eitaa logo
مِشْکات
99 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴 📍#قسمت ۸۸📍 #اصحاب_اخدود قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود
🌴 🌴 📍 ۸۹📍 🐘🐘 🐘🐘 الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل الم یجعل کیدهم فی تضلیل. (سوره : 1) 📌 پادشاه حبشه در راه تبلیغ دین مسیح به فعالیت زد و به وسائل مختلف کوشید تا دین را به صورت اول برگرداند و نیروی از دست رفته اش را تجدید کند.  وقتی دید از همه کشورها مردم برای به سوی مکه می روند، به اندیشه فرو رفت که کاری کند تا توجه مردم را از مکه و کعبه برگرداند و این تاج سیادت را از قریش و اهل مکه بر باید و دلهای مردم را به کشور خود متوجه نماید.  بدین جهت کلیسای مجللی در صنعاء (یکی از شهرهای یمن) بنا نهاد و در ساختمان آن منتهای دقت را به کار برد و پس از پایان، آن را به بهترین زینتها تزئین کرد و عالی ترین فرشها و پرده ها را در آن فراهم نمود به طوریکه زیبائی آن چشم را خیره و بیننده را مبهوت می ساخت.  او تصور می کرد با بودن چنین کلیسای معظمی دیگر کسی به سوی مکه نخواهد رفت و همه مردم حتی قریش و اهل مکه به آن کلیسا خواهند آمد.  اما بر خلاف تصور او، نه تنها اهل مکه به آنجا توجه نکردند بلکه اهالی یمن و حبشه هم مکه را فراموش نکردند و باز برای حج، به سوی رفتند.  📌اینجا دیگر کاری از نجاشی ساخته نبود. زیرا تصرف در دلهای مردم با زور سر نیزه محال است و عقیده، قابل تحمیل نیست.  اتفاقاً یک کاروان تجارتی از مکه به حبشه آمد، کاروانیان همه عرب و برای تجارت به آن کشور آمده بودند.  چندین تن از کاروانیان عرب، در یکی از اطاقهای آن کلیسا منزل کردند و چون هوا سرد بود آتش افروختند. ولی وقت رفتن، فراموش کردند آتش را خاموش کنند. آتش به آن کلیسا رخنه کرد و حریق بزرگی به وجود آورد. وقتی خبر سوختن کلیسا و علت پیدایش آن را به اطلاع نجاشی رساندند، سخت غضبناک شد و با خود گفت عربها از راه دشمنی کلیسای ما را آتش زده اند و قسم یاد کرد که کعبه را ویران کند و آن را نابود سازد.  📌بدین جهت فرمانده سپاه خود ابرهه را طلبید و با لشگری مجهز به انواع تجهیزات، از اسب و فیل و سواره و پیاده به سوی مکه فرستاد.  ابرهه با آن سپاه عظیم، مانند سیل بنیان کن به محل ماموریت خود رهسپار شد. در بین راه غارتگری ها کرد و هر کجا گوسفند و گاو و شتر دید آن را تصرف نمود. در بیابان حجاز، شبانی را با دویست شتر ملاقات کرد. شترها از و شبان هم شبان او بود، ابرهه شترهای را گرفت و به راه خود ادامه داد تا در بیرون شهر مکه منزل نمود.  📌 در خیمه خود روی تخت نشسته و سران سپاه در اطرافش ایستاده بودند که دربان او وارد شد و گفت: اینک عبدالمطلب رئیس و سرور بیرون خیمه است و اذن ورود می خواهد. ابرهه اجازه داد و پس از لحظه ای عبدالمطلب وارد شد.  آثار بزرگی و عظمت در چهره او نمایان بود. ابرهه وقتی او را دید بی اختیار از جا پرید و چند قدم او را استقبال کرد و کنار خود روی تخت نشانید و مراسم احترام را به عمل آورد سپس به مترجم خود گفت: از عبدالمطلب بپرس برای چه اینجا آمده ای؟  گفت: به من خبر رسیده که سپاهیان تو شتران مرا گرفته اند. آمده ام درخواست کنم شتران مرا به من برگردانید.  ابرهه گفت: عجبا!من برای خراب کردن و ویران کردن اساس عظمت این مرد آمده ام، او به فکر شتران خویش است. به خدا قسم اگر این مرد از من درخواست می کرد از همین جا برگردم و کعبه را خراب نکنم، من به احترام او بر می گشتم.  عبدالمطلب گفت: من صاحب شترها هستم و این خانه هم صاحبی دارد، من باید شتران خود را حفظ کنم و صاحب این خانه هم، خانه خود را.  ابرهه دستور داد شتران عبدالمطلب را رد کردند و آنگاه با سپاه خود به عزم ویران ساختن کعبه به سوی شهر حرکت کرد ولی هنوز قدم در شهر مکه نگذاشته بود که پرندگانی کوچک به نام بر فراز آسمان مکه نمایان شدند و کم کم خود را بالای سر سپاه ابرهه رساندند. آن پرندگان، حامل سنگریزه هائی به نام سجیل بودند که فرق سپاهیان را هدف می گرفتند و سنگریزه بر سر آنها می کوبیدند و هر سنگ ریزه ای یک تن از سپاه ابرهه را هلاک کرد.  هنوز چیزی نگذشته بود که تمام سپاه ابرهه، به جز یک نفر هلاک شدند و آن یک نفر به شتاب خود را به حبشه رسانید و به حضور نجاشی آمد و جریان کشته شدن سپاه را به عرض رسانید. 📌 نجاشی با بهت و حیرت پرسید: آن پرندگان به چه صورت بودند که سپاه مرا نابود کردند؟  در آن حال یکی از همان پرندگان در هوا پیدا شد، آن مرد گفت: اعلی حضرتا! این یکی از همان پرندگان خطرناک است که لشکر ما را هلاک کردند.  سخن آن مرد به پایان رسید و در همان حال، سنگ ریزه ای بوسیله همان پرنده بر سر او فرود آمد و در حضور نجاشی جان داد.  این در سال عالی مقام اسلام(ص) واقع شد.» از این رو به سال ولادت آقا (یعنی سالی که حادثه در آن اتفاق افتاد) می گویند. . @m_rajabi57