مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴 📍#قسمت ۸۸📍 #اصحاب_اخدود قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود
🌴 #داستانهای_قرانی🌴
📍 #قسمت ۸۹📍
🐘🐘 #اصحاب_فیل 🐘🐘
الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل
الم یجعل کیدهم فی تضلیل.
(سوره #فیل: 1)
📌 #نجاشی پادشاه حبشه در راه تبلیغ دین مسیح به فعالیت زد و به وسائل مختلف کوشید تا دین #مسیح را به صورت اول برگرداند و نیروی از دست رفته اش را تجدید کند.
وقتی دید از همه کشورها مردم برای #حج به سوی مکه می روند، به اندیشه فرو رفت که کاری کند تا توجه مردم را از مکه و کعبه برگرداند و این تاج سیادت را از قریش و اهل مکه بر باید و دلهای مردم را به کشور خود متوجه نماید.
بدین جهت کلیسای مجللی در صنعاء (یکی از شهرهای یمن) بنا نهاد و در ساختمان آن منتهای دقت را به کار برد و پس از پایان، آن را به بهترین زینتها تزئین کرد و عالی ترین فرشها و پرده ها را در آن فراهم نمود به طوریکه زیبائی آن چشم را خیره و بیننده را مبهوت می ساخت.
او تصور می کرد با بودن چنین کلیسای معظمی دیگر کسی به سوی مکه نخواهد رفت و همه مردم حتی قریش و اهل مکه به آن کلیسا خواهند آمد.
اما بر خلاف تصور او، نه تنها اهل مکه به آنجا توجه نکردند بلکه اهالی یمن و حبشه هم مکه را فراموش نکردند و باز برای حج، به سوی #مکه رفتند.
📌اینجا دیگر کاری از نجاشی ساخته نبود. زیرا تصرف در دلهای مردم با زور سر نیزه محال است و عقیده، قابل تحمیل نیست.
اتفاقاً یک کاروان تجارتی از مکه به حبشه آمد، کاروانیان همه عرب و برای تجارت به آن کشور آمده بودند.
چندین تن از کاروانیان عرب، در یکی از اطاقهای آن کلیسا منزل کردند و چون هوا سرد بود آتش افروختند.
ولی وقت رفتن، فراموش کردند آتش را خاموش کنند. آتش به آن کلیسا رخنه کرد و حریق بزرگی به وجود آورد. وقتی خبر سوختن کلیسا و علت پیدایش آن را به اطلاع نجاشی رساندند، سخت غضبناک شد و با خود گفت عربها از راه دشمنی کلیسای ما را آتش زده اند و قسم یاد کرد که کعبه را ویران کند و آن را نابود سازد.
📌بدین جهت فرمانده سپاه خود ابرهه را طلبید و با لشگری مجهز به انواع تجهیزات، از اسب و فیل و سواره و پیاده به سوی مکه فرستاد.
ابرهه با آن سپاه عظیم، مانند سیل بنیان کن به محل ماموریت خود رهسپار شد. در بین راه غارتگری ها کرد و هر کجا گوسفند و گاو و شتر دید آن را تصرف نمود.
در بیابان حجاز، شبانی را با دویست شتر ملاقات کرد. شترها از #عبدالمطلب و شبان هم شبان او بود، ابرهه شترهای #عبدالمطلب را گرفت و به راه خود ادامه داد تا در بیرون شهر مکه منزل نمود.
📌 #ابرهه در خیمه خود روی تخت نشسته و سران سپاه در اطرافش ایستاده بودند که دربان او وارد شد و گفت: اینک عبدالمطلب رئیس #مکه و سرور #قریش بیرون خیمه است و اذن ورود می خواهد.
ابرهه اجازه داد و پس از لحظه ای عبدالمطلب وارد شد.
آثار بزرگی و عظمت در چهره او نمایان بود.
ابرهه وقتی او را دید بی اختیار از جا پرید و چند قدم او را استقبال کرد و کنار خود روی تخت نشانید و مراسم احترام را به عمل آورد
سپس به مترجم خود گفت:
از عبدالمطلب بپرس برای چه اینجا آمده ای؟
گفت: به من خبر رسیده که سپاهیان تو شتران مرا گرفته اند.
آمده ام درخواست کنم شتران مرا به من برگردانید.
ابرهه گفت:
عجبا!من برای خراب کردن #کعبه و ویران کردن اساس عظمت این مرد آمده ام، او به فکر شتران خویش است.
به خدا قسم اگر این مرد از من درخواست می کرد از همین جا برگردم و کعبه را خراب نکنم، من به احترام او بر می گشتم.
عبدالمطلب گفت:
من صاحب شترها هستم و این خانه هم صاحبی دارد، من باید شتران خود را حفظ کنم و صاحب این خانه هم، خانه خود را.
ابرهه دستور داد شتران عبدالمطلب را رد کردند و آنگاه با سپاه خود به عزم ویران ساختن کعبه به سوی شهر حرکت کرد ولی هنوز قدم در شهر مکه نگذاشته بود که پرندگانی کوچک به نام #ابابیل بر فراز آسمان مکه نمایان شدند و کم کم خود را بالای سر سپاه ابرهه رساندند. آن پرندگان، حامل سنگریزه هائی به نام سجیل بودند که فرق سپاهیان را هدف می گرفتند و سنگریزه بر سر آنها می کوبیدند و هر سنگ ریزه ای یک تن از سپاه ابرهه را هلاک کرد.
هنوز چیزی نگذشته بود که تمام سپاه ابرهه، به جز یک نفر هلاک شدند و آن یک نفر به شتاب خود را به حبشه رسانید و به حضور نجاشی آمد و جریان کشته شدن سپاه را به عرض رسانید.
📌 نجاشی با بهت و حیرت پرسید: آن پرندگان به چه صورت بودند که سپاه مرا نابود کردند؟
در آن حال یکی از همان پرندگان در هوا پیدا شد، آن مرد گفت:
اعلی حضرتا! این یکی از همان پرندگان خطرناک است که لشکر ما را هلاک کردند.
سخن آن مرد به پایان رسید و در همان حال، سنگ ریزه ای بوسیله همان پرنده بر سر او فرود آمد و در حضور نجاشی جان داد.
این #حادثه در سال #ولادت_خاتم_انبیاء_پیغمبر عالی مقام اسلام(ص) واقع شد.»
از این رو به سال ولادت آقا #رسول_الله #عام_الفیل (یعنی سالی که حادثه #فیل در آن اتفاق افتاد) می گویند.
#ادامه_دارد.
@m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 #داستانهای_قرانی 🔹#قسمت ۱۱۲🔹 🖊️ #ندای_جهانی 🖊️ قال یا ایها الناس انی رسول الل
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#داستانهای_قرانی
#ندای_اسلام
#قسمت ۱۱۳
#بخش_دوم
🖊️نامه به مهر رسول اکرم(ص) که بر نگین آن، جمله:
#محمدرسول_الله نقش شده بود، مهر شد و به وسیله عمر و بن امیه به دربار نجاشی ارسال گردید.
عمرو خود را به دربار نجاشی رسانید و تقاضای ملاقات کرد.
درباریان به او گفتند:
از مراسم تشرف به حضور شاه این است که باید او را سجده کنی.
وی نپذیرفت و اظهار داشت که:
مطابق عقیده و آئین ما، سجده مخصوص ذات لایزال الهی است و برای کسی جز واو روا نیست و اگر در این کار مجاز بودیم، در درجه اول #پیامبرعظیم_الشأن خود را سجده می کردیم.
چون اصرار درباریان به جائی نرسید، او را به حضور شاه بردند.
ولی با کمال آزادی و رشادت به حضور ملوکانه رسید و در همانجا نطق مختصری به این شرح ایراد کرد:
اعلیحضرتا ! مرا وظیفه ای است.
باید انجام دهم و آنچه را مأمورم ابلاغ کنم.
تو را نیز وظیفه ای است که سخنان مرا گوش کنی و به مطالب من توجه نمائی.
تو از نظر عواطفی که نسبت به ما مسلمانان داشته و داری، در حقیقت از خود ما هستی و ما هم از نظر اعتماد و وثوقی که به تو داریم، در حقیقت از تو هستیم.
زیرا گذشته نشان داده است که هر نیکی از تو انتظار داشته ایم، به آن رسیده ایم و در هر ناملایمی امید عنایت می برده ایم، از آن محفوظ مانده ایم و پیش از این هم سندی برای رسالت پیامبر خود نزد تو داریم.
اینکه انجیل کتاب آسمانی شما، گواهی غیر قابل انکار و داوری حقیقت گو است که بر پیامبر ی #پیغمبراسلام شهادت می دهد و این فرصتی است برای تو که از این فضل الهی بهره ای برداری و از موقعیت استفاده کنی و در صورتیکه این دعوت حق را رد کنی، همانند یهودیانی خواهی بود که دعوت عیسی بن مریم را رد کردند.
#پیامبربزرگوار اسلام(ص) نه تنها تو بلکه سایر سلاطین وعموم مردم را به سوی حق دعوت کرده و فرستادگانش را به کشورهای جهان فرستاده است، ولی به تو چندان امیدوار است که به دیگران نیست و از تو چنان مطمئن است که از سایرین نه.
زیرا نکوئی هائی که در گذشته به مهاجرین مسلمان کرده ای این امید را بوجود آورده است.
🖊️سخنان متین و عاقلانه عمرو که با کمال فصاحت ادا شد، اثری عظیم در حاضرین گذاشت.
به طوری که سراسر مجلس را سکوت مطلق فراگرفت.
وی پس از پایان سخنانش، به سوی پادشاه رفت تا نامه را تسلیم کند.
شاه به احترام آن گرامی نامه از تخت پائین آمد، نامه را گرفت و بر سر روی خود کشید. آنگاه روی زمین نشست و فرمان داد فوراً نامه را به زبان حبشی ترجمه کردند.
چون متن نامه را از نظر گذرانید.، نورانیت اسلام قلبش را احاطه کرد و اظهار داشت:
اگر می توانستم بار سفر می بستم و به سوی #محمد(ص) می رفتم. سپس در خلوت عمروبن امیه را به حضور طلبید و گفت:
من گواهی می دهم که پیامبر شما: همان پیغمبری است که #مسیحیان و #یهودیان انتظار او را دارند و خبری که موسی بن عمران راجع به آمدن #عیسی داده درست مانند بشارتی است که عیسی بن مریم راجع به آمدن پیغمبر داده است. بیانات تو روشن تر از خبر دادن عیسی نیست ولی یاران من در این کشور، انگشت شمارند. مهلتی ده افرادی فراهم سازم و دلهائی برای پذیرش این دعوت آسمانی نرم کنم.
آنگاه پاسخ نامه رسول اکرم(ص) را نوشت:
#بسم_الله الرحمن الرحیم. الی محمد رسول الله من النجاشی.
سلام علیک یا نبی اله و رحمة الله و برکاته. الذی لااله الا هوالذی هدانی للاسلام...
در این نامه نجاشی نام #رسول_اکرم(ص) را بر نام خود مقدم داشت و صریحاً اعلام نمود که اسلام پذیرفته و در سلک مسلمانان در آمده است. ضمناً فرزند خود (ارها) را نیز به حضور آن حضرت فرستاد و اعلام داشت که اگر پیغمبر اکرم(ص) دستور فرماید، خود در مدینه حضور رسول الله(ص) مشرف شود.
دو هیئت نیز از جانب نجاشی رهسپار مدینه شدند و مکاتبات دیگری نیز میان او و رسول الله(ص) جریان یافت و به هر حال نجاشی و جمعی از مردم حبشه به اسلام گرویدند.
🔹اولین نتیجه ای که #اسلام آوردن #نجاشی برای کشور و ملت حبشه داشت، استقلال #حبشه بود.
زیرا پیش از آن مستعمره روم به شمار می آمد و همه ساله می بایست مبالغی باج بپردازند. ولی نجاشی پس از مسلمان شدن، حاضر نشد چیزی به روم بدهد و سوگند یاد کرد که به هیچ قیمت باج ندهد.
این خبر به امپرطور روم رسید ولی اقدامی علیه نجاشی نکرد: برادرش گفت: آیا نجاشی را که بنده توست به حال خود وا می گذاری که خراج نپردازد و پیرو آئین دیگری شود؟
نجاشی مردی است که به مذهبی تمایل پیدا کرده و آن را برای خود اختبار نموده: من درباره او چه اقدامی کنم؟
به خدا سوگند اگر سلطنتم به خطر نمی افتاد: همان راهی که نجاشی رفته: من هم می رفتم.
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_ازآغازخلقت_آدم_تارحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 #داستانهای_قرانی #ندای_اسلام #قسمت ۱۱۳ #بخش_دوم 🖊️نامه به مهر رسول اکرم(ص) که بر نگین
#داستانهای_قرانی
#ندای_اسلام
#قسمت۱۱۴
#بخش_سوم
👑 #نجاشی مردی است که به مذهبی تمایل پیدا کرده و آن را برای خود اختبار نموده:
من درباره او چه اقدامی کنم؟
به خدا سوگند اگر سلطنتم به خطر نمی افتاد ، همان راهی که نجاشی رفته: من هم می رفتم.
🔹جمعی از درباریان خائن که اسلام آوردن نجاشی را بر خلاف منافع و مصالح شخصی خود می پنداشتند، افکار عمومی را علیه او تحریک کردند و مردم عوام را بر او شورانیدند.
تظاهرات شدیدی علیه پادشاه انجام گرفت و او برای خاموش ساختن آتش فتنه روی کاغذ نوشت:
شهادت می دهم که خدائی جز خدای یگانه نیست و #محمد بنده
و #پیامبر اوست و گواهی می دهم که عیسی نیز بنده و فرستاده خدا و کلمه مقدس الهی بود که به #مریم القا فرمود.
سپس کاغذ را در گریبان خود پنهان نمود و برابر جمعیت آمد و گفت:
ای ملت #حبشه! آیا من در گذشته مهربان ترین مردم نسبت به شما نبوده ام!؟
گفتند: چرا!
گفت: روش من تاکنون با شما چگونه بوده است!؟
گفتند: روش پسندیده ای بوده و ما هیچ گونه شکایتی نداریم.
گفت: پس این تظاهرات می گوید عیسی بنده خدا است ! نجاشی گفت: پس شما چه می گوئید؟ گفتند: ما می گوئیم #عیسی پسر خداست.
نجاشی دست روی کاغذی که در جامه خود پنهان کرده بود، گذاشت و گفت:
به خدا قسم من هم عقیده دارم که عیسی همین است و غیر از این نیست !
(مقصودش مضمون کاغذ بود، نه آنچه تظاهر کنندگان می گفتند)
مردم با شنیدن این بیانات، دست از تظاهرات برداشتند و متفرق شدند.
در نتیجه نقشه خائنین و دشمنان نجاشی، نقش بر آب شد خداوند متعال او را از گزند مخالفین نگهداری فرمود.
دومین نامه ای که از جانب #پیامبراسلام(ص) فرستاده شد، نامه ای بود برای #خسروپرویز👑 #شاهنشاه #ایران.
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_ازآغازخلقت_آدم_تارحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
ادامه دارد...
@m_rajabi57
https://eitaa.com/m_rajabi57