ساعت دو نیمه شب چند روز مانده به اربعین بود. تنها توی کوچه پس کوچه های کربلا سمت حرم روانه بودم. موکبی ساده در میانه کوچه ای دراز و تنگ میز گذاشته و نصف شبی نان تازه می پخت. بوی گرم و رقصان نان دوید و زودتر بغلم کرد و سنگینی اش را انداخت روی سلولهای احساس گرسنگی ام. تا یک لحظه پیشش گرسنه نبودم. مگر هر شب آن موقع چیزی می خوردم؟
آن که پشت ساروج خمیر نیمه جامدی را با دست های نسوزش پهن می کرد، دشداشه سیاه پوشیده بود و موهای فرفری اش تا شانه هایش می رسیدند و سبیل کلفتی داشت. شبیه لوتی های تیپیکال توی فیلمفارسی های قدیم. چند تا مرد دشداشه پوش هم لابد مثل من عابر بودند که ایستاده بودند به گرفتن نان. اما طوری تمام طول میز را پوشش داده بودند که جایی برای ایستادن من نبود. رو به روی موکب توی همان کوچه تنگ چند مرد دیگر نشسته بودند روی صندلی های پلاستیکی. فقط چند قدم فرصت داشتم تا تصمیم گیری. بایستم بین مردهای این طرف و آن طرف کوچه و منتظر نان بمانم یا رد شوم و بی خیال این بوی مسحور کننده و گیرنده های احساس گرسنگی در مغز رگ به رگ شده ام بشوم. خیلی زود رسیدم به میز و بگویم یک لحظه، یک ثانیه یا حتی کمتر از آن، پا کند کردم و رد شدم.
انگار که پشت سرم هم چشم داشته باشم (که مادر ها دارند) دیدم که مرد خسته و چهارشانه ای به سختی ولی عجله خودش را از روی صندلی بلند کرد. حتی انگار از لخ لخ دمپایی هایش فهمیدم که از صبح روی پا بوده و صبحانه و ناهار و شام و میان وعده داده دست زائرها. آمد دنبالم. صدا زد "زائر؟" برگشتم. اشاره کرد بایستم. ایستادم. رفت سر میز و نان تازه را خودش از روی ساروج کند و به مرد دیگر پشت صحنه چیزی گفت و او یک کفگیر از محتوای تابه روی اجاقی که پشت تر بود و ندیده بودمش ریخت توی ظرفی و گذاشت لای نان و آورد و با احترام دراز کرد سمتم. "تفضلی." چشم هایش را به زمین دوخته بود. با خوشحالی لقمه را
گرفتم و شکرا گفتم و به راهم ادامه دادم. همان طور که گوشه نان را بلند می کردم و بخار نیمروی گرم را نگاه می کردم که چه طور می رقصید و خودش را با بخاری که از نان داغ بلند می شد، یکی می کرد، به زیبایی های پس از ظهور فکر کردم.
اینکه یک روزی بالاخره در همه جای دنیا، مثلا خیابان های سیاه نشین بوینس آیرس، محله های مهاجرخیز ونکوور، حاشیه شهرهای لس انجلس و دهلی و کوالالامپور و دوشنبه و پاریس و آمستردام و شانگهای و سیدنی، زنان آزاد و ارزشمند خواهند شد. طوری که بتوانند نیمه شبی توی کوچه ای تنگ و دراز در کشوری غریب از بین مردانی دو برابر هیکل خودشان با احساس امنیت تمام عبور کنند و مردها حواسشان نه به جسم او و خواسته های خودشان که به شخصیت او و خواسته های روحی اش باشد، که نکند دلش نان خواسته باشد، نکند خجالت کشیده باشد بایستد، نکند اگر توی صورتش نگاه کنم راحت نباشد، و بعد صدایش کنند و او بی احساس ترس، بی آنکه قلبش توی دهانش بکوبد، بایستد و برگردد و لقمه ای نان و نیمرو از دست یکی شان بگیرد و تشکر کند و برود!
#زن_زندگی_آزادی
#سبک_زندگی_اربعینی
#زندگی_پس_از_ظهور
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://ble.ir/dimzan
چرا گفته شده است که تربیت با خشم ممکن نیست؟
لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ
امیرالمؤمنین علی علیه السلام
👇👇👇👇
https://eitaa.com/maadarestaan
#کارگروه_هادی
#ناخن_جویدن
#مشکلات_رفتاری
🎗️اگر #کودک شما مبتلا به #ناخن_جویدن یا کندن پوست دور انگشتان با دندان است .......👇👇👇
🔴در قدم اول رفتار او را خوب بررسی کنید که این عمل او ناشی از #اضطراب است یا تبدیل به #عادت و #رفتار_تکراری شده.
🔴در صورت اضطراب حتما باید مراجعه کنید و #ارزیابی دقیق و #درمان صورت گیرد.
🔵در صورت عادت:👇👇
✔️زمانی که این رفتار را بروز میدهد هیچگاه مستقیم واکنش ندهید (مثال ناخن نخور و....)
✔️فورا از دستان او کار بکشید( مثال کنترل تلویزیون رو بیار اون لیوان رو بردار و....)
✔️در طول شبانه روز ۵ الی ۶ دفعه هر بار به مدت ۱۰ دقیقه با گلوله خمیر بازی_گل رس_و.... کار کند و در دستانش ورز دهد و انگشتانش را دایم داخل خمیر فرو ببرد.
✔️حتما از سوهان ناخن استفاده شود و پیوسته برجستگی ها و زبری های دور ناخن رو از بین ببرد.
✔️در صورت نیاز برای مدت محدود از دستکش استفاده شود.
🔰#دکتر_کچویان #متخصص_روان_درمانی_بالینی
🦋حداقل #۱نفر رو به کانال سبک زندگی مدرن_کودک یار دعوت کنید🌱
#فرزندپروری
*#سبک_زندگی*
*#کودک_یار*
💕
💕💕
💕💕💕
💕💕💕💕
@sabkezendegi_modern
🏴 پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله :
«به راستی نوزادى كه در امّت من متولّد شود، براى من از آنچه خورشيد بر آن می تابد، محبوب تر است»
📚 وسائل الشیعه،ج۱۷، ص۱۳۷
✨امام حسن علیه السلام:
«کسانی که صاحب فرزند نمی شوند ، زیاد ذکر استغفار را بگویند، ان شاالله خداوند آنها را صاحب اولاد خواهد کرد.»
📚مصباح کفعمی حاشیه ص ۵۸
✨امام رضا علیه السلام:
"نگران نباش و فرزند بخواه، بدان خداوند روزی ایشان را می دهد..."
📚 اصول کافی، ج۶، ص۳
@nooredideh
فرزندانم را تا ابد
زیر خیمهات نگه دار
مولای خوبم
https://eitaa.com/maadarestaan
هدایت شده از هجرت | مامان دکتر |موحد
❁ـ﷽ـ❁
فکر میکنم که چرا آخرین روز ماه صفر، باید شهادت ابالحسن الرضا واقع شده و مجلس، مجلس توسل به مقام امام #رضا علیه السلام باشد؟
با خودم میگویم این روز، پایان این دو ماه عزاست؛
دو ماه سیاهه زنی و سیاه پوشی و عزاداری و سینه سوختگی و اشک…
از طرفی بزرگان ما گفته اند هیچکس در هیچ جای این عالم، از کسی #راضی نمیشود مگر به وساطت مقام و وجود مبارک علی بن موسی الرضا علیهماالسلام.
پس شاید این روز، روز حضرت رضاست زیرا
در این روز است که ما خود را -همانطور عزادار و خاکی-
عرضه میکنیم به صاحب عزای لحظه لحظه این دو ماه، بانوی بزرگوار این خانه، مادر پهلو شکسته این بیت،
و شکسته و داغدار میگوییم:
آیا از این دو ماهِ ما #راضی هستید بانو؟ 😭😭😭
آیا دل مهربانِ نازکِ سوخته مادرانهتان از اشکهای ما، بر سینه کوفتنهای ما، بی تاب شدن و سوختن ما در عزای فرزند تشنه لب خود،
شیرخوار ذبیح خود،
دختران به اسارت رفته خود،
سه سالهی پیکرْکبود خود،
غریب مدینه پسر بی ضریح و زائر و بارگاهتان،
پدر مظلوم بزرگوارتان،
و پسر دور از وطن مدفون بأرض طوس تان، #راضی بود؟
آیا اشک ها و عزاداری ما، همراهی شما بود در زنده نگه داشتن حق؟ در تقویت حق؟ در اقامه حق؟
آیا از ما #رضایت داشتید حضرت مادر؟ 😭
نمیدانم…
شاید امروز است که باید برویم در خانه مادر، بانو را قسم بدهیم به مقام حضرت رضا علیه السلام
که ما را به نگاه رضایتی نظر کند، از ما #رضا باشد؛
و آن روز محشری که میگویند «همچو مرغی که دانه برچیند، شیعیان را جدا کند زهرا»، لبخندی بزند و با #رضایت، ما را هم #برچیند...
بعد
برویم محضر صاحب الزمان
بعد از «آجرک الله» و «آقا سرتان سلامت» ، بگوییم مولا، شما را به جدتان علی بن موسی الرضا، #راضی شوید که ما را -و فرزندان ما را- اصحلب خود بدانید؛ ما را #بخرید برای خود، برای قیام خود، برای دولت کریمه خود.
و بعد رو کنیم به آسمان،
با بغض و داغ، خدا را قسم دهیم به مقام ابی الحسن الرضا،
که #راضی شود باقیمانده غیبت ولیّ خود را بر ما ببخشد 😭😭
امروز
روز پایانیِ دو ماه حیاتیِ حیاتبخشِ ما شیعیان است.
امروز، تو گویی ابالحسن الرضا بر مقام رفیع ملکوتی خود منتظر است ما عزادارهای خاک آلود اشکبار، واسطه قرارش دهیم
امروز
روز رضایت گرفتنهاست، روز راضی کردنهاست…
بسم الله!
✍ هـجرتــــــــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشربامنبع
پشت این انار و یٰس، یک دنیا حرف و غم و شادی توأمان است...
شاید هرکس معنای خودش را درک کند؛
یکی بگوید خب مبارکش باشد، شیردهی را ختم کرد...
یکی بگوید خلاص شد... رها شد...
یکی توی دلش غصه بخورد که اجر مداومی پایان یافته...
یکی هم ته دلش غنج برود از اینکه بچهشیعهای به مرحلهی جدیدی رسیده...
یس به انار خواندم و به نجمهجانم دادم
قبلش هم آخرین شیر را به دخترم خوراندم، نه که او نیازی داشته باشد، من نیازمندش بودم...
رزقش شد شب شهادت آقا، در حرمش از این پله برود بالا...
نوش جانش... که همنام مادر رضا، جز به عنایت او زندگی نکند...
دانه ها را در دهانش میترکاندم که قطرات آبانار شیرین بپاشد در دهنش و کامش شیرین شود...
کام من اما دیگر......
سالها مهمان سفرهی مادری بودم...
سالها یا به بارداری یا به شیردهی و یا از هر دو ضیافت بهره بردم...
هربار جسمم به هم میریخت، دل خوش بودم که اگر پایان راه این دنیا رقم بخورد، به کلام پیامبر رحمت، شهید از دنیا خواهم رفت...
حالا ولی از سر سفره بلند شدم...
نه فرزندی به شکم دارم و نه دیگر شیرخوارهای در خانه...
شکر کردم و بلند شدم...
امیدم به لطف بینهایت پروردگارم است که دوباره مرا به این مهمانی بخواند...
امیدم این است که تا دوباره، از لطف خدمت به بچهشیعههای علی، مرا هم جزو سربازان دین بشمارند...
امیدم این است که مرا پای سفرهی دیگری بنشانند که جز از غذای جهاد، رزق دیگر به من نسازد...
از خط مقدم جابجا میشوم و میروم در تدارکات خدمت کنم...
از سرداری به سربازی تنزل پیدا میکنم...
اما باورم این است که مرا باز هم میخرند و در بیکران لطف بینهایت پروردگار رحیم، خدمت خریدار دارد...
من هم خادم مادران آینده این سرزمین...
خادم سربازانِ حضرت حجت...
تمام روزهای گذشته و آینده
تمام این خدمتها را
عرضه میکنم محضر حضرت صاحب...
باشد که یار خاطر به شمار آیم نه بار...
دعاگوی نجمه باشید که از اولین پناهش در این دنیا، جدا شد
و دعاگوی مادرش که بلدِ راه جدیدش نیست...
پایان روزهای شیرین اتصال مداوم به آسمان..... 💓
(این متن کاملا دلی و براساس احوال شخص من است، هرکس در این دنیا بازیِ خودش را میکند و لزوما باور من تنها روایت صحیح از نقش زن نیست..)
🖋 زینب حکیمی
https://eitaa.com/maadarestaan
براش جوجه خریده بودیم که گوشی رو کنار بذاره! 🤦🏻♂️
@matharyo😁
#معرفی_کتاب
🔹مادر پروازی
🔹دبیر مجموعه: محمد علی جعفری
📍خرده روایت های مادرانی که از کره ماه نیامده اند!
🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین #جمعیت بپیوندید:
http://eitaa.com/jamiyat
زبان و فکرت را اصلاحکن
رابطه ات ، اصلاح میشود
استاد سوری :
برخی زوجها یکدیگر را محترمانه خطاب نمیکنند و بالتبع دیگران هم با احترام با آنها برخورد نمیکنند!
اگر زن و شوهری در جمع های فامیلی با کلمات نامناسب همدیگر را صدا کنند، مطمئن باشند که بقیه هم
همان طور آنها را صدا خواهند کرد.🗣
«حرمت امامزاده را متولی اش نگه میدارد »
همچنین زوجها نباید حتی در ذهن شان هم نسبت به یکدیگر نظر سوء داشته باشند.
چرا که وقتی مرد یا زنی نسبت به همسرش مدام فکرهای بد میکند، قطعا روی رفتارش تاثیر میگذارد و در ارتباط با همسرش به مشکل بر خواهد خورد.
🔻خوش زبان باشیم 👅
🔻خوش فکر باشیم 🧠
««« تا »»»
🔻خوش زندگی کنیم 🧕❤️🧔♂
#استاد_سوری🗣
#هنر_خوب_زیستن
#روانشناس #مشاوره
#تربیت_فرزند
#مشاور_خانواده
#امام_زمان
#هنر_خوب_زیستن
🔰 کانال ما در ایتا 🍃 👇🏻👇🏻
🆔️ https://eitaa.com/joinchat/2166554867Cd1a6432ae1
✨ حضورتون پر نور ✨
💫ثواب نشر خوبیها برای شما 💫
.
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹
🔸 نگران #تواناییهای خودتان باشید نه #ناتوانیهایتان! 🔸
در تربیت اولاد، آنچه را که در حد قدرتتان است، انجام بدهید و برای آن قسمتی که خارج از قدرتتان است، اصلاً #نگران_نباشید و کار را به خداوند بسپارید.
گاهی مثلاً شما با برادرتان سر #تخت را میگیرید و در تابستان آن را در حیاط میگذارید. اگر او آدم سالم و قوی و فعالی باشد، شما نگران آن سرِ تخت که او گرفته، نیستید؛ چون میدانید که او چاپک است و قشنگ میتواند ببرد؛ بلکه نگران این طرفی هستید که خودتان گرفتهاید که مبادا پایتان بلغزد و به زمین بخورید. آن سرِ تربیت را خدا گرفته و هر قسمتی که شما نمیتوانید و از عهدهتان خارج است، سهم خداست.
شورِ آن قسمتی را نزنید که خدا گرفته؛ بلکه شورِ آن قسمتی را بزنید که خودتان گرفتهاید. نگران #ناتوانیهای خودتان نباشید؛ بلکه نگران #تواناییهای خودتان باشید. آن چیزی که میتوانید و برایتان ممکن است را اگر نکنید، برایتان خطرناک است؛ اما آن چیزی که نمیتوانید، جزء وظایف شما نیست. اینکه خدای تعالی جزء وظایف شما نگذاشته یعنی چی؟ یعنی آن را جزء وظایف خودش گرفته و خودش عمل میکند: ((لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها))
#تربیت_فرزند
#مدرسه
#جامعه
#فضای_مجازی
@haerishirazi
👆یکی از بهترین بازیهای دستورزی:
پودر کردن سبزیهای خشک شده هست
ایشون ( پسر دوم ) پودر میکرد با دستاش، من الک میکردم. دستورزی با مواد طبیعی بهترین و بی ضررترین و حتی مفیدترین نوع دستورزی است. تحریک و تقویت حس بویایی هم هست. به نوعی حتی #درک_فرآیند هم هست.
خیلی وقتها مادرهایی که بهشون توصیه میکنم بچشون هر روز بازی دستورزی داشته باشه میگن نشد، نتونستیم وقت گیر بود، بیشتر بازیهای دستورزی را از دل فعالیتهای روزمره ی خانه با بچه ها میشه بیرون کشید خیلی ساده و معمولی ولی مؤثر. گاهی ما بهترین دستورزیها را از بچه دریغ میکنیم اما برای دستورزی مثلا هزینه میکنیم برای ژل اسلایم که مضر هم هست، در صورتی که بسیاری از فرصتهای مفید و طبیعی دستورزی را در خانه به راحتی از دست میدیم. کافیه خوب ببینیم.😉
#بازیهای_دستورزی
#بازیهای_خانگی
#مشارکت_بچه_ها_در_کارهای_خانه
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
خونههای
پرجمعیت
فقط اونجاش
که داری از شدت
ناراحتی میپوکی و
منفجر میشی و نمیدونی
تو کدوم سوراخ بری گریه کنی
که کسی نفهمه؛ هرجا میری
یکی کلهشو از تو کانال
کولر، پشت پرده، تو
کمد، زیر تخت و...
بیرون میاره میگه
چته، چرا گریه
میکنی؟😂
و آدم اصن فرصت پیدا نمیکنه گریه کنه،
چه برسه بخواد افسرده شه.😂
🤓 #بچه_فوضول
@bache_foozool
✍🏻چطور با نوجوانمون حرف بزنیم.
1)دستوری حرف نزنید.
سعی کنید مکالمه بین شما و نوجوان کاملا دو طرفه باشد. دستوری حرف زدن و دیکته کردن یکسری دستورالعمل ها، آن هم با صدای بلند، سبب می شود که نوجوان واکنش نشان دهد و حداقل در ظاهر بی اعتنا باشد. لحن صدای خود را آرام کنید و سعی کنید نوجوان را در بحث شرکت دهید. به نحوی برخورد کنید که نوجوان، شما را در مقابل خود نبیند و کاملا حس کند که در کنار او ایستاده اید. با نوجوانان با احترام برخورد کنید و آثار شگفت انگیز آن را مشاهده کنید.
2)هنگام برقراری ارتباط با نوجوان، تمام نکات مثبت او را درنظر داشته باشید و مدام گوشزد کنید.
این کار سبب رشد اعتماد به نفس و عزت نفس نوجوانان شده و نسبت به انجام کارهای خوب تشویق می شوند.
3)به نوجوان توهین نکنید.
توهین به طرف مقابل، در هر سنی باشد، سبب می شود که حرف های شما شنید نشود. یادمان باشد شنونده هر شخصی باشد، هرگز حق توهین ندارید.
4)نوجوان را با هم سن و سالانش مقایسه نکنید.
یادمان باشد رفتار و جایگاه امروز فرزند ما، نتیجه مستقیم تربیت و محیط خانوادگی است که ما برای او ترتیب داده ایم. مقایسه نوجوان با هم سن و سالانش سبب سرخوردگی می شود. هر شخص دارای ویژگی ها و امتیازات مخصوص به خود است که باید با بازگو کردن و مهم جلوه دادن آن، زمینه پرورش و رشد را فراهم کرد.
5)زمان مناسب برای صحبت کردن را پیدا کنید.
یادمان باشد هر زمانی برای صحبت کردن با نوجوان و گوشزد کردن نکات مهم کافی نیست. از قبل زمانی را با هماهنگی نوجوان درنظر بگیرید؛ حتی می توان نوجوان را به یک رستوران، کافی شاپ یا پارک دعوت کرد و پس از ایجاد یک فضای مناسب، شروع به صحبت کرد.
#ققنوس_آتشین
🔹️ما را در نرمافزار ایتا دنبال کنید:
@diba_313 🤳
─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش نوزاد به....
همنقدر دلبررررر🥺😍❤️
https://eitaa.com/maadarestaan
#یادداشت_های_یک_سرکنیز
پارسال، شب #نیمه_شعبان توی مدرسه "احیاء" داشتیم. نیمههای شب، کارگاهی با بچهها داشتم که عنوانش "ساهران یا ساحران" بود.
موضوعش این بود که امام زمان قطعا با _چوب جادو_ جهان را درست نخواهد کرد! که اگر قرار بود چنین معجزهای در دست داشته باشد، امیرالمومنین به داشتن آن سزاوارتر بود. او دقیقا همانقدر ذره ذره و گام به گام پیش میرود که عقل حکم میکند و پدرانش پیش رفتند و مردم همراهی خواهند کرد.
پس #جهان_موعود با سحر و جادو، یکباره به وجود نمیآید! باید برای ساختنش روزها کار کرد و شبها بیدار ماند و زحمت کشید و عرق ریخت... و *ساهر یعنی شبزندهدار!* 🌗
آنوقت از بچهها پرسیدم *به نظر شما همین الان، امام زمان کجا هستند!؟*
بعضیها کمی فکر کردند. اما بعضیها سریع و مطمئن جواب دادند و همه تقریبا همینها را گفتند: جمکران! مکه! کربلا!
گفتم یعنی او الان در یک مکان زیارتی، سر سجاده، در خلوت خودش در حال راز و نیاز است؟!
به نظرشان همینطور بود!
ادامه دادم: ما چرا اینجا هستیم؟! چرا از چند روز قبل برای این برنامه خودمان را به زحمت انداختهایم؟ چرا امشب کنار خانوادهمان نماندیم. چرا ترجیح ندادیم به جای سر و کله زدن با ۱۰۰ تا دانش آموز، در یک خلوتِ حال خوب کن، یا یک زیارتِ حسابی امشب را صبح کنیم؟!
*چون احساس ضرورت کردیم!*
دیدیم که دنیا خیلی آشفته و پرآشوب است. اگر یک حرکتی نزنیم و #نور را در زندگیمان پررنگ نکنیم، ممکن است راهمان را گم کنیم. یا دوستان و عزیزانمان در تاریکی زمین بخورند و آنها را از دست بدهیم...
ما چند شب است درست نخوابیدهایم، سفر نرفتهایم، زحمت کشیدهایم برای خوب کردن حال جهان اطرافمان!
*چرا فکر میکنیم او این دغدغه را ندارد؟
چرا او را منفعل و بی درد تصور میکنیم؟*
چرا نگاهمان به او که قرار است جهان را به لحاظ حکمرانی، اقتصادی، مذهبی و ... متحول کند، این قدر خوش خوشان و غیرواقعیست؟! بدون برنامه! بدون عمل!
برای همین نیست که از ایشان احساس دوری میکنیم؟!
او بیشتر از ما امشب در حال دویدن و سامان دادن و عرق ریختن نیست؟!
بچهها به فکر رفتند...
خودم بیشتر از آنها...
تا قبلش میدانستم که باید این تصورات غیر واقعی را زدود! اما به بیچارگی بعدش فکر نکرده بودم که قرار است هر صبح و شب او را در کدام فشار و بحران تصور کنم و رنج بکشم از بی فایدگی خودم و دست تنها بودنش... ⛅️
*امروز روز اول از سال جدید امامتشان بود!*
روز اول، روز چیدنِ دوباره است. مثل منِ معلم که اول مهر از نو همه چیز را می چینم و تا آخر سال را نگاه میکنم...
چه کارهایی باید بکنم؟ کدام فرآیندها را باید عوض کنم؟ کدام مسیرها را دوباره تکرار کنم؟ و از چه کسانی امسال کمک بگیرم!
آه
*از چه کسانی امسال کمک بگیرم؟!*
*روی چه کسانی میشود حساب کرد؟!*
اگر امروز را با این سوال پشت سر گذاشته باشد... دست کدام یک از ما بالا بوده در طول روز که: "من! من!"
*روی کدامیک از ما برای سال جدیدش حساب کرده است؟!* 💫
🍁 عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِكَ دُونِیَ الْبَلْوَی (دعای ندبه)
بر من سخت است که تو را بدون من رنج و گرفتاری احاطه کند...
https://ble.ir/vaghtikhanemabeheshtmishavad