eitaa logo
مِشْکات
99 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
مِشْکات
#داستانهای_قرانی 🖍️ #قسمت۱۳۶ 🖍️ ⚔ #جنگ_تبوک ⚔ #بخش_چهارم یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل
🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 🌹 📚 ۱۳۷📚 🌷 🌷 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم... (سوره آل عمران: 61) 🖍️بین و شهری بود که نجران نامیده می شد. اهالی شهر در آغاز بت پرست بودند و سپس به کیش یهود در آمدند و پس از مدتی، به ارشاد یکی از مسیحیان، دین را پذیرفتند. 📝 (پادشاه حمیر) که بود و میل داشت یهودیت را در همه جا آئین رسمی اعلام کند، به نجران حمله کرد و گروهی از مسیحیین آن را در شعله های سوزان آتش سوزانید.(43) با اینکه بسیاری از مسیحیان نابود شدند، ولی پس از زوال قدرت ذونواس، مجدداً مذهب مسیح رواج یافت و مردم به نصرانیت روآوردند. در نجران معبدی وجود داشت که در مقابل کعبه معظمه ساخته شده بود و جمعی از بزرگان و راهبان، در آن معبد به عبادت اشتغال داشتند. 📝مهمترین شخصیت های نجران سه نفر به نامهای: عاقب (عبدالمسیح) و ایهم (معروف به سید) و ابوحارثة بن علقمه که اولی فرماندار و حاکم نجران و دومی از محترمین و خدمت گذاران جامعه و سومی رهبر روحانی و اسقف نجران بشمار می آمد. رسول محترم اسلام(ص) به منظور دعوت نجرانیان به اسلام، نامه ای به اسقف آن شهر نوشت و مضمون نامه این بود:  الرحمن الرحیم. نامه ای است از محمد فرستاده خدا بسوی اسقف نجران. اگر اسلام را بپذیرید و در برابر سخن حق تسلیم باشید، من حمد خدا که معبود ابراهیم و اسحق و یعقوب است، بسوی شما می فرستم و پس از آن، شما را از ذلت پرستش مخلوق، به عزت پرستش خداوند دعوت می کنم و از ولایت و حکومت بندگان بسوی ولایت پروردگار جهان می خوانم. در صورتی که از پذیرفتن اسلام امتناع دارید، باید بر طبق مقررات، جزیه بپردازید و اگر از آن هم خودداری کنید. به شما اعلان جنگ می دهم. والسلام. 📝نامه توسط چهار نفر از اصحاب رسول خدا(ص) به فرستاده شد و وقتی اسقف، نامه را دریافت کرد و از مضمون آن مطلع شد، سخت مضطرب و نگران گردید و ترسی عظیم در دل او راه یافت. آنگاه برای بدست آوردن راه حل، چند تن از رجال و بزرگان را احضار کرد و مطلب را به آنان اطلاع داد و نظرشان را جویا شد. شرجیل که از مردان نامی نجران و به همین منظور احضار شده بود، اظهار داشت: تو خود می دانی که خداوند به ابراهیم خلیل وعده فرموده که از ذریه فرزندش اسماعیل، پیامبری برانگیزد. ولی در این مورد من صلاحیت اظهار نظر ندارم. اگر از کارهای اجتماعی و سیاسی بود، می توانستم نظر خود را بگویم. نفر دوم از احضار شدگان، مردی از بزرگان حمیر، به نام عبدالله بن شرحبیل بود. او نیز خود را شایسته اظهار نظر در این امر نبودت و رسالت ندید و گفت: من در مورد کارهای دنیوی و امور اجتماعی می توانم به شما کمک فکری کنم. ولی در این مسائل تخصصی ندارم. جبار بن فیض، سومین شخصیتی بود که برای مشورت احضار شد. او هم جوابی ماند دیگران داد و خود را لایق و صالح ندید که در این گونه امور دخالت کند. 📝بدیهی است که اسقف از نظر اطلاعات دینی، نیازمند به مشورت دیگران نبود و نگرانیش فقط از این نظر بود که مبادا به واسطه مسلمان شدن نجرانیها ریاست و حکومت او، دستخوش فنا و زوال شود. چون اسقف از مشاورین خود نتیجه ای نگرفت، صلاح در این دید که به آراء عمومی مراجعه کند و از همه مردم نظر بخواهد. عقیده اکثریت مردم بر این بود که هیئتی به مدینه اعزام شوند و درباره محمد تحقیقاتی نموده، گزارشی تهیه کنند. آنگاه تصمیم قطعی اتخاذ شود. 📝به دنبال این جریان، هیئتی مرکب از شصت نفر به سوی مدینه رهسپار شدند و در راس آنها حاکم نجران و اسقف نامبرده قرار داشتند. در بین راه مرکب اسقف پایش لغزید و او را بر زمین زد. برادر او که ملازم رکابش بود، سخنی جسارت آمیز به رسول محترم اسلام گفت.  اسقف با حال خشم بر برادرش لعنت فرستاد و گفت: چرا به بد می گوئی؟ او همان است که ما انتظار او را داریم. گفت: در صورتیکه چنین است، چرا او را تصدیق نمی کنی و مسلمان نمی شود؟! گفت: مسیحیان این همه مال و ثروت و خدم حشم به ما داده اند و مایل به مسلمانی نیستند. اگر ما پیرو اسلام شویم، تمام این مزایا را از دست خواهیم داد. این سخن در دل برادر اسقف اثر گذاشت و بالنتیجه پس از شرفیابی خدمت رسول اکرم(ص) مسلمان شد. .. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 🌹 📚 ۱۳۷📚 🌷 🌷 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم... (سوره آل عمران: 61) 🖍️بین و شهری بود که نجران نامیده می شد. اهالی شهر در آغاز بت پرست بودند و سپس به کیش یهود در آمدند و پس از مدتی، به ارشاد یکی از مسیحیان، دین را پذیرفتند. 📝 (پادشاه حمیر) که بود و میل داشت یهودیت را در همه جا آئین رسمی اعلام کند، به نجران حمله کرد و گروهی از مسیحیین آن را در شعله های سوزان آتش سوزانید.(43) با اینکه بسیاری از مسیحیان نابود شدند، ولی پس از زوال قدرت ذونواس، مجدداً مذهب مسیح رواج یافت و مردم به نصرانیت روآوردند. در نجران معبدی وجود داشت که در مقابل کعبه معظمه ساخته شده بود و جمعی از بزرگان و راهبان، در آن معبد به عبادت اشتغال داشتند. 📝مهمترین شخصیت های نجران سه نفر به نامهای: عاقب (عبدالمسیح) و ایهم (معروف به سید) و ابوحارثة بن علقمه که اولی فرماندار و حاکم نجران و دومی از محترمین و خدمت گذاران جامعه و سومی رهبر روحانی و اسقف نجران بشمار می آمد. رسول محترم اسلام(ص) به منظور دعوت نجرانیان به اسلام، نامه ای به اسقف آن شهر نوشت و مضمون نامه این بود:  الرحمن الرحیم. نامه ای است از محمد فرستاده خدا بسوی اسقف نجران. اگر اسلام را بپذیرید و در برابر سخن حق تسلیم باشید، من حمد خدا که معبود ابراهیم و اسحق و یعقوب است، بسوی شما می فرستم و پس از آن، شما را از ذلت پرستش مخلوق، به عزت پرستش خداوند دعوت می کنم و از ولایت و حکومت بندگان بسوی ولایت پروردگار جهان می خوانم. در صورتی که از پذیرفتن اسلام امتناع دارید، باید بر طبق مقررات، جزیه بپردازید و اگر از آن هم خودداری کنید. به شما اعلان جنگ می دهم. والسلام. 📝نامه توسط چهار نفر از اصحاب رسول خدا(ص) به فرستاده شد و وقتی اسقف، نامه را دریافت کرد و از مضمون آن مطلع شد، سخت مضطرب و نگران گردید و ترسی عظیم در دل او راه یافت. آنگاه برای بدست آوردن راه حل، چند تن از رجال و بزرگان را احضار کرد و مطلب را به آنان اطلاع داد و نظرشان را جویا شد. شرجیل که از مردان نامی نجران و به همین منظور احضار شده بود، اظهار داشت: تو خود می دانی که خداوند به ابراهیم خلیل وعده فرموده که از ذریه فرزندش اسماعیل، پیامبری برانگیزد. ولی در این مورد من صلاحیت اظهار نظر ندارم. اگر از کارهای اجتماعی و سیاسی بود، می توانستم نظر خود را بگویم. نفر دوم از احضار شدگان، مردی از بزرگان حمیر، به نام عبدالله بن شرحبیل بود. او نیز خود را شایسته اظهار نظر در این امر نبودت و رسالت ندید و گفت: من در مورد کارهای دنیوی و امور اجتماعی می توانم به شما کمک فکری کنم. ولی در این مسائل تخصصی ندارم. جبار بن فیض، سومین شخصیتی بود که برای مشورت احضار شد. او هم جوابی ماند دیگران داد و خود را لایق و صالح ندید که در این گونه امور دخالت کند. 📝بدیهی است که اسقف از نظر اطلاعات دینی، نیازمند به مشورت دیگران نبود و نگرانیش فقط از این نظر بود که مبادا به واسطه مسلمان شدن نجرانیها ریاست و حکومت او، دستخوش فنا و زوال شود. چون اسقف از مشاورین خود نتیجه ای نگرفت، صلاح در این دید که به آراء عمومی مراجعه کند و از همه مردم نظر بخواهد. عقیده اکثریت مردم بر این بود که هیئتی به مدینه اعزام شوند و درباره محمد تحقیقاتی نموده، گزارشی تهیه کنند. آنگاه تصمیم قطعی اتخاذ شود. 📝به دنبال این جریان، هیئتی مرکب از شصت نفر به سوی مدینه رهسپار شدند و در راس آنها حاکم نجران و اسقف نامبرده قرار داشتند. در بین راه مرکب اسقف پایش لغزید و او را بر زمین زد. برادر او که ملازم رکابش بود، سخنی جسارت آمیز به رسول محترم اسلام گفت.  اسقف با حال خشم بر برادرش لعنت فرستاد و گفت: چرا به بد می گوئی؟ او همان است که ما انتظار او را داریم. گفت: در صورتیکه چنین است، چرا او را تصدیق نمی کنی و مسلمان نمی شود؟! گفت: مسیحیان این همه مال و ثروت و خدم حشم به ما داده اند و مایل به مسلمانی نیستند. اگر ما پیرو اسلام شویم، تمام این مزایا را از دست خواهیم داد. این سخن در دل برادر اسقف اثر گذاشت و بالنتیجه پس از شرفیابی خدمت رسول اکرم(ص) مسلمان شد. .. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57
🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 🌹 📚 ۱۳۷📚 🌷 🌷 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم... (سوره آل عمران: 61) 🖍️بین و شهری بود که نجران نامیده می شد. اهالی شهر در آغاز بت پرست بودند و سپس به کیش یهود در آمدند و پس از مدتی، به ارشاد یکی از مسیحیان، دین را پذیرفتند. 📝 (پادشاه حمیر) که بود و میل داشت یهودیت را در همه جا آئین رسمی اعلام کند، به نجران حمله کرد و گروهی از مسیحیین آن را در شعله های سوزان آتش سوزانید.(43) با اینکه بسیاری از مسیحیان نابود شدند، ولی پس از زوال قدرت ذونواس، مجدداً مذهب مسیح رواج یافت و مردم به نصرانیت روآوردند. در نجران معبدی وجود داشت که در مقابل کعبه معظمه ساخته شده بود و جمعی از بزرگان و راهبان، در آن معبد به عبادت اشتغال داشتند. 📝مهمترین شخصیت های نجران سه نفر به نامهای: عاقب (عبدالمسیح) و ایهم (معروف به سید) و ابوحارثة بن علقمه که اولی فرماندار و حاکم نجران و دومی از محترمین و خدمت گذاران جامعه و سومی رهبر روحانی و اسقف نجران بشمار می آمد. رسول محترم اسلام(ص) به منظور دعوت نجرانیان به اسلام، نامه ای به اسقف آن شهر نوشت و مضمون نامه این بود:  الرحمن الرحیم. نامه ای است از محمد فرستاده خدا بسوی اسقف نجران. اگر اسلام را بپذیرید و در برابر سخن حق تسلیم باشید، من حمد خدا که معبود ابراهیم و اسحق و یعقوب است، بسوی شما می فرستم و پس از آن، شما را از ذلت پرستش مخلوق، به عزت پرستش خداوند دعوت می کنم و از ولایت و حکومت بندگان بسوی ولایت پروردگار جهان می خوانم. در صورتی که از پذیرفتن اسلام امتناع دارید، باید بر طبق مقررات، جزیه بپردازید و اگر از آن هم خودداری کنید. به شما اعلان جنگ می دهم. والسلام. 📝نامه توسط چهار نفر از اصحاب رسول خدا(ص) به فرستاده شد و وقتی اسقف، نامه را دریافت کرد و از مضمون آن مطلع شد، سخت مضطرب و نگران گردید و ترسی عظیم در دل او راه یافت. آنگاه برای بدست آوردن راه حل، چند تن از رجال و بزرگان را احضار کرد و مطلب را به آنان اطلاع داد و نظرشان را جویا شد. شرجیل که از مردان نامی نجران و به همین منظور احضار شده بود، اظهار داشت: تو خود می دانی که خداوند به ابراهیم خلیل وعده فرموده که از ذریه فرزندش اسماعیل، پیامبری برانگیزد. ولی در این مورد من صلاحیت اظهار نظر ندارم. اگر از کارهای اجتماعی و سیاسی بود، می توانستم نظر خود را بگویم. نفر دوم از احضار شدگان، مردی از بزرگان حمیر، به نام عبدالله بن شرحبیل بود. او نیز خود را شایسته اظهار نظر در این امر نبودت و رسالت ندید و گفت: من در مورد کارهای دنیوی و امور اجتماعی می توانم به شما کمک فکری کنم. ولی در این مسائل تخصصی ندارم. جبار بن فیض، سومین شخصیتی بود که برای مشورت احضار شد. او هم جوابی ماند دیگران داد و خود را لایق و صالح ندید که در این گونه امور دخالت کند. 📝بدیهی است که اسقف از نظر اطلاعات دینی، نیازمند به مشورت دیگران نبود و نگرانیش فقط از این نظر بود که مبادا به واسطه مسلمان شدن نجرانیها ریاست و حکومت او، دستخوش فنا و زوال شود. چون اسقف از مشاورین خود نتیجه ای نگرفت، صلاح در این دید که به آراء عمومی مراجعه کند و از همه مردم نظر بخواهد. عقیده اکثریت مردم بر این بود که هیئتی به مدینه اعزام شوند و درباره محمد تحقیقاتی نموده، گزارشی تهیه کنند. آنگاه تصمیم قطعی اتخاذ شود. 📝به دنبال این جریان، هیئتی مرکب از شصت نفر به سوی مدینه رهسپار شدند و در راس آنها حاکم نجران و اسقف نامبرده قرار داشتند. در بین راه مرکب اسقف پایش لغزید و او را بر زمین زد. برادر او که ملازم رکابش بود، سخنی جسارت آمیز به رسول محترم اسلام گفت.  اسقف با حال خشم بر برادرش لعنت فرستاد و گفت: چرا به بد می گوئی؟ او همان است که ما انتظار او را داریم. گفت: در صورتیکه چنین است، چرا او را تصدیق نمی کنی و مسلمان نمی شود؟! گفت: مسیحیان این همه مال و ثروت و خدم حشم به ما داده اند و مایل به مسلمانی نیستند. اگر ما پیرو اسلام شویم، تمام این مزایا را از دست خواهیم داد. این سخن در دل برادر اسقف اثر گذاشت و بالنتیجه پس از شرفیابی خدمت رسول اکرم(ص) مسلمان شد. .. صوفی https://eitaa.com/m_rajabi57