eitaa logo
مِشْکات
99 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 #داستانهای_قرانی 🔹#قسمت ۱۱۲🔹 🖊️ #ندای_جهانی 🖊️ قال یا ایها الناس انی رسول الل
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ۱۱۳ 🖊️نامه به مهر رسول اکرم(ص) که بر نگین آن، جمله: نقش شده بود، مهر شد و به وسیله عمر و بن امیه به دربار نجاشی ارسال گردید. عمرو خود را به دربار نجاشی رسانید و تقاضای ملاقات کرد. درباریان به او گفتند: از مراسم تشرف به حضور شاه این است که باید او را سجده کنی. وی نپذیرفت و اظهار داشت که: مطابق عقیده و آئین ما، سجده مخصوص ذات لایزال الهی است و برای کسی جز واو روا نیست و اگر در این کار مجاز بودیم، در درجه اول خود را سجده می کردیم. چون اصرار درباریان به جائی نرسید، او را به حضور شاه بردند. ولی با کمال آزادی و رشادت به حضور ملوکانه رسید و در همانجا نطق مختصری به این شرح ایراد کرد:  اعلیحضرتا ! مرا وظیفه ای است. باید انجام دهم و آنچه را مأمورم ابلاغ کنم. تو را نیز وظیفه ای است که سخنان مرا گوش کنی و به مطالب من توجه نمائی. تو از نظر عواطفی که نسبت به ما مسلمانان داشته و داری، در حقیقت از خود ما هستی و ما هم از نظر اعتماد و وثوقی که به تو داریم، در حقیقت از تو هستیم. زیرا گذشته نشان داده است که هر نیکی از تو انتظار داشته ایم، به آن رسیده ایم و در هر ناملایمی امید عنایت می برده ایم، از آن محفوظ مانده ایم و پیش از این هم سندی برای رسالت پیامبر خود نزد تو داریم. اینکه انجیل کتاب آسمانی شما، گواهی غیر قابل انکار و داوری حقیقت گو است که بر پیامبر ی شهادت می دهد و این فرصتی است برای تو که از این فضل الهی بهره ای برداری و از موقعیت استفاده کنی و در صورتیکه این دعوت حق را رد کنی، همانند یهودیانی خواهی بود که دعوت عیسی بن مریم را رد کردند. اسلام(ص) نه تنها تو بلکه سایر سلاطین وعموم مردم را به سوی حق دعوت کرده و فرستادگانش را به کشورهای جهان فرستاده است، ولی به تو چندان امیدوار است که به دیگران نیست و از تو چنان مطمئن است که از سایرین نه. زیرا نکوئی هائی که در گذشته به مهاجرین مسلمان کرده ای این امید را بوجود آورده است. 🖊️سخنان متین و عاقلانه عمرو که با کمال فصاحت ادا شد، اثری عظیم در حاضرین گذاشت. به طوری که سراسر مجلس را سکوت مطلق فراگرفت. وی پس از پایان سخنانش، به سوی پادشاه رفت تا نامه را تسلیم کند. شاه به احترام آن گرامی نامه از تخت پائین آمد، نامه را گرفت و بر سر روی خود کشید. آنگاه روی زمین نشست و فرمان داد فوراً نامه را به زبان حبشی ترجمه کردند. چون متن نامه را از نظر گذرانید.، نورانیت اسلام قلبش را احاطه کرد و اظهار داشت: اگر می توانستم بار سفر می بستم و به سوی (ص) می رفتم. سپس در خلوت عمروبن امیه را به حضور طلبید و گفت: من گواهی می دهم که پیامبر شما: همان پیغمبری است که و انتظار او را دارند و خبری که موسی بن عمران راجع به آمدن داده درست مانند بشارتی است که عیسی بن مریم راجع به آمدن پیغمبر داده است. بیانات تو روشن تر از خبر دادن عیسی نیست ولی یاران من در این کشور، انگشت شمارند. مهلتی ده افرادی فراهم سازم و دلهائی برای پذیرش این دعوت آسمانی نرم کنم. آنگاه پاسخ نامه رسول اکرم(ص) را نوشت: الرحمن الرحیم. الی محمد رسول الله من النجاشی. سلام علیک یا نبی اله و رحمة الله و برکاته. الذی لااله الا هوالذی هدانی للاسلام... در این نامه نجاشی نام (ص) را بر نام خود مقدم داشت و صریحاً اعلام نمود که اسلام پذیرفته و در سلک مسلمانان در آمده است. ضمناً فرزند خود (ارها) را نیز به حضور آن حضرت فرستاد و اعلام داشت که اگر پیغمبر اکرم(ص) دستور فرماید، خود در مدینه حضور رسول الله(ص) مشرف شود.  دو هیئت نیز از جانب نجاشی رهسپار مدینه شدند و مکاتبات دیگری نیز میان او و رسول الله(ص) جریان یافت و به هر حال نجاشی و جمعی از مردم حبشه به اسلام گرویدند. 🔹اولین نتیجه ای که آوردن برای کشور و ملت حبشه داشت، استقلال بود. زیرا پیش از آن مستعمره روم به شمار می آمد و همه ساله می بایست مبالغی باج بپردازند. ولی نجاشی پس از مسلمان شدن، حاضر نشد چیزی به روم بدهد و سوگند یاد کرد که به هیچ قیمت باج ندهد. این خبر به امپرطور روم رسید ولی اقدامی علیه نجاشی نکرد: برادرش گفت: آیا نجاشی را که بنده توست به حال خود وا می گذاری که خراج نپردازد و پیرو آئین دیگری شود؟ نجاشی مردی است که به مذهبی تمایل پیدا کرده و آن را برای خود اختبار نموده: من درباره او چه اقدامی کنم؟ به خدا سوگند اگر سلطنتم به خطر نمی افتاد: همان راهی که نجاشی رفته: من هم می رفتم. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ۱۱۵ صلی الله علیه واله به ایران 🖊️متن نامه چنین بود:  بسم الله الرحمن الرحیم. من ، الی کسری عظیم فارس. سلام علی من اتبع الهدی، و آمن بالله و رسوله و شهد ان لا اله الا الله، وحده لاشریک له، و ان محمداً عبده و رسوله، ادعوک بدعیة الاسلام فانی انا رسول الله الی الناس کافة، لانذر من کان حیاً و یحق القول علی الکافرین. اسلم تسلم، فان ابیت فعلیک اثم المجوس. محمد رسول الله   ترجمه نامه:  به نام خداوند بخشنده مهربان نامه ایست از جانب فرستاده خدا، به سوی کسری، رهبر و زمامدار ایران، درود بر آنکس که به راه هدایت قدم گذارد و به خدا و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که معبودی جز ذات یکتای الهی قابل پرستش نیست و بی شریک و بی همتا است و محمد بنده و فرستاده اوست. من تو را به و کلمه حق دعوت می کنم. زیرا من رسول خدایم که برای راهنمائی ملت ها فرستاده شده ام. آمده ام تا زنده دلان را از عذاب دردناک الهی بیم دهم و بر انان که قلبی مرده و جانی افسرده دارند، پس از بیان حقیقت، حجت تمام شود. تو ای پادشاه ایران! دعوت حق را بپذیر و در برابر اسلام تسلیم شو تا از عذاب های دنیا و آخرت مصون بمانی، و گرنه مسؤلیت گمراهی مجوسان به گردن تو خواهد بود. ✉️این نامه توسط عبدالله بن حذاقه سهمی، به دربار ایران فرستاده شد. در این روزگار ایران هم، مانند سایر کشورها وضعی نابسامان داشت. از هیچ جانب نور امیدی نمی درخشید و بوی نجاتی شنیده نمی شد. همه درها مسدود و همه راه ها کوبیده شده بود. در آن هنگام ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد و دست غیب برای نجات ملت ها دراز گردید. (ص) برای راهنمائی خلق ها برانگیخته و اینک پیک سعادت به سوی ایران می آید و از گرد راه می رسد. ✉️فرستاده (ص) پس از تحمل رنج ها و مشقت ها خود را به دربار پادشاه ایران رسانید. درباری که در دنیای آن روز از نظر عظمت و زیبائی نظیر نداشت. عبدالله وارد شد و مطلب را با درباریان در میان گذاشت. آنان موضوع را به اطلاع شاه رساندند. وی دستور داد مجلس را آراستند و اذن ورود به نماینده رسول اکرم(ص) داد. عبدالله به مجلس خسرو پرویز درآمد. ولی آن تواضع و تذللی که دیگران در برابر شاه از خود نشان می دادند، ابراز نکرد. پرویز به یکی از حاضرین اشاره کرد که نامه پیغمبر را از عبدالله بگیرد. او گفت: من از جانب رسول خدا(ص) مأمورم که نامه را به دست شاه بدهم و به دست دیگری نخواهم داد. پرویز موافقت کرد و عبدالله جلو رفت و نامه را به دست او داد. شاه، نامه را از دست عبدالله گرفت و به مترجم دربار دستور داد فوراً آن را ترجمه کند. اولین فراز نامه، یعنی جمله : نامه ایست از محمد(ص)، پیامبر خدا به سوی کسری... ترجمه شد. برای شاه ایران جمله ای ناگوارتر از این نبود که کسی نام خود را بر نام او مقدم بدارد. شاه سخت برآشفت و چنان غضبناک شد که فریادی کشید و گفت: صاحب این نامه کیست که نام خود را بر نام من مقدم داشته است؟ سپس دست برد و نامه را از دست مترجم گرفت و آن را پاره پاره کرد. حتی اجازه نداد که تا آخر نامه خوانده شود مطلب آن مفهوم گردد. نامه رسان را نیز از مجلس راندند و به این ترتیب، خسرو پرویز از آن موقعیت حساس استفاده نکرد و کبر و غرور و نخوت، او را از درک حقیقت و پیمودن راه سعادت باز داشت. عبدالله توقف در مدائن را مصلحت ندید و بلافاصله راه مدینه را در پیش گرفت... چون به حضور رسول خدا(ص) رسید، آنچه را مشاهده کرده بود، به عرض رسانید. (ص) از روش ناپسند خسرو پرویز برنجید و با این جمله به او نفرین کرد: مزق ملکه : (خداوند ! پادشاهی و سلطنت او را به کیفر پاره کردن نامه من از هم متلاشی کن.) خسرو پرویز علاوه بر پاره کردن نامه پیامبر اسلام، عمل دیگری انجام داد که در سرنوشت او بی تأثیر نبود. نامه ای به این مضمون به پادشاه یمن که آن روز جزء مستعمرات ایران بود، نوشت: مردی از قریش در مکه ادعای پیغمبری کرده و به من نامه ای نوشته که نام خود را بر نام من مقدم داشته است. با رسیدن این نامه دو نفر از مأمورین خود را به سوی او بفرست که او را توبه دهند. اگر حاضر نشد توبه کند، سر او را ببرند و برای من بفرستند.... صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 #داستانهای_قرانی #قسمت ۱۱۵ #ندای_اسلام #بخش_سوم #نامه #پیامبرگرامی #اسلام صلی الله علیه
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ۱۱۶ باذان پادشاه یمن چون از فرمان شاهنشاه ایران مطلع شد، یکی از قهرمانان خود را به نام بابویه که هم مرد شمشیر بود و هم اهل قلم به همراهی یک ایرانی به نام خرخسره مأمور کرد که به حجاز بروند و نامه ای هم به حضور رسول اکرم(ص) نوشت و فرمان خسرو پرویز را هم با آن ضمیمه کرد و ضمناً به بابویه گرفت: در انجام این ماموریت نهایت هوشیاری را به کار ببر، در امر محمد خوب دقت کن و رسیدگی و تحقیق به عمل آور. اگر او را دروغ گو و شیاد دانستید، دستگیرش کنید و به دربار ایران بفرستید و اگر راستگویش دیدید، به من گزارش دهید. مأموران به مکه و از آنجا به مدینه رفتند و به حضور رسول اکرم(ص) رسیدند. بابویه مأموریت خود را به عرض رسانید و اظهار داشت که پادشاه ایران به پادشاه یمن دستور داده که تو را به دربار ایران بفرستد. اینک اگر در برابر این حکم تسلیم باشی، پادشاه یمن نامه ای درباره تو به خسرو پرویز خواهد نوشت تا از تو بگذرد و مورد عفوت قرار دهد. و گرنه خود و قوم خودت را به هلاکت رسانیده ای. زیرا قدرت پادشاه ایران بر کسی پوشیده نیست. (ص) بدون آنکه به سخنان تهدیدآمیز آنها اعتنائی کند، آنان را به اسلام دعوت کرد و آیاتی از قرآن کریم که مشتمل بر نعمت های بهشت و عذابهای دوزخ بود، برایشان قرائت فرمود. آنها این دعوت را نپذیرفتند، ولی از هیبت مجلس رسول اکرم(ص) و اثر بیاناتش ترس و وحشتی مجهول بر آنها مستولی شده بود. بدین جهت تقاضا کردند که اگر با ما به دربار ایران نمی آئی، جواب نامه پادشاه یمن را بنویس تا ما به کشور خود برگردیم. 🔹چند روزی به انتظار گذشته. یک روز رسول اکرم(ص) به ایشان فرمود بامداد فردا نزد من آئید تا با شما سخن گویم. روز بعد آنها به امید جواب حضور پیغمبر رفتند. رسول خدا(ص) به آنها فرمود دیشب پروردگار من زمامدار شما را کشت و قتل او به دست فرزندش شیرویه اجرار شد. شما به یمن برگردید و به پادشاه خود بگوئید که دین من کشور خسروان را خواهد گرفت. اگر او دین مرا بپذیرد، سلطنتش دوام خواهد یافت وگرنه در انتظار سرنوشتی مانند خسرو پرویز باشد. بابویه که مردی عاقل و دانشمند بود، از این سخنان مبهوت شد. ولی گفته های رسول خدا(ص) را با قید تاریخ در کاغذی ضبط کرد و سپس با تفاق همسفر ایرانیش خاک حجاز را بمقصد یمن ترک گفت. چون به حضور پادشاه یمن رسیدند، تمام مشاهدات خود را نقل کردند. شاه درباره وضع زندگی پیغمبر اسلام(ص) مطالبی پرسید و ضمناً سوال کرد آیا محمد دربان و شرطه و پاسبانی داشت؟ گفتند: نه. هیچ محافظ و نگهبانی نداشت. زندگی اش خیلی عادی و بدون تکلف بود. ولی ابهت و عظمتی بی نظیر و هیبت و وقاری بی مانند داشت. با اینکه در زی سلاطین نبود، اما هیچ پادشاهی را در عظمت شبیه او ندیده ایم. باذان گفت: با این توضیحاتی که شما می دهید، من را پیغمبر خدا می دانم. ولی برای اطمینان بیشتر، صبر می کنم تا ببینم آنچه درباره قتل خسرو پرویز گفته راست است یا نه! اگر آنچه گفته مطابق واقع بود، قطعاً فرستاده خدا است و اگر دروغ بود، درباره اش فکری می کنیم و آخرین تصمیم را می گیریم. انتظار پادشاه یمن زیاد به طول نیانجامید. به فاصله چند روز نامه ای از شیرویه، فرزند خسروپرویز رسید و در آن چنین نوشته بود: من به خاطر مصالح ملت و مملکت پدرم را کشتم. او بزرگان کشور را کشته و تفرقه میان ملت انداخته بود. با رسیدن این نامه از مردم یمن برای من بیعت بگیر و راجع به آن کسی که در حجاز ادعای پیغمبری کرده و پدرم دستور بازداشتش را به تو داده است، هیچ گونه اقدامی نکن و وی را به حال خود بگذار. تاریخ کشته شدن پرویز که در نامه قید شده بود، مطابق با شبی بود که رسول اکرم(ص) به فرستادگان باذان فرموده بود. یعنی ساعت شش از شب سه شنبه دهم جمادی الاول سال هفتم . با رسیدن این نامه هیچ گونه تردیدی باقی نماند و پادشاه قلباً به اسلام گروید و مسلمان شد. جمعی از ایرانیان مقیم یمن نیزی را پذیرفتند و به فرمان شاه هیئتی برای تشرف به حضور پیامبر اسلام(ص) به مدینه آمدند. 🔹در اثر مسلمان شدن پادشاه یمن، استقلال و تمامیت آن کشور تامین شد و از زیر نفوذ و استعمار دربار ساسانی نجات یافت. دیگر نامه هائی که از جانب پیامبر اسلام(ص) به سران کشورها نوشته شد، نامه ای به روم هراکلیوس بود. متن نامه این است:  صوفی ... https://eitaa.com/m_rajabi57 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 #داستانهای_قرانی #قسمت ۱۱۶ #ندای_اسلام #بخش_چهارم باذان پادشاه یمن چون از فرمان شاهنشاه
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ✏️ ✏️ 🔹 ۱۱۷🔹 متن نامه به هراکلیوس چنین است: الله الرحمن الرحیم. من ، الی هرقل عظیم الروم. سلام علی من اتبع الهدی. اما بعد. فانی ادعوک بدعایة السلام‌‌. اسلم تسلم، یوتک الله اجرک مرتین، فان تول‌یت فانما علیک اثم الاکارین، و یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم ان لا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا باناً مسلمون. محمد رسول الله  ترجمه نامه: به نام خداوند بخشنده مهربان. نامه ایست از محمد بن عبدالله (فرستاده خدا) بسوی بزرگ کشور روم. درود بر کسی که به راه هدایت گام نهد و از آن پیروی کند. همانا من تو را بسوی اسلام دعوت می کنم. دین اسلام را بپذیر تا از گرفتاری های دنیا و آخرت مصون مانی و خداوند هم دوبار (یکی برای ایمان به عیسی بن مریم و یکی به جهت قبول اسلام) تو را پاداش دهد و اگر از این دعوت سرپیچی کنی، گناه گمراهی ملتت به دوش تو خواهد بود. ای پیروان تورات و انجیل! بیائید بسوی کلمه و هدفی که میان ما و شما مورد قبول است. جز خداوند معبودی نگیریم و چیزی را با او شریک نسازیم و بعضی از ما، بعضی دیگر را عنوان ربوبیت ندهیم. اگر از این دعوت روگردانید،پس گواهی دهید که ما مسلمانان تسلیم این عقیده ایم.محمد رسول الله این نامه توسط دحیة بن خلیفه کلبی فرستاده شد. ✏️وی مطابق دستور (ص) ابتدا نزد حاکم بصری (از توابع شام) رفت و حاکم آنجا عدی بن حاتم را با وی همراه کرد و هر دو را بسوی پادشاه روم روانه ساخت. وقتی آن دو به دربار قیصر رسیدند، خود را معرفی کردند و تقاضای ملاقات نمودند. درباریان او را پس از انجام تشریفاتی به حضور پادشاه بردند. دحیه پیش رفت و نامه را بدست قیصر داد. شاه نامه را گرفت و دستور داد آن را ترجمه کنند. مترجم اولین جمله نام را که این مضمون بود، ترجمه کرد: نامه ایست از محمد رسول خدا، بسوی هرقل بزرگ روم... برادرزاده شاه که جوانی خام و خودپسند بود از اینکه پیغمبر اسلام نام خود را بر نام شاه مقدم نوشته است، برآشفت بر سینه مترجم زد و نامه را از دستش کشید که پاره کند. 🔹 از این عمل جسورانه برادرزاده خود ناراحت شد و او را سرزنش کرد و گفت: پسر! تو یک نادان کوچک یا دیوانه بزرگی هستی. می خواهی نامه ای را که هنوز ترجمه نشده و من از موضوع آن مطلع نشده ام را پاره کنی؟! به جان خودم قسم اگر نویسنده این نامه باشد، سزاوار است که نام خود را بر نام من مقدم بنویسد. مترجم بقیه نام را ترجمه کرد. یکی از اساقفه و دانشمندان دینی مسیح که در مجلس حضور داشت، پس از شنیدن مطالب نامه، با صدای بلند گفت:  هو و الله الذی بشر نا به موسی و عیسی الذی کنا منتظره. به خدا قسم او همان پیغمبری است که و مژده آمدن او را به ما داده اند و ما مدتها در انتظارش بودیم. قیصر نگاهی به اسقف مزبور افکند و نظر او را در مورد نامه رسول الله(ص) خواست. او اظهار داشت من شخصاً محمد را تصدیق و از او پیروی می کنم. قیصر گفت: برای من نیز واضع و مسلم است که محمد بن عبدالله همان پیغمبر موعود است که مسیحیین در انتظارش هستند. ولی فعلاً مرا آن توانائی نیست که از او پیروی کنم و اگر دین او را بپذیرم، سلطنت و مملکت از دستم می روم و رومیان هم مرا زنده نخواهند گذاشت. در عین حال که صدق گفتار پیغمبر اسلام(ص) برای قیصر مسلم بود، فعالیت های دیگری نیز برای اطمینان بیشتر انجام داد.... ... صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
#داستانهای_قرانی🌴 🔹 #قسمت ۱۱۹🔹 #ندای_اسلام #بخش_هفتم ..نامه دیگری از جانب رسول محترم اسلام(ص) به
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔹 🔹 ۱۲۰ 🗡⚔⚔ ⚔⚔🗡 من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً (سوره احزاب: 23) ✏️نامه رسان پیامبر اسلام را کشتند. این جنایت با هیچ یک از اصول اخلاقی و انسانی تطبیق نمی کرد. رسول محترم اسلام(ص) از ناجوانمردی رومیان سخت برآشفت و برای حارث بن عمیر که به دست شر حبیل بن عمرو غسانی در اراضی شام کشته شده بود، افسرده خاطر گردید و تصمیم به انتقام گرفت و مقدمات جنگ موته فراهم گشت. فرمان جهاد داده شد و سه هزار سرباز مسلمان آماده حرکت به جبهه شدند.. (ص) فرماندهی قوا را به ، برادر (ع) سپرد و فرمود اگر به جعفر آسیبی رسید، زید بن حارثه فرمانده سپاه خواهد بود و اگر برای او پیش آمدی کرد، عبدالله بن رواحه فرماندهی قوا را به عهده خواهد گرفت و در صورتی که او هم به شهادت رسید، سربازان مسلمان از میان خودشان کسی را برای فرماندهی خود انتخاب کنند. 🔹 _سلام از حرکت کرد و (ص) آنها را تا ثنیة الوداع بدرقه کرد و در آنجا فرماندهان و سربازان را مخاطب قرار داد و این بیانات را در برابر سه هزار مرد مسلح ایراد فرمود:  به شما ای سربازان اسلام توصیه می کنم که با تقوی و خویشتندار باشید و نسبت به سایر مسلمین که با شما هستند، رعایت صفا و عدل و احسان را بنمائید. به نام خدا و به یاری او به سوی جبهه جنگ پیش روید و با دشمنان خدا و دشمنان خودتان مردانه بجنگید. شما در این سفر، به مردمی برخورد می کنید که در صومعه ها و پرستش گاه های خود سرگرم عبادت و از اجتماع برکنارند و به هیچ حزب و دسته ای بستگی ندارند. هوشیار باشید و هیچ گونه تعرضی نسبت به آنها ننمائید. ایشان را نکشید. مزاحمشان نشوید. زنان و بانوان را که پرورش دهنده نسل آینده اند، به قتل نرسانید. کودکان و اطفال را از دم شمشیر نگذرانید. درختی را که می تواند به حال جامعه سودمند باشد، قطع نکنید. ساختمانی که موجب رفاه و آسایش مردم است، ویران نسازید. پس از این بیانات فرمود: تا جایگاه شهادت حارث پیش بروید. اول، مردم را به پذیرش اسلام دعوت کنید. اگر سر برتافتند، با آنها بجنگید و سرکشان را به سزای عمل زشتشان برسانید. 🔹سپاهیان اسلام با اتکاء به نیروی ایمان، مدینه را به سوی اراضی شام ترک گفتند. پس از طی منازل در سرزمین معان فرود آمدند. خبر تمرکز نیروهای اسلام در ارض معان به اطلاع شرحبیل رسید. وی به گمان اینکه می تواند به آسانی سپاه اسلام را منهدم سازد، سربازانی را که در اختیار داشت، به فرماندهی برادرش (سدوس) مقابل نیروهای اسلام فرستاد. ولی در لحظات اول جنگ، سدوس گشته شد و سپاهیانش گریختند. شرحبیل، احساس کرد موضوع مهم تر از آن است که بتوان آن را سرسری گرفت و بدین جهت به قلعه خود پناهنده و متحصن گردید و گزارش وقایع را فوراً برای پادشاه روم نوشت و از او استمداد کرد. قیصر، صد هزار سرباز جنگجو، مرکب از رومیان و شامیان آماده کرد و به سوی جبهه اعزام نمود. رسیدن این همه نیرو که با سلاح ها و وسائل کامل مجهز بودند و تعداد آنها متجاوز از سی برابر سربازان اسلام بود، مسلمانان را مضطرب ساخت و در اقدام به جنگ دچار تردید نمود. جمعی معتقد بودند که باید جریان را به رسول اکرم(ص) اطلاع داد و از پیشگاه مقدسش کسب تکلیف کرد. گروهی دیگر عقیده داشتند که باید جنگ را شروع کرد و با استقامت و پایداری انجام وظیفه نمود. یکی از افسران رشید اسلام که بعداً فرمانده لشکر شد (عبدالله بن رواحه) نطق مهیج و آتشینی ایراد کرد و به تمام تردیدها و دو دلی ها خاتمه داد. او در ضمن بیاناتش گفت:  ای سربازان مسلمان! شما از چیزی کراهت دارید که برای همان از وطن بیرون آمده اید. شما برای درک فیض شهادت این همه راه پیموده و این همه رنج تحمل نموده اید. ما مسلمانان در هیچ نبردی به اتکاء قوا و نیروهای مسلح و کثرت سرباز نجنگیده ایم. نیروی ما و نقطه اتکاء ما، دین ماست که خداوند بوسیله آن، ما را گرامی داشته و سرافراز فرموده است. در جنگ با این مردم نیز یکی از دو فیض بزرگ را بدست خواهیم آورد یا بر آنها غلبه کنند. سپاه روم در قریه مشارف از قراء بلقا صف آرائی کردند و سپاه اسلام در موته از اراضی شام صفوف خود را منظم ساختند و میدان جنگ در سرزمین موته قرار داده شد... صوفی 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔹 #داستانهای_قرانی 🔹 📚 #قسمت۱۲۱ 📚 ⚔🗡⚔ #جنگ_موته ⚔🗡⚔ #بخش_دوم ♻️من المومنین رجال صد
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔹 🔹 ♻️ ۱۲۲ ♻️ 💟 💟 انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون. (سوره مائده: 55) 🔹بر مسجد مدینه فضائی روحانی و ملکوتی حاکم بود. در هر گوشه مسجد مسلمانی به عبادت و بندگی خدا اشتغال داشت. بعضی نماز می خواندند و برخی قرآن. جمعی در حال قیام بودند و گروهی در حال قعود. آهنگ دلنشین و آوای روحبخش مناجات و راز و نیاز با خدا، فضای مسجد را پر کرده و هر تازه واردی را مجذوب می ساخت. 🔹آن روز اسلام نیز در مسجد حاضر بود. به پرسش های مردم پاسخ می گفت و با دقت و مراقبت فراوانی که لازمه یک رهبر الهی و آسمانی است، همه کس و همه چیز را زیر نظر داشت. مردی بینوا و نیازمند، به امید دریافت کمکی از مردم قدم به مسجد گذاشت و با صدای بلند که همه شنیدند، وضع پریشان و نابسامان خود را شرح داد و از مسلمانان که دستور دینشان آنان را موظف به یاری محرومان نموده درخواست کمک کرد. لحن تأثر آور کلام او حاکی از درد و رنج فراوان او بود و بخوبی نشان می داد که فشار زندگی او را وادار به استمداد از مردم کرده است. او پس از بیان مطالبش، سکوت کرد و به انتظار عکس العمل حاضران و اقدام خیر خواهانه آنان ایستاد. اما هیچکس به او توجهی نکرد و هیچ دستی بسوی او دراز نشد. او که از مردم ناامید شده بود رو بسوی آسمان کرد و گفت: خداوندا شاهد باش من در مسجد پیامبر تو آمدم و از مسلمانان کمک خواستم ولی هیچکس بمن کمکی نکرد و کسی باری از دوشم بر نداشت. که مشغول نماز و در حال بود، دست راست خود را که در انگشت کوچکش انگشتری داشت، به سوی آن مرد دردمند دراز کرد و او انگشتر را از انگشت آن حضرت بیرون آورد و لبخند زنان با خاطری شاد و مسرور از مسجد بیرون رفت. (ص) که از دور ناظر این ماجرا بود، رو به درگاه خدا آورد و عرضه داشت: خداوندا! برادرم از تو درخواست کرد که به او شرح صدر عطا کنی و کارها را بر او آسان گردانی و به او بیانی روان ببخشی تا مردم سخنش را بفهمند و برادرش هارون را وزیر و پشتیبان و شریک در انجام رسالتش قرار دهی و تو درخواست های او را پذیرفتی و آنچه خواسته بود باو عطا کردی. خداوندا! اینک من، ، و برگزیده تو هستم عرضه می دارم: اللهم اشرح لی صدری و یسرلی امری و اجعل لی وزیراً من اهلی علیاً اخی. اشدد به ظهری. خداوندا! به من شرح صدر عطا کن و کارها را برایم آسان گردان و از خاندانم، علی را وزیر من قرار بده تا بوسیله او پشتم قوی و محکم گردد. 🔹 که از یاران راستین و با وفای (ص) و خود یکی از حاضران در مسجد بود می گوید:  هنوز دعای پیامبر اکرم به پایان نرسیده بود که امین نازل شد و این آیه را از جانب خداوند بر آن حضرت فرو خواند:  انما ولیکم الله و رسولة و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون. یعنی: همانا ولی و سرپرست شما مسلمانان، خدا است و پیامبر او و کسانی که ایمان آورده و اقامه می کنند و در حال رکوع زکات می دهند. 📚این ماجرای جالب را متجاوز از سی نفر از مفسران و بزرگان اهل سنت و همه مفسران شیعه در تفاسیر خود نقل کرده اند و این آیه شریفه که نامیده می شود، یکی از آیاتی است که بعنوان یک نص قرآنی، امامت و ولایت علی علیه السلام را اثبات می کند. (41) صوفی 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴 🔹 #قسمت ۱۲۵🔹 🔴 #فتح_مکه 🔴 بسم الله الرحمن الرحیم. اذا جاء نصر الله
🌴 🌴 🔹 ۱۲۶ 🔹 🔴 مکه 🔴 ♦️لحظات حساسی است. در این لحظات باید سرنوشت این گروه تعیین شود. یک اشاره کافی است که به زندگی آنها خاتمه دهد. این جماعت، درگذشته کجروی ها کرده اند. را شکنجه ها داده اند. جنگ ها و فتنه ها بپا کرده اند و خون ها ریخته اند. اگر (ص) آنها را مورد مؤاخذه قرار دهد و از ایشان انتقام بگیرد، کاری عادلانه کرده است. ولی باید منتظر باشند تا رسول اکرم(ص) درباره آنها چه گوید و چه دستور صادر کند. در آن وقت پیغمبر اکرم برابر صف قریش آمد و به آنها فرمود: درباره خودتان چه می گوئید و از من چه انتظاری دارید؟ گفتند: سخن به خیر می گوئیم و انتظار خیر می بریم. برادر بزرگوار و برادرزاده بزرگواری هستی و اینک بر ما دست یافته ای. رسول اکرم(ص) به حال آنها متأثر و چشمانش پر از اشک شد. مکیان نیز با صدای بلند گریستند. پیغمبر فرمود: من همان سخن گویم که برادرم گفت:  لاتثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین. باکی بر شما نیست. خداوند شما را مورد بخشش قرار می دهد و او بخشنده ترین بخشندگان است. بروید شما را آزاد کردم. ♦️چون هنگام نماز رسیده بود، بلال موذن مخصوص پیغمبر بر بام کعبه اذان گفت و رسول اکرم(ص) نماز را به جماعت گذارد. پس از آن گروهی از قریش با میل و رغبت به حضور پیغمبر رسیدند و اسلام را پذیرفتند و بیعت کردند و چون نوبت بیعت به زنان رسید، رسول اکرم(ص) دست در قدح آبی زدند و آن را میان بانوان فرستادند و فرمودند: هر که می خواهد با من بیعت کند، دست در این قدح بزند زیرا من با زنان مصافحه نمی کنم. ✅به این ترتیب مرکز فعالیت های قریش ( ) تسلیم شد و آخرین امید دشمنان اسلام به ناامید مبدل گردید. در این موقع زمزمه ای میان جماعت انصار بوجود آمد. سر بگوشی باهم صحبت می کردند که اینک پیغمبر اکرم به وطن خود بازگشت، آیا ما را رها می کند و در مکه می ماند یا با ما به مدینه مراجعت می کند؟ رسول اکرم(ص) پرسید: چه می گوئید؟ انصار از گفتن خودداری کردند. ولی به اصرار آن حضرت مطلب را اظهار نمودند. حضرت فرمودند: معاذالله. زندگی من زندگی شما است و مرگ من مرگ شما است. من شما را رها نمی کنم و در اینجا نمی ماند. انصار از این مژده مسرور شدند و رسول اکرم(ص) نیز به وعده خود وفا فرمودند. صوفی 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ❇️ #داستانهای_قرانی ❇️ #قسمت ۱۲۷ ‌ ⚔️ #داستان_حنین ⚔️ لقد نصر کم الله فی مواط
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 🌹 ❇️ ۱۲۸ ❇️ 🗡⚔ داستان_حنین ⚔🗡 لقد نصر کم الله فی مواطن کثیرة و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئاً... (سوره توبه: 26) دوم ❇️پانزده روز از توقف (ص) در گذشته بود که خبر حرکت این سپاه به عرض رسید. با دوازده هزار مسلمان برای سرکوبی آن قوم از مکه خارج شدند. پرچم بزرگ بدست (ع) سپرده شد و سایر کسانی که در پرچم دار بودند، در این جنگ نیز همان پرچم را بدست داشتند. برخلاف جنگ های گذشته که همیشه تعداد مسلمانان کمتر از کفار بود در این جنگ از نظر عدد و تجهیزات فزونی قابل توجهی داشتند و به همین جهت نخوت و غروری در بعضی از افراد پیدا شد و حتی گفت: عچب لشکری جمع شده. ما هرگز شکست نخواهیم خورد!  خالدبن ولید که فرمانده طلایه سپاه بود، و با افراد بنی سلیم پیشاپیش سپاه حرکت می کرد، هنگام عبور از پیچ و خم دره ای، با حمله ناگهانی قبیله هوازن روبرو شد. این حمله چنان غیر منتظره و وحشت آور بود که ستون طلایه، بدون هیچ گونه عکس العمل و مقاومتی از هم پاشید. فرار آنها در روحیه سایر مسلمانان که از عقب می آمدند، اثر نامطلوبی گذاشت و همه پا به فرار گذاشتند. صوفی ... 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 #داستانهای_قرانی🌹 ❇️ #قسمت ۱۲۸ ❇️ 🗡⚔ داستان_حنین ⚔🗡 لقد نصر کم الله فی مواطن
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 🌹 ❇️ ۱۲۹❇️ لقد نصر کم الله فی مواطن کثیرة و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئاً...(سوره توبه: 26) 📝 (ع) که پرچم را بدست داشت با چند نفر از بنی هاشم که عددشان از عدد انگشتان دو دست تجاوز نمی کرد، در حضور رسول اکرم(ص) باقی ماندند و به جنگ ادامه دادند و آنها عبارت بودند از: ، فضل بن عباس، ابوسفیان بن حارث بن ، نوفل بن حارث، ربیعة بن حارث، عبد الله بن زبیر بن عبدالمطلب عتبة بن ابی لهب که همه از بنی هاشم بودند و شخص دیگری به نام ایمن بن ام ایمن که در همان ماجرا کشته شد. اینان در سه طرف رسول اکرم(ص) و علی(ع) از پیش روی آن حضرت می جنگید. (ص) که فرار مسلمانان را دید، به عباس که صدائی قوی داشت، فرمان داد بر تپه ای بالا رفت و فریاد زد: ای گروه مهاجر و انصار! ای اصحاب سوره ! ای یاران بیعت شجره! کجا فرار می کنید؟ اینک رسول خدا در اینجا است!  مسلمانان که ندای عباس را شنیدند، بازگشتند و به خصوص جماعت انصار در بازگشتن، پیش دستی کردند. میدان جنگ گرم شد و در مدتی کوتاه سپاه هوازن به وضع خجلت آوری فرا کردند و مسلمانان به تعقیب آنان پرداختند. متجاوز از یکصد نفرشان کشته شدند و مالک رهبر آنها به قلعه طائف گریخت و زنان و چهارپایان و اموالشان بدست مسلمانان افتاد. رسول اکرم(ص) تا طائف آنان را تعقیب کرد و تا پایان ماه شوال، طائف در محاصره بود. چون ذیقعده که از ماه های حرام است، فرا رسید، پیغمبر اسلام از محاصره طائف دست کشید و بسوی مکه رهسپار شد. چون به جعرانه رسید، غنائم جنگی را بین سربازان تقسیم کرد و در این تقسیم برای الفت دادن دلهای قریش و سایر اعراب که تازه اسلام را پذیرفته بودند، سهم بیشتری به آنان عطا فرمود و به جماعت انصار از غنائم چیزی نداد. که رئیس بود، به حضور پیغمبر آمد و اظهار داشت که: جماعت انصار از محرومیت خود در تقسیم غنائم افسرده اند!فرمود: آنان را در این نقطه جمع کن تا با ایشان سخن گویم. چون انصار گرد آمدند، رسول اکرم(ص) در برای آنها ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای گروه انصار! مگر نه این است که من به شهر شما (مدینه) آمدم در حالیکه شما گمراه بودید. خداوند شما را به راه حق هدایت کرد.ن تهی دست بودید، شما را بی نیاز نمود. با یکدیگر دشمن بودید، دلهای شما را به هم نزدیک کرد و الفت داد. گفتند: چون بود یا رسول الله!  سپس فرمود: ای گروه انصار! چرا جواب سخنان مرا نمی گوئید؟! گفتند: چه بگوئیم؟! و چه جواب دهیم؟! خدا و رسول بر ما منت دارند. فرمود: بخدا قسم اگر بخواهید، می توانید جواب گفته های مرا بگوئید و راست هم بگوئید.  بگوئید: تو به شهر ما آمدی در حالیکه بی پناه بودی. ما تو را پناه دادیم. تهی دست بودی، با تو مواسات کردیم. ترسان بودی ایمنت ساختیم. بی یار و یاور بودی، یاریت کردیم. گفتند: منت خدا و رسوال را است. پس از آن رسول اکرم(ص) در حالیکه از چهره اش، مهر و شفقت می بارید، به سخنان خود اینطور ادامه داد: ای طایفه انصار! شما به واسطه اینکه من مقداری از مال دنیالی فانی را به گروهی واگذار کردم تا دلهاشان به اسلام متمایل گردد، افسرده خاطر شدید. آیا میل ندارید که دیگران با گوسفند و شتر به وطن خود بازگردند و شما با پیغمبر خدا؟!  قسم به آن خدائی که جانم بدست توانای او است، اگر تمام مردم از راهی بروند و انصار از راهی دیگر، من از راهی می روم که انصار رفته اند و اگر مساله هجرت نبود، من مردی از انصار می بودم. خداوندا! انصار و فرزندان انصار و نوادگان انصار را مورد رحمت و عنایت خود قرار بده. از این سخنان همه به گریه افتادند و قطرات درشت اشک از دیدگان آنها جاری شد و همه یکصدا گفتند: به تقسیم خدا و پیغمبرش راضی و خوشنودیم و پراکند شدند. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 #داستانهای_قرانی🌹 🍃 #قسمت ۱۳۱🍃* *اعلام_بیزاری برائة من الله و رسوله الی الذین عا
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 🌹 🍃 ۱۳۲ 🍃 برائة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین. فسیحوا فی الارض اربعة اشهر و اعلموا انکم غیر معجزی الله و ان الله مخزی الکافرین (سوره برائت: 1) 🖍️ (ع) پس از گرفتن آیات برائت، به مکه وارد شد و در روز قربان در اجتماع عظیم مردم بر پا ایستاد و ندا داد: ای مردم! من فرستاده پیغمبر خدایم بسوی شما و سپس آیات برائت را قرائت فرمود و اضافه کرد که:  (1)پس از این سال هیچ مشرکی حق ندارند به خانه خدا قدم بگذارد. (2) هیچ مرد و زنی مجاز نیستند برهنه و بدون لباس به طواف خانه خدا اقدام کنند. (3) کسانی که با پیغمبر اسلام عهدی دارند و مدتی برای آن تعیین نشده، مدتش پایان همین چهار ماه است. (4) هم پیمانهائی که با رسول اکرم(ص) عهدی دارند و مدتی برای آن تعیین شده، مدت آن، همان مقدار تعیین شده است. تا آن تاریخ مشرکین، برای و حج، به خانه خدا می آمدند و در میان آنها مرسوم بود که اگر کسی به مکه داخل شود و در لباسهای خودش طواف کند، دیگر حق ندارد آن لباس ها را نزد خود نگهدارد و حتماً باید آنها را صدقه بدهد. بسیاری از مشرکین برای فراز از این مسأله، هنگام طواف لباس های خود را بیرون می کردند و لباسی به طور عاریه از کسی می گرفتند و پس از طواف به صاحبش رد می کردند و اگر لباس عاریتی به دست نمی آوردند. برهنه طواف می کردند. در همان سال زنی زیبا و خوش اندام، برای طواف وارد مکه شد. هر چه کوشش کرد لباسی به عنوان عاریت بدست نیاورد. بدو گفتند اگر در لباسهای خودت طواف کنی باید آنها را صدقه دهی. گفت: چطور صدقه دهم در حالیکه لباسی غیر از این ندارم؟! بدین جهت در مسجد الحرام سر تا پا برهنه شد و به طواف پرداخت. از گوشه و کنار چشمها به سوی او دوخته شد. و وی در حالیکه با دستهای خود ستر عورت نموده بود، طواف را انجام داد. این رسوم مفتضح و رسوا، و این اعمال زشت و ناروا، آن هم در خانه خدا موضوعی بود که می بایست برای همیشه از میان برداشته شود و آن مکان مقدس از این آلودگی ها تطهیر گردد. فرمانی که از جانب خدا و رسول، بوسیله امیرالمؤمنین علی(ع) ابلاغ شد، متضمن ممنوع شدن این رسوم و پایان دادن به خرابکاریها و آشوب طلبی های مشرکین بود. نکته ای که در این داستان نباید از نظر دور داشت، این است که رسول اکرم(ص) صریحاً فرمود که فرستادن علی(ع) و عزل ابوبکر، به دستور و فرمان حق تعالی انجام شده و علاوه بر آن، جمله:  لایودی عنک الا انت او رجل منک. بدون هیچ گونه قیدی ذکر شده و در هیچ یک از روایات شیعه و سنی، آن را مقید به اداء آیات برائت نکرده اند. بنابراین، هیچ دلیلی نداریم که این مطلب را مخصوص به اداء این رسالت نمائیم. بلکه مطابق اطلاق بیان (ص) که نقل از خداوند فرموده است: هیچ کس ادا نمی کند وظیفه پیغمبر را مگر خودش یا مردی از خاندانش و با انتخاب علی(ع) عملاً به مردم فهمانیده شد که مرد شایسته خاندان رسالت، بعد از پیغمبر اکرم(ص)، علی(ع) است و بس. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که: چرا از اول رسول اکرم(ص) این مأموریت را به علی نداد؟ او که مقام و شایستگی علی را می دانست؟!  آنچه می توان در جواب گفت اینست که: اگر این مأموریت از آغاز به علی سپرده شده بود، مانند صدها مأموریت دیگر، کسی به آن توجه نمی کرد و یک امر عادی تلقی می شد ولی با فرستادن ابی بکر و سپس عزل او و انتخاب علی(ع) برای انجام این رسالت و سخن جبرئیل: لا یودی عنک... در حقیقت یک سند انکارناپذیر است که خداوند متعال و رسول گرامی اسلام در اختیار حقیقت جویان عالم قرار داده اند تا صلاحیت و شایستگی هر یک از آن ها برای جانشینی پیامبر اسلام را بر اساس این سند و اسناد دیگری اکه در طول حیات رسول اکرم ارائه شده است، بشناسند و در انتخاب، دچار انحراف و لغزش نشوند. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
#داستانهای_قرانی 🖍️ #قسمت ۱۳۴ 🖍️ ⚔ جنگ تبوک ⚔ #بخش_دوم یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لک
🖍️ ۱۳۵ 🖍️ ⚔ یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیاة الدنیا من الاخرة فما متاع الحیاة الدنیا فی الاخرة الا قلیل (سوره توبه:38) ...یأس و ناامیدی بر آنها سایه افکند و دانستند که با بودن علی در مدینه، هیچ کاری نمی توانند انجام دهند و به هر کاری دست بزنند. رسوائی و بدبختی به دنبال خواهد داشت. بدین جهت یک سلسله تبلیغات سیاسی آغاز کردند که شاید با این تبلیغات نتوانند علی را وادار کنند، مدینه را ترک گوید و به رسول اکرم(ص) بپیوندند. گفتند : سابقه ندارد که (ص) در هیچ جنگی را با خود نبرده باشد. در این جنگ پیغمبر میل نداشت که او را با خود ببرد و این دلیل رنجش خاطر آن حضرت از علی می باشد. با این سخنان بی اساس اذهان ساده لوحان را مشغول کردند. ولی مردمان هوشیار، خوب می دانستند که این حرفها از طرف اخلال گران و منافقین ساخته و پرداخته می شود. (ع) برای اینکه به این شایعات خاتمه دهد، فوراً از مدینه حرکت کرد و در خارج شهر با رسول اکرم(ص) ملاقات نمود و گفتار منافقین را به استحضار رسانید. پیغمبر اکرم(ص) در حضور مردم با بیانی قاطع و صریح فرمود:  (یا علی ان المدینه لاتصلح الا بی او بک فانت خلیفتی فی اهل بیتی و دار هجرتی و قومی، اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هرون من موسی الا انه لانبی بعدی.) یعنی: یا علی امور مدینه سامان نمی پذیرد، جز به دست من یا بدست تو، تو جانشین من در میان خاندان من و در شهر هجرت من (مدینه) و در میان پیروان من هستی. آیا راضی و خشنود نیستی که نسبت به من همان منزلتی را داشته باشی که هارون نسبت به موسی بن عمران داشت؟ جز در امر نبوت و پیامبری که پس از من پیغمبری نخواهد بود. 📝این حدیث به نام مشهور است و شیعه و سنی آن را نقل کرده اند و در این کلام، رسول اکرم(ص) به نقشه های منافقین اشاره کرد و تنها راه خنثی نمودن نقشه ها و توطئه ها را ماندن خود یا ماندن علی(ع) دانست و چون این سفر، آخرین سفر جنگی رسول الله(ص) بود، علی را در مدینه به خلافت گذاشت تا مردم تکلیف خود را در سفر ابدی او بدانند و علی را جانشین حقیقی او بشناسند. علی(ع) به مدینه بازگشت و به حل و فصل امور مسلمانان پرداخت و رسول اکرم(ص) به اتفاق سپاه اسلام به جانب رهسپار شد. .. https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 📝 📝 💠 ۱۴۶💠 📍📍 ✅ : ‌‌ ✅ 🌴پر ماجراترین روزهای تاریخ اسلام🌴 بنابر نظر بزرگترین نویسندگان اهل سنت: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین. (سوره مائده: 67) 📝یکی از شعرای معاصر (صادق سرمد) در ضمن یک قصیده می گوید: ، نه همین عید مذهبی، ما را است که ملی ما نیز، در غدیر آمد 🌴🌴🌴 در اینجا مناسب است فصلی از کتاب تالیف بزرگ را که تحت عنوان (علی بردار من است) نگاشته، نقل کنیم، او می نویسد:  برای روشن ساختن این حقیقت لازم است احادیثی چند در این باره نقل کنیم، تا معلوم شود که برادری و اخوت معنوی میان پیغمبر و پسر عم بزرگوارش تا چه اندازه بود و فضائل پیغمبر(ص) تا چه حد به علی(ع) به میراث رسیده و روح علی، چگونه رنگ نبوت گرفته و نزد پیغمبر چقدر عزیز و محبوب بوده، و قلباً و لساناً وی را تعظیم می کرده است، آنگاه می توانیم نتیجه بگیریم که آنچه در بود، در (ع) جلوه گر آمد. چنانکه به تفصیل بیان خواهیم کرد. طبرانی از ابن مسعود روایت کرده است که پیغمبر گفت: نظر کردن بر چهره علی(ع) عبادت است. و از روایت شده که (ص) گفت: هر که علی را بیازارد، مرا آزرده است. 🌴🌴🌴 یعقوبی در جزء دوم تاریخ خود می نویسد: (ص) پس از که به جانب مدینه باز می گشت، در جائی نزدیک ، به نام غدیر خم در روز ایستاد و خطبه خواند و دست علی بن ابیطالب را گرفت و گفت:  (من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه) یعنی: هرکس من مولای اویم، علی مولای او است. خدایا دوست بدار هر که علی را دوست دارد. و دشمن بدار هر که علی را دشمن دارد. در آمده است که: پس از این، علی را ملاقات کرد و با او گفت: ای علی گوارا باد تو را. مولای من و مولای هر مرد و زن مسلمان شدی!  این حدیث را بسیاری از مورخین و علما، مانند: ترمذی، نسائی و احمد بن حنبل از شانزده تن از اصحاب رسول اکرم(ص) روایت کرده اند و بسیاری از شعراء به نظم آورده اند. نخستین،آنها حسن ثابت انصاری است که می گوید:  یناد یهم یوم الغدیر نبیهم - بخم و اسمع بالرسول منادیاً  و از شعرائی که نام این روز را در اشعار خود ذکر کرده اند، ابوتمام طائی است. و نیز کمیت اسدی در قصیده عینیه خود مفصلاً درباره آن سخن گفته و از آن جمله می گوید:  و یوم الدوح، دوح غدیر خم - ابان له الولایة لو اطیعا و لم ار مثل ذاک الیوم یوماً - و لم ار مثله حقاً اضیعا و از کتاب آل ابن خالویه نقل شده از ابو سعید خدری که رسول اکرم(ص) به علی بن ابیطالب، فرمود: دوستی تو ایمان است و دشمنی تو کفر است و نفاق. و نخستین کسی که داخل بهشت شود، دوستدار تو و اول کسی که به دوزخ رود، دشمن تو است ادامه دارد... صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57