eitaa logo
مادرستان/ سرزمینِ مادرانه نوشت ها
1.4هزار دنبال‌کننده
222 عکس
51 ویدیو
1 فایل
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشت‌ها اینجا، دنیا مادرانه است... جایی برای اشتراک دلنوشته‌های مادرانه به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/maadarestaan متن‌های خود را برای ما بفرستید 👇 @maadarestann
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خداوند بخشنده مهربان هر هفته دوشنبه ها ساعت ۹ صبح یک کلاس حضوری معرفتی داریم. میدونستم که استاد دیشب ساعت ۱۲ از سفر مشهد رسیدند، با این اتفاق ناگوار حال همه خرابه، هم روحی بهم ریخته هستیم هم جسمی، همه یا شب نمیخوابند یا دیر می‌خوابند پیام دادم و پیشنهاد تعطیلی کلاس را دادم 😔 گفتند نه تعطیل نیست ! و کلاس درس برقرار هست. امروز سر کلاس گفتند: امام خمینی (ره) یکساعت بعد از تشییع و تدفین آقا سید مصطفی برنامه کاری و درسیشون را برگزار کردند. گفتند از این حادثه درس بگیرید. ببینید این حادثه چه درسی برای شما دارد از آن بال پروازی برای خود بسازید. با درس آموزی از این حادثه خود را ادب کنید. درسی که از شهید آیت الله رئیسی میگیرید این باشد: که ننشینید، خستگی در خودتان راه ندهید، مدام غر نزنید که خسته شدم، ناشکری نکنید. یک لحظه کار و تلاش را تعطیل نکنید. شهید آیت الله رئیسی در راه انجام وظیفه خود غر نزد، خسته نشد، دیگران را مقصر نکرد، یک لحظه از پای ننشست. اگر شما هم او را دوست دارید، اگر از شهادتش ناراحت و غصّه دارید، راه او را در حیطه وظایف خود ادامه دهید. شما هم در انجام وظایفتان غر نزنید، ناشکری نکنید، حتی یک لحظه خسته نشوید، مشکلات را گردن این و آن نیندازید، اشتباهات خود را توجیه نکنید. او در نقش ریاست جمهوری این گونه بود،شما اگر هستید در نقش مادریتان همین طور باشید. کم و کاستی ها را توجیه نکن ( یا در هر نقش دیگری) تقصیر را گردن این و آن و ابر و باد و مه و خورشید و فلک نینداز خسته نشو، از پای منشین غر نزن با تلاش و اراده و کوشش پیش برو نگو نمی توانم، نمی شود، توان و نیرو از خداست. خودت را درگیر حواشی و حرف این و آن نکن، مسیر صحیح را در پیش بگیر و با قدرت جلو برو و به دنبال تعریف و تمجید دیگران و اطرافیان نباش. اینگونه مادری کردن هم می شود مسیر ادب شدن، میشود بال پرواز و ختم به شهادت می شود ان شاءالله 😭 @madaranehayemoshtarak
🔻 شما فامیل رئیس جمهور هستید؟ مشهد بودیم . همسرم اسنپ خبر کرد. پراید نقره‌ای که تمام بدنه یا زنگ زده بود یا انگار باضربه‌ای رفته بود تو، دم هتل ایستاد. سوار شدیم. ماشین زوری زد و راه افتاد. صندلی‌هایش انگار می‌خواستند از جایشان بزنند بیرون. ذکر یا امام رضا گرفتم . به بچه‌ها گفتم از در فاصله بگیرید. -«آقای رئیسی چه نسبتی با شما دارن؟» یکه خوردم از این سوال بی مقدمه‌ی همسرم. راننده به موهای جو گندمی ِخلوتش دست کشید و تن فربه‌اش را توی صندلی کوچک ماشین تکان داد. گفت: چطور؟ همسرم خندید. - «آخه اینجا فامیلی شما نوشته رئیس الساداتی.» از آنجا که من نشسته بودم می‌شد دید که گونه‌های مرد چه طوری به بالا و نزدیک چشم.ها کشیده می‌شود. -«پسرعمومه...پسرعموی پسرعمو هم که نه...پسرعموی پدرمه.» چشمهایم درشت شد. همسرم گفت: «چرا نرفتین ازش بخواین شما رو بذاره سر یک کار درست و حسابی. مثل خیلیای دیگه. اسنپ آخه؟» آقای راننده دوباره خندید. گفت الان که رئیس جمهوره... اون وقت‌ها هم که تولیت آقا بود هم نرفتم. یعنی روم نشد. بعد هم انقدر سرش شلوغه اصلا وقت این چیزا رو نداره. اصلا آدم این کارا نیست.برای هیچ کدوم از فامیلامون کاری نکرده. هر کی هم به یه جایی رسیده خودش یه کاری برای خودش دست و پا کرده. اون خیلیا یم خودشون می‌دون و خدای خودشون.» دروغ چرا با این حرف‌ها قند توی دلم آب شد. مردی که حتی نزدیک تری آدم‌های دوربرش هم نتوانستند از نمدش برای خودشان کلاهی بسازند. پراید لکنته تقی صدا داد. راننده دستی را کشید. -«دیگه نموتونوم جلوتر بروم. حرمم که پیدایِ. برای ما هم دعا کنید.» -«دست شما درد نکنه. پنج ستاره دادم بهتون. ان‌شاءالله عاقبت بخیر بشید.» ✍زهرا غلام‌زاده | @mabnaschoole |
🔖 از دیروز که همه گروه‌ها پر شده از خبر سانحه بالگردتان، در میان جنگل های سرد و دور از دسترس آذربایجان، تا امروز صبح که خبر شهادتت قطعی شده است، آرام و قرار ندارم! یک صحنه در ذهنم مدااام مرور می شود؛ یاد آن روز بارانی می‌افتم که ماموری چتری را بالای سرت گرفت، تو اما تندتر راه رفتی که زیر چتر نروی. فلانی کنارم نشسته بود. پوزخندی زد و گفت: «همه‌ش فیلمه. اهل شعاره. می خواد مثلا بگه من خیلی آدم خاکی ای هستم! یکی نیس بگه برو درست کار کن. گند زدی به مملکت... اون از وضع دلار،اون از وضع گرونی، اون از وضع...» حالا ۲۰ ساعت است اخبار را پیگیری می‌کنم؛ می‌بینم دوست داشتی زیر باران باشی... دوست داشتی راحت طلب نباشی... دوست داشتی متکبر و بی مصرف نباشی... دوست داشتی تا زمانی که بر سر خدمتی، تلاش کنی... سفرهای طولانی استانی و سخت، با بالگردهایی که عمرشان از ۴۰ رد شده را دوست داشتی.... دوست داشتی دل کارگران و بی بضاعتان را شاد کنی... همیشه نگران سفره مردم بودی و تلاش می‌کردی برای رفع مشکلاتشان.... چقدر کارخانه احیا کردی.... چقدر بدهی‌های بانکی را صاف کردی... کلنگ‌زنی صرف و مراسمات پر تجملِ افتتاحیه و قیچی کردن ربان و چیک و چیک عکس خبرنگاران را دوست نداشتی.... اهل عمل بودن یعنی اینکه پروژه های نیمه تمام، را به ثمر برسانی بدون مراسم و تشریفات و اتلاف وقت! حالا بیش از ۲۰ ساعت است راحت خوابیده‌ای! زیر باران شدید، در هوای سرررد، با مه غلییییظ.... حالا دیگر بخواب که آنجا دیگر کسی نیست چتری بالای سرت بگیرد، یا پتویی دورت بپیچد که از شدت سرما یخ نزنی.... می‌گویند جسمت سوخته، شبیه حاج قاسم! بماند که جسم او قابل تشخیص نبود، ولی هویت تو را به سادگی تشخیص دادند. ولی در عوض او در لحظه پرواز کرد، و تو طبق آنچه از خبرها حاکی است، ذره ذره سوخته‌ای.. سید جان آن لحظه یادِ در سوخته افتادی؟! حضرت مادر را صدا کردی؟! برای ما دعا کردی که مرد عملی چون خودت بر سر کار بیاید؟! "ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا" سید عزیز! می‌دانیم که زنده‌ای و نزد پرودگارت روزی می‌گیری... می‌دانم که بروی پیش دوستان شهیدت و در بزم بهشت برزخی که برایت به پا کرده اند، باز هم ما را فراموش نمی‌کنی.... کشور در اوج بحران‌های اقتصادی و سیاسی‌است... دعا کن کسی مثل خودت سر کار بیاید؛ با ایمان، باخشوع، مخلص، قاطع، اهل تلاش و خستگی‌ناپذیر و از همه مهمتر نامهربان با دشمنان و مهربان با دوستان.... اللهم انا لانعلم منه الا خیرا😭😭😭😭 🖋 ن. طباخیان اصفهانی | @mabnaschoole |
از صبح پسر 5ساله م شاهد غم و اشکهای ناخواسته م روی صورتم بود عصر بهم گفت: منم امروز با غصه همه بازیهامو کردم بخاطر رئیس جمهورمون بعد اینجوری دلداریم داد : مامان ان شاالله آقای رئیسی هم با حاج قاسم وقتی امام زمان ظهور کنه برمیگردن پیشمون 😍😭😭😭 🖊ف. عرفانیان مادرستان؛ https://eitaa.com/maadarestaan
آمادگی روانشناختی برای فقدان ناگهانی رئیس جمهور و همراهان فقدان ناگهانی و غم‌انگیز رئیس جمهور و همراهان ایشان، شوک و اندوه عمیقی را در ملت ایران ایجاد کرده است. در این شرایط ، توجه به سلامت روان و یاری رساندن به یکدیگر از اهمیت بالایی برخوردار است. مراحل سوگ: انکار و بهت: انکار واقعیت و عدم پذیرش فقدان، اولین واکنش طبیعی به سوگ است. به خودتان اجازه دهید تا احساسات خود را تجربه کنید و در بهت و اندوه غوطه‌ور شوید. خشم و ناامیدی: ممکن است احساس خشم نسبت به مرگ، سرنوشت یا حتی افراد زنده داشته باشید. این احساسات طبیعی هستند و باید آنها را به طور سالم ابراز کنید. چانه زنی: تلاش برای معامله با خدا یا سرنوشت برای بازگرداندن فرد از دست رفته رایج است.افسردگی: غم و اندوه عمیق و طاقت‌فرسا می‌تواند به افسردگی منجر شود. پذیرش: با گذشت زمان، فرد سوگوار یاد می‌گیرد که با فقدان کنار بیاید و زندگی خود را بدون فرد از دست رفته ادامه دهد. اقدامات حمایتی: گریه کردن و صحبت کردن: ابراز احساسات خود از طریق گریه کردن و صحبت کردن با افراد مورد اعتماد می‌تواند به تخلیه غم و اندوه و تسریع روند سوگواری کمک کند. مراقبت از خود: در این دوران سخت، توجه به نیازهای جسمی و روحی خود از اهمیت بالایی برخوردار است. به اندازه کافی بخوابید، غذاهای سالم بخورید، ورزش کنید و از انجام فعالیت‌هایی که برایتان لذت‌بخش است خودداری نکنید. ارتباط با دیگران: در کنار خانواده و دوستان خود باشید و از آنها حمایت عاطفی دریافت کنید. صحبت کردن در مورد غم و اندوه خود می‌تواند به شما در احساس تنهایی کمتر کمک کند. شرکت در مراسم: شرکت در مراسم سوگواری و یادبود، راهی برای ابراز همدردی و پیوند با دیگران در غم مشترک است. کمک گرفتن از متخصصان: اگر در سوگواری خود با مشکل مواجه هستید، از یک روانشناس یا مشاور کمک بگیرید. آنها می‌توانند به شما در درک احساسات خود و یافتن راه‌های سالم برای مقابله با آنها کمک کنند. در این غم ملی، همدلی و همراهی با یکدیگر می‌تواند مرهمی بر زخم‌هایمان باشد. با یاری رساندن به یکدیگر و قوی ماندن، می‌توانیم از این دوران سخت عبور کنیم. یادتان باشد واکنش هر فرد به سوگ منحصر به فرد است و راه درست یا غلطی برای سوگواری وجود ندارد.روند سوگواری زمان‌بر است و صبر و حوصله به خودتان ضروری است.اگر در سوگواری خود با مشکل مواجه هستید، از کمک گرفتن از متخصصان دریغ نکنید. دکتر نجمه عابدی شرق مدیر گروه سلامت روان، اجتماعی و اعتیاد مادرستان؛ https://eitaa.com/maadarestaan
سلام مامان ها میگم من این که از شهادت حاج آقا به بچه‌ها چیزی نگیم رو قبول ندارم هر مامانی میتونه در حد فهم بچه خودش مسئله رو به صورت داستان برای بچه ها تعریف کنه و در آخر مثلا بگه رفت پیش خدا. من دیشب برای پسر ۲ ساله قصه عمو ابراهیم رو گفتم 😊 در این حد که خیلی دوست داشت به مردم کمک کنه، به نی نی ها کمک کنه و دوست داشت خدا دوستش داشته باشه و همه این کارها رو به خاطر خدا می‌کرد. آخرشم یادم نمیاد چجوری تموم کردم. شاید گفتم رفت پیش خدا و خیلی خوشحال بود که به ارزوش رسیده و از اونجا حسابی میتونه به بچه ها کمک کنه. و باهم دعا کردیم و از شهید خواستیم دعامون کنه که ماهم تو راه خدا باشیم واقعا قهرمان هامون رو باید بشناسن بچه ها. اگه ما براشون روایت نکنیم، قهرمان های پوشالی براشون درست میکنن. ✍ د. خوش چشم مادرستان؛ https://eitaa.com/maadarestaan
بسم الله 📮برسد به دست شهیده جمیله سادات علم الهدی 🔰همه نگاه ها معطوف به سید ابراهیم است،شهید اینروزها 🔰همه از مردی حرف میزنند که مزد مجاهدتهایش را گرفته وشهیدشده 🔰مگر میشود شهید زیسته باشی وشهید نشوی؟! 🔰اینرا «سید شهدای خدمت» ثابت کرد مردی میان میدان ایستاده،با کفش های خاکی ⚜من اما نگاهم سوی دیگر است؛ پی نگاهم میروم تا خانه این مرد،سراغ همسرش همو که شریک است درهمه چیز حتی درشهادت هموکه فکر همه اینروزها را کرده وقتی قبای خدمت به تن شوهرش دوخته همو که خاک کفش های سید ابراهیم رو گرفته و دوباره راهی میدانش کرده همو که بر نبودنهایش صبر کرده تا با مردم باشد همو که جای خالی ش را برای دختران ونوه هایش پر کرده تا میدان خالی نماند از مجاهدت همو که دعایش کرده تا قوتش افزون شود همو که ایثار کرده واز خود وخواسته هایش گذشته تا خواسته های مردم برآورده شود همو که طعنه شنیده،زخم زبان چشیده اما صبر کرده تا مردش استواربماند همو که ناسپاسی دیده اما خم به ابرو نیاورده همو که اجر مجاهدت زنانه ش،خنده های زهرآلود دشمن دوستان است من نگاهم سمت اوست همان زن قوی همان که مردش را به معراج فرستاده همانی که نعم العون بوده برای طاعت خدا 🔰وشاید اینروزها کمتر دیده شود اوکه برای خودش شهیدی ست،مگر شهادت فقط نوعی مردن است شهادت سبکی از زندگی ست که او انتخابش کرده... بانو! درود خدا برتو وهمه آنهایی که چون تو زیسته اند... خاک قدمهای باصلابتت طوطیای چشم ما دعایمان کن مانیز چون شما زندگی کنیم... 🖋 خدیجه میعادی الهدی 🆔https://eitaa.com/seza_sabkezendegi
سید پیامم را رساندی؟😭 خیلی اهل اغماض در اصول اعتقادیم نیستم، ایام کرونا بود گفتند مقامات دولتی ، امروز می خواهند بروند محل اقامتشان در ییلاقات مشهد و چون ما تنها بیمارستان پذیرش دهنده بیماران کرونا در مشهد هستیم احتمالا بیایند بیمارستان ماهم سری بزنن ؟! اعلام آماده باش دادند آنقدر از بی تدبیری هایشان و در مقابل رهبر معزز انقلاب بودنشان و از سیاست خارجه ی همراه با ترس و سر سپردگیشان دل آزرده بودم که با خودم عهد کردم اگر آمدند جهت استقبال بروم و به محض رسیدنشان محل را به نشانه اعتراض ترک کنم و گفتم پای تمام تبعاتش هم خواهم ماند .... اما مگر آنها اهل آمدن به عرصه ی خطر بودند ؛ آری نیامدند ... اما شما حسابتان فرق می کرد من شیفته ی اخلاق سیاسی و انسانیتان بودم شیفته ی مردی که دادستان کل کشور بود و پرونده ی فساد همه ی مسئولین فاسد زیر دستش بود ولی در مناظرات ریاست جمهوری ،اخلاق را قربانی سیاست نکرد اصلا دلبستگی من ، برمی گشت به قبل این حرفها ، وقتی تولیت آستان قدس رضوی راعهده دار بودید برای منی که بیش از دو دهه نوکری را تجربه کرده ام فرهیختگی و کرامت بخشی به بانوانی که شما در سیاست کاریتان داشتید آنقدر مشهود و جذاب بود که با تهمتهایی که برای دیوار کشی خیابانی به شما می زدند خنده ام می گرفت ؛ آخ سید مظلوم ... حیف که مجال دلنوشته کمتر از آن است که به آن بپردازم و اولین دیدار شد آنجا که شما برای اولین بار اجازه ی زیارت خصوصی دادید به بانوان خادم ، چه توفیقی بود برایم که کنار مضجع امام رضا از کنارتان بگذرم و سلامتان کنم و به گرمی پاسخم بگویید حیف که بزرگواران خادم با عجله برای حرکت دادنمان نگذاشتند مجال گفت و شنودی بیشتر فراهم شود گذشت تا شهریور ۱۴۰۱ ، گفتند که انتخاب شده ای تا به عنوان نماینده پرستاران در مقابل رئیس جمهور صحبت کنی ، میروی؟ و من سر از پا نشناختم آخر حساب شما با همه‌ی رئیس جمهور های قبلی که پس از بلوغ سیاسیم تجربه کرده بودم فرق داشت ولایت مداری ، افتادگی ، تلاش ، دوندگی بی تکلف و بی وقفه ... مگر میشد نیایم . و در آن دیدار در زمان دریافت لوح تقدیر ، شیرینی جمله اتان که پدرانه و صمیمانه فرمودید :«خیلی خوب صحبت کردی دخترم » قریب به دوسال است کامم را شیرین نگه داشته است . راستی سید جان ، آن روز از شما خواستم یک پیغام به رهبرم ، امام خامنه‌ای برسانید ، رساندید ...😭 آقا سید ، درست است به فضل و حکمت الهی ایمان دارم درست است به تداوم انقلاب ایمان دارم ولی از دست دادن بزرگ مردی مانند شما خیلی سخت است 😭چقدر زود از بینمان رفتید ما به شما امیدها داشتیم فقط خدا می داند که آیا باز هم فضای سیاسیمان شاهد مردی خواهد بود که بی وقفه برای رساندن کشور به قله ها بدود و معیشت مردم را به قهر و آشتی دشمنانمان گره نزند و برای مبرا کردن خودش تمام تقصیرها را به گردن دولت قبل نیندازد ، خزانه خالی را تحویل بگیرد و برای دفاع در مقابل انتقادهای تند به توجیه نپردازد ، بیش از ۱۵۰ کارخانه را احیا کند و بعضی فقط گفتگوی صمیمانه اش را با کارگر کارخانه ببینند و کودکانه به سخره بگیرند .مردی که پای انقلاب و ولایت بماند و با افتخار بگوید «امام خامنه ای» و گوش به فرمان ولیش باشد آنهم نه فقط به قول که به عمل. مردی که در سازمان ملل قرآن را نماد هدایت بشریت معرفی کند و عکس شهید سلیمانی را برافراشته دارد و به رخ جهانیان بکشد چقدر امام رضا علیه السلام خوب مزدتان را داد چه جمعی را گلچین کرد امام جمعه ای که پدرفاضلش شاهد عدالت اوست و قلب‌های داغدار مردم آذربایجان شاهد افتادگی و مردمی بودنش . وزیر امور خارجه ای که سیاست قهرمانانه و مقتدرانه را جایگزین سیاست دلبستگی به قدرتهای غربی کرد وزیر امور خارجه ی بچه های مظلوم غزه ، استاندار مردمی و ولایت مدار ، سرتیم حفاظتی که فارغ از درجه اش حافظ انقلاب و مردان انقلابیش ماند . شهادتتان مبارک که مزد مجاهدتتان بود افتخار است در این راه رفتن ، کجا این سند افتخار را از خدا گرفتید در پیاده‌روی اربعین یا در سحرهای حرم رضوی و یا در هنگام قدم‌هایی که برای خدمت به مردم برمی داشتید و یا ... اما قلب‌های ما سراسر درد و اندوه است در این فقدان. دعا کنید برای ما خاطره اعلام شهادت تان در حرم مطهر امام رضا علیه السلام در ساعت ۸ هیچ وقت فراموشم نمیشود 😭 این بار پیام من را به حضرت مادر برسانید که تا جان در بدن دارم پای انقلاب و اسلام می مانم باشد که مرگم نیز در این راه مثمر ثمر باشد «الهي رِضاً بِقَضائِكَ و تَسْليماً لِامْرِكَ وَ لا مَعْبودَ سِواكَ يا غِياثَ الْمُستَغيثين» اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا، صلواتک علیه و اله، و غیبه ولینا، و کثره عدونا، و قله عددنا و شده الفتن بنا، و تظاهر الزمان علینا مورخ ۱۴۰۳/۰۲/۳۱ ✍نادرخانی مادرستان؛ https://eitaa.com/maadarestaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفته بود آب بیاورد ... حامد عسکری - شاعر و نویسنده من که صبح گوشی ام را از شارژ می کشیدم و تا غروب یا وقت خواب شارژ داشت، من که هفته ای یک بسته  اینترنت می خریدم و کفافم را می داد از دیروز حوالی ساعت4 تا الان سه بار گوشی شارژ کرده ام و دو بار بسته اینترنت خریده ام... ذره های شارژم... ذره های اینترنتم... ذره های وجودم دیروز تحلیل می رفت و تمام می شد در پی پیدا کردنش. در طول این چند ساعتی که بالگرد آقای رئیس جمهور گم شده بود من گیج و منگ بودم، هرچه کانال خبری بود عضو شدم، به هرکس می شناختم زنگ زدم و هیچ. دقیقا هیچ. یک مرضی دارم که وقتی اتفاقی مهیب این گونه و از این دست رخ می دهد توی کله ام می جورم می گردم ببینم کجای قصه حاضر با کدام کاشی تاریخ هم گُل است و انطباقی کم و بیش دارد و حیرتا که در این رفتن با این حجم مهابت و غریبی چند انطباق عجیب یافتم و این گزاره هزار بار در ذهنم تداعی شد که تاریخ تکرار می شود هر باری تازه تر و عجیب تر، آقای رئیس جمهور در جنگل خاطره شد، در سرما و باران و این خاطره شدن در جنگل من را یاد میرزا یونس سوخته سرایی یا همان میرزا کوچک خان انداخت که غریب و خسته و تنها لحظات آخرش را با خدای خویش تنها بود و به آغوشش پر کشید. قدر دیدن و شکر دیدن محرک عجیبی است ، وقتی لیوان آب خنکی دست تشنه ای می دهی اگر تشکر کند و خداپدربیامرزی برایت بخواهد جگر تو هم خنک خواهد شد و اگر لیوان آب را که سر کشید طعن و لغز و لیچار بارت کند دلت می شکند و ممکن است اگر دوباره خواست، درنگ و تعلل کنی... درست عین امیرکبیر که رفاه و آسایش و کمال می خواست و طعنه می شنید و برایش حرف می ساختند. سید ابراهیم رئیسی را با طعنه زخم آجین کردند و انگار این زخم ها مصمم ترش می کرد برای خدمت. هر پنجشنبه و جمعه سفر استانی و رویارویی نفس به نفسش با مردم دور افتاده ترین نقاط کشور را تا پیش از این در کمتر رئیس جمهوری دیده بودیم. مردمی که تا قبل از دیدنش حتی یک بخشدار هم سرسراغی ازشان نگرفته بود، درددل با رئیس جمهور برایشان یک رؤیا بود. اینکه تقریبا هر روز در بمباران تهمت و طعنه و تکه باشی و باز از پا نیفتی و همه حرف ها را ندیده بگیری و کارت را بکنی. باد حرف ها را می برد و این ذات عمل است که می ماند و مثل خورشید جاودان است، خیلی دوست دارم در قیامت رویارویی آن هایی که شش کلاسه بودنش را، تهمت جلاد بودنش را و طعنه ناکارآمدی اش را در دهان آشنا و بیگانه انداختند با او ببینم و نظاره گر باشم. آقای رئیس جمهور رفته بود روی نقطه صفر مرزی سد افتتاح کند و برای مردمانش آب بیاورد. رفته بود آب بیاورد و غبار شد. حالا شما خودتان می فهمید اینجای متنم با کدام کاشی سرخ از تاریخ انطباق دارد. خودتان روضه سقا بخوانید من رمقی برای روضه خواندن ندارم مادرستان؛ https://eitaa.com/maadarestaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🏴 گفتند مراسم روز تدفین خیلی تاریخش قشنگه ۳/۳/۳ ▪️◾️▪️ ▪️خیلی عجیبه: خواستم بگم برید خطبه ۳۳۳ نهج‌البلاغه حضرت علی (ع) بخونید ▪️وَ قَالَ (عليه السلام) فِي صِفَةِ الْمُؤْمِنِ: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْءٍ نَفْساً، يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌ، صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ، نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ. ▪️ترجمه: در صفت مؤمن چنين فرمود: مؤمن را شادمانى در چهره است و اندوه در دل حوصله اش از همه بيش است و نفسش از همه خوارتر. برترى جويى را خوش ندارد و از خودنمايى بيزار است. ▪️اندوهش بسيار و همتش بلند و خاموشيش دراز و وقتش مشغول است. مؤمن صبور و شكرگزار است، همواره در انديشه است و در اظهار نياز امساك كند. نرمخوى و نرم رفتار است. نفسش از صخره سخت تر است، در عين حال، خود را از بردگان كمتر مى گيرد. ◾️مردم بیاید باور کنیم رئیسی فقط یک رئیس جمهور نبود. ✍عرفان مریدی
─━━⊱ روایت بانوانه ⊰━━─ از خدمات شهید جمهور اکنون فصل حضــور ما بانوان پیشران است تا در برهه‌ی حساس تاریخی ایران اسلامی، که حسن ختامِ رئیس جـــــمهور تراز انقلاب با شـــــــهـــــــادت رقـــــــم خــــــورد همچــــون بانوان حماســـه‌ ســـاز نوغـــان که راوی مظلومیت و غربت امام هشتم بودند •┅═ روایت‌گر خادم الرضا باشیم ═┅• ما ســـــــید شــــــــهیدان خــــــدمـــــت را بانــــوانه روایـــت خــــواهیـــم نـــمــــود؛ ـــــــــــــ 𑁍⊱ قالب ها ⊰𑁍 ــــــــــــــ    •✾• روایت مکتوب : دلنوشته | یادداشت نویسی | جملات نقض •✾• روایت تصویری : عکس | پوستر | کلیپ کوتاه ــــــــــــ 𑁍⊱ محورهای عملیات ⊰𑁍 ــــــــــــ ○ فساد ستیز و عدالت خواه ○ خستگی ناپذیر و خدمت گذار ○ پاکدست؛ ساده زیست و متواضع ○ احیاگر دیپلماسی‌مقاومت و مدیریت‌‌جهادی ـــــــــــــ 𑁍⊱ شرح عملیات ⊰𑁍 ــــــــــــــ | گام اول ارسال روایت مکتوب یا تصویری تولیدشده به آی دی ذیل جهت انتشار موارد منتخب در کانال مرجع روایت: https://eitaa.com/Fasihe3 || گام دوم بازنشر حداکثری روایت های تولیدی از کانال مرجع در پیام رسان ایتا و عضویت: https://eitaa.com/pishran8 ||| گام سوم انتشار فردی از طریق بسترهای فضای مجازی اعم از توییتر، اینستاگرام، تلگرام، روبیکا و... ـــــــــــــ 𑁍⊱ زمان عملیات ⊰𑁍 ــــــــــــــ ○ آغاز: اول خردادماه _ ساعت ۱۸ ○ پایان: پنجم خرداد ماه ـــــــــــــ 𑁍⊱ هشتگ‌ها ⊰𑁍 ــــــــــــــ | سازمان‌بسیج‌جامعه‌زنان‌خراسان‌رضوی |
این جمعیت واقعی نیست! خیلی بیشتر از این می توانست باشد خیلی! آری ما را هم در این جمعیت حساب کنید ما مادرها را! ماکه از صبح بخاطر ویروس تهوع و بیرون روی، پوشک عوض کردیم و لباس شستیم و بغضمان را فرو خوردیم! و در حالی که فرش را تمیز می کردیم چشم به صفحه تلویزیون دوختیم و آرزو کردیم کاش قطره ای از این دریا بودیم! ما که بعضی هامان بخاطر بی قراری و تب فرزندمان تا صبح نخوابیدیم و صبح کنار یکدیگر هر دو بیهوش شدیم! ما که بعضی هامان تازه فارغ شده بودیم و پاهایمان توان همراهی با این جمعیت را نداشت! ما که بعضی هامان نوزاد ضعیفمان را باید در خانه نگه می داشتیم و از او مراقبت می کردیم و گاهی با گریه ی او خودمان هم بغضمان می ترکید! ما که بعضی هامان حامل یک خلیفه الله بودیم و برای حفظ او اجازه ی حضور در این جمعیت را نداشتیم! ما که نمی توانستیم مادر یا پدر پیرمان را تنها بگذاریم! ما که اگر نبود دغدغه ی زندگی و فرزندانمان از هر نقطه ی ایران بلیط می گرفتیم و به این دریا می پیوستیم. آری شاید ما در خلق این عکس ها نقشی نداشتیم اما حضور داریم! پر رنگ و بی صدا حضور داریم به وسعت نیت هایمان! به وسعت نیت تربیت یکی از همین تکان دهنده های عالم.... ما به وعده ی استجابت دعای مادر برای فرزندانمان دعا کردیم که یک روز چنین انسان موحد مخلص پرکار و ولایت مداری باشد... آری ما را حساب کنید ما هستیم گاهی بدون حضور اما مقتدر و با صلابت ✍ https://eitaa.com/joinchat/3591111202C614c3a2ec7
💔 این تصویر زنی است که مردی را در دامانش تربیت کرد، که امروز یک جهان را متاثر کرده است. 🔹 از دست های حنا بسته اش معلوم می شود، که پویاست و روحش زنده است. 🔸 او شغل مهمی در جامعه نداشت و شاید تحصیلات خاصی را دنبال نکرده بود، اما قطعا دلی مملو از توکل داشت که حتی بی وجود همسر هم مسیر زندگی را با عشق و ایثار پیمود. 🛖 در خانه ای ساده و شاید در تلاش و سختی، عمری را به کاری گذراند که از دید خیلی ها کار ساده ای است؛ اما اکنون از دامان او مردی به معراج می رود که تا ابد الگوی یک امت خواهد بود. 🌱 او تنها یک مادر است با صفا و فداکاری های مادرانه اش❤️ ⁉️ براستی در میان دغدغه های مادرانه اش، پشتش به کدامین کوه گرم بود و دست در حلقه کدام در آویخته بود که اینگونه زیبایی آفرید؟ برگرفته از کانال نگارآفرینش ✅ @keraamat_ir
هوای شهر بهم ریخته. هوای دل من هم. باران و باد و رعد و برق... دلِ من، دلشوره. در ذهنم مدام میگذرد، چه کار باید کرد؟ تمرکز نداشتم. بچه ها را حاضر کردم و رفتم. به فکر بسته بندی هایی افتادم در سطح شهر که نشان دهد ما عزادار رئیس جمهور عزیزمان هستیم. دلم میخواست همه شهر را بی تاب ببینم. سرعتم را بالا بردم. وسایل را تهیه کردیم و متنی که الصاق شود به بسته ها. با بچه ها مشغول شدیم. یکی بسته بندی میکرد و یکی چسب میزد. دستشان کوچک بود و دلشان بزرگ. و سوال های پیاپی. مامان؟! الان رئیس جمهور شهید شده، آمریکا خوشحاله؟ مامان؟! الان آقای رئیسی شهید شده خودش خیلی خوشحاله؟ مامان؟! کاش آقای رئیسی بچه کوچیک نداشته باشه. مامان؟! مامان؟! و سوال آخر که تیری بود بر قلبم. مامان؟! آقای رئیسی که اون همه قدش بلند بود چرا اونقدر کوچیکه جاش؟ پسرم اندازه تابوت را میگفت اما من پیکر سوخته و آب رفته ی شهیدِ جانم را تصور کردم. بسته ها حاضر شد. برای پخش،یکی از معابر شلوغ را انتخاب کردیم. چقدر واکنش ها زیبا و دل گرم کننده بود. خصوصا آنجایی که : پیرمردِ ضایعاتی صلواتی فرستاد و بعد گفت : خدا حق آقای رئیسی رو به ما حلال کنه. کاش میشد دستان پینه بسته اش را بوسید. مگر چقدر در رفاه زندگی میکرد که این حرف را میزد؟ بسته ها تمام شد. حالا دیگر باران بند آمده بود و باد نمی‌وزید. دل من هم، دیگر آشوب نبود. آرام شده بود و محکم. آرامشی از جنس اقتدار. از جنس همان ها که نگذاشت رهبرم بغض کند. آرامشی از جنس اراده های مصمم برای ادامه. آرامشی از جنس دلهای سوخته اما تکیه زده به تقدیر الهی... ✍محرابی
از مادران بخواه دلاور بیاورند صدها هزار مالک اشتر بياورند ... 🇮🇷 💪🏻 نسل جدید و ها در راه است. سرمایه ما نیست؛ است. ┄┄┅┅┅❅💌❅┅┅┅┄┄