eitaa logo
ما و او ( احسان عبادی )
40.7هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
469 فایل
کانال دوم👈 @marefatemahdavi ✍️ احسان عبادی/طلبه درس خارج/ارشد ادیان و عرفان/دانشجوی دکتری قرآن و حدیث/از اساتیدمهدویت 🖥تبلیغات @sina_bavelayatali 📌ادمین سوالات @hovalsharid 📞تلفن: 09387543716 انتشارمطالب باهرنامی مشکلی ندارد✅
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 3 🔰 چقدر این غزل حافظ شیراز ، انسان را یاد امام عصر(عج) می اندازد . آیا به راستی خودش هنگام سرون این اشعار ، امام غائب را در نظر داشت؟؟؟ 🌺 ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی زین دایره مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی 🌺 @ma_va_o
4 🔰 حکایتی از ✳️ پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ، پادشاه را دشنام دادن گرفت و بد گفتن، که گفته‌اند هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید. وقت ضرورت چو نماند گریز دست بگیرد سر شمشیر تیز پادشاه پرسید چه می‌گوید؟ یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند همی‌ گوید: وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ. پادشاه را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت. وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این پادشاه را دشنام داد و ناسزا گفت. پادشاه روی از این سخن در هم آورد و گفت: آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی. و خردمندان گفته‌اند: دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه‌انگیز. @ma_va_o
5 حکایتی از 🔰 ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوبروی، باری پدر به کراهت و استحقار در او نظر می‌کرد، پسر به فراست و استبصار به جای آورد و گفت: ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند. نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر. آن شنیدی که لاغری دانا گفت باری به ابلهی فربه اسب تازی و گر ضعیف بود همچنان از طویله‌ای خر به پدر بخندید و ارکان دولت بپسندیدند و برادران به جان برنجیدند. تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد هر پیسه گمان مبر نهالی باشد که پلنگ خفته باشد شنیدم که ملک را در آن قرب دشمنی صعب روی نمود چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند اول کسی که به میدان در آمد این پسر بود گفت آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری کانکه جنگ آرد به خون خویش بازی می‌کند روز میدان و آن که بگریزد به خون لشکری این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت چون پیش پدر آمد زمین خدمت ببوسید و گفت ای که شخص منت حقیر نمود تا درشتی هنر نپنداری اسب لاغر میان به کار آید روز میدان نه گاو پرواری آورده‌اند که سپاه دشمن بسیار بود و اینان اندک جماعتی آهنگ گریز کردند پسر نعره زد و گفت ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید سواران را بگفتن او تهور زیادت گشت و به یک بار حمله آوردند شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد. برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند خواهر از غرفه بدید دریچه بر هم زد پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت محالست که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند کس نیاید به زیر سایه بوم ور همای از جهان شود معدوم پدر را از این حال آگهی دادند برادرانش را بخواند و گوشمالی به واجب بداد پس هر یکی را از اطراف بلاد حصه معین کرد تا فتنه بنشست و نزاع برخاست که ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. نیم نانی گر خورد مرد خدا بذل درویشان کند نیمی دگر ملک اقلیمی بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیمی دگر 👈 عجیب داستان های حکمت آمیزی دارد این گلستان و بوستان سعدی، نمی دانم چه دست های در مدرسه و دانشگاه و حوزه در کار است تا حتی یک دهم این کتابها هم در طول دوره تحصیلی خوانده نشود!!! با چشم خود دیدم و شما هم دیده اید افرادی را که تحصیلات عالی دارند اما حتی توان نوشتن یک نامه اداری ساده هم ندارند و حتی غلط های املایی زیادی دارند همه اینها از دردهای ادبیات نخواندن است @ma_va_o
✳️ گر می نخوری طعنه مزن مستانرا / بنیاد مکن تو حیله و دستانرا تو غره بدان مشو که می مینخوری / صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا 📕 رباعیات خیام 👌 بله ، جالب گفت ، درست گفت ،دقیق گفت، گاهی یک شرابخور را سرزنش می کنیم و به خود مغرور می شویم که شکر خدا که شراب خور نیستیم ! اما حواسمان نیست که صد کار دیگر می کنیم که شراب خوردن در مقابل آن کوچک است! چقدر گاهی نصیحت کردن با شعر ، زیباست... @ma_va_o
💠 زاهدی مهمان پادشاه شد، چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند. ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کاین ره که تو می روی به ترکستان است چون به مقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت گفت: ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که بکار آید. گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که بکار آید. 👈 این قدر این داستان زیبا هست که ارزش بارها و بارها و بارها خواندن را دارد ، نکند فردای قیامت هم به ما بگویند که نمازی نخواندی که به کار آید... @ma_va_o
🔰 ❇️ درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد حجاج یوسف را خبر کردند بخواندش و گفت دعای خیری بر من کن. گفت خدایا جانش بستان گفت از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را 🌀 ای زبردست زیردست آزار / گرم تا کی بماند این بازار به چه کار آیدت جهانداری / مردنت به که مردم آزاری 📚 گلستان سعدی ( فصل سیرت پادشاهان ) @ma_va_o
💾 مطالب کانال (لیست اول)👇👇 (س) ؟ ای (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) 🆔 @MA_VA_O
🔰 ✳️ ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوبروی، باری پدر به کراهت و استحقار در او نظر می‌کرد، پسر به فراست و استبصار به جای آورد و گفت: ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند. نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر. آن شنیدی که لاغری دانا گفت باری به ابلهی فربه اسب تازی و گر ضعیف بود همچنان از طویله‌ای خر به 👌 پدر بخندید و ارکان دولت بپسندیدند و برادران به جان برنجیدند. تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد هر بیشه گمان مبر نهالی باشد که پلنگ خفته باشد 👈 شنیدم که ملک را در آن قرب دشمنی صعب روی نمود چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند اول کسی که به میدان در آمد این پسر بود گفت آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری کانکه جنگ آرد به خون خویش بازی می‌کند روز میدان و آن که بگریزد به خون لشکری این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت چون پیش پدر آمد زمین خدمت ببوسید و گفت اسب لاغر میان به کار آید روز میدان نه گاو پرواری ⬅️ آورده‌اند که سپاه دشمن بسیار بود و اینان اندک جماعتی آهنگ گریز کردند پسر نعره زد و گفت ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید سواران را بگفتن او تهور زیادت گشت و به یک بار حمله آوردند شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد. برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند خواهر از غرفه بدید دریچه بر هم زد پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت محالست که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند 👈پدر را از این حال آگهی دادند برادرانش را بخواند و گوشمالی به واجب بداد پس هر یکی را از اطراف بلاد حصه معین کرد تا فتنه بنشست و نزاع برخاست که ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. نیم نانی گر خورد مرد خدا بذل درویشان کند نیمی دگر ملک اقلیمی بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیمی دگر 👌 چقدر زیبا ، چقدر پند آموز ، چقدر پر عبرت... 📚 گلستان سعدی ( فصل سیرت پادشاهان ) @ma_va_o
💠 حکایتی زیبا از برتری علم بر مال در گلستان سعدی 🔰 حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر (مال ) در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند. 👈سخت است پس از جاه تحکم بردن / خو کرده به ناز جور مردم بردن⁧ وقتی افتاد فتنه‌ای در شام / هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند روستازادگان دانشمند / به وزیری پادشا رفتند پسران وزیر ناقص عقل / به گدایی به روستا رفتند ✅ آری ،وقتی فتنه ای به پا شد و همه چیز دگرگون شد و همه چیز بر مدار خودش قرار گرفت، روستا زادگانی که اهل علم بودند ، به مقام وزیری پادشاه رسیدند، اما فرزندان وزیر که فقط مال داشتند و بهره ای از علم نداشتند ، برای گدایی نزد اهل روستا رفتند ! ◀️ چقدر زیبا در این کتابهای شعرای قدیم، ارزش علم را به دیگران می آموختند ، بی خود نبود که در مکتب های قدیم و مدارس علمی قدیم چه دانشگاهی چه حوزوی ، کتاب گلستان سعدی و کلیله و دمنه که پر از حکمت و عبرت است را می خواندند تا شیفته و عاشق علم شوند 👈👈 خدا ان شالله به مسئولین تدوین کتب درسی مدارس و دانشگاه و حوزه ، درایت و کفایت بدهد تا این مباحث مهم را در کتب درسی جای دهند به نظر شما اگر از دوران ابتدایی ، معلمانی قوی باشند تا چنین داستان های حکمت آمیزی را به بچه ها یاد دهند، آیا دانش آموزان ما عاشق علم نمی شوند؟ @ma_va_o
🔰 یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بر کنند و از ده به در کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بر دارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت: جامهٔ خود می‌خواهم اگر انعام فرمایی. امیدوار بود آدمى به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان سالار دزدان را بر او رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی بر او مزید کرد و درمی چند. / باب فواید خاموشی 🔰انقلابی باید قوی شود🔰 http://eitaa.com/joinchat/4235001869C41c082b340