Sajad Afsharian | Radiop0l4_5980899159778003588.mp3
زمان:
حجم:
8.73M
به پیراهن آبیِ تو
به یک دریای آبیِ آرام میآیم
بر تکه چوبی شناور بر آویزِ گردنت
بر پهنه غربت آغوشِ اشکها و بوسهها
-سجاد افشاریان
🌊 [@m_o_b_t_a_l_a]
مبتلایِ امید
به پیراهن آبیِ تو به یک دریای آبیِ آرام میآیم بر تکه چوبی شناور بر آویزِ گردنت بر پهنه غربت آغوشِ
یک شب سیاه مستی شدم که
خیال زیرِ لبم زمزمه کرد: "صبح را نمیبینی."
و مَن جواب دادم:
- حِیف. حِیف شد. چِقَدرها با این جهان کار داشتم...
پیراهنِ آبی تو را آرام آرام غرق میشوم
و با گلویی گُلداده از نامت، فریادت میکنم:
- من، زنده ماندهام....
سال قبل با بخشی از جایزهای که توی مسابقه برنده شده بودم، تو مسیر رفتن به حوزهی امتحانی نوبت دوم، دو تا گیرهی سر گرفتم و مابقی رو توی اون یک ماه با دوستم از هم میپرسیدیم بعد امتحان چی میچسبه؟ و فارغ از هر حسی، جوابمون هر چیزی که بود میرفتیم طرف مغازهش و خوراکی مورد نظرمون رو میخریدیم. یه بار تو گرمای ظهر عین دیوونهها حدود یه کیلومتر راه رفتیم و کل مسیر به خودمون و تصمیمی که گرفته بودیم، مسخرهکنان خندیدیم و از دردها فارغ شدیم.
اینطوری وصلشون کردم به کاغذ و قصهش رو نوشتم تا حس فوقالعادهای که داشتم، ثبت بشه و بمونه🎀🤍
مبتلایِ امید
حالا با جایزهی مسابقه امسال هم، کتابهای هری پاتر رو خریدم و کامم شیرین شده!
طعم استقلال، ملیح و لطیفه! چه استقلال مادی و مالی، چه معنوی و شخصیتی...