eitaa logo
مِشْکات
105 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
₪◤~~~~~☆♥☆~~~~~◥₪ ❣ زهراسلام_الله_علیها 💎 امام همچون است که باید به روند، نه آن که (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید 📚بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳ 🔰علامه طباطبایی( ره )🌹 ❤️امام زمان از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و دارد اگرچه از مردم مستور است، اما وجودش پیوسته لازم است. 🌹 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❣❣ ₪◤~~~~~☆♥☆~~~~~◥₪ https://eitaa.com/m_rajabi57
🌺 شکافت و فاطمه بنت اسد، آسمان را بر زمین آورد.. تا مومنان باشد.. تا باشد.. تا مولای متقیان باشد.. تا باشد.. و او هموست که خداوند در شأن او آیه را نازل فرمود.. همانا ولی شما خداوند، پیامبرش و آنان مومنانی اند که نماز برپا میدارند و زکات میدهند درحالیکه در رکوع اند.. 🌸 🌸 از کانال پاسخ به شبهات 👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴 📍#قسمت ۸۸📍 #اصحاب_اخدود قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود
🌴 🌴 📍 ۸۹📍 🐘🐘 🐘🐘 الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل الم یجعل کیدهم فی تضلیل. (سوره : 1) 📌 پادشاه حبشه در راه تبلیغ دین مسیح به فعالیت زد و به وسائل مختلف کوشید تا دین را به صورت اول برگرداند و نیروی از دست رفته اش را تجدید کند.  وقتی دید از همه کشورها مردم برای به سوی مکه می روند، به اندیشه فرو رفت که کاری کند تا توجه مردم را از مکه و کعبه برگرداند و این تاج سیادت را از قریش و اهل مکه بر باید و دلهای مردم را به کشور خود متوجه نماید.  بدین جهت کلیسای مجللی در صنعاء (یکی از شهرهای یمن) بنا نهاد و در ساختمان آن منتهای دقت را به کار برد و پس از پایان، آن را به بهترین زینتها تزئین کرد و عالی ترین فرشها و پرده ها را در آن فراهم نمود به طوریکه زیبائی آن چشم را خیره و بیننده را مبهوت می ساخت.  او تصور می کرد با بودن چنین کلیسای معظمی دیگر کسی به سوی مکه نخواهد رفت و همه مردم حتی قریش و اهل مکه به آن کلیسا خواهند آمد.  اما بر خلاف تصور او، نه تنها اهل مکه به آنجا توجه نکردند بلکه اهالی یمن و حبشه هم مکه را فراموش نکردند و باز برای حج، به سوی رفتند.  📌اینجا دیگر کاری از نجاشی ساخته نبود. زیرا تصرف در دلهای مردم با زور سر نیزه محال است و عقیده، قابل تحمیل نیست.  اتفاقاً یک کاروان تجارتی از مکه به حبشه آمد، کاروانیان همه عرب و برای تجارت به آن کشور آمده بودند.  چندین تن از کاروانیان عرب، در یکی از اطاقهای آن کلیسا منزل کردند و چون هوا سرد بود آتش افروختند. ولی وقت رفتن، فراموش کردند آتش را خاموش کنند. آتش به آن کلیسا رخنه کرد و حریق بزرگی به وجود آورد. وقتی خبر سوختن کلیسا و علت پیدایش آن را به اطلاع نجاشی رساندند، سخت غضبناک شد و با خود گفت عربها از راه دشمنی کلیسای ما را آتش زده اند و قسم یاد کرد که کعبه را ویران کند و آن را نابود سازد.  📌بدین جهت فرمانده سپاه خود ابرهه را طلبید و با لشگری مجهز به انواع تجهیزات، از اسب و فیل و سواره و پیاده به سوی مکه فرستاد.  ابرهه با آن سپاه عظیم، مانند سیل بنیان کن به محل ماموریت خود رهسپار شد. در بین راه غارتگری ها کرد و هر کجا گوسفند و گاو و شتر دید آن را تصرف نمود. در بیابان حجاز، شبانی را با دویست شتر ملاقات کرد. شترها از و شبان هم شبان او بود، ابرهه شترهای را گرفت و به راه خود ادامه داد تا در بیرون شهر مکه منزل نمود.  📌 در خیمه خود روی تخت نشسته و سران سپاه در اطرافش ایستاده بودند که دربان او وارد شد و گفت: اینک عبدالمطلب رئیس و سرور بیرون خیمه است و اذن ورود می خواهد. ابرهه اجازه داد و پس از لحظه ای عبدالمطلب وارد شد.  آثار بزرگی و عظمت در چهره او نمایان بود. ابرهه وقتی او را دید بی اختیار از جا پرید و چند قدم او را استقبال کرد و کنار خود روی تخت نشانید و مراسم احترام را به عمل آورد سپس به مترجم خود گفت: از عبدالمطلب بپرس برای چه اینجا آمده ای؟  گفت: به من خبر رسیده که سپاهیان تو شتران مرا گرفته اند. آمده ام درخواست کنم شتران مرا به من برگردانید.  ابرهه گفت: عجبا!من برای خراب کردن و ویران کردن اساس عظمت این مرد آمده ام، او به فکر شتران خویش است. به خدا قسم اگر این مرد از من درخواست می کرد از همین جا برگردم و کعبه را خراب نکنم، من به احترام او بر می گشتم.  عبدالمطلب گفت: من صاحب شترها هستم و این خانه هم صاحبی دارد، من باید شتران خود را حفظ کنم و صاحب این خانه هم، خانه خود را.  ابرهه دستور داد شتران عبدالمطلب را رد کردند و آنگاه با سپاه خود به عزم ویران ساختن کعبه به سوی شهر حرکت کرد ولی هنوز قدم در شهر مکه نگذاشته بود که پرندگانی کوچک به نام بر فراز آسمان مکه نمایان شدند و کم کم خود را بالای سر سپاه ابرهه رساندند. آن پرندگان، حامل سنگریزه هائی به نام سجیل بودند که فرق سپاهیان را هدف می گرفتند و سنگریزه بر سر آنها می کوبیدند و هر سنگ ریزه ای یک تن از سپاه ابرهه را هلاک کرد.  هنوز چیزی نگذشته بود که تمام سپاه ابرهه، به جز یک نفر هلاک شدند و آن یک نفر به شتاب خود را به حبشه رسانید و به حضور نجاشی آمد و جریان کشته شدن سپاه را به عرض رسانید. 📌 نجاشی با بهت و حیرت پرسید: آن پرندگان به چه صورت بودند که سپاه مرا نابود کردند؟  در آن حال یکی از همان پرندگان در هوا پیدا شد، آن مرد گفت: اعلی حضرتا! این یکی از همان پرندگان خطرناک است که لشکر ما را هلاک کردند.  سخن آن مرد به پایان رسید و در همان حال، سنگ ریزه ای بوسیله همان پرنده بر سر او فرود آمد و در حضور نجاشی جان داد.  این در سال عالی مقام اسلام(ص) واقع شد.» از این رو به سال ولادت آقا (یعنی سالی که حادثه در آن اتفاق افتاد) می گویند. . @m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستان های_قرانی🌴 ⬅️ #قسمت ۹۲ ➡️ 🔆 #هجرت 🔆 و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او ی
🌴 🌴 ☀️ ۹۳ ☀️ ورود اکرم (ص) به قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبله ترضاها...  (سوره بقره: 144)  ☀️مراسم ورود پیامبر اسلام به شهر مدینه، با نهایت تجلیل و احترام برگذار شد. موجی از شادی در اعماق قلوب مردم آن سرزمین بوجود آمده بود.  تا پیش از آن روز، مدینه را یثرب می گفتند. ولی با ورود اسلام (ص) نام پیشین خود را از دست داد و عنوان یعنی شهر پیغمبر را به خود گرفت.  نخستین اقدام پیامبر (ص) در مدینه، تأسیس مسجد بود که در حقیقت پایگاه و مرکز تمام فعالیتها به شمار می آمد.  ☀️در سال اول ، کوشش رسول خدا (ص) در راه ایجاد وحدت و یگانگی مسلمین و ریشه کن ساختن اختلافات داخلی بین دو قبیله بزرگ، اوس و خزرج، و بستن قراردادها با همسایگان نزدیک بکار رفت.  قراردادی با یهودیان اطراف مدینه به عنوان عدم تعرض امضا فرمود که بنا به مفاد آن، طرفین به هیچ وجه در صدد آزار یکدیگر بر نیایند و همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشند. اقدام مهمی که در این سال صورت گرفت، این بود که به فرمان خداوند، افرادی که تجانس روحی و تناسب فطری و فکری داشتند با یکدیگر برادر خوانده شدند و پیامبر اسلام میان یاران خود از مهاجرین و انصار، عقد اخوت برقرار ساخت و میان هر یک نفر از مهاجرین با یک نفر از انصار رابطه برادری ایجاد کرد و چون نوبت به علی (ع) رسید، فرمود: برادر من است.  دومین سال آغاز شد. مسلمانان تا آن هنگام به سوی بیت المقدس نماز می گذاردند و قبله اسلام بود. ولی در ابتدای این سال دستور رسید که مسلمین به سوی نماز بخوانند.  تغییر برای ضایعه اسفناک و ضربه مهلکی بشمار آمد. زیرا تا آن روز، اسرائیلیان مجاور مدینه، بودن بیت المقدس را از مفاخر دین و افتخارات ملت خود می شمردند و امید داشتند که به دلیل وحدت قبله، نیروی مسلمین را ضمیمه نیروی خود کنند و را از شبه ریشه کن نموده، یهودیت را مذهب رسمی و آئین همگانی عرب قرار دهند ولی با این ترتیب امیدشان یکباره قطع شد و دانستند که اسلام نیرومندتر از آن است که بتوان از آن سوء استفاده کرد.  هر قدر مسئله تغییر قبله برای یهودیان و کوبنده بود، برای مسلمین سودمند و ارزنده به شمار می آمد. زیرا یکی از آثار این کار متوجه ساختن مسلمین به مکه بود. این توجه علاوه بر جنبه عبادت، صورت دیگری هم در اذهان مردم پیدا می کرد.  ☀️مسلمانان حداقل روزی پنج بار می بایستی رو به سوی مکه بایستند. مکه را به یاد آورند. مکه ای که کعبه مسلمین است و باید محیط فضلیت، تقوی، اخلاص و... باشد، خانه شرک و بت پرستی و رذائل شده و خانه خدا، به بت خانه ای آلوده تبدیل یافته است.  توجه به این نکته، مسلمین را به فکر می انداخت که به هر ترتیبی شده باید این خانه بزرگ، از وجود بتان و بت پرستان پاک و به حق، جایگاه پرستش حق شود.  اثر مهم دیگری که از آن حاصل می شد، ☀️استقلال و اتحاد مسلمانان در جمیع جهات، حتی در جهت قبله بود. زیرا خداوند دوست دارد که مومنان در همه چیز با هم موافق و متحد باشند.  خداوند در ، سوره آل عمران آیه 103می فرماید:  و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمة الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا. یعنی: همه شما به ریسمان محکم خدا چنگ زنید و از تفرقه و اختلاف بپرهیزید و متذکر این نعمت خدا باشید که بین شما دشمنی و عدوات حکم فرما بود و او دلهای شما را با یکدیگر الفت داد و با یکدیگر برادر شدید.  ☀️به این ترتیب، اگر بنا بود مسلمانان در نماز خویش، به جهات مختلف متوجه شوند، از اختلاف جهت آنها توهم اختلاف در عقیده و روش، و سایر امور پدید می آمد. ولی با این عمل، خداوند مقرر فرمود که در حال نماز، همه به یک سو بایستند تا علاوه بر اتحاد معنوی، اتحاد صوری نیز برقرار باشد و از اینجا پی می بریم که قانونگذار اسلام تا چه پایه اتفاق و اتحاد مسلمین را در امور خیر و کارهای خوب دوست دارد.. وفی https://eitaa.com/m_rajabi57 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
۱۰۱ اولین ضربه به :  روزهای محاصره کم کم به طول انجامید. سپاهیان مکه احساس خستگی کردند و از اینکه تاکنون نتیجه ای بدست نیامده افسرده خاطر شدند.  یکی از روزها عمرو بن عبدود، فارس یلیل، به همراهی منبة بن عثمان و نوفل بن عبدالله بر اسبهای خود نشسته و از یکی از نقاط ، که عرضش کمتر بود با یک پرش اسب، خود را به اردوگاه مسلمین نزدیک ساختند. عمرو که سوابقش در میدان های جنگ بسی درخشان وصیت شجاعتش سراسر منطقه عربستان را فراگرفته بود، فریاد زد:  کیست که به میدان من آید و با من زورآزمائی کند؟! نفس در سینه مسلمانان  بند آمده و همه سر به زیر افکنده بودند.  که شاید بیش از دیگران دچار اضطراب و ترس شده بود، برای اینکه عذری جهت ترس خود و سایرین بتراشد، شرحی درباره شجاعت عمرو و سوابق او به عرض رسانید و بیشتر به وحشت و هراس مردم افزود.  (ص) بی آنکه به سخنان بی مورد عمر اعتنائی کند، یا بدان جوانی گوید، خطاب به مسلمانان کرد و فرمود: کیست که به مبارزه این بت پرست اقدام کند؟!  در آن حال که سکوت مرگباری بر مردم حکومت می کرد و از هیچ جا صدائی شنیده نمی شد، یک صدا، آری فقط یک صدا از حنجره پاک و معصوم علی(ع)، به ندای (ص)، جواب مثبت گفت، او اظهار داشت:  یا رسول الله! من به میدان او می روم! هنوز رسول اکرم(ص) با میدان رفتن علی(ع) موافقت نکرده بود، که مجدداً بانگ عمر بن عبدود از میان میدان شنیده شد که می گفت:  اوه. من که از بس مبارز طلبیدم، صدایم گرفت. چرا کسی جواب نمی گوید؟! ای پیروان محمد! مگر شما معتقد نیستید که اگر کشته شوید به بهشت می روید و اگر کسی را بکشید، مقتول شما در دوزخ خواهد بود؟ آیا هیچیک از شما میل بهشت ندارید؟!  دیگر باره (ع) از جا برخاست و گفت: ای رسول خدا(ص) جز من کسی مرد میدان او نیست.  پیامبر اسلام(ص) موافقت فرمود و عمامه خود را بر سر علی بست و زره خود را بر او پوشانید و به او را بسوی میدان فرستاد و در عقبش دعا کرد و پیروزی او را از خداوند درخواست نمود.  علی با قدمهای محکم به سوی میدان شتافت و خود را به عمرو بن عبدود رسانید و به این بیان عربده های مستانه او را پاسخ داد:  آرام باش که اینک جوابگوی تو بدون کوچکترین عجز به سوی تو آمد.  پاسخ دهنده تو فردی با ایمان و بصیر است و پاداش خود را از خداوند می خواهد.  من امیدوارم که به زودی کنار نعشت زنان نوحه گر بنشانم.  با ضربتی که آوازه و داستانش در روزگارها باقی ماند.  رسول محترم اسلام(ص) که از دور ناظر روبرو شدن علی و عمرو بود به یارانش چنین فرمود:  برز الایمان کله الی الشرک کله. اینک عالی ترین مظاهر ایمان (علی علیه السلام) با خطرناکترین جرثومه های شرک و بی ایمانی (عمرو بن عبدود) در برابر هم قرار گرفتند. عمرو که هرگز باور نمی کرد جوانی به این سن و سال جرئت میدان او را داشته باشد، با حیرت پرسید: کیستی ای جوان از خود گذشته؟ فرمود: من علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم هستم. عمرو که با شنیدن نام علی، خاطرات و شجاعت بی نظیر او را بنظر آورده بود، گفتاری دوستانه آغاز کرد که شاید بدینوسیله از جنگ علی و چنگ مرگ نجات یابد. لذا با لحنی خودمانی اظهار داشت:  برادرزاده! واقعا حیف است مانند تو جوانی به دست من که فارس یلیلم می گویند، به خاک و خون افتد، من هیچگاه دوستی با پدرت ابیطالب را فراموش نمی کنم. صلاح در این است که تو بجای خودت بازگردی تا کسی دیگر به میدان من آید.  (ع) تبسمی کرد و گفت:  ولی مرا حیف نمی آید که فارس یلیل بدست من از پای درآید و با شمشیر من به خاک و خون افتد. دیگر آنکه این سخنان را کنار بگذار و راجع به موضوع خودمان صحبت کن. من شنیده ام که وقتی دست به پرده زده بودی، با خدای خود پیمان کردی که هر گاه در میدان جنگ، حریف تو، سه خواهش کند، اگر بتوانی هر سه و گرنه یک خواهش او را برآوری. عمرو گفت: چنین بوده است.  فرمود: اینک من از تو سه خواهش دارم و روی پیمان خودت، باید حداقل به یکی از آن سه عمل کنی. گفت: کدام است سه حاجت تو؟! فرمود: اول آنکه دست از شرک و بت پرستی برداری و راه توحید و یکتاپرستی را برگزینی. محمد(ص) را پیامبر حق بدانی و در میان جامعه مسلمین با عزت و سعادت زندگی کنی.  گفت: اجابت این خواهش برای من غیر ممکن است. دومی را بگو.  فرمود: دوم آنکه از جنگ با ما بگذری و از راهی که آمده ای برگردی. ما را با این اعراب خونخوار به حال خود بگذاری. اگر محمد(ص) بر حق نباشد، عربها کار او را فیصله می دهند و مسوولیت جنگ با او هم از شما برداشته خواهد شد... وفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴 🔹 #قسمت ۱۲۴🔹 🔴 #فتح_مکه 🔴 #بخش_دوم بسم الله الرحمن الرحیم.
🌴 🌴 🔹 ۱۲۵🔹 🔴 🔴 بسم الله الرحمن الرحیم. اذا جاء نصر الله و الفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً (سوره نصر: 1) 🖍️در این هنگام سپاه اسلام که به دسته های مختلف تقسیم شده بودند، از دروازه های شمال و جنوبی و شرقی و غربی مکه وارد شدند و رسول خدا(ص) در حالیکه به خواندن مشغول بود، به شهر مکه قدم گذاشت و یک سر به مسجد الحرام آمد. خانه خدا را طواف کرد و نمود و صدا به بلند کرد. به دنبال تکبیر او تمام سپاهیان اسلام تکبیر گفتند و ندای توحید در سراسر شهر و دشت و بیابان طنین انداخت. آنگاه (ص) به شکستن بتها و تطهیر خانه خدا از آن آلودگی ها پرداخت. با چوبدستی خود آنها را به زمین می افکند و می فرمود:  جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً و ما یبدی ء الباطل و ما یعید. ♦️بتهای که در دسترس بودند، همه سرنگون شدند و تنها چند بت بزرگ که بر فراز خانه کعبه نصب شده بود، باقی ماند. رسول خدا(ص) به (ع) دستور دادند که پای خود را روی شانه او بگذارد و بالا رود و باقیمانده بتها را بشکند. علی(ع) مطابق دستور عمل کرد و بر شانه آن حضرت بالا رفت و بت ها را سرنگون ساخت. آنگاه برای رعایت ادب خود را بر زمین افکند و تبسمی نمود. رسول خدا(ص) سبب تبسم را پرسیدند، گفتند: یا رسول الله از جائی بسیار بلند خود را بر زمین افکندم و آسیبی ندیدم ! فرمودند: چگونه آسیب ببینی در حالیکه محمد تو را برداشته است و جبرئیل تو را فرو گذاشته است. سپس کلید خانه را گرفت و در را گشود و دستور داد تمام عکس ها و تصویرهای و را که به دست مشرکین در خانه خدا نقش شده بود، محو کردند. در همان حال که رسول اکرم(ص) سرگرم شکستن بتها بود، رجال قریش و سرکشان مکه در برابر مسجد الحرام با قلبی لرزان و هراسناک صف کشیده و در انتظار سرنوشت مجهول خود بودند.. صوفی 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴 🔹 #قسمت ۱۲۶ 🔹 🔴 #فتح مکه 🔴 #بخش_چهارم ♦️لحظات حساسی است. در این لحظ
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ❇️ ❇️ ۱۲۷ ‌ ⚔️ ⚔️ لقد نصر کم الله فی مواطن کثیرة و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئاً...(سوره توبه: 26) 🖍️ گشوده شد. آخرین پایگاه سقوط کرد. برای مشرکین قریش مسلم گردید که دیگر مقاومت در برابر اسلام، اثری جز هلاکت و بدبختی نخواهد داشت. ولی دو قبیله بزرگ و نیرومند هوازن و ثقیف که در طائف به سر می بردند، خود را از قریش مجهزتر و قوی تر می شمردند و به همین جهت بزرگان قبیله نزد مالک بن عوف، رهبر هوازن جمع آمدند و با چهار هزار مرد جنگجو آماده حرکت شدند. در این بسیج، زنان و فرزندان و چهار پایان خود را نیز حرکت دادند. مالک، برای تقویت نیروهای خود، از قبیله بنی سعد استمداد کرد. آنان جواب گفتند که محمد(ص) دوران شیر خوارگی و رضاع خود را در قبیله ما گذرانده و رضیع ما است. هرگز با او به جنگ برنمی خیزیم. وی دست بردار نبود. پی در پی با افراد آن قبیله مکاتبه و مذاکره کرد تا جمعی از آنها را فریب داد و با خود همراه نمود. دریدبن صمه، پیرمردی سابقه دار و دنیا دیده که به واسطه پیری نابینا شده بود، در آن لشکر حضور داشت. از همراهانش پرسید: اینک شما در چه زمینی هستید؟ گفتند: در وادی اوطاس. گفت: جای مناسبی است برای جنگ. ولی به چه مناسبت صدای چهارپایان و گوسفندان به گوش می رسد؟  این گریه بچه ها و زنها از کجا است؟  گفتند: رئیس قبیله، مالک بن عوف، تمام زنها و کودکان و چهارپایان را حرکت داده تا هر مردی، از زن و بچه و اموالش دفاع کند و مردانه برای حفظ آنها بکوشد. گفت: بخدای قسم که مالک بزچران است و از رموز جنگ بی خبر. او را نزد من آورید. وقتی مالک آمد، درید به او گفت:  ای مالک! تو امروز ریاست قومت را به عهده داری. باید با هوشیاری در هر کاری اقدام کنی. کسی از آینده خبر ندارد. دستور بده که زنان و کودکان به جایگاه خود بازگردند. چهارپایان را نیز به محل خود ببرند. تو با مردان جنگجو و سربازان مسلح خود با دشمن روبرو شو. اگر موفقیت یافتی، آوردن قبیله آسان است و اگر شکست خوردن، از رسوائی زنان و همسران در امانی. مالک گفت: تو پیر شده ای و عقل و خردت زایل گشته. در این کارها دخالت نکن. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
#داستانهای_قرانی #قسمت۱۴۰ #بخش_چهارم: 🌴 🌴 #داستان #مباهله 🌴🌴 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من
🌴 🌴 ♻️ ۱۴۱♻️ 📍 (ص)📍 و اذن فی الناس بالحج یاتونک رجالاً و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق. (سوره حج:29) ✅از شبی که رسول محترم اسلام(ص) مخفیانه، با دلی افسرده، از مکه هجرت فرمود و با آن سرزمین مقدس خداحافظی کرد، تا پایان عمرش، بیش از سه بار بسوی مکه عزیمت ننمود. در سفر اول، مواجه با مخالفت سران قریش و منجر به قرار داد صلح گردید که شرح آن قبلاً ذکر شد و رسول اکرم(ص) در آن سال موفق به حج نشد. سفر دوم موقعی بود که فتح مکه واقع شد و آن بیت شریف از آلایش بتان پاک گردید ولی چون موسم حج نبود، نمی توان آن را به عنوان سفر حج یاد کرد. در سال دهم هجرت، رسول اکرم(ص) ماموریت یافت که مردم را از دور و نزدیک با پیام و نامه و اعلام، دعوت کند تا برای حج، بسوی مکه معظمه رهسپار شوند. کسانی که توانائی داشتند، آماده شدند و در رکاب رسول اکرم(ص) با دقت تمام، ناظر و شاهد اعمال آن حضرت بودند که مناسک حج را فراگیرند و مطابق قول و عمل او، عمل کنند. چهار روز به پایان ماه مانده بود که کاروان از مدینه خیمه بیرون زد. کاروانی که مانند رسول اکرم(ص) کاروان سالار و رهبری داشته باشد، مسلم است که پرشکوه و جلال خواهد بود. گفته می شود که در این سفر، یکصد و بیست چهار هزار مرد و زن، در رکاب رسول اکرم(ص) به جانب مکه رو آورده بودند. در مسجد شجره که میقات مردم مدینه است احرام پوشیدند و محرم شدند. فریاد:  لبیک لاشریک لک لبیک. ان الحمد و النعمة لک و الملک لاشریک لک.  در و دشت را بلرزه در آورده بود. روز چهارم ، این کاروان با عظمت وارد مکه شد. ای که تا چند سال پیش بت خانه عربها بود. ولی اینک نور توحید و یکتا پرستی و ندای لا اله الا الله و محمد رسول الله سراسر مکه را فراگرفته بود. 🌴رسول اکرم(ص) بر در ایستاد و حمد و ثنای خداوند را به جا آورد و بر خلیل، بنیان گذار خانه کعبه درود فرستاد. سپس به درون مسجد قدم گذارد و به طواف پرداخت. را استلام کرد و بوسید و در پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز خواند، حجرالاسود بازگشت و دست بر آن مالید و متوجه صفا شد. بین و را با توجه و دعا و خضوع کامل بجای آورد. تا روز هشتم ذی حجه رسول اکرم(ص) در مکه توقف نمود و در ظهر روز هشتم، به سوی رو آورد . نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را با مسلمانان در منی به جا آوردند. بامداد روز نهم با همراهانش به سوی حرکت کرد. هنگام ظهر، غسل نمود و داخل عرفات شد. در صحرای عرفات خطابه ای در برابر آن اجتماع عظیم ایراد فرمود و در ضمن بیاناتش مردم را به تقوی و پاکدامنی توصیه و به انجام کارهای نیک و فضائل دعوت نمود. از رباخواری نکوهش کرد و ان را خلاف قوانین اسلام به شمار آورد. خط بطلان بر نظامات و مقررات بی اساس کشید و مردم را از شر شیطان و کید او بر حذر داشت. درباره وظایف زن و شوهر نسبت به یکدیگر فرمود:  در دین من، زنها بر مردها و مردها بر زنها حقوقی دارند که باید رعایت کنند. وظیفه زنان این است که جز شوهر خود، کسی را به خویشتن راه ندهند. دامن به گناه و فحشا نیالایند. مردها وظیفه دارند که خوراک و پوشاک همسر خویش را تامین سازند و زن را امانت خدا بدانند و این امانت را گرامی بدارند. خداوند متعال تمام افراد بشر را از خاک آفریده و بازگشت همه بسوی خدا است. تنها آنکس در میان افراد بشر گرامی تراست که پارساتر و پرهیزکارتر باشد. آنان که در این صحرا، سخنان مرا می شنوند، به کسان دیگر که حضور ندارند، ابلاغ کنند. شاید پس از این سال دیگر شما را دیدار نکنم. پس از غروب آفتاب روز نهم از عرفات، به سوی مشعر عزیمت فرمود، نماز مغرب و عشا را در آنجا انجام داد و شب را در آنجا به سر برد. پس از اداء نماز صبح و طلوع خورشید از مشعر حرکت کرد و در سرزمین منی نزول نمود. و مراسم را به جا آورد. همان روز سر تراشید و متوجه خانه گردید. خانه خدا را کرد. سعی صفا مروه را انجام داد و دیگر باره به منی بازگشت. تا روز سیزدهم که آخر روزهای است در آنجا ماند و در آن روز رمی جمرات نمود و بار دیگر به مراجعت فرمود.  .. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 📝 📝 💠 ۱۴۷💠 📍📍 ✅ : ‌‌ ✅ 🌴پر ماجراترین روزهای تاریخ اسلام🌴 بنابر نظر بزرگترین نویسندگان اهل سنت: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین. (سوره مائده: 67) ...اهل حدیث معتقدند که (ص) بارها به سوی علی نظر کرد و گفت: این برادر من است. و حدیث از بدست ما رسیده که رسول اکرم(ص) در یکی از مجامع، به اصحاب خود فرمود:  اگر میل دارید علم و عزم و خوی و مناجات و زهد و هدایت (ص) را در یک نفر جمع ببینید، نگاه کنید به کسی که هم اکنون به سوی شما می آید. مردم گردن کشیدند و دیدند علی بن ابیطالب است. مردی نزد رسول اکرم(ص) از علی ع شکوه کرد. پیغمبر فرمود: از علی چه می خواهید؟ از علی چه می خواهید؟ از علی چه می خواهید؟ علی از من است و من از علی، و او بعد از من سرور همه مردم با ایمان است. پیغمبر اسلام(ص)، علی را به سوی یمن فرستاد. گروهی از همراهان، از او خواستند که شتران بیت المال را به آنها تسلیم کند تا سوار شوند و شتران خود را لختی آسوده گذارند. علی(ع) اجابت نکرد و تقاضای آنها را رد نمود. چون به بازگشتند، شکایت نزد رسول خدا(ص) بردند و سعد بن مالک سخنگوی آن قوم بود. گفت: ای رسول خدا! از علی درشتی دیدم و بدرفتاری... و شرحی درباره روش علی ع، به عرض رسانید. رسول اکرم(ص) دست بر ران او زد و گفت: ای سعد بن مالک! درباره علی سخن را کوتاه کن. به خدا سوگند می دانی که وجود او وقف در راه خدا است. ✅از این احادیث و غیر آن که ذکر نکردیم، معلوم می شود که رسول اکرم(ص) علی را برادر خود می شمرد. علی(ع) نیز از این برادری، بی اندازه شاد بود و نیز پیغمبر اسلام نظر مردم را به مزایای انسان کامل که در شخصیت علی مجسم بود، متوجه می ساخت، تا بدانند او بهترین کسی است که می تواند پس از وی، شرایط رسالت را به انجام برساند. ✅در روایات صحیحه حکایاتی آمده که ثابت می کند اوضاع نیز با یگانگی محمد و علی علیهماالسلام مساعدت می کرد و احوال و اوضاع را چنان آماده می ساخت که از (ع) خصایصی ظاهر شود که دیگری با او شریک نباشد. یکی آنکه علی در متولد شد که قبله مسلمین است و این ولادت وقتی اتفاق افتاد که دعوت اسلامی در روح محمد(ص) مخمر شده و آن را ظاهر نکرده بود و منزل او منزل ابیطالب، و پدر علی(ع) بود. علی نخستین بار که چشم باز کرد، محمد(ص) و خدیجه را دید، نماز می گذاردند و نخستین کس بود که ایمان آورد و هنوز به سن جوانی نرسیده بود. چون او را ملامت کردند که بدون اجازه پدرت چرا اسلام را پذیرفتی؟ فوراً جواب داد: خداوند بدون اجازه پدرم مرا آفرید. اینک چه لزومی دارد که برای بندگی خداوند، از پدر اجازه بخواهم؟! مدتها گذشت که دین اسلام در خانه محمد محصور بود. فقط خود پیغمبر و همسرش خدیجه و پسر عمش علی و غلامش زیدحارثه مسلمان بودند. ... صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57