eitaa logo
مِشْکات
99 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
مِشْکات
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 #داستانهای_قرانی 🔹 #قسمت ۱۱۰🔹 🌾 #ماجرای_فدک 🌾 🖊️ و ما افاء الله علی رسوله منهم فم
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ۱۱۱ 🌾 🌾 ..🖊️فاضل می نویسد: ابن ابی الحدید که از نامش بارها یاد شده و به حق و استحقاق در صف فحول علمای عامه قرار دارد، معتقد است که خیلی زیاد دل خوشی از - صلوات الله علیها - نداشت. سهل است که محرمانه نسبت به دختر (ص) کینه ای در سینه می پرورانید و تا رسول اکرم(ص) در قید حیات بود، مجالی نداشت که این کینه نهفته را ابراز بدارد. کسی که تخم این کینه را در سینه ابوبکر کاشته و پرورش داده بود، هم دخترش بود. نخستین زنی بود که پس از رحلت حضرت به عقد (ص) در آمده بود و تقریباً بی درنگ جای خدیجه را گرفته بود. میان او و فاطمه زهرا که بیش و کم همسن و همسال بودند، همیشه اختلاف بر قرار بود. اما رسول اکرم(ص) که دخترش فاطمه زهرا(ع) را تا درجه بزرگترین و شریفترین زنان جهان بالا می برد و او را یک زن فوق زنان دیگر می شمرد، محال بود به گله گذاری های زنانه عایشه گوش بدهد. عایشه هم جرات نمی کرد اسم فاطمه (ع) را با دشمنی در حضور رسالت به زبان بیاورد و از طرفی هم نمی توانست شکایتها و حکایتهای خود را ناگفته بگذارد. به ناچار هر روز یکبار پیش پدرش می رفت و تا می توانست از دست زهرا(ع) شکایت می کرد. ابوبکر هم طبعاً مردی بود که خوی زنانه داشت. اهل درد دل گفتن و درد دل شنیدن و اشگ ریختن و نفرین و ناله کردن بود... ادامه👇👇
💠 (علیه السلام) فرمودند: «نشانه رضایت خداوند از بنده، رضایت بنده به تمام مقدرات خداوند است ـ چه آن مقدرات خوش آیند، و چه ناخوشایند باشند ـ» 🚩چگونه بدانیم خدا از ما راضی است؟! در دعای امروز از خداوند می‌خواهیم در ماه رمضان کاری کند که به رضایت و خشنودی او نزدیک بشویم؛ در روایت وارد شده، اگر می‌خواهی بدانی خدا از تو راضی است، ببین که تو از خدا راضی هستی یا نه ؟! بعضی‌ها از خدا راضی نیستند و به درگاه الهی گله می‌کنند که خدایا چرا همه دارند و من ندارم؟! یا چرا همه سالمند و من مریضم ؟! نباید این‌طور حالتی داشت بلکه باید در هر حالتی که هستی از خدا راضی باشی. پس اگر می‌خواهی بدانی خدا از تو راضی است یا نه ؛ به دلت مراجعه کن، ببین در زندگی از خدا راضی هستی ؟ اگر راضی هستی بدان که خدا هم از تو راضی است و اگر در گوشه دلت از خدا ناراضی هستی ؛  متوجه باش که خدا هم از تو ناراضی است. ♻️اینک به بیان مختصر چند نمونه، از مصادیق رضا و سخط الهی در روایات  می‌پردازیم: امام باقر(علیه‌السلام) فرمودند: «خشنودی خداوند بلندمرتبه در اطاعت از امام، پس از کسب معرفت اوست». [الکافی، ج 1،‌ 185] در حدیث دیگری نیز امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: «نشانه رضایت خداوند از بنده، رضایت بنده به تمام مقدرات خداوند است ـ چه آن مقدرات خوش آیند، و چه ناخوشایند باشند ـ». [غررالحکم، ص 104] اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «رضایت خدا در رضایت پدر و مادر و خشم خداوند در خشم آنهاست» [مستدرک‌الوسائل، ج 14، ص 286] 💠خداوند از سه گروه تعجب می‌کند: در روایت آمده است که خدای تبارک و تعالی از سه گروه تعجب می‌کند ! 💠1- کسی که نماز می‌خواند و می‌داند مقابل چه خدایی ایستاده است، ولی در نماز حضور قلب ندارد و حواسش به نماز نیست. 🚩بزرگی می‌گفت : ما باید از نماز خواندنمان هم استغفار کنیم. 🔰عاصیان از گناه توبه کنند 🔰عارفان از عبادت استغفار [حکایت دوم ] 💠2- کسی که عمری است روزی خدا را می‌خورد و غصه روزی فردا را دارد 💠3- کسی که می‌خندد در حالی که نمی‌داند خدا از او راضی هست یا نه ! «وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مِنْ سَخَطِکَ وَ نَقِمَاتِکَ» خدایا یک کاری کن که از غضب تو اجتناب کنم ؛ و کاری نکنم که در ماه رمضان از من ناراضی باشی «وَ وَفِّقْنِی فِیهِ لِقِرَاءَةِ آیَاتِکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین» خدایا مرا موفق به خواندن قرآن کن ؛ در قرآن کریم و روایات مأثوره و سیره اهل‌بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) مطالب فراوانی در آثار، فواید و ثواب تلاوت قرآن و آداب آن ذکر شده است که به نمونه‌هایی از آن می‌پردازیم: قرآن می‌فرماید: فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ [سوره مزمل ـ آیه 20] هر چه می‌توانید قرآن تلاوت کنید. وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا [سوره مزمل ـ آیه 4] قرآن را آرام و شمرده و با دقت و تأمل بخوان. فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ [سوره نحل ـ آیه 98] هر گاه قرآن تلاوت کردی، پس از شیطان رانده شده به خداوند پناه ببر. ماه رمضان ماه قرآن است و باید قرآن خواند ؛ اگر کسی می‌خواهد زنگار دلش پاک بشود، باید موقع سحر قرآن بخواند. 🚩 ( صلی الله علیه و آله و سلم ): پنج چیز دل را صفا دهد و سختی قلب را برطرف کند: هم‌نشینی علما، دست به سر یتیم کشیدن، نیمه شب استغفار کردن، و کم خوابیدن شب و روزه] 💠پاک کردن زنگار دل از چند راه:💠 دل ما با گناه زنگ می‌زند برای پاک شدن زنگ دل چند کار را باید انجام داد یکی اینکه در سحرها قرآن بخوانیم [ارشاد القلوب-ترجمه رضایی ج 1 ص 191. 💠 رسول خدا فرمود که همانا این دل‌ها زنگار می‌گیرد همان طوری که آهن زنگار می‌گیرد و همانا جلای دل‌ها به خواندن قرآنست.] ؛ 💠دوم اینکه استغفار کنیم و 💠دیگر اینکه دست بر سر یتیم بکشیم و کمک و مددی به ایتام داشته باشیم . [«نصایح ص 219» ؛ آیت الله مشکینی ؛ ترجمه احمد جنتی 💠پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ): ♻️پنج چیز دل را صفا دهد و سختی قلب را برطرف کند: 🌸هم‌نشینی علما، 🌸دست به سر یتیم کشیدن، 🌸نیمه شب استغفار کردن، 🌸و کم خوابیدن شب و 🌸 روزه] https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 #داستانهای_قرانی 🔹#قسمت ۱۱۲🔹 🖊️ #ندای_جهانی 🖊️ قال یا ایها الناس انی رسول الل
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ۱۱۳ 🖊️نامه به مهر رسول اکرم(ص) که بر نگین آن، جمله: نقش شده بود، مهر شد و به وسیله عمر و بن امیه به دربار نجاشی ارسال گردید. عمرو خود را به دربار نجاشی رسانید و تقاضای ملاقات کرد. درباریان به او گفتند: از مراسم تشرف به حضور شاه این است که باید او را سجده کنی. وی نپذیرفت و اظهار داشت که: مطابق عقیده و آئین ما، سجده مخصوص ذات لایزال الهی است و برای کسی جز واو روا نیست و اگر در این کار مجاز بودیم، در درجه اول خود را سجده می کردیم. چون اصرار درباریان به جائی نرسید، او را به حضور شاه بردند. ولی با کمال آزادی و رشادت به حضور ملوکانه رسید و در همانجا نطق مختصری به این شرح ایراد کرد:  اعلیحضرتا ! مرا وظیفه ای است. باید انجام دهم و آنچه را مأمورم ابلاغ کنم. تو را نیز وظیفه ای است که سخنان مرا گوش کنی و به مطالب من توجه نمائی. تو از نظر عواطفی که نسبت به ما مسلمانان داشته و داری، در حقیقت از خود ما هستی و ما هم از نظر اعتماد و وثوقی که به تو داریم، در حقیقت از تو هستیم. زیرا گذشته نشان داده است که هر نیکی از تو انتظار داشته ایم، به آن رسیده ایم و در هر ناملایمی امید عنایت می برده ایم، از آن محفوظ مانده ایم و پیش از این هم سندی برای رسالت پیامبر خود نزد تو داریم. اینکه انجیل کتاب آسمانی شما، گواهی غیر قابل انکار و داوری حقیقت گو است که بر پیامبر ی شهادت می دهد و این فرصتی است برای تو که از این فضل الهی بهره ای برداری و از موقعیت استفاده کنی و در صورتیکه این دعوت حق را رد کنی، همانند یهودیانی خواهی بود که دعوت عیسی بن مریم را رد کردند. اسلام(ص) نه تنها تو بلکه سایر سلاطین وعموم مردم را به سوی حق دعوت کرده و فرستادگانش را به کشورهای جهان فرستاده است، ولی به تو چندان امیدوار است که به دیگران نیست و از تو چنان مطمئن است که از سایرین نه. زیرا نکوئی هائی که در گذشته به مهاجرین مسلمان کرده ای این امید را بوجود آورده است. 🖊️سخنان متین و عاقلانه عمرو که با کمال فصاحت ادا شد، اثری عظیم در حاضرین گذاشت. به طوری که سراسر مجلس را سکوت مطلق فراگرفت. وی پس از پایان سخنانش، به سوی پادشاه رفت تا نامه را تسلیم کند. شاه به احترام آن گرامی نامه از تخت پائین آمد، نامه را گرفت و بر سر روی خود کشید. آنگاه روی زمین نشست و فرمان داد فوراً نامه را به زبان حبشی ترجمه کردند. چون متن نامه را از نظر گذرانید.، نورانیت اسلام قلبش را احاطه کرد و اظهار داشت: اگر می توانستم بار سفر می بستم و به سوی (ص) می رفتم. سپس در خلوت عمروبن امیه را به حضور طلبید و گفت: من گواهی می دهم که پیامبر شما: همان پیغمبری است که و انتظار او را دارند و خبری که موسی بن عمران راجع به آمدن داده درست مانند بشارتی است که عیسی بن مریم راجع به آمدن پیغمبر داده است. بیانات تو روشن تر از خبر دادن عیسی نیست ولی یاران من در این کشور، انگشت شمارند. مهلتی ده افرادی فراهم سازم و دلهائی برای پذیرش این دعوت آسمانی نرم کنم. آنگاه پاسخ نامه رسول اکرم(ص) را نوشت: الرحمن الرحیم. الی محمد رسول الله من النجاشی. سلام علیک یا نبی اله و رحمة الله و برکاته. الذی لااله الا هوالذی هدانی للاسلام... در این نامه نجاشی نام (ص) را بر نام خود مقدم داشت و صریحاً اعلام نمود که اسلام پذیرفته و در سلک مسلمانان در آمده است. ضمناً فرزند خود (ارها) را نیز به حضور آن حضرت فرستاد و اعلام داشت که اگر پیغمبر اکرم(ص) دستور فرماید، خود در مدینه حضور رسول الله(ص) مشرف شود.  دو هیئت نیز از جانب نجاشی رهسپار مدینه شدند و مکاتبات دیگری نیز میان او و رسول الله(ص) جریان یافت و به هر حال نجاشی و جمعی از مردم حبشه به اسلام گرویدند. 🔹اولین نتیجه ای که آوردن برای کشور و ملت حبشه داشت، استقلال بود. زیرا پیش از آن مستعمره روم به شمار می آمد و همه ساله می بایست مبالغی باج بپردازند. ولی نجاشی پس از مسلمان شدن، حاضر نشد چیزی به روم بدهد و سوگند یاد کرد که به هیچ قیمت باج ندهد. این خبر به امپرطور روم رسید ولی اقدامی علیه نجاشی نکرد: برادرش گفت: آیا نجاشی را که بنده توست به حال خود وا می گذاری که خراج نپردازد و پیرو آئین دیگری شود؟ نجاشی مردی است که به مذهبی تمایل پیدا کرده و آن را برای خود اختبار نموده: من درباره او چه اقدامی کنم؟ به خدا سوگند اگر سلطنتم به خطر نمی افتاد: همان راهی که نجاشی رفته: من هم می رفتم. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔹 #داستانهای_قرانی 🔹 #قسمت ۱۲۰ 🗡⚔⚔ #جنگ_موته ⚔⚔🗡 من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوا الله ع
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🔹 🔹 📚 ۱۲۱ 📚 ⚔🗡⚔ ⚔🗡⚔ ♻️من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً (سوره احزاب: 23) ⚔️...دو سپاه در برابر هم موضع گرفتند و فرمانده نیروهای اسلام فرمان حمله داد و خود نیز بی باکانه بر صفوف دشمن تاخت. حملات وی چنان خیره کننده بود که برای دشمنان نیز موجب شگفت و حیرت گردید. صف ها را یکی از پس دیگری شکافت و پیش رفت. این پیشروی آنقدر ادامه یافت که وی در میان دریای لشکر دشمن ناپدید گشت. دست راست او قطع شد، پرچم اسلام را با دست چپش برافراشته داشت. دست چپش نیز قطع شد. پرچم را با بازوان خون چکان خود نگه داشت. حدود نوزده زخم بر بدنش وارد شده بود. خونریزی شدید و قطع شدن دستها او را از ادامه جنگ بازداشت. 🔹دشمنان بدن آن مرد فداکار و از خود گذشته را با نوک نیزه ها به هوا بالا بردند و بدین ترتیب بزرگ ترین درس شهامت و ثبات قدم را به جهانیان یاد داد. 🔹زید بن حارثه، فرمانده دوم، قدم جلو گذاشت و پرچم را به دست گرفت و حمله شدیدی آغاز کرد. در این حمله آنقدر جنگید که نیزه اش خورد شد و باز هم به جنگ ادامه داد، تا جام شهادت را با افتخار و سربلندی نوشید. 🔹فرمانده سوم، عبدالله بن رواحه نیز، به نوبه خود فداکاری و کوشش بسیار کرد تا به رسید. این سه نفر را (ص) به عنوان امیر لشکر تعیین فرموده بود و حالا باید خود مردم کسی را انتخاب کنند. از گوشه و کنار نظرها به خالدبن ولید که تازه مسلمان شده بود، متوجه گردید و او به عنوان فرمانده انتخابی، رهبری جنگ را به عهده گرفت. خالد مردی شجاع و جنگجو بود. فنون لشکرکشی و تاکتیک های نظامی را خوب می دانست. پیش از آنکه فرمان حمله بدهد، صفوف سربازان اسلام را به وضع خاصی منظم ساخت و دستور حمله داد. روزهای بعد هم روش های دیگری که از ابتکارات او بود در طرز تنظیم صف ها به کار می برد که دشمنان گمان می کردند، برای مسلمانان نیروهای تازه نفسی رسیده است و به این ترتیب توانست انتقام خون قربانیان موته را بگیرد و سپاه نیرومند روم را وادار به عقب نشینی کند. 🔹رومیان با تحمل خساراتی، از میدان گریختند و سربازان اسلام به تعقیب آنان پرداختند. ولی نتیجه این جنگ مجموعاً برای عموم مسلمانان رضایت بخش نبود. زیرا مسلمانان چندین قربانی باارزش داده بودند و پیروزی درخشانی هم که در سایر جنگ ها بدست می آوردند، کسب نکرده بودند. بدین جهت وقتی خالدبن ولید با سپاه اسلام به مدینه بازگشت و مورد استقبال پیغمبر اکرم(ص) و سایرین قرار گرفت، در قیافه مستقبلین ناراحتی و تأثر موج میزد. به طوری که رسماً خالد و سربازان را مورد تحقیر و ملامت قرار دادند و فریاد می زدند: ای سربازان فراری! از شهادت در راه خدا گریختند؟ و برخی پا را از این هم بالاتر گذاشتند و به صورت جنگجویان موته خاک می پاشیدند و اظهار انزجار می کردند. ابن ابی الحدید می گوید: هیچ سپاهی به اندازه سپاه مورد اهانت و تحقیر قرار نگرفت. حتی بعضی از سپاهیان موته وقتی به خانه خودشان رفتند، اهل خانه در به روی آنان نگشودند و اعتراض می کردند که تو چرا مانند دیگران کشته نشدی؟! کار اهانت به جائی رسید که بعضی از لشگریان خانه نشین شدند و بالاخره رسول اکرم(ص) از لشگریان حمایت کرد و به مردم فرمود: نه. آنها فراری نیستند. بلکه آنان جنگجویانی هستند که بر صفوف دشمن تاخته اند و به دین خدا خدمت کرده اند.  با اینکه نتیجه این جنگ از نظر مسلمین درخشان نبود، ولی در دل رومیان اثری عظیم باقی گذاشت. زیرا مقاومت سه هزار نفر در برابر صد هزار نفر و یا به قول برخی از مورخین در برابر سیصد هزار نفر جنگجوی رومی، یک امر غیر عادی بود و در عین حال موفق شدند دشمن را وادار به فرار و عقب نشینی نمایند. این موفقیت ها، این استقامت ها و این فداکاری ها ثمره ایمان راسخ مسلمین و نتیجه عنایات خداوند متعال بود که با عددی کمتر و تجهیزاتی ناچیزتر، دشمنانی قوی تر را از پای درمی آوردند. آری. 《کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله》 صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی🌴 🔹 #قسمت۱۲۳🔹 🔴 #فتح_مکه 🔴 #بسم_الله_الرحمن_الرحیم. اذا جاء نصر الله و
🌴 🌴 🔹 ۱۲۴🔹 🔴 🔴 بسم الله الرحمن الرحیم. اذا جاء نصرالله والفتح ورايت الناس يدخلون في دين الله افواجا... ⭕کنیزک که قاطعیت و خشم علی علیه السلام را دید دست برد و نامه را از لابلای گیسوان بافته خود بیرون آورد و تسلیم نمود.. نامه را حضور رسول الله(ص) آوردند. آن حضرت حاطب (نویسنده نامه) را احضار کرد و پرسید به چه منظور این نامه را نوشتی؟ گفت: یا رسول الله(ص) بخدا قسم سوء نیتی نداشته ام. از اسلام روگردان نشده ام. به کفار قریش هم علاقه ای ندارم. ولی چون زن و بچه های من در مکه هستند، خواستم خدمتی به قریش کرده باشم تا نسبت به عائله من خوش رفتار باشند. رسول اکرم(ص) عذر او را پذیرفت و از لغزش او درگذشت. در خلال چند روز، مسلمانان برای سفر آماده شدند و از مدینه خیمه بیرون زدند. بسیج یک سپاه دوازده هزار نفری، کار بی سرو صدائی نبود. ولی این اقدام چنان محرمانه صورت گرفت که کوچک ترین خبری به اطلاع مکیان نرسید. گرچه اگر هم مطلع می شدند، کاری از آنها ساخته نبود و نیروی مقاومت و مبارزه را به هیچ وجه نداشتند. سپاه اسلام در مرالظهران یک منزلی مکه فرود آمد و تا آن لحظه قریش و اهل مکه در بی خبری به سر می بردند. ولی سراسر مکه را اضطراب و تشویش فراگرفته بود. سران قریش از آینده خود بیمناک بودند و احساس می کردند که خطری در پیش دارند. اما احتمال نمی دادند که از طرف مدینه مورد حمله قرار بگیرند. شب بیستم ماه رمضان بود. ابوسفیان به همراهی دو تن از دوستانش قدم زنان و صحبت کنان از دروازه مکه بیرون آمدند. مسافت زیادی از مکه دور شدند. روی تپه ای بلند رسیدند و ناگهان در پشت تپه منظره ای دیدند که هر سه بر جای خشک شدند. سراسر بیابان را خیمه های سربازان پرکرده و در برابر هر خیمه آتشی افروخته شده و در آن تاریکی شب دورنمای آسمان پرستاره را پیدا کرده بود. ابوسفیان از رفیقش پرسید: چه خبر است و این سپاه از کجا است؟  رفیقش گفت: به گمان من طایفه خزاعه هستند و می خواهند به مکه شبیخون بزنند و انتقام بگیرند. ابوسفیان با تحقیر گفت: خزاعه؟ هرگز. این نیرو و این تجهیزات به طایفه قلیل و ذلیلی همچون خزاعه تعلق نخواهد داشت. در این موقع عباس بن که بر مرکب (ص) نشسته و در آن بیابان جستجو می کرد که کسی را پیدا کند و به اهل مکه پیغام دهد، بیایند و از (ص) امان بخواهند، به آنها برخورد و صدای ابوسفیان را شناخت. او را صدا زد. ابوسفیان نیز صدا عباس را تشخیص داد و به سوی او آمد.. با نگرانی پرسید: چه خبر است؟! عباس گفت: اینک رسول خدا(ص) است که با دوازده هزار مرد جنگی به سوی شما آمده است و شما را طاقت مقابله با آنها نیست. پرسید پس چه باید کرد؟ گفت بیا ردیف من سوار شو تا تو را به حضور پیغمبر ببرم و برایت امان بگیرم. ابوسفیان سوار شد و به اردوگاه اسلام آمد. که چشمش به او افتاد به واسطه سوابق عدواتی که با وی داشت، خواست خود را به رسول خدا(ص) برساند و اجازه کشتن او را بگیرد. ولی عباس پیش از او به عرض رسانید که من ابوسفیان را امان داده ام و مستدعی هستم که عنایت بفرمائید و امان مرا مورد قبول قرار دهید. رسول خدا به ابوسفیان فرمود: اسلام را بپذیر تا سالم بمانی. ابوسفیان گفت با لات وعزی که بت های محبوب و مورد احترام من هستند، چه کنم؟ عمر گفت:  اسلخ علیهما بر آنها کثافت بریز. ابوسفیان با لحنی اعتراض آمیز گفت: اف بر تو. چقدر بدزبان و زشتگوئی؟ چرا نمی گذاری با پسر عمویم صحبت کنم؟!  سرانجام، ابوسفیان شب را در خیمه عباس به سر برد و بامداد به حضور پیغمبر بار یافت و چاره ای جز قبول اسلام ندید. مسلمان شد و امان گرفت و به علاوه بنا بر تقاضای عباس، پیغمبر اکرم فرمود هر کس به خانه ابوسفیان پناه ببرد در امان خواهد بود. سپس رسول خدا(ص) دستور داد سپاه به جانب مکه حرکت کنند و ابوسفیان را در سر راه لشکر در محل تنگی قرار دهند که عظمت نیروی اسلام را خوب درک کند و دیگر خیال خرابکاری و آشوب طلبی در سر نپروراند. دسته جات مختلف سپاه اسلام از کنار ابوسفیان گذشتند و چشم او از دیدن آنهمه سرباز مسلح و تجهیزات جنگی خیره شده بود. پس از آن ابوسفیان خود را به مکه رسانید. قریش دیدند ابوسفیان سراسیمه می آید و از دور هم گرد و غبار سپاه، فضا را تیره و تار کرده است. از او پرسیدند: چه خبر؟  گفت: اینک محمد است که با سپاهی چون دریای بیکران فرا می رسد. دانسته باشید! هر کس به خانه من درآید در امان است و هر کس سلاح جنگ از خود دور کند، در امان است و هر کس به خانه خود برود و در ببندد در امان است و هر کس به مسجد الحرام پناهنده شود در امان است... صوفی 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 #داستانهای_قرانی🌹 🍃 #قسمت ۱۳۱🍃* *اعلام_بیزاری برائة من الله و رسوله الی الذین عا
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 🌹 🍃 ۱۳۲ 🍃 برائة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین. فسیحوا فی الارض اربعة اشهر و اعلموا انکم غیر معجزی الله و ان الله مخزی الکافرین (سوره برائت: 1) 🖍️ (ع) پس از گرفتن آیات برائت، به مکه وارد شد و در روز قربان در اجتماع عظیم مردم بر پا ایستاد و ندا داد: ای مردم! من فرستاده پیغمبر خدایم بسوی شما و سپس آیات برائت را قرائت فرمود و اضافه کرد که:  (1)پس از این سال هیچ مشرکی حق ندارند به خانه خدا قدم بگذارد. (2) هیچ مرد و زنی مجاز نیستند برهنه و بدون لباس به طواف خانه خدا اقدام کنند. (3) کسانی که با پیغمبر اسلام عهدی دارند و مدتی برای آن تعیین نشده، مدتش پایان همین چهار ماه است. (4) هم پیمانهائی که با رسول اکرم(ص) عهدی دارند و مدتی برای آن تعیین شده، مدت آن، همان مقدار تعیین شده است. تا آن تاریخ مشرکین، برای و حج، به خانه خدا می آمدند و در میان آنها مرسوم بود که اگر کسی به مکه داخل شود و در لباسهای خودش طواف کند، دیگر حق ندارد آن لباس ها را نزد خود نگهدارد و حتماً باید آنها را صدقه بدهد. بسیاری از مشرکین برای فراز از این مسأله، هنگام طواف لباس های خود را بیرون می کردند و لباسی به طور عاریه از کسی می گرفتند و پس از طواف به صاحبش رد می کردند و اگر لباس عاریتی به دست نمی آوردند. برهنه طواف می کردند. در همان سال زنی زیبا و خوش اندام، برای طواف وارد مکه شد. هر چه کوشش کرد لباسی به عنوان عاریت بدست نیاورد. بدو گفتند اگر در لباسهای خودت طواف کنی باید آنها را صدقه دهی. گفت: چطور صدقه دهم در حالیکه لباسی غیر از این ندارم؟! بدین جهت در مسجد الحرام سر تا پا برهنه شد و به طواف پرداخت. از گوشه و کنار چشمها به سوی او دوخته شد. و وی در حالیکه با دستهای خود ستر عورت نموده بود، طواف را انجام داد. این رسوم مفتضح و رسوا، و این اعمال زشت و ناروا، آن هم در خانه خدا موضوعی بود که می بایست برای همیشه از میان برداشته شود و آن مکان مقدس از این آلودگی ها تطهیر گردد. فرمانی که از جانب خدا و رسول، بوسیله امیرالمؤمنین علی(ع) ابلاغ شد، متضمن ممنوع شدن این رسوم و پایان دادن به خرابکاریها و آشوب طلبی های مشرکین بود. نکته ای که در این داستان نباید از نظر دور داشت، این است که رسول اکرم(ص) صریحاً فرمود که فرستادن علی(ع) و عزل ابوبکر، به دستور و فرمان حق تعالی انجام شده و علاوه بر آن، جمله:  لایودی عنک الا انت او رجل منک. بدون هیچ گونه قیدی ذکر شده و در هیچ یک از روایات شیعه و سنی، آن را مقید به اداء آیات برائت نکرده اند. بنابراین، هیچ دلیلی نداریم که این مطلب را مخصوص به اداء این رسالت نمائیم. بلکه مطابق اطلاق بیان (ص) که نقل از خداوند فرموده است: هیچ کس ادا نمی کند وظیفه پیغمبر را مگر خودش یا مردی از خاندانش و با انتخاب علی(ع) عملاً به مردم فهمانیده شد که مرد شایسته خاندان رسالت، بعد از پیغمبر اکرم(ص)، علی(ع) است و بس. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که: چرا از اول رسول اکرم(ص) این مأموریت را به علی نداد؟ او که مقام و شایستگی علی را می دانست؟!  آنچه می توان در جواب گفت اینست که: اگر این مأموریت از آغاز به علی سپرده شده بود، مانند صدها مأموریت دیگر، کسی به آن توجه نمی کرد و یک امر عادی تلقی می شد ولی با فرستادن ابی بکر و سپس عزل او و انتخاب علی(ع) برای انجام این رسالت و سخن جبرئیل: لا یودی عنک... در حقیقت یک سند انکارناپذیر است که خداوند متعال و رسول گرامی اسلام در اختیار حقیقت جویان عالم قرار داده اند تا صلاحیت و شایستگی هر یک از آن ها برای جانشینی پیامبر اسلام را بر اساس این سند و اسناد دیگری اکه در طول حیات رسول اکرم ارائه شده است، بشناسند و در انتخاب، دچار انحراف و لغزش نشوند. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 #داستانهای_قرانی 🖍️ #قسمت ۱۲۳ 🖍️ 📚📚 ⚔ جنگ تبوک ⚔ 📚📚 یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل
🖍️ ۱۳۴ 🖍️ ⚔ جنگ تبوک ⚔ یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیاة الدنیا من الاخرة فما متاع الحیاة الدنیا فی الاخرة الا قلیل (سوره توبه: 38) 🖍️این خطبه اثر عمیقی در مسلمانان گذاشت و جنب و جوشی عظیم در مدینه بوجود آمد. کمک های مالی فراوانی از طرف طبقات مختلف شد. یکی از مسلمانان مقداری نقره که برابر هزار دینار ارزش داشت، تسلیم کرد. عباس بن عبدالمطلب مبلغ قابل ملاحظه ای داد. عاصم بن وهب هفتاد بار شتر خرما داد. مردی تمام ثروت خود و مردی دیگر نصف ثروتش را تقدیم نمود. زنان مسلمان زر و زیورهای خود را برای تجهیز سپاه می بخشیدند. دست بندو گردن بند و خلخال و انگشترهای بسیاری در میان اموال جمع شده، دیده می شد که از طرف بانوان مسلمان اهدا شده بود. بدیهی است در وقتی که خطری کشور را تهدید می کند، بر عموم ملت مسلمان لازم است از خود گذشتگی و فداکاری نموده و در راه حفظ دین و وطن کوشش کنند و اگر از انفاق مقداری مال و ثروت، خودداری و در دفع دشمن اهمال نمایند، دیری نمی گذرد که مملکت بدست دشمن خواهد افتاد و ملت برده و بنده دیگران خواهد شد. با تمام مشکلاتی که این لشکرکشی در برداشت، مشکلی بزرگ تر و خطرناک تر در کار بود که و آن نقشه منافقین برای یک کودتا و از بین بردن آثار اسلام بود. کسانی که با آمدن اسلام، ریاستشان بر باد رفته و ناچار از تظاهر به اسلام شده بودند، اینک با مسافرت رسول اکرم(ص) و خالی ماندن مدینه تصمیم گرفتند از فرصت استفاده کنند و حکومت را در دست بگیرند. 🖍️گروهی از منافقین، با ابوعامر راهب نصرانی بیعت کردند و او را نامزد ریاست و حکومت نمودند و به همین منظور مسجد بنا نهادند که به مسجد ضرار معروف شد و برنامه کارشان این بود که پس از حرکت رسول اکرم(ص) تمام پیروان پیغمبر را که در مدینه مانده اند، بکشند و مدینه را غارت کنند و جمعی از آنها هم در رکاب پیغمبر باشند و در یک فرصت مناسب، شبانه در راه تبوک آن حضرت را به قتل برسانند و به این ترتیب کار را خاتمه دهند. نامه پرانی هائی نیز از طرف بعضی از منافقین صورت گرفته و به پادشاه دومة الجندل نوشته بودند که اگر به جانب مدینه بیائی، ما تو را یاری می کنیم و محمد را از بین می بریم. با توجه به فعالیت های پشت پرده، که وسیله منافقین انجام می شد و احتمال خطر کودتا در کار بود، ایجاب می کرد که رسول اکرم(ص) جانشینی برای خود تعیین کند و مدینه را به کف با کفایت کسی بسپارد که از جمیع جهات، مانند خود او باشد. کسی که از لحاظ شخصیت، قادر به حفظ شئون دینی و ملی باشد. از نظر تقوی و فضیلت و درستی و رموز کشورداری از همه برتر و بالاتر باشد به هیچ حزب و جمعیتی بستگی نداشته و به هیچ قیمت تطمیع شدنی نبوده و از تبلیغات و تهدیدات هراسان و بیمناک نگردد. پیغمبر اسلام(ص) در میان تمام مسلمانان که حدود سی هزار تن از آثار سربازان و افسران بودند و جمعی از آنها مردمان آزموده و با تجربه ای بشمار می آمدند. هیچیک را شایسته این جانشینی ندید، مگر امیرالمومنین(ع) را که به اتفاق شیعه و سنی او را صالح برای این مقام تشخیص داد و مدینه را به او سپرده و خود با قلبی مطمئن و خاطری آسوده، سپاه اسلام را بسوی جبهه جنگ رهبری فرمود. شاید سؤال شود که چرا رسول اکرم(ص) توطئه کنندگان را بازداشت و مجازات یا لااقل در زندان نیفکند؟! جواب این سؤال آن است که: بین روش پیامبران و سیاستمداران فرق بسیار است. درست است که از نظر یک سیاستمدار، قبل از شروع توطئه و جنایت باید همه شرکت کنندگان را کیفر داد. ولی از نظر یک رجل الهی و پیشوای آسمانی، هنوز جرمی اتفاق نیفتاده و جنایتی واقع نشده است و هیچ گونه مجوزی برای بازداشت، مجازات، تبعید و یا زندانی نمودن آنان وجود ندارد. علی(ع) در مدینه ماند و امور را در دست گرفت و به انجام وظایف محوله، مشغول شد. منافقین نقشه خود را نقش بر آب دیدند. زیرا همه، علی را می شناختند. شجاعتش، هوشیاریش، ثبات قدمش و سوابق درخشانش بر کسی پوشیده نبود. یأس و ناامیدی بر آنها سایه افکند و دانستند که با بودن علی در مدینه، هیچ کاری نمی توانند انجام دهند و به هر کاری دست بزنند. رسوائی و بدبختی به دنبال خواهد داشت. بدین جهت یک سلسله تبلیغات سیاسی آغاز کردند که شاید با این تبلیغات نتوانند علی را وادار کنند، مدینه را ترک گوید و به رسول اکرم(ص) بپیوندند. .. https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 🌹 📚 ۱۳۸📚 🌷 🌷 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم... (سوره آل عمران: 61) 📝باری، هیئت در حالیکه جامه های ابریشم گرانبها پوشیده بودند و انگشترهای طلا در دست داشتند، به وارد شدند و در مسجد به حضور (ص) آمدند. رسول خدا که آنان را با چنان وضعی دید، جواب سلامشان را نداد و اعتنائی به آنها نکرد. 📝نجرانیان، با آن لباس ها و وضع شاهانه آمده بودند که خود را در نظر مسلمانان بزرگ جلوه دهند. ولی بی اعتنائی رسول اکرم(ص) موجب شد که عموم مسلمین به آنان بی اعتنائی کنند و عملاً آنها را تادیب نموده، بفهمانند که شخصیت انسان، به لباس زیبا و انگشتر طلا نیست. سه روز، آن هیئت در مدینه سرگردان و بلاتکلیف بودند و بالاخره به راهنمائی امیرالمومنین (ع) وضع خود را تغییر دادند و لباس معمولی پوشیدند و زر و زیورها را از خود دور کردند و به حضور پیغمبر آمدند. رسول اکرم(ص) آنان را پذیرفت و به مذاکره پرداخت. نکته ای که در این مورد نباید از نظر دور داشت آن است که، نجرانیان مراسم دینی خود را در مسجد پیغمبر انجام می دادند و با اینکه بر مسلمانان ناگوار بود، رسول اکرم(ص) اجازه داد که آنها با کمال آزادی در مسجد، اعمال دینی خود را اجرا کنند و با این روش ثابت کرد که اسلام دین حریت و آزادی است و بیگانگان نیز می توانند به مجامع مسلمین بیایند و سخنان خدا را بشنوند و بسوی حق راهنمائی شوند. در آغاز مذاکرات، نجرانیان پرسیدند: ما را به چه دعوت می کنی؟ فرمود: شما را دعوت می کنم بسوی خدای یگانه که شریک و همتائی ندارد و اینکه من پیغمبر و فرستاده خدایم و اینکه عیسی بنده خدا و آفریده او است. گفتند: اگر واقعاً بنده خدا است و فرزند خدا نیست، پس پدر او کیست؟ رسول خدا به دستور وحی به آنها فرمود: شما درباره آدم چه عقیده ای دارید؟ آیا آدم بنده و مخلوق خدا بوده یا نه؟ گفتند: آری. فرمود: پدر او کیست؟ مسیحیان متحیر ماندند که چه بگویند. رسول اکرم(ص) این آیه را بر آنها خواند:  *ن مثل عیسی عند الله کمثل ادم خلقه من تراب (آل عمران:59) یعنی: همانا مثل خلقت عیسی (بدون پدر) مانند خلقت آدم است که (بدون پدر و مادر) خداوند او را از خاک آفرید و به اراده خود او را انسانی کامل قرار داد. مسیحیان نجران، بنای مجادله را گذاشتند و حاضر نشدند که بپذیرند عیسی، پسر خدا نیست و بنده خدا است و چون از بحث و استدلال نتیجه ای گرفته نشد، رسول اکرم(ص) آنان را به مباهله دعوت کرد، که طرفین در پیشگاه خداوند لب به نفرین بگشایند و هر کدام که بر حق نیستند و دروغ می گویند، به عذاب الهی گرفتار شوند. 📝هیئت نجران، این پیشنهاد را عادی تلقی کردند و قبول نمودند که با رسول خدا مباهله کنند. ولی پس از آن، به اهمیت مطلب پی بردند و از این کار سخت مضطرب و نگران شدند.. .. https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستانهای_قرانی 🌴 ♻️ #قسمت ۱۴۱♻️ 📍 #آخرین_سفرپیامبر(ص)📍 و اذن فی الناس بالحج یاتونک رجالاً و ع
🌴 🌴 ♻️ ۱۴۲♻️ 📍 (ص)📍 و اذن فی الناس بالحج یاتونک رجالاً و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق. (سوره حج:29) 📍 روز چهاردهم ، رسول اکرم(ص) را به قصد مدینه ترک گرفت و اکثر کسانی که با آن حضرت آمده بودند، در مراجعت نیز ملازم رکاب بودند و مطابق نقل مورخین شیعه و سنی متجاوز از یکصد و بیست هزار تن، پیغمبر اسلام را همراهی می کردند. روزها و شبها یکی پس از دیگری می گذشت و این کاروان بزرگ، منازل بین راه را پشت سر می گذاشت. 📍روز پنجشنبه هیجدهم ذیحجه، قافله به رسید. در آن سرزمین خشک و آن هوای گرم و سوزان، رسول اکرم(ص) ماموریت یافت. بزرگترین و حساس ترین مسائل اسلامی را به اطلاع مردم برساند؛ یعنی جانشین و خلیفه خود را تعیین و به مردم معرفی کند تا پس از وفات او، ملت اسلام بی سرپرست نباشند و به راه باطل نیفتند. اینک شرح جریان غدیر مطابق نقل نویسندگان بزرگ اهل سنت... : 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 📝 #داستانهای_قرانی 📝 💠 #قسمت ۱۴۳💠 📍#بخش_اول📍 ✅ #غدیر: ‌‌ ✅ 🌴پر ماجراترین روزها
📝 📝 💠 ۱۴۴ 💠 📍📍 ✅ : ‌‌ ✅ 🌴پر ماجراترین روزهای تاریخ اسلام🌴 بنابر نظر بزرگترین نویسندگان اهل سنت: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین. (سوره مائده: 67 ☀️روز بسیار گرمی بود. زیر سایه بانها، اذان ظهر گفته شد. نماز را به جماعت خواندند. گرمی هوا به حدی بود که ‌مردم، گوشه عبای خود را روی سر و گوشه دیگرش را زیر پای خود قرار داده بودند که از شدت حرارت کمی آسوده شوند. به پایان رسید و سپس رسول اکرم(ص) بر منبری که از جهاز شتران ترتیب داده شده بود، بالا رفت و در برابر آن اجتماع عظیم که همه، برای استماع بیانات او، سراپاگوش شده بودند، این را به صدای بلند ایراد کرد. (الحمد لله و نستعینه و نؤمن به، و نتوکل علیه، و نعوذ بالله من شرور انفسنا، و من سیئات اعمالنا، الذی لاهادی لمن ضل و لامضل لمن هدی و اشهد ان لا اله الا الله، و ان محمداً عبده و رسوله. اما بعد. ایها الناس قد نبانی اللطیف الخبیر انه...) یعنی: (حمد و سپاس مخصوص خداوند یکتا و بی همتا است. در تمام شؤون زندگی از ذات مقدسش مدد می خواهیم و به آن قادر نادیده ایمان داریم و در کارها بر او توکل می کنیم و از شروری که از جانب دشمن خانگی ( ) متوجه ما است به او پناه می بریم و از کارهای ناروای خویش، خود را در پناه لطف و عنایت او قرار می دهیم. خداوندی که هر که را به حال خود واگذارد و لطفش را از او بردارد، دیگر هدایت کننده ای نخواهد داشت و هر که را در پرتو نور هدایت خود قرار دهد، کسی قادر به گمراه ساختن او نخواهد بود. گواهی می دهم که خدائی جز ذات لایزال او نیست و محمد بنده و پیامبر اوست. اما بعد. با قرائنی که در دست است احتمال می رود اجل من برسد و دعوت حق را اجابت کنم و از میان شما بروم. نکته مهم آن است که من و شما در پیشگاه خداوند مسؤول خواهیم بود. شما چه می گوئید؟؟ 🌴مردم را گوشه و کنار گفتند: "شهادت می دهیم که تو ای رسول محترم، دستورات خدا را ابلاغ نمودی، مردم را پند و اندرز دادی و نهایت کوشش را در راه ارشاد بندگان خدا بکار بردی. خدایت جزای خیر دهد." فرمود: (آیا شهادت نمی دهید که خدائی جز خدای قادر متعال نیست و محمد بنده و رسول او است و بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت همه حق است و روز رستاخیز، خداوند مردگان را برای محاسبه برخواهد انگیخت؟!) گفتند: "به تمام این مطالب شهادت می دهیم." سپس فرمود: (ای مردم! در روز رستاخیز همه شما به حضور من خواهید آمد. اینک بنگرید که با دو و نفیسی که به شما می سپارم چه خواهید کرد!) یکی از میان جمعیت پرسید: آن دو چیستند؟ فرمود: امانت بزرگتر، کتاب آسمانی خداوند است که از یک سوی به ذات مقدس حق و از سوی دیگر با شما مرتبط است. این ارتباط و پیوند را حفظ کنید و از راهنمائی های آن استفاده نمائید تا گمراه نشوید. امانت دوم، عترت و اهلبیت منند. خداوند به من خبر داده که آن دو، از هم جداشدنی نیستند. بیدار باشید و هماهنگی خود را با آن دو، حفظ کنید تا به راه باطل نیفتید... .. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 🌹 📚 ۱۳۸📚 🌷 🌷 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم... (سوره آل عمران: 61) 📝باری، هیئت در حالیکه جامه های ابریشم گرانبها پوشیده بودند و انگشترهای طلا در دست داشتند، به وارد شدند و در مسجد به حضور (ص) آمدند. رسول خدا که آنان را با چنان وضعی دید، جواب سلامشان را نداد و اعتنائی به آنها نکرد. 📝نجرانیان، با آن لباس ها و وضع شاهانه آمده بودند که خود را در نظر مسلمانان بزرگ جلوه دهند. ولی بی اعتنائی رسول اکرم(ص) موجب شد که عموم مسلمین به آنان بی اعتنائی کنند و عملاً آنها را تادیب نموده، بفهمانند که شخصیت انسان، به لباس زیبا و انگشتر طلا نیست. سه روز، آن هیئت در مدینه سرگردان و بلاتکلیف بودند و بالاخره به راهنمائی امیرالمومنین (ع) وضع خود را تغییر دادند و لباس معمولی پوشیدند و زر و زیورها را از خود دور کردند و به حضور پیغمبر آمدند. رسول اکرم(ص) آنان را پذیرفت و به مذاکره پرداخت. نکته ای که در این مورد نباید از نظر دور داشت آن است که، نجرانیان مراسم دینی خود را در مسجد پیغمبر انجام می دادند و با اینکه بر مسلمانان ناگوار بود، رسول اکرم(ص) اجازه داد که آنها با کمال آزادی در مسجد، اعمال دینی خود را اجرا کنند و با این روش ثابت کرد که اسلام دین حریت و آزادی است و بیگانگان نیز می توانند به مجامع مسلمین بیایند و سخنان خدا را بشنوند و بسوی حق راهنمائی شوند. در آغاز مذاکرات، نجرانیان پرسیدند: ما را به چه دعوت می کنی؟ فرمود: شما را دعوت می کنم بسوی خدای یگانه که شریک و همتائی ندارد و اینکه من پیغمبر و فرستاده خدایم و اینکه عیسی بنده خدا و آفریده او است. گفتند: اگر واقعاً بنده خدا است و فرزند خدا نیست، پس پدر او کیست؟ رسول خدا به دستور وحی به آنها فرمود: شما درباره آدم چه عقیده ای دارید؟ آیا آدم بنده و مخلوق خدا بوده یا نه؟ گفتند: آری. فرمود: پدر او کیست؟ مسیحیان متحیر ماندند که چه بگویند. رسول اکرم(ص) این آیه را بر آنها خواند:  *ن مثل عیسی عند الله کمثل ادم خلقه من تراب (آل عمران:59) یعنی: همانا مثل خلقت عیسی (بدون پدر) مانند خلقت آدم است که (بدون پدر و مادر) خداوند او را از خاک آفرید و به اراده خود او را انسانی کامل قرار داد. مسیحیان نجران، بنای مجادله را گذاشتند و حاضر نشدند که بپذیرند عیسی، پسر خدا نیست و بنده خدا است و چون از بحث و استدلال نتیجه ای گرفته نشد، رسول اکرم(ص) آنان را به مباهله دعوت کرد، که طرفین در پیشگاه خداوند لب به نفرین بگشایند و هر کدام که بر حق نیستند و دروغ می گویند، به عذاب الهی گرفتار شوند. 📝هیئت نجران، این پیشنهاد را عادی تلقی کردند و قبول نمودند که با رسول خدا مباهله کنند. ولی پس از آن، به اهمیت مطلب پی بردند و از این کار سخت مضطرب و نگران شدند.. .. https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 🌹 📚 ۱۳۸📚 🌷 🌷 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم... (سوره آل عمران: 61) 📝باری، هیئت در حالیکه جامه های ابریشم گرانبها پوشیده بودند و انگشترهای طلا در دست داشتند، به وارد شدند و در مسجد به حضور (ص) آمدند. رسول خدا که آنان را با چنان وضعی دید، جواب سلامشان را نداد و اعتنائی به آنها نکرد. 📝نجرانیان، با آن لباس ها و وضع شاهانه آمده بودند که خود را در نظر مسلمانان بزرگ جلوه دهند. ولی بی اعتنائی رسول اکرم(ص) موجب شد که عموم مسلمین به آنان بی اعتنائی کنند و عملاً آنها را تادیب نموده، بفهمانند که شخصیت انسان، به لباس زیبا و انگشتر طلا نیست. سه روز، آن هیئت در مدینه سرگردان و بلاتکلیف بودند و بالاخره به راهنمائی امیرالمومنین (ع) وضع خود را تغییر دادند و لباس معمولی پوشیدند و زر و زیورها را از خود دور کردند و به حضور پیغمبر آمدند. رسول اکرم(ص) آنان را پذیرفت و به مذاکره پرداخت. نکته ای که در این مورد نباید از نظر دور داشت آن است که، نجرانیان مراسم دینی خود را در مسجد پیغمبر انجام می دادند و با اینکه بر مسلمانان ناگوار بود، رسول اکرم(ص) اجازه داد که آنها با کمال آزادی در مسجد، اعمال دینی خود را اجرا کنند و با این روش ثابت کرد که اسلام دین حریت و آزادی است و بیگانگان نیز می توانند به مجامع مسلمین بیایند و سخنان خدا را بشنوند و بسوی حق راهنمائی شوند. در آغاز مذاکرات، نجرانیان پرسیدند: ما را به چه دعوت می کنی؟ فرمود: شما را دعوت می کنم بسوی خدای یگانه که شریک و همتائی ندارد و اینکه من پیغمبر و فرستاده خدایم و اینکه عیسی بنده خدا و آفریده او است. گفتند: اگر واقعاً بنده خدا است و فرزند خدا نیست، پس پدر او کیست؟ رسول خدا به دستور وحی به آنها فرمود: شما درباره آدم چه عقیده ای دارید؟ آیا آدم بنده و مخلوق خدا بوده یا نه؟ گفتند: آری. فرمود: پدر او کیست؟ مسیحیان متحیر ماندند که چه بگویند. رسول اکرم(ص) این آیه را بر آنها خواند:  *ن مثل عیسی عند الله کمثل ادم خلقه من تراب (آل عمران:59) یعنی: همانا مثل خلقت عیسی (بدون پدر) مانند خلقت آدم است که (بدون پدر و مادر) خداوند او را از خاک آفرید و به اراده خود او را انسانی کامل قرار داد. مسیحیان نجران، بنای مجادله را گذاشتند و حاضر نشدند که بپذیرند عیسی، پسر خدا نیست و بنده خدا است و چون از بحث و استدلال نتیجه ای گرفته نشد، رسول اکرم(ص) آنان را به مباهله دعوت کرد، که طرفین در پیشگاه خداوند لب به نفرین بگشایند و هر کدام که بر حق نیستند و دروغ می گویند، به عذاب الهی گرفتار شوند. 📝هیئت نجران، این پیشنهاد را عادی تلقی کردند و قبول نمودند که با رسول خدا مباهله کنند. ولی پس از آن، به اهمیت مطلب پی بردند و از این کار سخت مضطرب و نگران شدند.. .. https://eitaa.com/m_rajabi57