eitaa logo
عجم علوی | مهدی مولایی
1.7هزار دنبال‌کننده
67 عکس
4 ویدیو
0 فایل
نوشته‌های مهدی مولایی برای حذف‌نام از پای نوشته‌ها، رضایت ندارم! کانال تلگرام: https://t.me/m_molaie110 امر مهمی اگر بود: @mahdimola110
مشاهده در ایتا
دانلود
بی‌ریشه‌های ضدوطنی، یک روز در جبهه‌ی زن‌زندگی‌آزادی مخالف احکام و مقدسات شریعت می‌شوند و قرآن و مسجد و بیرق می‌سوزانند و نوای سکولاریسم سر می‌دهند؛ یک روز دیگر حامی سربازان یهود و جبهه صهیونیسم می‌شوند و پرچم اسرائیل بلند می‌کنند؛ و حالا با دیدن مسلمانان افراطی گروهک تحریرالشام، آب از لب‌و‌لوچه‌شان به‌راه افتاده و حامی تروریست‌های کنیز پرور سوری شده‌اند. بی‌هویت‌های ضدوطنی، هرشب به حجله دامادی تازه می‌روند تا هرطور شده در مقابل وطن بایستند. بی‌مایه‌های هزارحجله متعفن.
یک روضه در چهار پرده! یادداشت منتشر شده صبح امروز روزنامه جوان. https://www.javanonline.ir/fa/news/1268350
عرب، درد شدید حاصل از بارداری را «مُخاض» می‌گوید. مردان در زمان مخاض زنان‌، بیشترین ملاطفت و مراعات را با آنها می‌کنند. او را چون ملیکه‌ای ظریف در حریرهای نرم و ابریشم گرم می‌پیچند و خوراک خوب و مطبوع برایش فراهم می‌کنند؛ زنان در زمان مخاض، قدم جز بر گلبرگ‌های لطیف نازکین و فرش‌های مخملین نمی‌گذارند. کنیزکان این‌سو و آن‌سو می‌دوند و بیشتر از همیشه ناز بانو را می‌کشند. قرآن درباره مریم می‌گوید که «چون درد مخاض بر او عارض شد، او را در خلوتی تنها به زیر سایه‌سار نخلی بلند هدایت کردیم.» سپس چشمه‌ای از آب بهشتی از زیرپاهایش جوشید و ده‌ خرمای بهشتی از نخل فرو افتاد. زن مخاض باید در رفاه باشد. نقل است که مادر ما حضرت صدیقه طاهره فرمود؛ چون پشت درب بودم و اراذل آنسو به‌فریاد‌های بلند اضطرابم می‌دادند، ناگهان درد مخاض بر من عارض شد... دردانه آفرینش و یگانه دختر رسول‌الله، مخاض خویش را نه تخت‌های حریرپیچ و نه بر سایه‌سار نخلی بلند، که با تکیه بر دربی نیم‌لق و سوخته گذراند. همین. روضه کافیست. ببخشید. مریم؛ آیه ۲۳ بحارالأنوار؛ ج۵۳؛ ص ۱۹
هدایت شده از 📻 رادیوز 🇵🇸
InShot_۲۰۲۴۱۲۰۵-1733393921824.mp3
4.39M
گریست و شانه‌هایش لرزید و از ریش‌هایش قطره اشک چکید و زیر لب گفت که من حالا مظلوم‌ترین مرد تاریخم... 📝نویسنده: مهدی مولایی 🎙گویندگان: فاطمه یاری نورعلی، حنانه حسینی مهدیسا طاهری، زهرا جواهری 📻 @Radioz_Ir
اعتماد به پرچمدار_1.mp3
7.43M
اگر دل‌آشوب وقایع اخیر عالم‌اید، و احساس کلافگی و نگرانی میکنید، گوش بسپارید به این کلمه‌های استاد عزیز تا ببینید کجای جهانیم و چه باید بکنیم.
خرده‌تحلیل‌های به بن‌بست رسیده و مأیوس بعضی تحلیلگران، نتیجه‌ی نداشتن یک کلان‌تحلیل وسیع در مواجهه با وقایع عالم است. هر تحلیلی که بوی شکست و نابودی و ناامیدی میداد را به دیوار بکوبید. ما نه آنقدر ساده‌لوح و به‌دور از واقعیت‌های کف میدان‌ایم، که هر آسیب و ضربه‌ای را به‌عنوان پیروزی تحلیل کنیم؛ و نه آنقدر ناامید و مأیوس که هر تکانه‌ای را به عنوان شکست و نابودی جبهه حق و مقاومت ببینیم. «إنّ لِلباطل جولَة». باطل را از این دست جولان‌های پر هیاهو و دهان‌پرکن بسیار است. اساسا ذات باطل در همیشه‌ی تاریخ همین است؛ که پر طمطراق و با سر و صدای بسیار ظاهر می‌شود و جولان می‌دهد و خوف در دل‌ها می‌اندازد و ظلم‌هایی می‌کند و بعد می‌رود. «و للحق دولة». ذات حق هم استقرار دائمی و آرام، و دولت ماندگار است و چیرگی بر گروه‌ها. تا همیشه. بله، باید آرام و عاقلانه نسبت به کشف راه‌حل برون‌رفت از بحران‌ها فکر کرد و برنامه‌ریخت و اقدام کرد؛ بی‌آنکه خودی‌ها را محکوم یا جبهه حق را متهم به تبانی کنیم؛ اما هرگز نباید به‌صرف رفت و آمد حزب‌ها و افراد و دولت‌ها، امتداد تاریخی و صحنه حضور فعال جبهه حق را به‌کلی شکست‌خورده و رو به احتضار دید. این مسیر از پشت دربی سوخته و خیمه‌هایی غارت‌شده آغاز شده و از دل قتل‌عام‌های عمده و قحطی‌های بزرگ و جنگ‌های خونین و تعرّض‌های شنیع و ترورهای دفعی گذشته و هنوز پویا و ایستاست. و هنوزاهنوز خواهد بود. از دل ابتلائات بزرگ، گشایش‌های بزرگ برای امت‌هاست. وقایع جهان را نه صرفا از فاصله‌ای نزدیک و جزء‌بین، که در مقیاسی کلان و در سیری تاریخی جای‌گذاری و تحلیل کنیم؛ تا منطقی‌تر و باثبات‌تر به تحلیل برسیم و با غوره‌ای سردی و با مویزی گرمی نکنیم. راه بسیار است و پر پیچ. صبر باید. «مهدی مولایی»
بعد از نشستن پای یکی از مهم‌ترین و استراتژیک‌ترین خطابه‌های اخیر رهبری، از حسینیه امام خارج شدم و گوشی رو برداشتم که واکنش رسانه‌ها و فضای‌مجازی به این کلمه‌های دقیق و آینده‌ساز آقا رو ببینم؛ که در کمال ناباوری دیدم ظاهرا بعضی دوستان به حاشیه‌ها بیشتر از متن دیدار مشغول شدن. نذاریم که جز جملات فوق‌العاده حکیمانه و تاریخی حضرت رهبر، توجهمون رو به چیز دیگه‌ای معطوف کنن. در متن و خط ولی‌فقیه باشیم و چپ و راست نریم و جز دو لب آقا به هیچ دهانی توجه نکنیم!
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📝 | استاد تبیین و ابرهای تردید 👈 روایت خط‌حزب‌الله از دیدار اقشار مختلف مردم با رهبر انقلاب و سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره تحولات منطقه 🔹در سرمای صبح چهارشنبه، وقتی اتوبوس‌های خالی در حاشیه‌ی خیابان فلسطین پشت‌سر‌هم به‌ردیف پارک شده‌اند، یعنی شهرستانی‌ها زودتر از ما خودشان را رسانده‌اند. توی خیابان کشوردوست که می‌پیچم، انبوه جمعیّت و رفت‌وآمدها نشان از این دارد که درهای حسینیّه را به روی خسته‌مهمان‌های شهرستانی باز کرده‌اند تا در سرمای پاییزی تهران، بیرون نمانند. پشت درها، تا چشم کار می‌کند، جمعیّت این‌پا و آن‌پا می‌شود. همه از سرما توی یقه‌هایشان فرو رفته‌اند. 🔹کارت ورودم را که تحویل می‌گیرم، انتهای جمعیّت، پشت سر روحانی جوانی می‌ایستم. شیخ مسعود با تعداد دیگری از طلبه‌ها از آذربایجان آمده. دفعه‌ی اوّل است که آمده دیدار. از فعّالان تربیتی تبریز است و با ته‌لهجه‌ی شیرین آذری می‌گوید «چند ماه قبل هم شرایطِ آمدن فراهم شده بود، امّا ترجیح دادم که سهمیّه را به یکی از نوجوان‌های مشتاق مسجد بدهم؛ امروز، بالاخره قسمت خودم شده.» 🔍 ادامه را بخوانید: khl.ink/f/58567
توفیق داشتم که تو دیدار اخیر مقام معظم رهبری با اقشار مردم حاضر باشم و روایتی از دریچه نگاه خودم درباره این دیدار گرم و مهم براتون بنویسم؛ متن کامل این روایت، تو سایت رهبری از طریق لینک زیر قابل دسترسی و مطالعه است. بفرمایید؛ نوش جان: http://khl.ink/f/58567
«بنی امیّه؛ بازگشتی دوباره!» یادداشت منتشر شده صبح امروز روزنامه جوان. https://www.javanonline.ir/005Kfs
از خسرو پرویز تا گورباچف! یادداشت منتشر شده صبح امروز روزنامه جوان https://www.javanonline.ir/fa/news/1273896
نیستی؛ وقتی بودی آقا هنوز مقابل دوربین‌ها سر «اللهم انا لانعلم منهم الّا خیرا» آنطور بغض نکرده بود. نیستی؛ وقتی بودی آقا بین جمعیت، «گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم» نگفته بود. نیستی؛ آن‌طرفِ خط تلفنِ بچه‌شهیدها کسی دیگر نازشان را نمی‌کشد. مادرشهیدها باز پسر از دست داده‌اند. نیستی؛ ما هنوزاهنوز با ریختن خون هر شهید، یاد تو میکنیم باز. گویی که خون همه شهیدان از رگ‌های توست. تو که نیستی ما آن تابوت سبک پرچم‌پیچ را بیست‌و‌پنج میلیون‌نفری روی شانه گرفتیم و بعد از پنج سال اگر راستش را بخواهی سر شانه‌هایمان درد میکند هنوز. تو که بودی، بار روی شانه ما نبود. توی خاطره‌هایت می‌گویند چندباری در نیمه‌شب‌های مخفی بیروت جان سید را نجات داده بودی؛ نیستی؛ خون سید را در گودالی مهیب در بیروت ریختند و حتی تابوت پرچم‌پیچی از او بر شانه‌ها نرفت. توی خاطره‌هایت می‌گویند که در قلب جنگ شام وقتی همه چشم‌ها به سرانگشتت بود، مرغ و خروس‌ها را که کنج اتاق عملیات دیده‌بودی، گفته‌ بودی که هوا سرد است، تا جلسه تمام شود باید جای گرمی برایشان بسازید؛ گفته‌اند زمستان از عراق زنگ می‌زدی و نفیر گلوله‌ها به گوش می‌رسید؛ میگفتی شنیده‌ام تهران برف آمده و سرد شده، هوای آهوهای پشت پادگان سپاه را داشته باشید. حالا که نیستی، این روزها نوزادهای چندماهه‌ی نحیف در زمستان غزه یخ‌زده و مرده‌اند. می‌بینی؟ تو نیستی؛ و حالا در منطقه مردانگی نیست؛ محبت نیست؛ انسانیت نیست؛ و پناه نیست. تو همه بودی. تو که نیستی، هیچ نیست... «مهدی مولایی»