eitaa logo
مِشْکات
99 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
مِشْکات
#داستانهای_قرانی #قسمت ۹۹ #جنگ_احد 🕊تازه داماد در آغوش شهادت: 🕊 در بین اجساد پاک شهیدان احد، جسد
🌴 🌴 🌸 ۱۰۰ 🌸 ⚔️ ⚔️ یا ایها الذین امنوا اذکروا نعمة الله علیکم اذ جائتکم جنود فارسلنا علیهم ریحا و جنودا لم تروها... (سوره احزاب: 10) 🔆قریش تصمیم گرفته است درخت توحید را از ریشه در آورد. بت پرستان مکه آماده شده اند به هر قیمتی است از محمد(ص) و یاران او اثری باقی نگذارند و به دنبال این تصمیم، اقداماتی کرده اند. ولی اقدامات گذشته آنها که به صورت جنگ های بدر و احد بوده است، آنها را به مقصد اصلی نرسانیده است.  اگر چه از جنگ احد، قریشیان خوشحال برگشتند، ولی باز هم عقده قلبی آنها باز نگردید. زیرا هنوز پایگاه اسلام به جای خود باقی است و محمد و یارانش به روش خود ادامه می دهند.  چند تن از یهودیان مدینه، از جمله: حی بن اخطب، به مکه آمدند و با سران قریش ملاقات و مذاکراتی انجام دادند.  یهود اظهار داشتند: باید یک اقدام همه جانبه برای ریشه کن ساختن اسلام بنمائیم، که در آن از قبائل مختلف عرب کمک بگیریم و ما یهودیان هم آنچه قدرت داریم در این راه بکار می اندازیم. ابوسفیان و سایر اشراف قریش از این پیشنهاد حسن استقبال کردند و آمادگی خود را اعلام داشتند.  سپس یهودیان نزد طایفه غطفان رفتند و با آنها نیز در این باره مذاکره و موافقت آنان را هم جلب نمودند.  🔆چند روز به تهیه مقدمات گذشت و آنگاه سپاهی عظیم بالغ بر ده هزار جنگجو، به فرماندهی از مکه حرکت کرد. در بین راه هم گروهی از قبائل مختلف عرب به آنها پیوستند و مانند سیلی بنیان کن، به جانب مدینه سرازیر شدند.  خبر حرکت سپاه مکه به (ص) رسید و با یاران خود در این مورد به مشورت و تبادل نظر پرداخت. اظهار داشت: در کشور ما معمول است که چون سپاهی عظیم به ما حمله کند، دورتادور شهر را حفر می کنیم که دشمن نتواند از همه جانب ما را مورد حمله قرار دهد. (ص) این نظر را پسندید و مسلمانان به رهبری آن حضرت حفر را آغاز کردند.  سپاه قریش موقعی به حدود مدینه رسید که مسلمانان از کار خندق فراغت یافته و مانعی بزرگ در سر راه دشمن بوجود آورده بودند. مکیان از دیدن خندق دچار حیرت شدند. زیرا این کار در بین عرب سابقه نداشت. ولی ندانستند که این نظریه، وسیله یک مسلمان ایرانی، یعنی سلمان فارسی اظهار و مورد عمل قرار گرفته است.  ⚔️جنگجویان قریش، در نظر داشتند بدون پیاده شدن در مدینه کار مسلمانان را یکسره کنند و برگردند. ولی در این حال خود را ناچار دیدند که خیمه ها بر سر پا کنند و مدینه را محاصره نمایند.  حی بن اخطب، دیگر باره فعالیت خود را آغاز کرد و برای ملاقات کعب بن اسد فرمانروای بنی قریظه، به پای قلعه آنها آمد. ولی کعب از پذیرفتن و ملاقات او امتناع نمود. حی بن اخظب دست بردار نبود و با هر نیرنگی بود، کعب را راضی کرد که چند لحظه با او ملاقات نماید. در این ملاقات، حی بن اخطب گفت: برای تو عزت دنیا را آورده ام. کعب گفت: بخدا قسم که تو ذلت و خواری دنیا را آورده ای.  گفت: اینک قبائل نیرومند قریش و غطفان با عزمی راسخ آمده اند که از اینجا باز نگردند تا کار محمد و یارانش را خاتمه دهند. حال موقع آن است که تو هم با ما هماهنگ شوی و ما را در این راه کمک کنی.  کعب گفت: ما از (ص) جز وفا و نیکی چیزی ندیده ایم. ما را به حال خود بگذار و بیرون شو. اما حی بن اخطب، به قدری افسون و افسانه به گوش او خواند تا موافقتش را جلب نمود و عهدنامه عدم تعرضی که با رسول خدا(ص) امضاء کرده بودند، پاره کرد.  🗡️این خبر، یعنی خبر پیمان شکنی یهود بنی قریظه در این موقع حساس، بر وخامت اوضاع مدینه افزود و مسلمانان را سخت نگران ساخت. زیرا این مطلب از دو سوی حائز اهمیت بود. یکی آنکه نیروی قابل ملاحظه ای بر تعداد دشمنان می افزود و دیگر آنکه زحماتی که مسلمین در حفر خندق متحمل شده بودند، بی اثر می شد و دشمن می توانست از طریق اراضی و قلاع بنی قریظه به آسانی وارد مدینه شود.. وفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
#داستانهای_قرانی #قسمت ۱۰۲ #بخش_سوم #جنگ_خندق ..عمرو گفت: این پیشنهاد، عاقلانه و قابل پذیرش است
۱۰۳ 🌖شبی از شبها که هنوز قوای دشمن، مدینه را در محاصره داشت و مسلمانان سخت ترین حالات را می گذراندند، مردی به نام نعیم بن مسعود از طایفه غطفان به حضور رسول اکرم(ص) شرفیاب شد و اظهار داشت:  یا ! من اختیار کرده ام ولی هیچکس از مسلمانی من اطلاع ندارد. اینک من در اختیار شمایم. به هر چه فرمان دهی، اطاعت می کنم. رسول خدا(ص) فرمود: برو و در خفا به اسلام خدمت کن و در صورتی که بتوانی بین دشمنان تفرقه انداز.  نعیم خداحافظی کرد و یک سر به کنار قلعه بنی قریظه آمد. حلقه در را به صدا درآورد و پس از لحظه ای به درون قلعه راه یافت و با کعب بن اسد، رئیس بنی قریظه به مذاکره پرداخت و در خلال سخنانش چنین گفت:  شما سوابق دوستی مرا با خودتان می دانید و من در چنین لحظات حساس که خطری عظیم شما را تهدید می کند، وظیفه خود دانستم که مطالبی را گوشزدتان کنم.  سپاه قریش و نیروی غطفان که اینک مدینه را محاصره کرده اند و شما هم با آنها هماهنگ شده اید، هیچیک ساکن این منطقه نیستید. چه غالب شوند و چه مغلوب، به وطن خود باز می گردند. ولی شما... آری شما با محمد همسایه و ساکن این سرزمین هستید. به من بگوئید: اگر قریش شکست خوردند و رفتند، تکلیف شما چه می شود و شما با محمد چه خواهید کرد؟! شما با کدام تضمین با قریش پیوسته اید؟! آیا قریش تعهدی به شما سپرده است که تنهایتان نگذارد و بدست دشمنتان نسپارد؟!  من معتقدم شما برای اطمینان از عواقب کار، چند تن از رجال و اشراف قریش و غطفان را بگیرید و به عنوان گروگان در قلعه خود نگهدارید. تا در صورت بروز حوادث نامطلوب، آنها مجبور به یاری شما باشند.  این سخنان را نعیم با حرارتی زایدالوصف و لحنی کاملاً صمیمانه ادا کرد و اثری عمیق در یهودیان نمود. آنها مثل اینکه از خواب گرانی بیدار شده باشند، از راهنمائی های نعیم تشکر کردند و تصمیم گرفتند به آن عمل کنند. نعیم پس از آن به سوی سپاه قریش آمد و ملاقاتی با رجال و اشراف مکه به عمل آورد. در این ملاقات به ابوسفیان و سایر سران سپاه چنین گفت:  آقایان! من از دوستان شما هستم. گزارش خیلی مهم و محرمانه ای به دست آورده ام که لازم بود فوراً شما را را مطلع سازم. بدیهی است که شما هم در حفظ این راز بزرگ و پنهان نگاهداشتن آن کوتاهی نخواهید کرد.  شنیده ام که از پیمان شکنی خود پشیمان شده اند و برای جبران این لغزش، با محمد تماس گرفته و گفته اند: ما از کار خود شرمنده ایم و در مقابل حاضریم چند تن از رجال قریش را به عنوان گروگان بگیریم و تسلیم شما کنیم و آنگاه به اتفاق شما، با قریشیان بجنگیم. (ص) هم به این پیشنهاد راضی شده و یهودیان به اجرای این نقشه مصمم هستند. اینک وظیفه شما است که اگر یهود، از شما گروگان خواستند، از اقدام به این کار خودداری نمائید.  سپس نعیم با رجال خداحافظی کرد و به دیدار سران قبیله غطفان شتافت. در آنجا هم پس از شرح دوستی و وفاداری و خویشاوندی خود با آنان، بیاناتی مانند آنچه با قریش گفته بود در میان نهاد و آنها را از خیانت یهود، سخت بیمناک و هراسان نمود.  روز بعد که روز شنبه بود، قریش هیئتی را به ریاست عکرمة ابی جهل نزد یهودیان فرستادند و پیغام دادند که: توقف ما در این بیابان به طول انجامید، حیوانات ما هلاک شدند و بیش از این جای درنگ نیست. همین امروز آماده باشید که کار را یکسره کنیم.  یهودیان اظهار داشتند: امروز روز شنبه است و ما روز شنبه به هیچ کاری اقدام نمی کنیم. به علاوه ما اساساً شرکت در جنگ نخواهیم کرد، تا شما چند تن از بزرگان خودتان را به ما گروگان بدهید، تا ما در این جنگ به کمک شما بشتابیم.  این سخن ، راستی گفتار نعیم بن مسعود را بر قریش آشکار ساخت و آنها گفتند: یک نفر را هم به شما نخواهیم داد. یهودیان هم از امتناع قریش در سپردن گروگان به پیش بینی نعیم آفرین گفتند و دانستند او درست گفته است و به این ترتیب اختلاف میان دو نیروی ضد اسلامی افتاد و بالنتیجه مقدار قابل ملاحظه ای از قدرت خصم، کاسته شد.. .. وفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
#جنگ_خندق #قسمت ۱۰۳ 🌖شبی از شبها که هنوز قوای دشمن، مدینه را در محاصره داشت و مسلمانان سخت ترین حا
۱۰۴ ابراز داشتند : امروز روز شنبه است و ما روز شنبه به هیچ کاری اقدام نمی کنیم. به علاوه ما اساساً شرکت در جنگ نخواهیم کرد، تا شما چند تن از بزرگان خودتان را به ما گروگان بدهید، تا ما در این جنگ به کمک شما بشتابیم.  این سخن ، راستی گفتار نعیم بن مسعود را بر قریش آشکار ساخت و آنها گفتند: یک نفر را هم به شما نخواهیم داد. یهودیان هم از امتناع قریش در سپردن گروگان به پیش بینی نعیم آفرین گفتند و دانستند او درست گفته است و به این ترتیب اختلاف میان دو نیروی ضد اسلامی افتاد و بالنتیجه مقدار قابل ملاحظه ای از قدرت خصم، کاسته شد.. آن روز گذشت، جنگی هم واقع نشد و شب فرا رسید. از ابتدای شب، هوا رو به سردی گذاشت و باد هم وزیدن گرفت. رفته رفته هوا به قدری سرد شد که قریش در خیمه ها آتش افروختند. باد هم بر شدت خود افزود تا حدی که خیمه ها را از جا کند. طنابها پاره شد، آتشها را پراکنده ساخت و زندگی قریش را بر هم زد.  در آن شب رسول اکرم(ص) مرتباً در پیشگاه خداوند به راز و نیاز مشغول بود و برای دفع شر قریش از حق تعالی استمداد می کرد. حذیقه بن یمان می گوید: به دستور پیامبر اسلام(ص) در آن دل شب، برای کسب خبر، به سپاه قریش آمدم و خود را به خیمه ابوسفیان رساندم.  وضع عجیبی بود. همه از سرما می لرزیدند. خیمه ها به هم ریخته و همه آشفته بودند. ابوسفیان به اطرافیانش گفت: می بینید. حیوانات ما تلف شدند. بنی قریظه با ما مخالفت کردند. این باد سرد خودمان را هم خواهد کشت. من معتقدم ماندن ما در اینجا مصلت نیست. اینک من آماده بازگشت به مکه ام. این سخن بگفت و بر شتر خود نشست و به راه افتاد. سایرین هم به متابعت او، شبانه کوچ کردند و مدینه از محاصره نظامی که مسلمانان را به جان آورده بود، نجات یافت.  صبح روز بعد، از سپاه نیرومند قریش، کسی در اطراف مدینه دیده نمی شد. مسلمین با چهره های خندان و دلهای شادمان، رفت و آمد می کردند و شهر مدینه وضع عادی خود را باز یافته بود. ادامه دارد... وفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
#داستانهای_قرانی #قسمت ۱۰۴ #جنگ_خندق #یهودیان ابراز داشتند : امروز روز شنبه است و ما روز شنبه به
🌴🌴🌴🌴 🌴 🌴 ۱۰۵ و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب... (سوره احزاب: 27) 🔹روش (ص) نسبت به ملتهای غیر مسلمان، عموماً روی اساس همزیستی مسالمت آمیز پی ریزی شده و بخصوص نسبت به کسانی که با آنان پیمانی داشت، به تمام تعهدات خود وفا می کرد.  تاریخ نشان نمی دهد که حتی در یک مورد، رسول محترم اسلام(ص) قرارداد خود را نقص و پیمان شکنی کرده باشد. چگونه چنین کند در حالی که یکی از اساسی ترین مقررات اسلام، وفای به عهد و پای بند بودن به تعهدات است.  🔹 وفای به عهد را جزء صفات لازمه یک فرد با ایمان و مسلمان می داند و پیامبر اسلام از همه مسلمین در راه عمل کردن به مقررات قرآن جدی تر و قاطع تر بود. اما در مورد بنی قریظه مسئله صورت دیگری به خود گرفت. آنان با رسول اکرم(ص)، هم پیمان بودند، ولی پیمان خود را شکستند و به طوری مشروحاً در فصل سابق بیان شد، درست این پیمان شکنی در وقتی واقع شد که در نیروی خطرناک دشمن بود. یعنی در زمانی که و مسلمین، حساس ترین لحظات زندگی خود را می گذراندند و سرنوشت آنان بسی مبهم و آینده آن تاریک به نظر می رسید.  درست است که موضوع منتفی شد و نیروی آنان با ذلت از خاک مدینه خارج گردید، ولی از کجا می توان اطمینان پیدا کرد که مجدداً سپاه مکه با نیروهای دیگری از دشمنان اسلام، مدینه را به محاصره نکشند؟ و باز از کجا می توان اطمینان یافت که یهودیان بنی قریظه دیگر باره علیه اسلام با دشمنان همکاری نکنند؟  🔹با توجه به این نکات، مساله یهود پیمان شکن را به منزله یک غده سرطانی باید دانست که در کنار مدینه قرار گرفته و هر لحظه امکان خطر و احتمال همدستی با دشمنان می رفت. اینجا است که باید این عضو فاسد بریده شود و ریشه این سرطان برای همیشه خشگ گردد.  🔹عصر همان روز که تازه مدینه از محاصره قریش بیرون آمده بود، به فرمان رسول اکرم(ص) سپاه مسلمین به سوی قلعه بنی قریظه به حرکت درآمد و نماز عصر را در کنار قلعه خواندند.  یهود بنی قریظه در محاصره قرار گرفتند و این محاصره بنا به نوشته بسیاری از مورخین بین پانزده تا بیست و پنج روز طول کشید. درهای قلعه بسته بود و جنگ بوسیله پرتاب تیر و سنگ جریان داشت.  رفته رفته یهود بنی قریظه از محاصره به تنگ آمدند و به مذاکره متوسل گشتند. نتیجه مذاکره آن شد که یک نفر را یهودیان به عنوان حَکَم انتخاب کنند و یک نفر را هم رسول اکرم(ص) برگزیند و حکمین در مورد یهود و مسلمین رای دهند و طرفین در برابر رای آنها تسلیم باشند.  🔹یهودیان پس از تبادل نظر، سعد بن معاذ را که با آنها سابقه دوستی داشت، برگزیدند. پیامبر اسلام هم به حکمیت سعد بن معاذ راضی شد و وی به عنوان حَکَم از جانب طرفین انتخاب گردید.  سعد در عین حال با یهودیان سوابق دوستی داشت، مردی مسلمان و پایبند مقررات قرآن و علاقمند به حفظ حقوق مسلمین بود و با توجه به وضع طرفین باید قضاوتی کند که عاقلانه باشد و مخاطرات بعدی را نیز از بین ببرد.  🔹سعد روی سکوی مخصوص حَکَمِیت ایستاد. صدها نفر از مسلمین و یهودیان چشم به دهان وی دوخته بودند. زیرا هر چه از زبان او شنیده می شد، حکمی قاطع و تغییرناپذیر بود.  او در یک لحظه تمام اوضاع و احوال را در نظر گرفت و ارزیابی کرد و برای پایان دادن به مساله یهود و رفع خطر آنها، دو راه به نظرش رسید:  🔸یکی آنکه یهودیان طریق اسلام پیش گیرند و مانند تمام افراد مسلمین از مزایای اسلام و مصونیت های اسلامی برخوردار شوند. جانشان، مالشان، و ناموسشان در پناه اسلام قرار گیرد و دولت اسلامی حافظ منافع آنان باشد. اگر از این راه نروند، هیچ طریقی وجود ندارد که جلو خطر یهود را بگیرد و حتماً باید از بین بروند.  سعد با صدای بلند که طرفین می شنیدند، نظریه خود را چنین اظهار داشت:  حکم من این است که اگر یهودیان بنی قریظه مسلمان شوند، در پناه اسلام مصون باشند و اگر طریق لجاج و عناد را رها نمی کنند، به سوی نیستی و هلاکت رهسپار گردند.  🔹یهودیان تسلیم نشدند و کیفر پیمان شکنی و ناجوانمردی خود را چشیدند و به این ترتیب پایگاه مسلمانان (مدینه) از وجود چنین منشا فسادی نجات یافت.  🔹در پایان بحث، اشاره به این نکته لازم است که برخی از نویسندگان خارجی، موضوع یهود بنی قریظه را به عنوان نقطه ضعفی از اسلام یاد می کنند و آن را به صورت حربه ای علیه اسلام بکار می برند.  این نویسندگان، مسائل تاریخی را نادیده گرفته و حقایق را عمداً بدست فراموشی میسپارند، تا بتوانند با تغییر و تحریف، نظر خود را تامین کنند.  .. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴 🌴 🔹 ۱۰۹🔹 وعدکم الله مغانم کثیرة تاخذونها فعجل لکم هذه و کف ایدی الناس عنکم و لتکون آیة للمومنین.. (سوره فتح: 20) 🔹از روزی که (ص) به مدینه هجرت کرد و آنجا را مرکز نشر تعالیم اسلام قرار داد، اطراف مدینه احساس کردند که محمد(ص) برای آنها رقیب نیرومندی خواهد شد و دیری نمی گذرد که عظمت دین او، بر سراسر عربستان سایه خواهد انداخت و نفوذ دین و را متزلزل، بلکه نابود خواهد نمود. بدین جهت همواره میان یهود و مسلمین نزاع و اختلاف و دشمنی وجود داشت. حسادت یهودیان موقعی شدت پیدا کرد که دیدند روز به روز بر تعداد مسلمین و پیروان (ص) افزوده می شود و مردم دسته دسته به سوی اسلام رو می آورند. در آن هنگام علاوه بر حسد، ترسی عظیم در دل آنها پدید آمد. از گوشه و کنار علیه اسلام به فعالیت پرداختند، بر ضد اسلام توطئه می چیدند و دیگران را به دشمنی و جنگ با مسلمین تحریک می کردند. اگر کسی راجع به مطالب تورات که درباره بود، پرسشی می کرد، مطالب تورات را تحریف می کردند و تغییر می دادند و حق را به باطل می آمیختند تا دوستی مشرکین را جلب کنند و از عظمت اسلام بکاهند. 🔹قرآن کریم در چندین آیه، روش ظالمانه یهود را در مورد گمراه نمودن مردم و حسد بردن به بندگان خدا، مورد سرزنش قرار داده و نکوهش فرموده است.  🔹رسول محترم اسلام(ص) در برابر توطئه ها و دشمنی های یهود، تا حد امکان چشم پوشی و اغماض می کرد. آنها را مورد مهر خود قرار می داد. رسوم دینی آنان را محترم می شمرد. نسبت به پیمان هائی که با آنها داشت وفادار بود. اگر یکی از یهودیان بر خلاف عهد و پیمان خود عمل می کرد، دیگران را به گناه او کیفر نمی فرمود. 🔹کعب بن اشرف و سلام بن ابی الحقیق، دو تن یهودی بودند که خیانت بزرگی نسبت به مسلمان ها کردند و رسول خدا(ص) فقط به مجازات آنها اکتفا کرد و متعرض سایر یهودیان نشد. اگر طایفه ای از یهود پیمان شکنی می کردند، چون بر آنها مسلط می شد در مجازاتشان اعتدال و عدالت را مراعات می کرد. چنانکه در مورد بنی نضیر عمل کرد. یا به حکم کسی که یهودیان او را به عنوان حکمیت انتخاب کرده بودند، راضی می شد. چنانکه در مورد بنی قریظه واقع شد. ولی خرابکاری و توطئه یهود رفته رفته به جای خطرناک کشید. آنان تصمیم گرفتند برای حفظ موقعیت خود، مسلمین را از میان بردارند. یکبار در صدصد بودند پیغمبر را بکشند. یکبار قبائل عرب را بر ضد اسلام متفق نمودند. در حساس ترین مواقع، پیمان خود را شکستند و با دشمنان اسلام همدست شدند. ولی هیچ کدام از این اقدامات، موثر واقع نشد و خداوند دین خود و پیغمبر خود را حفظ کرد. وقتی فعالیتهای گذشته بی اثر بود، یهودیان خیبر از یهودیان فدک و تیما و وادی القری استمداد کردند تا یکباره به مدینه بتازند و کار مسلمین را تمام کنند 🔹یک نفر یهودی که ماموریت مخفی داشت و جاسوسی می کرد، به دست امیرالمومنین علی (ع) دستگیر شد و در بازجوئی اقرار کرد که فعالیتهائی در زمینه ایجاد هماهنگی بین یهود فدک و خیبر داشته است. با افشاء این خبر، توقف جایز نبود و به حکم عقل و منطق، علاق واقعه را قبل از وقوع باید کرد. رسول اکرم(ص) فرمان بسیج داد و سپاه اسلام به سوی رهسپار گردید. برخی از نویسندگان خارجی و خاورشناسان غربی که از نوشتن تاریخ اسلام، مقاصد شوم سیاسی و استعماری دارند، کوشیده اند به جنگ های رسول اکرم(ص) را رنگ کشور گشائی و غارتگری بزنند. بدین جهت حقایق تاریخی را نادیده گرفته و در بسیاری از موارد، گفته های مورخین را تحریف کرده اند و دروغها و تفسیرهای بی اساس بر آن افزوده اند.  غرض این نویسندگان خائن بر محققین و مطلعین مخفی نیست و بطور خلاصه می توان گفت: 🔸دشمنی با اسلام و مسلمین و ضربه زدن بر آئین آسمانی، هدف اصلی آنان از تالیف و نگارش این کتب است. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57 🌴🌴🌴🌴🌴
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 #داستانهای_قرانی 🔹#قسمت ۱۱۲🔹 🖊️ #ندای_جهانی 🖊️ قال یا ایها الناس انی رسول الل
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ۱۱۳ 🖊️نامه به مهر رسول اکرم(ص) که بر نگین آن، جمله: نقش شده بود، مهر شد و به وسیله عمر و بن امیه به دربار نجاشی ارسال گردید. عمرو خود را به دربار نجاشی رسانید و تقاضای ملاقات کرد. درباریان به او گفتند: از مراسم تشرف به حضور شاه این است که باید او را سجده کنی. وی نپذیرفت و اظهار داشت که: مطابق عقیده و آئین ما، سجده مخصوص ذات لایزال الهی است و برای کسی جز واو روا نیست و اگر در این کار مجاز بودیم، در درجه اول خود را سجده می کردیم. چون اصرار درباریان به جائی نرسید، او را به حضور شاه بردند. ولی با کمال آزادی و رشادت به حضور ملوکانه رسید و در همانجا نطق مختصری به این شرح ایراد کرد:  اعلیحضرتا ! مرا وظیفه ای است. باید انجام دهم و آنچه را مأمورم ابلاغ کنم. تو را نیز وظیفه ای است که سخنان مرا گوش کنی و به مطالب من توجه نمائی. تو از نظر عواطفی که نسبت به ما مسلمانان داشته و داری، در حقیقت از خود ما هستی و ما هم از نظر اعتماد و وثوقی که به تو داریم، در حقیقت از تو هستیم. زیرا گذشته نشان داده است که هر نیکی از تو انتظار داشته ایم، به آن رسیده ایم و در هر ناملایمی امید عنایت می برده ایم، از آن محفوظ مانده ایم و پیش از این هم سندی برای رسالت پیامبر خود نزد تو داریم. اینکه انجیل کتاب آسمانی شما، گواهی غیر قابل انکار و داوری حقیقت گو است که بر پیامبر ی شهادت می دهد و این فرصتی است برای تو که از این فضل الهی بهره ای برداری و از موقعیت استفاده کنی و در صورتیکه این دعوت حق را رد کنی، همانند یهودیانی خواهی بود که دعوت عیسی بن مریم را رد کردند. اسلام(ص) نه تنها تو بلکه سایر سلاطین وعموم مردم را به سوی حق دعوت کرده و فرستادگانش را به کشورهای جهان فرستاده است، ولی به تو چندان امیدوار است که به دیگران نیست و از تو چنان مطمئن است که از سایرین نه. زیرا نکوئی هائی که در گذشته به مهاجرین مسلمان کرده ای این امید را بوجود آورده است. 🖊️سخنان متین و عاقلانه عمرو که با کمال فصاحت ادا شد، اثری عظیم در حاضرین گذاشت. به طوری که سراسر مجلس را سکوت مطلق فراگرفت. وی پس از پایان سخنانش، به سوی پادشاه رفت تا نامه را تسلیم کند. شاه به احترام آن گرامی نامه از تخت پائین آمد، نامه را گرفت و بر سر روی خود کشید. آنگاه روی زمین نشست و فرمان داد فوراً نامه را به زبان حبشی ترجمه کردند. چون متن نامه را از نظر گذرانید.، نورانیت اسلام قلبش را احاطه کرد و اظهار داشت: اگر می توانستم بار سفر می بستم و به سوی (ص) می رفتم. سپس در خلوت عمروبن امیه را به حضور طلبید و گفت: من گواهی می دهم که پیامبر شما: همان پیغمبری است که و انتظار او را دارند و خبری که موسی بن عمران راجع به آمدن داده درست مانند بشارتی است که عیسی بن مریم راجع به آمدن پیغمبر داده است. بیانات تو روشن تر از خبر دادن عیسی نیست ولی یاران من در این کشور، انگشت شمارند. مهلتی ده افرادی فراهم سازم و دلهائی برای پذیرش این دعوت آسمانی نرم کنم. آنگاه پاسخ نامه رسول اکرم(ص) را نوشت: الرحمن الرحیم. الی محمد رسول الله من النجاشی. سلام علیک یا نبی اله و رحمة الله و برکاته. الذی لااله الا هوالذی هدانی للاسلام... در این نامه نجاشی نام (ص) را بر نام خود مقدم داشت و صریحاً اعلام نمود که اسلام پذیرفته و در سلک مسلمانان در آمده است. ضمناً فرزند خود (ارها) را نیز به حضور آن حضرت فرستاد و اعلام داشت که اگر پیغمبر اکرم(ص) دستور فرماید، خود در مدینه حضور رسول الله(ص) مشرف شود.  دو هیئت نیز از جانب نجاشی رهسپار مدینه شدند و مکاتبات دیگری نیز میان او و رسول الله(ص) جریان یافت و به هر حال نجاشی و جمعی از مردم حبشه به اسلام گرویدند. 🔹اولین نتیجه ای که آوردن برای کشور و ملت حبشه داشت، استقلال بود. زیرا پیش از آن مستعمره روم به شمار می آمد و همه ساله می بایست مبالغی باج بپردازند. ولی نجاشی پس از مسلمان شدن، حاضر نشد چیزی به روم بدهد و سوگند یاد کرد که به هیچ قیمت باج ندهد. این خبر به امپرطور روم رسید ولی اقدامی علیه نجاشی نکرد: برادرش گفت: آیا نجاشی را که بنده توست به حال خود وا می گذاری که خراج نپردازد و پیرو آئین دیگری شود؟ نجاشی مردی است که به مذهبی تمایل پیدا کرده و آن را برای خود اختبار نموده: من درباره او چه اقدامی کنم؟ به خدا سوگند اگر سلطنتم به خطر نمی افتاد: همان راهی که نجاشی رفته: من هم می رفتم. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57