مادر ما حضرت صدیقه طاهره فرمود؛ چون پشت درب بودم و اراذل آنسو بهفریادهای بلند اضطرابم میدادند، ناگهان درد مخاض بر من عارض شد... دردانه آفرینش و یگانه دختر رسولالله، مخاض خویش را نه تختهای حریرپیچ و نه بر سایهسار نخلی بلند، که با تکیه بر دربی نیملق و سوخته گذراند. همین. روضه کافیست. ببخشید.
مریم؛ آیه ۲۳
بحارالأنوار؛ ج۵۳؛ ص ۱۹
هدایت شده از 📻 رادیوز 🇵🇸
InShot_۲۰۲۴۱۲۰۵-1733393921824.mp3
4.39M
گریست و شانههایش لرزید و از ریشهایش قطره اشک چکید و زیر لب گفت که من حالا مظلومترین مرد تاریخم...
#ام_المقاومه
#فاطمه_مادر_آزادگان
#فاطمیه #حضرت_زهرا
📝نویسنده:
مهدی مولایی
🎙گویندگان:
فاطمه یاری نورعلی، حنانه حسینی
مهدیسا طاهری، زهرا جواهری
📻 @Radioz_Ir
اعتماد به پرچمدار_1.mp3
7.43M
اگر دلآشوب وقایع اخیر عالماید، و احساس کلافگی و نگرانی میکنید، گوش بسپارید به این کلمههای استاد عزیز تا ببینید کجای جهانیم و چه باید بکنیم.
خردهتحلیلهای به بنبست رسیده و مأیوس بعضی تحلیلگران، نتیجهی نداشتن یک کلانتحلیل وسیع در مواجهه با وقایع عالم است. هر تحلیلی که بوی شکست و نابودی و ناامیدی میداد را به دیوار بکوبید. ما نه آنقدر سادهلوح و بهدور از واقعیتهای کف میدانایم، که هر آسیب و ضربهای را بهعنوان پیروزی تحلیل کنیم؛ و نه آنقدر ناامید و مأیوس که هر تکانهای را به عنوان شکست و نابودی جبهه حق و مقاومت ببینیم. «إنّ لِلباطل جولَة». باطل را از این دست جولانهای پر هیاهو و دهانپرکن بسیار است. اساسا ذات باطل در همیشهی تاریخ همین است؛ که پر طمطراق و با سر و صدای بسیار ظاهر میشود و جولان میدهد و خوف در دلها میاندازد و ظلمهایی میکند و بعد میرود. «و للحق دولة». ذات حق هم استقرار دائمی و آرام، و دولت ماندگار است و چیرگی بر گروهها. تا همیشه. بله، باید آرام و عاقلانه نسبت به کشف راهحل برونرفت از بحرانها فکر کرد و برنامهریخت و اقدام کرد؛ بیآنکه خودیها را محکوم یا جبهه حق را متهم به تبانی کنیم؛ اما هرگز نباید بهصرف رفت و آمد حزبها و افراد و دولتها، امتداد تاریخی و صحنه حضور فعال جبهه حق را بهکلی شکستخورده و رو به احتضار دید. این مسیر از پشت دربی سوخته و خیمههایی غارتشده آغاز شده و از دل قتلعامهای عمده و قحطیهای بزرگ و جنگهای خونین و تعرّضهای شنیع و ترورهای دفعی گذشته و هنوز پویا و ایستاست. و هنوزاهنوز خواهد بود. از دل ابتلائات بزرگ، گشایشهای بزرگ برای امتهاست. وقایع جهان را نه صرفا از فاصلهای نزدیک و جزءبین، که در مقیاسی کلان و در سیری تاریخی جایگذاری و تحلیل کنیم؛ تا منطقیتر و باثباتتر به تحلیل برسیم و با غورهای سردی و با مویزی گرمی نکنیم. راه بسیار است و پر پیچ. صبر باید.
«مهدی مولایی»