مِشْکات
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼 #داستان_های_قرانی 🌼🌼 🌼🌼 #قسمت_بیست_و_ششم 🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 https://eitaa.com/m_raj
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼 #داستان_های_قرانی 🌼🌼
🌼🌼 #قسمت_بیست_و_هفتم_و_بیست_و_هشتم 🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
مِشْکات
یست؟ گفت: او دختر خاله و همسر قانونی من است. گمرکچی قانع نشد و آنها را نزد فرمانروای خود برد. او وق
🔰دست فرمانروا همانند یک قطعه چوب خشک شد و دانست که با یک فرد عادی سرو کار ندارد، بلکه با مردی روبرو است که از قدرت معنوی فوق العاده ای برخوردار است. لذا گفت: ای ابراهیم، چرا دست من اینگونه شد؟ گفت: خدای من باغیرت است و از این کار حرام بیزار است. من از درگاه او تقاضا کردم که ناموس مرا از گزند تو حفظ کند و او این بلا را بر سر تو آورد.
🔰گفت: ای ابراهیم، از خدای خودت بخواه که دست مرا شفا دهد و سپس بسلامت بسوی مقصد خودت برو.
در اثر دعای ابراهیم، دست آنمرد شفا یافت ولی او دگر باره دست بسوی ساره برد و باز هم دستش خشکید. گفت: ای ابراهیم، دعا کن دست من خوب شود تعهد میکنم که دیگر متعرض حریم تو نشوم. گفت: من دعا میکنم ولی به شرط اینکه اگر تخلف کنی، دیگر از من درخواست دعا نکنی. او متعهد شد و ابراهیم نیز شفای او را از خداوند خواست و شفا یافت و او هم نهایت احترام و تجلیل را از ابراهیم بعمل آورد و کنیزی بنام هاجر را به ساره بخشید و آنان را تا دروازه شهر بدرقه کرد...
🌴 #داستان_های_قرانی های 🌴
🌷 قسمت۲۸🌷
🍃 ابراهیم و نشانهای از رستاخیز:
و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحی الموتی قال اولم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی.
(سوره بقره: 26)
🔹ابراهیم قهرمان یکتاپرستی و توحید بود. تمام ذرات وجودش و تک تک سلولهای بدنش، ندای توحید سر میداد و در مسئله معاد کوچکترین شک و تردیدی در دلش راه نداشت ولی مایل بود نمونه ای از رستاخیز و چگونگی زنده شدن مردگان را بچشم ببیند و دور نمایی از صحنه قیامت را در این جهان مشاهده کند.
🔹بدین جهت از پیشگاه خداوند، خاضعانه از خداوند درخواست کرد که خداوندا، بمن نشان بده چگونه مردگانرا زنده میکنی و به چه کیفیت آنان را پس از مرگ، حیات دوباره میبخشی؟
خطاب رسید: ای ابراهیم، مگر تو به مسئله قیامت و حشر و نشر ایمان نیاورده ای؟ گفت: خداوندا، به آن ایمان آورده ام ولی برای اطمینان قلب و آرامش خاطرم این تقاضا را دارم
🔹 سپس طبق دستور خداوند، چهار پرنده گوناگون: طاوس، خرس، کبوتر و کلاغ را گرفت و سر برید. سر آنها را نزد خود نگهداشت و بدنشان را در هم کوبید گوشت و استخوان وپوست و پر آنها را در هم آمیخت و سپس آن پیکرهای در هم کوبیده را به چندین قسمت تقسییم کرد و هر قسمتی را روی مکان بلندی قرار داد.
آنگاه سر آنها یکی پس از دیگری به دست گرفت و او را بسوی خود فرا خواند.
🔹 همانگونه که تقاضا کرده بود، از هر قسمتی از آن گوشتهای کوبیده، ذراتی جدا شد و به سر آن حیوان متصل گردید و پس از کامل شدن آن، حیات مجدد یافت و زندگی را از سر گرفت
🔹و بدین ترتیب، ابراهیم قبل از قیام قیامت، نمونه ای از مراسم و کیفیت زنده شدن مردگان را در این جهان، به چشم خود دید و آیتی دیگر از آیات بزرگ الهی را مشاهده نمود و ایمان او نسبت به رستاخیز و به مرحله عین الیقین رسید.
https://eitaa.com/m_rajabi57
#داستان_های_قرانی
قسمت ۲۹
🌷 *ابراهیم و ستاره پرستان* 🌷
*و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین*
*(سوره انعام: 76)*
🔹در راه سفر دور و درازی که ابراهیم و کاروان کوچکش می پیمودند، به قومی رسیدند که ستاره پرستی را شعار خود ساخته و بجای آفریدگار جهان، به نیایش برخی ستارگان رو آورده بودند.
🔹ابراهیم پیامبر خدا و مأمور هدایت و راهنمائی همه ملتها بود. با هر انحرافی رو برو میشد، خود را موظف می دید که با آن به مبارزه بر خیزد و مردم را از گمراهی برهاند. او در بابل با بت و بت پرستی مبارزه کرد و اینک با ستاره پرستی و ستاره پرستان رودررو قرار گرفته است.
🔹ارشاد و هدایت جامعه، نیاز به بردباری و تحمل و انتخاب شیوه های حکیمانه دارد تا تبلیغ مؤثر واقع شود و دعوت حق، مورد قبول قرار گیرد.
🔹ابراهیم در برابر ستاره پرستان، از روش همراهی و موافقت با آنان استفاده کرد و شبانگاه که ستاره پرستان در برابر *ستاره زهره* به نیایش پرداخته بودند، او هم زبان به ستایش آن ستاره گشود و گفت: چه زیبا و نورانی، چه با عظمت و جذاب، آری این است خدای من.
🔹بدین ترتیب دلهای قوم را بسوی خود متوجه و محبت آنها را به خود جلب نمود. اما ساعتی بعد که طبق نظام آفرینش، آن ستاره غروب کرد، ابراهیم چهره در هم گشود و با لحنی اندوه بار گفت: نه، من خدائی را که غروب کند و دستخوش تحولات و دگرگونی ها باشد، دوست ندارم.
🔹با این جملات بذر شک و تردید را در دل ستاره پرستان افشاند و پیدایش شک، اول قدم در راه رسیدن به ایمان است.
🔹ساعتی بعد ماه طلوع کرد. ابراهیم نگاهی تحسین آمیز به او کرد و گفت: خدای من این است. هم بزرگتر، هم نورانی تر و هم جذاب تر.
با گذشت چند ساعت، ماه نیز به همان سرنوشت گرفتار شد و در گوشه آسمان غروب کرد. ابراهیم از ماه نیز بدلیل غروب کردنش، بیزاری جست و گفت: نه، این هم خدای من نیست و اگر پروردگار من، مرا هدایت نکند، من نیز در زمره گمراهان قرار خواهم گرفت و به پرستش موجوداتی همانند ستاره و ماه گرفتار خواهم گشت.
🔹با غروب ماه و گذشتن ساعاتی چند، شب بسر آمد و خورشید عالم تاب با درخشندگی و جلوه بی مانندش طلوع کرد و به حکومت ظلمت و تاریکی پایان داد...
ادامه دارد...
🍃🍃🍃
https://eitaa.com/m_rajabi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی حاج قاسم...
این آقا اصرار دارن که عکس که انداختن با حاجی بد افتاده و دوباره عکس بگیرن....
فدای خنده هات😭
#شهدا_را_یاد_کنید_با_ذکر_صلوات🕊
#شهیدان_زنده_اند
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
https://eitaa.com/m_rajabi57
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
چه خوش #رفاقتی ست
رفاقت برای خدا
چه خوش #سعادتی ست
رفاقت در راه خدا
خوش به سعادتتان
رفیــقِ #خــدا بودن،
چه لذتی دارد!
#شهیدان_حاج_قاسم_سلیمانی
#ابومهدی_المهندس
#سردار_دلها
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
https://eitaa.com/m_rajabi57
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊