مبتلایِ امید
رویای آبیاش را با سنجاق نقرهای رنگی بر سر آستین پیراهنش وصل کرده بود و در شهر قدم میزد. هر چه جلو
از چتجیپیتی خواستم متنم رو برام تبدیل به تصویر کنه و خروجی قلبم رو آبی کرد :)💙
پاییزِ لطیفم؛
عطسههای زیاد و آبریزش بینیِ حاصل از حساسیت به تو و آب و هوات،
هیچکدوم ذرهای باعث نمیشه من کمتر دوستت داشته باشم!
همین الان دارم احساس میکنم بویِ اومدنت رو، تو همیشه احساسِ خوبی بهم میدی عزیزکم.
بارونت، بادِ سردت، برگای زرد و نارنجی و قرمزت که مورد علاقهم هستن، حس و حال قشنگِ درس خوندن کنار بخاری و زیر پتویی که بهم میدی، شبهای طولانیت که برای منِ شیفتهی شب و سکوت موهبته و میتونم زمان طولانیتری از قصهم بنویسم، آسمونت که خیلی وقتا پر از ابرای پشمکی و سفیدِ گنده گندهست، نارنگیهای پف پفیت که به شوق اینکه تو دلش نینی داشته باشه پوستشو میکنم و انارای ترش و یاقوتیت، بارونت و بارونت و هزاران بار بارونت؛ همه و همه؛ جون میدن به تن و روحِ خستهم...
شیفته میکنن منو و کمی بیشتر غرقِ زندگی میشم...
| در انتظارِ پاییزم.
Sajad Afsharian | Radiop0l4_5980899159778003588.mp3
زمان:
حجم:
8.73M
به پیراهن آبیِ تو
به یک دریای آبیِ آرام میآیم
بر تکه چوبی شناور بر آویزِ گردنت
بر پهنه غربت آغوشِ اشکها و بوسهها
-سجاد افشاریان
🌊 [@m_o_b_t_a_l_a]
مبتلایِ امید
به پیراهن آبیِ تو به یک دریای آبیِ آرام میآیم بر تکه چوبی شناور بر آویزِ گردنت بر پهنه غربت آغوشِ
یک شب سیاه مستی شدم که
خیال زیرِ لبم زمزمه کرد: "صبح را نمیبینی."
و مَن جواب دادم:
- حِیف. حِیف شد. چِقَدرها با این جهان کار داشتم...
پیراهنِ آبی تو را آرام آرام غرق میشوم
و با گلویی گُلداده از نامت، فریادت میکنم:
- من، زنده ماندهام....
سال قبل با بخشی از جایزهای که توی مسابقه برنده شده بودم، تو مسیر رفتن به حوزهی امتحانی نوبت دوم، دو تا گیرهی سر گرفتم و مابقی رو توی اون یک ماه با دوستم از هم میپرسیدیم بعد امتحان چی میچسبه؟ و فارغ از هر حسی، جوابمون هر چیزی که بود میرفتیم طرف مغازهش و خوراکی مورد نظرمون رو میخریدیم. یه بار تو گرمای ظهر عین دیوونهها حدود یه کیلومتر راه رفتیم و کل مسیر به خودمون و تصمیمی که گرفته بودیم، مسخرهکنان خندیدیم و از دردها فارغ شدیم.
اینطوری وصلشون کردم به کاغذ و قصهش رو نوشتم تا حس فوقالعادهای که داشتم، ثبت بشه و بمونه🎀🤍
مبتلایِ امید
حالا با جایزهی مسابقه امسال هم، کتابهای هری پاتر رو خریدم و کامم شیرین شده!
طعم استقلال، ملیح و لطیفه! چه استقلال مادی و مالی، چه معنوی و شخصیتی...