eitaa logo
مادر خوب | مدرسه مادری
124.8هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
6.2هزار ویدیو
221 فایل
❤️به کانال #مادر_خوب خوش آمدی❤️ اینجا دور هم جمع شدیم تا در مسیر شیرین و پر چالش مادری، تنها نباشیم🤝 💌پاسخگو @admin_madarekhoob https://eitaayar.ir/anonymous/bD3q.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🧐 هوش_هیجانی فرزندانمان را تقویت کنیم ؟ می‌خوام در مورد موضوعی صحبت کنم که سوال خیلی از والدین گرامی هست 👇 ❓چکار کنیم که EQ یا همان فرزندانمان تقویت شود؟؟ 🔰 مسائل را از کودکان بنگریم یعنی وارد دنیای کودکتان شوید و با آن‌ها کنید هنگامی‌که شما به احساسات فرزندانتان با همدلی پاسخ می‌دهید، آن‌ها نیز پاسخ مناسب به این موقعیت‌ها را یاد می‌گیرند. 🔰 اجازه دهید کودکتان احساساتش را ابراز کند بدون اینکه او را یا قضاوت کنید، بدون اینکه احساساتش را انکار کنید در غیر این صورت، کودک احساس می‌کند که برخی از احساسات مناسب نیستند و آن‌ها را سرکوب خواهد کرد. 🔰به احساسات کودکان اهمیت دهیم وقتی کودک در حال بیان احساسات خود است، کاملاً خود را به او کنید. 🔰روی تجربه‌های احساسی کودکان نام‌گذاری انجام دهیم. درباره احساسات مختلف و معانی آن‌ها در خانه صحبت کنید تا فرزندتان یاد بگیرد 🔰شکل درست بروز احساسات را به او نشان دهیم. در موقعیت‌های احساسی خاص، مانند وقتی‌که خودتان ترسیده‌اید، سعی کنید به‌جای مخفی کردن احساس خود، راه صحیح برخورد با آن را به کودک خود یاد دهید. ❌به او یاد دهید که همه احساسات قابل‌قبول هستند اما همه رفتارها قابل‌قبول نیستند ❌ 🔰 توانایی را در کودکتان تقویت کنید از روش بازی و مشورت میتوانید این کار را انجام دهید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1081803223Cc60a0cb30a
🤔 حل مسئله نوجوانی با خانواده 💠خیلی چیزها به راهنما و نقشه راه نیاز دارد؛ مثلا عاطفه و . 🔹یکی از گامهای این راهنما؛ کمک برای و حد تعیین کردن است که زیر مجموعه آن پنج مرحله تعیین شده است. 🧡 @maadar_khoob
اسم قصه :"نیکو و سارا و تصمیم بزرگ" 🍓گروه سنی : ۴ تا ۸سال 🪴آنچه بچه ها در این قصه می آموزند: 💠قصه‌ی "نیکو و سارا و تصمیم بزرگ" 👭روزی روزگاری، در دهکده‌ای کوچک و سبز، دو دوست به اسم نیکو و سارا زندگی می‌کردند. اون‌ها هر روز با هم بازی می‌کردند، از درخت هایی که کاشته بودن نگهداری می کردن ، توی رودخونه با هم به ماهی ها غذا میدادن و برای هم نقاشی می‌کشیدند. 🏫یه روز که مثل همیشه رفته بودن به مدرسه معلمشون بهشون گفت: 👩🏻‍🏫"فردا قراره مسابقه‌ی ساخت کاردستی با وسایل دور ریختنی داشته باشیم. هر کسی می‌تونه هر چی دوست داره بسازه." وقتی مدرسه تموم شد، سارا هیجان‌زده گفت: "نیکو! بیا با هم یه قلعه‌ی بزرگ بسازیم! تو همیشه فکر هات مثل مال من خوب نیست، پس من می‌گم چی بسازیم و تو کمکم کن." نیکو یه کم ناراحت شد. همیشه سارا تصمیم می‌گرفت و نیکو فقط کمک می‌کرد. اما اون شب، نیکو توی رختخواب فکر کرد: "منم فکر های خوبی دارم... شاید این‌بار باید خودم تصمیم بگیرم چی بسازم." 🏰فردا صبح، وقتی سارا دوباره از قلعه حرف زد، نیکو گفت: "سارا، من تصمیم گرفتم یه چیز دیگه بسازم. یه قایق کوچیک با بادبان‌های رنگی."⛵ سارا جا خورد، ولی گفت: "اما ما همیشه با هم کار می‌کردیم!" نیکو لبخند زد و گفت: "درسته، اما منم دوست دارم فکر های خودمو انجام بدم ، اگه خواستی، تو هم می‌تونی ایده‌ خودتو بسازی!" سارا کمی فکر کرد. بعد لبخند زد و گفت: "باشه! منم می‌خوام یه مزرعه‌ی کوچولو با بطری‌های پلاستیکی بسازم. ببینیم آخرش چی می‌شه!"🚜👩 🧡 @maadar_khoob