🌴 #داستانهای_قرانی 🌴
✨ #قسمت ۹۴✨
⭕ #بخش اول ⭕
⚔️🗡️ #جنگ_بدر 🗡️⚔️
و لقد نصرکم الله ببدر و انتم اذلة فاتقوا الله لعلکم تشکرون.
(سوره آل عمران: 123)
🗡️کاروان قریش با کالاهای تجاری به رهبری ابوسفیان، از شام به سوی مکه رهسپار بود. این کاروان مطابق معمول باید از کنار چاهی که معروف به بدر بود، بگذرد. عبور از این مسیر که با مدینه چندان فاصله ای نداشت، در دل رهبر کاروان تشویشی مجهول بوجود آورده بود. ساعتها بود که ابوسفیان سر به گریبان و ترسان بنظر می رسید.
او می اندیشید که مبادا مسلمانان از وضع قافله مطلع شوند و آن را مورد حمله قرار دهند.
✨نزدیک چاه بدر، این احتمال قوی تر شد و آثاری از مسلمانان در آن حدود بدست ابوسفیان آمد. وی برای اینکه علاج واقعه را قبل از وقوع بنماید، مردی را به ده سکه زر سرخ و یک شتر صحرا نورد، اجیر کرد که سه روزه خود را به مکه برساند و اشراف مکه را از وضع راه و کاروان خبر دار سازد.
آنگاه فرمان داد قافله از همانجا برگردد و از ساحل دریای سرخ خود را به جده رسانید.
✨سه روز بعد، ندائی در شهر مکه به گوش مردم رسید که همه را غرق در وحشت کرد. صاحب ندا می گفت: ای مردم مکه! ای اشراف قریش!
مال التجاره شما مورد حمله محمد (ص) و پیروانش واقع شده است. بشتابید و آنها را سرکوب کنید و کاروان خود را نجات دهید.
بر اثر این ندا، قریشیان به تجهیز سپاه پرداخته و سپاهی در حدود نهصد و پنجاه نفر به سوی جبهه حرکت دادند.
رجال قریش و اشراف مکه، از قبیل: #عتبه، شیبه، #ولیدبن_عتبه، #ابوجهل، #ابوالبختری، #نوفل_بن_خویلد، امیة بن خلف و جمعی دیگر که همه از سران قوم بودند در این سپاه شرکت داشتند.
✨چون مقداری از مکه دور شدند، قاصد ا#بوسفیان به آنان رسید و گزارش داد که قافله بدون خطر گذشته و به زودی به مکه خواهد رسید.
با رسیدن این خبر، دیگر دلیلی برای رفتن سپاه به نظر نمی رسید.
ولی #ابوجهل که سخت شیفته جنگ بود، گفت: این محال است که به مکه بازگردیم. ما باید تا لب چاه بدر برویم، آنجا بساط میگساری بگسترانیم، ساعتهائی به خوشی بگذرانیم و به محمد و یارانش بفهمانیم که با چه نیروی عظیمی مواجه هستند و مانورهای آنان بازی با آتش است و سرانجام خوشی برای آنها نخواهد داشت.
اصرار و سرسختی ابوجهل، سایرین را نیز که با این اقدام موافق نبودند، خواه ناخواه به سوی جبهه جنگ کشانید و پیامبر اسلام هم با سیصد و سیزده تن از مسلمانان، از مدینه به آن سوی آمدند و در کنار چاه بدر این دو نیرو در برابر هم قرار گرفتند.
✨سپاه #اسلام که در آغاز به عزم حمله به کاروان تجاری حرکت کرده بود، چندان تجهیزاتی نداشت. ولی وعده های #رسول_اکرم (ص) که از منبع وحی سرچشمه می گرفت، آنان را به حدی دلگرم ساخته بود که با کمی عدد، خود را بر دشمن غالب می دیدند و کوچکترین ترسی در دلهای آنان وجود نداشت.
✨فرماندهی این جنگ را پیامبر اسلام (ص) شخصاً عهده دار شد و دستور فرمود: سه پرچم برافراشتند. یکی پرچم مهاجرین که به مصعب بن عمیر سپرده شد. پرچم دوم بدست حباب بن منذر، رهبر قبیله خزرج و سومین پرچم را به #سعدبن_معاذ، سید قبیله اوس سپردند.
#قریش برای اینکه از نفرات و تجهیزات سپاه مسلمین اطلاعات کافی داشته باشد، عمیر بن وهب را که کارشناس مسائل نظامی بود، مأمور تحقیق پیرامون این موضوع نمود.
عمیر بر اسبی نشست و بر فراز تپه هائی که اطراف سپاه اسلام بود، بالا رفت و با دقت همه جانب را زیر نظر گرفت و سپس باز گشت و نتیجه تحقیقات خود را به این شرح به استحضار اشراف قریش رسانید:
پس از جستجوهائی که به عمل آمد، دانسته شد که تعداد سربازان محمد در حدود سیصد نفرند. کمینی هم ندارند ولی نکته ای که نباید از نظر دور داشت، چگونگی حال آنها است.
من در قیافه آنها خواندم و در حرکات آنها دیدم که مردمی خاموش ولی آماده مرگند. مثل اینکه شترانشان بار مرگ حمل کرده اند. من آنها را به وضعی دیدم که فرار نمی کنند تا کشته شوند و کشته نمی شوند تا به تعداد خودشان از ما را بکشند. اینک بر شما است که در اطراف این مطلب خوب بیاندیشید که جنگ با این قوم، کاری سهل و ساده نیست.
عتبه و ربیعه از اقدام به جنگ منصرف شدند.
ولی ابوجهل و جمعی از نادانان، جنگ را طالب بودند و فکر می کردند که در این جنگ ریشه اسلام را از جای درخواهند آورد و اثری از مسلمین باقی نخواهند گذاشت.
در این موقع فرستاده #رسول_خدا (ص) به نزد اشراف قریش رسید و پیام آن حضرت را به این مضمون ابلاغ کرد:
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
https://eitaa.com/m_rajabi57
#داستانهای_قرانی
#جنگ_بدر
#بخش_دوم
در این موقع فرستاده #رسول_خدا (ص) به نزد اشراف قریش رسید و پیام آن حضرت را به این مضمون ابلاغ کرد:
آگاه باشید که مرا تصمیم به مبادرت به جنگ شما نیست.
شما خویشان و بستگان و اهل قبیله من هستید. از شما نیز انتظار می رود که چندان در راه عناد و دشمنی من قدم برندارید.
مرا با عرب به حال خود بگذارید.
اگر موفقیت نصیب من بود، وجودم برای شما مایه افتخار است و اگر از پای درآمدم، شما بدون تحمل رنج و محنت به آرزوی خود رسیده اید.
عتبه پس از شنیدن این پیام گفت:
ای بزرگان قریش! از من بشنوید و حق محمد را که از شریف ترین افراد قبیله شما است، مراعات کنید.
سر از پیام او مپیچید و بدانید هر کس به راه لجاج برود، پایان کارش جز پشیمانی نخواهد بود.
ابوجهل بر آشفت و گفت:
ای عتبه! چه آشوب است بر پا کرده ای؟ ترس مرگ بر دل تو مسلط شده و راه فرار می جوئی؟
عتبه در حالی که از خشم می لرزید، از شتر پائین جست و ابوجهل را از اسب به زیر آورد وگفت:
مرا جبان و ترسو می خوانی؟!
بیا تا من و تو با هم بجنگیم تا مردم بدانند بزدل کیست و شجاع کدام است؟
اشراف قریش میانجیگری کردند و آتش فتنه را فرو نشاندند و در همین هنگام جنگ میان دو نیرو آغاز شد و از دو طرف اشخاصی به میدان قدم گذاشتند.
عتبه بن ربیعه و برادرش شبیه و پسرش ولید،نخستین کسانی بودند که به میدان کارزار آمدند و از لشکر اسلام عبدالله بن رواحه و عوف و معود پسران حارث، اسب به میدان جهاندند.
عتبه که از شخصیت های برجسته دودمان قریش بود، گفت:
ما شما را شایسته جنگ خود می دانیم و جز عموزادگان خود کسی را حریف و کفو خویش نمی شناسیم.
✨آن سه نفر که از انصار بودند بجای خود بازگشتند و بجای آنها علی بن ابیطالب (ع) و حمزة بن عبدالمطلب و عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب پا به میدان نهادند و خود را معرفی کردند. عتبه گفت:این سه تن همتای ما هستند و شایستگی جنگ ما را دارند.
#علی (ع) با ولید در آویخت و در حمله اول بازوی ولید را از جای درآورد.
ولید دست قطع شده خود را به سوی آن حضرت پرتاب کرد و به سوی پدر گریخت. ولی #علی (ع) در بین راه با ضربت دیگری او را از پای درانداخت و سپس به کمک عمویش #حمزه شتافت و با یک ضربه شمشیر شیبه را به هلاکت رسانید.
🗡️عبیدة بن حارث با عتبه بن ربیعه کوشیدند تا هر دو از پای افتادند. علی (ع) به سراغ عتبه رفت و او را نیز که هنوز زنده بود، به قتل رسانید و عبیده را که سخت مجروح بود، به کمک حمزه به حضور #پیغمبر (ص) آوردند.
ولی عبیده بعدا با همان زخمی که از حریف خورده بود، از دنیا رفت.
قتل این سه تن که هر سه نیرومندترین افراد #قریش بودند، پشت سپاه مکه را شکست و قریش بکلی روحیه خود را باخت. مسلمانان، سخت می کوشیدند و روزگار کفار قریش را سیاه می کردند.
علی (ع) با بیداری و هوشیاری خاص خود به جوانب مختلف میدان می تاخت و دشمنان را از پای می انداخت و تعداد کشته شدگان بدست او بالغ بر سی و شش نفر گردید.
🗡️در این جنگ علاوه بر عتبه و شیبه و ولید، #ابوجهل و جمعی دیگر از سران قریش هم به هلاکت رسیدند و هفتاد نفر از رجال #مکه هم بدست مسلمانان اسیر شدند.
✨ #جنگ_بدر، به این ترتیب به نفع مسلمانان خاتمه یافت و اولین حمله مسلحانه اسلام بر شرک و بت پرستی، با پیروزی بزرگی مواجه شد.
✨اشراف قریش، فیل صفتان مکه، عزیزان بی جهت، و خود خواهان گردنکش، در کنار چاه بدر به زانو درآمدند و پس از یک عمر سرسختی و لجاج، به وادی خاموشان شتافتند.
✨🗡️این جنگ در تاریخ اسلام اثر مهمی داشت. زیرا این نخستین بار بود که مسلمانان با مخالفان خود جنگ می کردند و در نتیجه نیروی ایمان و فداکاری، با آنکه سپاه دشمن، از لحاظ عدد و تجهیزات سه برابر آنها بود، غالب شدند و درسی سراسر عبرت به دشمنان خود دادند..
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴
#قسمت ۹۶
⚔️ #جنگ_احد ⚔️
و اذ غدوت من اهلک تبوی ء المومنین مقاعد للقتال و الله سمیع علیم
(سوره آل عمران: 121)
🗡️پس از #جنگ_بدر، بت پرستان مکه، احساس کردند که لکه ننگی به دامن افتخار آنها نشسته که جز با انتقام از مسلمین با هیچ آبی شسته نمی شود و تا خونخواهی کشتگان را ننمایند، آرامشی در دل خود نخواهند یافت. از این رو ابوسفیان که قیادت و ریاست مکه را اخیراً بدست گرفته بود، اعلام کرد که هیچ خانواده ای از قریش حق ندارد بر کشتگان خود عزاداری کند و اشگ بریزد
زیرا اشگها و ناله ها، عقده های دل را سبک می سازد و قدرت انتقام را ضعیف می کند.
این عقده ها باید در دلها بماند تا در وقت مناسب منفجر شود و با انفجارش، آتشی از کین برافروزد که خرمن عمر دشمنان را بسوزاند.
✨حدود یکسال از حادثه بدر می گذشت. ابوسفیان سرگرم تهیه مقدمات جنگ بود. جمعی از افراد سخنور و فصیح عرب را به قبائل مختلف اعزام نمود تا با تشریح جنگ بدر، مردم را تحریک کنند که برای خونخواهی از دشمن مشترک آماده گردند.
مال التجاره ای هم که بر سر آن، جنگ بدر بر پا شده بود و جمعی از سهامداران بزرگش در آن، به خاک غلطیده بودند، هنوز در دست ابوسفیان بود و تصمیم گرفت که آن ثروت سرشار را صرف در راه انتقام و خونخواهی کند.
✨با فعالیت های پی گیر و همه جانبه، سپاهی نیرومند که دارای پنج هزار مرد مسلح بود، آماده گردید. میان این عده سه هزار و دویست نفر پیاده نظام بودند و از لحاظ تجهیزات نظامی و آذوقه در بهترین شرایط قرار داشتند.
وقتی خبر حرکت این سپاه به مدینه رسید، هیجانی غیر قابل وصف در میان مسلمانان پدید آمد. زیرا حادثه ای پیش آمده بود که نسبت به حوادث و جنگ های گذشته قابل قیاس نبود.
💚 #پیامبراسلام (ص) در این مورد با یاران خود به مشورت پرداخت. جمعی عقیده داشتند که برج و باروی مدینه را محکم کنند و در مدینه بمانند تا سپاه دشمن برسد و در کنار شهر به جنگ بپردازند. ولی گروهی دیگر معتقد بودند که این کار، کار مردم ناتوان است و باید به استقبال دشمن شتافت و سر راه بر او گرفت.
#رسول_اکرم (ص) با نظر گروه دوم موافقت فرمود و فرمان بسیج داد. سربازانی که از مدینه حرکت کردند، در ابتدا بالغ بر هزار نفر بودند. ولی هنوز چیزی از راه نپیموده بودند که ناگهان عبدالله ابی با سیصد نفر از طرفدارانش، از سپاه اسلام جدا شد و به بهانه اینکه پیغمبر با عقیده من (درباره ماندن در مدینه) مخالفت کرده است، به مدینه بازگشت و رسول خدا (ص) و بقیه سپاه که به هفتصد نفر تنزل کرده بود، به راه ادامه داد، تا در کنار کوه احد فرو آمدند. آنگاه به تنظیم صفوف پرداخت و لشگر را طوری تعبیه فرمود که کوه #احد در پشت و کوه عینین در طرف چپ و مدینه در مقابل رو قرار داشت.
در کوه عینین شکافی بود که احتمال داشت دشمن از آن استفاده کند و ناگهان به سپاه اسلام بتازد. برای جلوگیری از خطر محتمل، به امر رسول الله (ص)، عبدالله بن جبیر با پنجاه تیرانداز ورزیده، در آن شکاف مستقر شدند و به آنان دستور داده شد که در صورت موفقیت یا شکست سپاه اسلام، آنها از جای خود نجنبند و شکاف را خالی نگذارند.
رسول خدا (ص) پس از آن، روی به مسلمین نمود و خطابه ای که خلاصه آن چنین است، ایراد نمود:
ای مردم! به شما آن می گویم که خداوند به من فرمود و آن وصیت کنم که در کتاب آسمانی خود مرا به آن توصیه کرد.
به من امر فرمود که دستورهای او را به کار بندم و از آنچه حرام نموده، دوری گزینم. همیشه پرهیزکار و پاکدامن باشم.
امروز شما در جایگاه مزد و پاداش خداوندی قرار گرفته اید و روش شما سرمشق آیندگان خواهد بود.
شما باید خود را بر صبر و کوشش و فداکاری، وادار کنید. جنگ با دشمن و تحمل زخمها کاری است دشوار و فداکاری بسیار باید تا در جنگ ها افتخار موفقیت و پیروزی نصیب شود..
قدم در میدان جهاد بگذارید و مردانه بکوشید و از خداوند متعال درخواست کنید که شرف و افتخار را نصیب شما گرداند. من خواهان رشد و موفقیت شما هستم و از تفرقه و پریشانی شما بیمناکم.
#روح_الامین به قلب من القا کرده که هر جانداری تا روزی خود را به طور کامل در این جهان بدست نیاورد، نخواهد مرد و روزیش کم نخواهد شد. ممکن است روزی مقدر خود را کمی دیرتر بدست آورد، ولی محال است از آن محروم گردد. بنابراین در طلب روزی، حرص مورزید و خود را به حرام آلوده نکنید و در آن راه به معصیت خداوند اقدام ننمائید.
زیرا آنچه سرنوشت و بهره شما است به شما خواهد رسید و حرص و شتاب و بی پروائی شما، جز گناه و آلودگی اثری به بار نخواهد آورد.
ای مردم مسلمان! منزلت یک مومن نسبت به سایر مومنین، منزلت سر است نسبت به بدن. پس اگر مومنی به سختی و مشقت افتد، باید سایرین از رنج و عذاب او، رنجور و افسرده شوند.
والسلام علیکم
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
https://eitaa.com/m_rajabi57
#داستانهای_قرانی
#قسمت ۱۰۱
#جنگ_خندق
اولین ضربه به #قریش:
روزهای محاصره کم کم به طول انجامید. سپاهیان مکه احساس خستگی کردند و از اینکه تاکنون نتیجه ای بدست نیامده افسرده خاطر شدند.
یکی از روزها عمرو بن عبدود، فارس یلیل، به همراهی منبة بن عثمان و نوفل بن عبدالله بر اسبهای خود نشسته و از یکی از نقاط #خندق، که عرضش کمتر بود با یک پرش اسب، خود را به اردوگاه مسلمین نزدیک ساختند.
عمرو که سوابقش در میدان های جنگ بسی درخشان وصیت شجاعتش سراسر منطقه عربستان را فراگرفته بود، فریاد زد:
کیست که به میدان من آید و با من زورآزمائی کند؟! نفس در سینه مسلمانان
بند آمده و همه سر به زیر افکنده بودند.
#عمربن_خطاب که شاید بیش از دیگران دچار اضطراب و ترس شده بود، برای اینکه عذری جهت ترس خود و سایرین بتراشد، شرحی درباره شجاعت عمرو و سوابق او به عرض رسانید و بیشتر به وحشت و هراس مردم افزود.
#رسول_خدا(ص) بی آنکه به سخنان بی مورد عمر اعتنائی کند، یا بدان جوانی گوید، خطاب به مسلمانان کرد و فرمود: کیست که به مبارزه این بت پرست اقدام کند؟!
در آن حال که سکوت مرگباری بر مردم حکومت می کرد و از هیچ جا صدائی شنیده نمی شد، یک صدا، آری فقط یک صدا از حنجره پاک و معصوم علی(ع)، به ندای #رسول_الله(ص)، جواب مثبت گفت، او اظهار داشت:
یا رسول الله! من به میدان او می روم! هنوز رسول اکرم(ص) با میدان رفتن علی(ع) موافقت نکرده بود، که مجدداً بانگ عمر بن عبدود از میان میدان شنیده شد که می گفت:
اوه. من که از بس مبارز طلبیدم، صدایم گرفت. چرا کسی جواب نمی گوید؟!
ای پیروان محمد! مگر شما معتقد نیستید که اگر کشته شوید به بهشت می روید و اگر کسی را بکشید، مقتول شما در دوزخ خواهد بود؟
آیا هیچیک از شما میل بهشت ندارید؟!
دیگر باره #علی(ع) از جا برخاست و گفت: ای رسول خدا(ص) جز من کسی مرد میدان او نیست.
پیامبر اسلام(ص) موافقت فرمود و عمامه خود را بر سر علی بست و زره خود را بر او پوشانید و به او را بسوی میدان فرستاد و در عقبش دعا کرد و پیروزی او را از خداوند درخواست نمود.
علی با قدمهای محکم به سوی میدان شتافت و خود را به عمرو بن عبدود رسانید و به این بیان عربده های مستانه او را پاسخ داد:
آرام باش که اینک جوابگوی تو بدون کوچکترین عجز به سوی تو آمد.
پاسخ دهنده تو فردی با ایمان و بصیر است و پاداش خود را از خداوند می خواهد.
من امیدوارم که به زودی کنار نعشت زنان نوحه گر بنشانم.
با ضربتی که آوازه و داستانش در روزگارها باقی ماند.
رسول محترم اسلام(ص) که از دور ناظر روبرو شدن علی و عمرو بود به یارانش چنین فرمود:
برز الایمان کله الی الشرک کله.
اینک عالی ترین مظاهر ایمان (علی علیه السلام) با خطرناکترین جرثومه های شرک و بی ایمانی (عمرو بن عبدود) در برابر هم قرار گرفتند.
عمرو که هرگز باور نمی کرد جوانی به این سن و سال جرئت میدان او را داشته باشد، با حیرت پرسید:
کیستی ای جوان از خود گذشته؟ فرمود:
من علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم هستم.
عمرو که با شنیدن نام علی، خاطرات #جنگ_بدر و شجاعت بی نظیر او را بنظر آورده بود، گفتاری دوستانه آغاز کرد که شاید بدینوسیله از جنگ علی و چنگ مرگ نجات یابد. لذا با لحنی خودمانی اظهار داشت:
برادرزاده! واقعا حیف است مانند تو جوانی به دست من که فارس یلیلم می گویند، به خاک و خون افتد، من هیچگاه دوستی با پدرت ابیطالب را فراموش نمی کنم. صلاح در این است که تو بجای خودت بازگردی تا کسی دیگر به میدان من آید.
#علی(ع) تبسمی کرد و گفت:
ولی مرا حیف نمی آید که فارس یلیل بدست من از پای درآید و با شمشیر من به خاک و خون افتد. دیگر آنکه این سخنان را کنار بگذار و راجع به موضوع خودمان صحبت کن. من شنیده ام که وقتی دست به پرده #کعبه زده بودی، با خدای خود پیمان کردی که هر گاه در میدان جنگ، حریف تو، سه خواهش کند، اگر بتوانی هر سه و گرنه یک خواهش او را برآوری.
عمرو گفت: چنین بوده است.
فرمود:
اینک من از تو سه خواهش دارم و روی پیمان خودت، باید حداقل به یکی از آن سه عمل کنی.
گفت: کدام است سه حاجت تو؟!
فرمود: اول آنکه دست از شرک و بت پرستی برداری و راه توحید و یکتاپرستی را برگزینی.
محمد(ص) را پیامبر حق بدانی و در میان جامعه مسلمین با عزت و سعادت زندگی کنی.
گفت: اجابت این خواهش برای من غیر ممکن است. دومی را بگو.
فرمود:
دوم آنکه از جنگ با ما بگذری و از راهی که آمده ای برگردی. ما را با این اعراب خونخوار به حال خود بگذاری. اگر محمد(ص) بر حق نباشد، عربها کار او را فیصله می دهند و مسوولیت جنگ با او هم از شما برداشته خواهد شد...
#دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء_سیدمحمدصوفی
https://eitaa.com/m_rajabi57