🌹
🌸صبح آمدھ...
🌿برخیز و بگو : #بسم_الله
🌸سرشار ز نعمتے تو
🌿ماشاءالله!
🌸بسپار به دوست،
🌿هرچہ را مے خواهے
🌸لاحول و لا قوھ الا بالله!
🌿سلام دوستان
🌸صبحتان الهے
🌿دلتان زلال و آسمانے
🌸 #امروزتان_پاک_وخدایے
#استوری
http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
در این حرمِ عقده گشا، میشکفد گل
چون غنچه، دلِ سر به همی؛ نیست در اینجا
#اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
#چهارشنبه_های_زیارتی 💐
#وقت_سلام
🆔 @m_rajabi57
#مناجاتشعبانیه
إلهي هَبْ لي كمالَ الانقِطاعِ إلَيكَ ، و أنِرْ أبصارَ قُلوبِنا بضِياءِ نَظَرِها إلَيكَ
الهی نعمت بریدن کامل از همه و رویکردن کامل به خودت را به من ارزانی دار❤️
🌸🕊https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼 #داستانهای_قرانی 🌼 🌼 #قسمت_صدوسه🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 https://eitaa.com/m_rajabi57 🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼 #داستانهای_قرانی 🌼
🌼 #قسمت_صدوچهار 🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
مِشْکات
#جنگ_خندق #قسمت ۱۰۳ 🌖شبی از شبها که هنوز قوای دشمن، مدینه را در محاصره داشت و مسلمانان سخت ترین حا
#داستانهای_قرانی
#قسمت ۱۰۴
#جنگ_خندق
#یهودیان ابراز داشتند :
امروز روز شنبه است و ما روز شنبه به هیچ کاری اقدام نمی کنیم.
به علاوه ما اساساً شرکت در جنگ نخواهیم کرد، تا شما چند تن از بزرگان خودتان را به ما گروگان بدهید، تا ما در این جنگ به کمک شما بشتابیم.
این سخن #یهود، راستی گفتار نعیم بن مسعود را بر قریش آشکار ساخت و آنها گفتند: یک نفر را هم به شما نخواهیم داد. یهودیان هم از امتناع قریش در سپردن گروگان به پیش بینی نعیم آفرین گفتند و دانستند او درست گفته است و به این ترتیب اختلاف میان دو نیروی ضد اسلامی افتاد و بالنتیجه مقدار قابل ملاحظه ای از قدرت خصم، کاسته شد..
آن روز گذشت، جنگی هم واقع نشد و شب فرا رسید. از ابتدای شب، هوا رو به سردی گذاشت و باد هم وزیدن گرفت. رفته رفته هوا به قدری سرد شد که قریش در خیمه ها آتش افروختند. باد هم بر شدت خود افزود تا حدی که خیمه ها را از جا کند. طنابها پاره شد، آتشها را پراکنده ساخت و زندگی قریش را بر هم زد.
در آن شب رسول اکرم(ص) مرتباً در پیشگاه خداوند به راز و نیاز مشغول بود و برای دفع شر قریش از حق تعالی استمداد می کرد. حذیقه بن یمان می گوید: به دستور پیامبر اسلام(ص) در آن دل شب، برای کسب خبر، به سپاه قریش آمدم و خود را به خیمه ابوسفیان رساندم.
وضع عجیبی بود. همه از سرما می لرزیدند. خیمه ها به هم ریخته و همه آشفته بودند. ابوسفیان به اطرافیانش گفت: می بینید. حیوانات ما تلف شدند. بنی قریظه با ما مخالفت کردند. این باد سرد خودمان را هم خواهد کشت.
من معتقدم ماندن ما در اینجا مصلت نیست. اینک من آماده بازگشت به مکه ام. این سخن بگفت و بر شتر خود نشست و به راه افتاد. سایرین هم به متابعت او، شبانه کوچ کردند و مدینه از محاصره نظامی که مسلمانان را به جان آورده بود، نجات یافت.
صبح روز بعد، از سپاه نیرومند قریش، کسی در اطراف مدینه دیده نمی شد. مسلمین با چهره های خندان و دلهای شادمان، رفت و آمد می کردند و شهر مدینه وضع عادی خود را باز یافته بود.
ادامه دارد...
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
https://eitaa.com/m_rajabi57