eitaa logo
مادرستان/ سرزمینِ مادرانه نوشت ها
1.4هزار دنبال‌کننده
226 عکس
53 ویدیو
1 فایل
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشت‌ها اینجا، دنیا مادرانه است... جایی برای اشتراک دلنوشته‌های مادرانه به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/maadarestaan متن‌های خود را برای ما بفرستید 👇 @maadarestann
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان عزیز ما با مسئولین مرتبط صحبت کردیم الان یکی از بیشترین نیازها در منطقه، نیاز به دارو و تجهیزات درمانی هست. چون اسرائیل خونخوار، چند روز پیش دقیقاً انبار داروها و تجهیزات رو در مرز لبنان و سوریه زد و هرچی داشتن از بین رفت. الان در حالت اضطرار هستیم. این شماره کارت مال مجموعه داروخانه جهادی ماست همه هم و غم و تلاش الان‌شون تهیه دارو و تجهیزات برای همین مسئله هست
6369491002005026
به نام سیده راضیه موسوی هرچقد میتونید مشارکت کنید هرچه زودتر در عرض یکی دو روز جمع بشه مبلغ مورد نظر. چون تهیه داروها زمان میبره، انتقالش هم زمان میبره. درحالی که کلی مجروح و جنگ زده الان اونجا رو زمینه... واریز تا ساعت ۲۴ روز سه‌شنبه ۲۴ مهر نیازی به اطلاع واریزی نیست اگرررر مبلغی اضافه بر نیاز بود، ان‌شاء‌الله خرج سایر فعالیت‌های جهادی میشه، راضی باشید. @hejrat_kon
🔴 جالوت را کلوخی از پا انداخت و نمرود را پشه‌ای . موسی (ع) را تکه چوبی در نیل نجات داد و محمد (ص) را تار عنکبوتی در ثور. امداد الهی گاهی کلوخ و پشه را وسیله قتّاله می‌کند و چوب و تار را آب حیات. خدا گردنکشی را با پشیزی تحقیر می‌کند و اولوالعزمی را به ارزنی گرامی می‌دارد. گنبد آهنین برای پهپاد حزب‌الله تار عنکبوت می‌شود تا سربازان صهیون تار و مار شوند. ایهاالناس! اسرائیل رفتنی است، چه با سطل آب، چه با انتفاضه‌ی سنگ. تا خانه ربّی دارد، ابابیل حریف فیل است. این سنت خداست ؛ پابرهنه‌‌ی بیابان‌پروری که طعم شِعب ابی‌طالب را چشیده، مزّه‌ی حصر دریایی را به غاصب سرزمین‌های اشغالی می‌چشاند. نصر الهی تنها از آنِ کسانی است که باریکه‌ی غزه را مثل تنگه‌ی اُحد رها نکنند. فتح قبله‌ی اول تنها در گِرو پشت کردن به قبله‌‌ی دنیا (ینگه دنیا) است. «النّصر بالرّعب» نصیب کسانی است که نترسند و نترسانند. باذن الله، پیروز این نزاع تمدنی جبهه‌ی مقاومت است. رمز نصرت فئه‌ی قلیله بر فئه‌ی کثیره، خدایی شدن است. ✍زهرا محسنی‌فر https://eitaa.com/maadarestaan
یکی بود یکی نبود... غیر از خدای مهربووووون، بنده های مهربونش هم بودن. همون مامانایی که وقتی رهبرشون فرمان داد کنار مردم لبنان بایستید!! دیگه بی قرار شدن. بله... داستان از اونجایی شروع میشه که دور هم جمع شده بودیم تا برای همسایگی هامون خواهری کنیم و یکی بشیم. اما با غصه ی عزیزانمون در غزه و لبنان غصه دار بودیم و با دردهاشون درد می‌کشیدیم😔 دلمون می خواست کاری کنیم، اما نمی دونستیم چطور. تا اینکه تصمیم گرفتیم دست به دست هم بدیم و آش بپزیم. آش پشت پای حزب الله، آش بدرقه ی موشک ها و پهبادها🚀 آش خیرات شهدا و نصرالله گفتیم می فروشیم و دریافتیش حتی اگه یک میلیون بشه میدیم به لبنان‌ بلکه تیری بشه در چشم دشمن، عروسکی بشه بغل کودک سه ساله، امیدی بشه در دل یک مادر... آش پختیم و امیدمون رو دادیم به خدا و امام زمان. و شاهد بودیم که چه قلب های بزرگی کنارمون می تپید و خبر نداشتیم. کاسه های آشی که نور می شدن و می رفتن بالا... توشه هایی که برای آخرت جمع می شدن⚡️✨ و ۲۸ میلیون تومانی که با عشق تقدیم به برادران و خواهران جبهه مقاومت میشه😍 خدایا... این قلیل رو از ما بپذیر و کمک کن که قدم های بزرگتری برداریم🤲 ✅ آیدی جهت پیوستن به گروه مواسات مادرانه شهرک شهید خرازی @z_akbarinejad
برای جشن فارغ التحصیلی دانشگام از مادر عزیزم هدیه گرفتم خیلی زیاد دوستش دارم و بسیار برام با ارزشه میدونم هدیه ای که از دست مادر باشه گره های زیادی رو باز خواهد کرد تقدیم به لبنان عزیز و باغیرت با عشق❤️
📣 🥘 🇸🇩 🌱حمایت بانوان محترم شهرک شهید خرازی از بانوان مبارز فلسطین و لبنان با پخت مقلوبه (تهچین) 🌱 💰تمام در آمد حاصل از فروش این غذا صرف مردم مظلوم و مقتدر فلسطین و لبنان خواهد شد. 📌 کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام برای مشارکت در این پویش : 🆔 @Monttazerane_zohuor 🕌مکان برگزاری :مسجد حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها.موکب حضرت رقیه سلام الله علیها. ⏳ زمان برگزاری متعاقباً اعلام خواهد شد.بانوان محترم همراه مقلوبه یک عدد سینی جهت واژگونی به رسم بانوان فلسطینی (واژگونی اسرائیل)همراه داشته باشید. ✅ پرچم و نمادهای فلسطین و(جبهه مقاومت)برای رجز خوانی به همراه داشته باشید. @Basij_Omabihaa 💠🍃🌺🍃💠━ 🇮🇷 آینده را از مسجد می سازیم🇮🇷 @M_f_z_sh_kharazi
🔻سکانس پایانی قهرمان عبدالحمید بیات: 🔹️آن‌طور که دشمن گفته و تصاویر نشان می‌دهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما این‌گونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بی‌کس و البته شجاع و نترس. جوان‌های دشمن محاصره‌اش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پله‌ها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بی‌رمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک این‌ها را عقب راند. 🔹️شکستگی استخوان‌ها و خون‌ریزی‌، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهره‌اش را با چفیه‌ای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد. 🔹️تک‌تیرانداز دشمن به پیشانی‌اش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خون‌ریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعای‌ش به شهادت رسیده است. 🔹️فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونل‌ها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است. 🔹️عجب دکوراسیون عجیبی برای پایان‌بندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا...حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانه‌ای از خوشحالی در آن‌ها نیست؛ چهره‌های‌شان بهت‌زده است. 🔹 شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیم هایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیم‌ها، گلستان است و خوشا به حال اینان. 🔹️همیشه، خورشید در سپیده‌دم خود، از میان خون برمی‌خیزد. آنان که سرخی شفق را می‌بینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند. 🎙صدای ایران، صدای ملت بیدار👇 https://eitaa.com/joinchat/1564672000Cd58b0df75b
هوالشافی برهمه ی مسلمانان واجب هست که با تمام امکانات خود در راه یاری مظلومان لبنان و غزه  (و نابودی اسرائیل) قدم بردارند . با شروع فصل سرما و همزمانی آن با ایام مدارس، شاهد افزایش سرماخوردگی ها و علائم تنفسی بویژه در کودکان هستیم. چگونه میتوان با راهکارهای ساده و کاربردی طب ایرانی به پیشگیری و درمان آن کمک کرد؟   کارگاه حضوری "درمان سرماخوردگی با کمک آموزه های طب ایرانی" ویژه بانوان محترم مدرس: دکتر الهه دلشاد متخصص طب ایرانی و مکمل زمان: سه شنبه ۱ آبان ماه هزینه کارگاه: تمام پرداختی شما صرف کمک به لبنان می‌شود. 6037 9973 4347 4954 بانک ملی الهه دلشاد * جهت ثبت نام و ارسال فیش واریزی به شماره 09381665647 پیام دهید. ساعت دقیق و مکان برگزاری کارگاه به ثبت نام کنندگان اطلاع رسانی خواهد شد. https://eitaa.com/dr_delshad
هوالشافی با توجه به درخواست مکرر شما عزیزان و امکان شرکت افراد بیشتر، کارگاه سرماخوردگی در روز سه شنبه اول آبان بصورت انلاین و در نرم افزار قرار هم برگزار خواهد شد. ساعت برگزاری: ۱۶:۳۰ تا ۱۸ ثبت نام: از طریق پیامک به شماره tel:09381665647 هزینه ثبت نام: هر مبلغی که مایلید . تمام هزینه دریافتی صرف کمک به لبنان خواهد شد. با احترام https://eitaa.com/dr_delshad
من الان یه فرزند دارم ومادر یه فرشته کوچولو هم هستم که امروز اولین سالگرد تولد و وفاتشه اینم داستان منه اگه خوب بود می تونین بزارین تو کانالتون پیام رهبر رو که شنیدم کلی فکر از ذهنم گذروندم که من چه جوری میتونم همراه باشم با جبهه مقاومت تو همین فکرا بودم که با جنبش طلایی آشنا شدم، یهو انگار تلنگری بهم زدن 👌 پارسال همین موقع ها متوجه شدم زهرا 37هفته‌ای من، که بی صبرانه منتظر تولدش بودم، درگیر بیماری شده. باورش برام غیرممکن بود، مرز بین حیات و ممات رو برام ترسیم کردن😭 فرزندی که نذر سربازی امام زمانش کرده بودم... قبل زایمان طلاهامو گذاشتم روبروی همسرم و گفتم اگه برای درمان زهرام نیاز به پول بیشتر داشتی اینارو هم بفروش اما زهرام فقط مهمون سه ساعته این دنیا بود😭 هر روز تو دلم روضه ای برپا بود. وقتی بچه ها ومادرهای غزه رو از تلویزیون میدیم داغ دلم تازه‌تر میشد. از عمق جانم درکشون میکردم. به همسرم گفتم یادته سال پیش همه تلاشمونو کردیم تا زهراجانم بمونه؟ این طلاها به نیت زهرا بود اما استفاده نشد براش. اما امروز میتونه برای کلام رهبرم، برای جبهه مقاومت استفاده بشه... طلایی که قرار بود هزینه سلامتی یه سرباز امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) بشه الان مطمئنا هزینه چندین سرباز امام زمان میشه🥺 انگار زهرای بهشتی من طلاها رو گذاشت برای همچین روزی ❤️ 🍀🍀🍀 *کانال مادران شریف ایران زمین* @madaran_sharif
هدایت شده از کانال حسین دارابی
کتاب خارو میخک نوشته یحیی سنوار یعنی راه رفتن در اردوگاههای آوارگان فلسطینی و شریک شدن در تجربه زیسته آنان اینکه در این چادرها و زاغه‌ها چه گذشته و می‌گذرد اینکه طیفهای مختلفی از مردم را ببینی که بعضی راضی شده‌اند به کارگری کردن برای اسرائیل عده ای به دنبال مذاکره افتاده‌اند عده ای می‌گویند هم اسرائیل و هم فلسطین و عده ای که این سوال را می‌کنند چرا تاوان کثافت کاری‌های اروپایی ها در جنگ جهانی دوم را ما باید بدهیم؟ کتاب خارو میخک تو را در عملیات‌های استشهادی جوانان فلسطینی همراه خود می‌کند و.... کتاب خار و میخک روح مقاومت را در وجود آدم می‌دمد این کتاب تنها اثر یحیی سنوار هستش و برای اولین بار در ایران ترجمه و زیرچاپ رفته و به‌زودی میاد بیرون. برای تهیه این کتاب با ده درصد تخفیف به سایت کتابرسان مراجعه کنید👇 https://ketabresan.net/campaign/hJL6V پشتیبانی @sefaresh_ketab
هدایت شده از راه سوم
15.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ببینید] 📖 کتاب راه سوم؛کتابی برای همه 👥 _مسئولیت زن چیست؟ _کدبانوگری چیست؟ _آیا کمبود زن این است که مشاغل بزرگ و پر سر و صدا ندارد؟ _آیا... و هزاران سوال دیگر.. 📔کتاب راه سوم، پاسخی برای همه افراد و اقشار جامعه خانه دار، دانشجو، دندانپزشک، مجری، کارمند و... راهنمایی برای زن و مرد و دریچه‌ای متفاوت به مسئلهٔ زن. 🛒خرید کتاب راه سوم ┈┈••✾••┈┈ 💠راه سوم ⏩@rahesevvom
از وقتی حضرت آقا فرمودند بر همه مسلمانان فرض است که با امکانات خود درکنار لبنان و حزب‌الله باشن،عذاب وجدان ولم نمی‌کرد. با خودم فکر می‌کردم من چه امکاناتی دارم؟🧐 قطعا یکی از کمک‌ها، کمک‌های مالی بود که تو این شرایط مهم بود وهست.👌 به موجودی حساب نازنینم که سر می‌زدم با تار عنکبوت مواجه می‌شدم.🕸😅 مبالغ بس ناچیزی که کمک می‌کردم اصلا راضی‌م نمی‌کرد.😕 از طرفی این کار قشنگ اهدای طلا از طرف بانوان و بازتاب جهانی‌اش، مخصوصا که باعث سوزش صهیونیست‌ها شده بود، هم خیییییلی منو به فکر می‌انداخت و برام جالب بود.🤩 اما هرچی نگاه می‌کردم از دار دنیا تنها طلایی که داشتم و درواقع اختیارش رو داشتم، گوشواره‌ایی بود که از دوران نوجوانی برام به یادگار مونده بود.😊 حسابی رفتم تو فکرش. 😈 البته از اون‌جایی که می‌دونستم عمرا دیگه طلا نمی‌خرم با این قیمت‌ها،😅 این‌ شد که رفتیم طلافروشی و گوشواره رو قیمت کردیم، با نصف پولش یه گوشواره سبک‌تر برداشتیم و نصف دیگه‌ی پول رو به حساب دفتر رهبری و پویش واریز کردیم.😍 خلاصه اینم یه راهه اگه هم دلتون می‌خواد کمک کنید هم مثل من دستتون باز نیست🙃، میشه اندک طلاهایی که داریم رو سبک‌تر برداریم و مابقی پولش رو کمک کنیم.😀 🎈 ☕️ @cafe_taamol ツکافه تخصصی تعامل✿
🔻 🔟 قسمت دهم شبها آدمها توی سرم راه میروند. مینشینند جلوی رویم و حرف میزنند. چشمهایشان، نگاهشان، کلامشان، همه یک چیز میگوید. شبها آدمها توی سرم راه میروند و فارسی و عربی را در هم میگویند. میخندند، گریه میکنند، انگشت اشاره شان را بالا می آورند، برافروخته میشوند و دست آخر محکم میگویند: "قطعا سننتصر." طوری میگویند که برایت وحی منزل میشود و ناخودآگاه زیر لب تکرارش میکنی. این آدمها را هرجایی نمیشود پیدا کرد. نمونه شان شاید فقط چندجای تاریخ باشد: روز عاشورا، روزهای اول جنگ خودمان، روزگار دفاع از حرم حضرت عقیله بنی هاشم؛ و حالا. انگار که چیزی مثل نخ تسبیح از آن روزها وصلشان کرده باشد به حالا با این تفاوت که اینها، بچه های حزب الله را میگویم، قوی تر و محکمترند. انگار که اصلا تاریخ را از قصد کش داده باشند تا برسد به حالا و آدمهایی که یک تنه جلوی اسرائیل ایستاده اند. این روزها کلی از خودم خجالت کشیده ام. وقتی مینشینم روبرویشان، بدون اینکه به چشمهایشان نگاه کنم، در همان لحظه اول، خالی میشوم. تهی از همه چیز. دیروز با سجاد و همسرش ام علی حرف میزدم. هر دو جوان و از دهه هفتادی های خودمان حساب میشوند. سجاد جانباز است. علی را دارند و یک توراهی. وقتی از زهرا پرسیدم میگذاری بچه هایت وارد حزب الله شوند، نگاه عاقل اندرسفیهی بهم انداخت و گفت: "بچه را برای چه میخواهم؟ برای مقاومت، برای مبارزه با اسرائیل، برای شهادت." و سجاد ادامه داد: "ما زندگی و بچه هایمان را برای آینده ذخیره نمی‌کنیم‌." اینجا بود که خالی شدم. چشمهایشان دروغ نمیگفت. حرفشان، حرف نبود. باورشان بود. همان طور که تا حالا عملی اش کرده بودند. منِ ایرانی آنقدر توی شعار و هیجان و احساسات زودگذر بزرگ شده ام که شعار را از اعتقاد تشخیص میدهم. از خودم بدم آمد. از خود مرددم. بچه هایم را گذاشته بودم توی خانه گرم و نرم، در آرامش، بدون صدای موشک، در کنار فامیل و دوست و آشنا و باز هم برای آمدن تردید داشتم. این یعنی من خودم را مالک همه چیز میدانم و اینها خدا را. شبها صورت تک تکشان می آید جلوی چشمم که میخندند و انگشت اشاره شان را بالا می آورند و محکم میگویند: "قطعا سننتصر."   ✍️ http://ble.ir/jarideh_sh ✈️ راوی اعزامی راوینا @ravina_ir با ما همراه باشید ...‌ 🍃 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
. تربیت بنیادی یه چالش ۸ روزه داره از تاریخ ۸/۱۸ تا ۸/۲۵ 🗓 📝 با نکات کاربردی و استاد الهی منش کارشناس ارشد روانشناسی اسلامی توی این ۸ روز، تمرین می‌کنیم طوری با بچه‌هامون رفتار کنیم که اونا برای یه کار مهم آماده بشن 💫💎 بیاید باهم سربند مبارزهای فردا رو محکم‌ ببندیم✌️🌿 .✾•┈┈نگاهی متفاوت به تربیت┈┈•✾ | @tarbiat_bonyadii |
آقا! بفرمایید انگشترم اینجاست با عشق از دستم در آوردم یک هدیه از یار است مانند او زیباست! این روزها عزم سفر دارد او سالها در دست من، تنهاست ... انگشترم هر شب؛ جان می‌دهد با اشک‌های مادرانِ داغدارِ خسته‌‌ی آواره‌ی زخمی هر چند بی‌جان است انگشترم عزم سفر دارد دلتنگ لبنان است انگشترم شاید یک وعده‌ی شام شب آوارگان باشد در دست دختربچه‌ای یک قرص نان باشد شاید پتو باشد گرما ببخشد بر تن سرد زنی تنها شاید متکایی که بر آن تکیه خواهد زد داروی بیهوشی شود بر پای آن کودک وقتی که دکتر تکه‌های پاره‌اش را بخیه خواهد زد ... انگشترم هدیه است انگشترم زیباست انگشترم یک تکه از دنیاست دنیا کجا دیدی که پا برجاست؟ ای کودک صنعا ای مادر بیروت ای پاره‌های پیکر لبنان همدردتان هستیم در ایران... بزم عزا کافی‌ست! با هدیه‌ای باید که عیدش کرد... انگشترم یک تکه از دنیاست مانند من یک روز خواهد مرد باید شهیدش کرد ... شاعر: خانم معین زاده https://eitaa.com/maadarestaan
«یا طبیب من لا طبیب له» در راستای لبیک به جهاد رهبری و کمک به جبهه مقاومت، 🥼یک گروه از پزشکان : کارشناس طب سنتی(پزشک عمومی) متخصص محترم تغذیه متخصص محترم اطفال متخصص محترم روانپزشکی کارشناس محترم مامایی پزشک عمومی برای انجام مشاوره در زمینه مشکلات پزشکی و تفسیر آزمایش و سونوگرافی در خدمت اعضای محترم هستیم. 🍀هزینه مشاوره و سایر موارد مستقیما توسط شما صرف کمک به جبهه مقاومت خواهد شد.🙏 اینجا با نکات کوتاه بسیار جذاب و کاربردی که علم امروز از آیات و فرمایشات ائمه بزرگوار بهش دست پیدا کرده هم آشنا میشین. لینک کانال👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3526362073C5ba934f465
هدایت شده از |خانوم‌عکاس📷|
کمدم را زیر و رو میکنم شاید چیزی به درد بخورد دوست‌داشتنی‌هایم را نگاه میکنم. برای دل‌کندن.. اما هیچ‌کدام ارزش مادی ندارند. نمیشود فروخت. جعبه ساعت هایم را نگاه میکنم. یکیشان یادگار مادربزرگ است یکیشان یادگار کربلا یکیشان یادگار پدر، اولین ساعتی که هدیه داد.. کسی میخرد؟ کجا میخرند؟ میبرم حرم مغازه‌های اطراف حرم شاید کسی بخرد. نمیدانم. طلا ندارم. بچه که بودم گوشواره داشتم و النگو بزرگتر که شدم فروختیمشان چون طلا دوست نداشتم. هنوز هم ندارم. اما الان دلم طلا میخواهد. بازهم میخواهم بفروشمش. شاید هم خودش را بدهم. نمیدانم.. کاش طلا داشتم! با رفقایم قرار به فروشِ غذا گذاشته‌ایم سودش را میخواهیم بدهیم به هیئت، که بدهد برای جبهه مقاومت. راستش را بخواهی خیلی ناچیز است این‌ها خیلی کم است شاید حداقل کاری باشد که انجام میدهیم شاید باید بزرگ‌تر بود اما کمِ مارا ببین... دلم یک دنیا پول میخواهد همیشه با شوخی به دوستانم میگفتم که پول میخواهم برای اینکه فلان چیز را بخرم فلان چیز را... اما حالا یک دنیا پول را میخواهم برای لبنان. برای غزه. برای مقاومت. آقاجان دلم خیلی پر است.. تنگ هم شده برایت. کاش زودتر برگردی. تنها تو میتوانی ظلم را از میان برداری؛ تنها تو غم‌هارا تبدیل به گلستانِ شادی میکنی. کمِ مارا بپذیر.. ما . ✍🏻خانوم‌عکاس
😌روز هایی که با صبر و حوصله این بافت ها رو رج به رج میبافتم ، بارها از ذهنم میگذشت که عاقبت این بافت ها چی میشه ، قسمت چه کسی میشن ، شاید روزی برسه که من نباشم و این بافت ها همچنان سرحال و برقرار باشند. 💗اغلب دست بافتهام رو از صمیم قلب دوست داشتم و نتیجه این میشد که برای هر کدوم نقشه ای میکشیدم و گوشه ای نگهداری میکردم به امیدی ..... 🥺اما این روزها ، روزهای آرومی نیستند و ابتلائات آخر الزمانی بد جور همه ی عالم رو درگیر کرده . با حکم « فرض برهمه » رهبر عزیزم ، ذهنم مدام دنبال راهی بود که منم حرکتی کنم ‌🧐 و دیدم فعلآ اون چیزی که سریع قابل وصول هست ، گذر از دوست داشتنی هام هست .... همه بافت ها را به امیدی بافتم 😌و به نیتی خاص کنار گذاشته بودم😉 . 👌ولی الآن مطمئن هستم ، بهترین راه عاقبت بخیری بافت ها رو پیدا کردم. 🌱البته با کمک شما ❣هر عزیزی که تمایل به خرید این دست بافتها داشت ، لطف کنه و کل مبلغ اهدایی را به حساب دفتر حضرت آقا کمک به لبنان واریز کنه و با فرستادن فیش واریزی بنده محصول رو براشون پست میکنم. ✔️ خواهر عزیزم ،لطفا از فرستادن این پیام به دیگر عزیزان دریغ نکن تا ان شاالله به سرعت تمام بافت ها به سر منزل برسند . 📌مبلغ هدیه روتختی رز و پیچک: ۶ میلیون تومان 👌بافته شده با تکنیک دو رو بافی ( یک طرف، زمینه کار طوسی با گل صورتی و طرف دیگر زمینه کار صورتی با گل طوسی است) ✅ ابعاد کار : ١٧٠ در ٢٢٠ سانت ✅ نوع کاموا : چلسی ایرانی 🌱جهت اطلاع از موجود بودن بافت لطفاً به این آیدی پیام بدین : @soltanahmadi_m .
مدرسه دخترم تصمیم داره یه جشن تکلیف خوب و به یاد موندنی برای دخترا بگیره من ازشون میپذیرم. یکی از کارهاشون اینه که میخوان با هزینه خانواده ها برای بچه ها چادر و جانماز یک شکل تهیه کنن ولی اینو دیگه در شرایط کنونی که در غزه و لبنان جنگه نمیپذیرم چرا؟ به نام خدا چون‌که زیرا دختر خانوم من تاریخ جشن تشرفش مهرماه بود که مصادف شد با ایام مصیبت سخت و سنگین شهادت سید حسن نصرالله😭 و ما جشن رو با تاخیر و در موعد دیگری برگزار کردیم. برای همین دخترم چادر و جانماز و کیف داره و تهیه مجددش از نظر من در شرایط جنگی فعلی ضرورتی نداره. پس بنا به مبانی اعتقادی که دارم در شرایط کنونی دوست داشتم این هزینه رو با دستان دختر کوچکم بدیم برای جبهه مقاومت🌹 اگر خودم به تنهایی تصمیم گیرنده بودم به گونه ی دیگری رفتار میکردم ولی اینجا یک پای ماجرا دخترکم بود❤️ پس باید گفتگو میکردیم. دو تایی نشستیم کاغذ و خودکار آوردیم من دلایلم را گفتم و نوشتم، دخترم هم دلایلش را گفت و نوشت. من با احساسات او ابراز همدردی کردم و نظراتش رو یک به یک نقد کردم🥰 و پیشنهادمو دادم. اما ایشون نه تنها با احساسات من همدردی نکرد😆 بلکه نقدهای من رو نپذیرفت😜 و پیشنهاد من رو قبول نکرد🤪 و یکطرفه تمام مبانی ایدیولوژیکی منو *وتو* نمود🥴و پیشنهادشو گذاشت روی میز🤦‍♀ حالا دیگه وقت اتمام گفت و گوی مسالمت آمیز و زمان عقب نشینی تاکتیکی بود😎 من در کمال آرامش پیشنهاد او رو پذیرفتم.🙏 هر دو صورتجلسه رو امضا کردیم و با خنده و شادی جلسه ختم گردید💐💐 در ظاهر امر من شکست خوردم🙌 ولی آیا این برای من یک شکست مفتضحانه بود؟ نه ابدا👌 من دارم با این مکالمات آرام آرام بذر تفکر انقلابی و جهادی مبتنی با نظرات حضرت آقا رو در جان و دل دخترکم میکارم و باید صبور باشم این بذر ارام ارام جوانه میزنه و رشد میکنه با توجه به سن و سالش دل کندن از اونچه دوستش داره سخته💔 من اینو میدونم❤️‍🩹 ولی به تجربه مادرانه این رو هم‌ میدونم که با مهر و محبت و همین مکالمات دو طرفه و آرام و صد البته به مدد الهی روزی خواهد رسید که او نیز وقتی بزرگتر بشه مثل خواهرش تمام پس انداز و حقوق و طلاهاشو برای جبهه مقاومت هدیه خواهد داد💖💖💝 ان شاءالله ✍دکتر فاطمه محمدی پزشک و متخصص طب سنتی قطعا سننتصر✌️ @dr_fmohamadi🇱🇧🇵🇸🇮🇷
33.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای بازی بچه ها، توی صدای چرخ خیاطی گم می‌شد. اتوها روی درزها بخار میزدند و عطر گلهای پارچه ها را آزاد می‌کردند! تا حالا پارچه های گلدار صورتی را با ذکر بسم الله القاصم الجبارین برش نزده بودیم. باید جانمازها، روسری ها و جا سوزنی ها را به نمایشگاه می رساندیم... توی خستگی، دلمان رفته بود پیش حوض بزرگ پشت جبهه های جنگ ایران، که خانم ها لباسهای غرق خون شهدا را در آن میشستند و رفو می‌کردند! حوض رنگ خون میگرفت و مادرها نمی دانستند تاروپود تن جگرگوشه کدام مادر را از لباسها میشویند و بجای کدام خواهر دکمه های شکسته و پارگی لباسها را کوک میزنند... شاید آن زنها فکرش را نمی‌کردند روزی جنگ تمام شود و ما برای مبارزه با اسراییل پشت چرخ خیاطی هایمان، پدال چرخ را به نیت انجام امر رهبرمان بفشاریم! ما نسل همان شیرزنها هستیم... ما عاشق مبارزه با صهیونیست هستیم! ما جا پای مادرانی می‌گذاریم که بجای ترسیدن و اشک ریختن، تلاش کردن و رشد کردن را انتخاب کردند!
🔻 *ما رأیتا الا جمیلا* در سوز سرد پاییزی... در لحظه ای که دست هایم را بهم گره زده و با نفس هایی که از دلِ آتش گرفته برمیخزد گرمشان میکنم و همزمان خبر را می‌خوانم که حلب سقوط کرد و زمزمه برخی مردم را می‌شنوم که با صدای اعتراضی می گویند چرا نیازمند داخلی نه... باخود برای هزارمین بار درگیر میشوم که آیا این همان کاری است که باید پایش بایستی یا خودت را سرگرم کرده ای؟! از راه می رسد به قیافه اش میخورد از برادران افغانی باشد ابتدا یک پنجاهی در دست و سپس پنجاهی دیگری هم به آن اضافه میکند و نزدیک‌تر می شود بدون اینکه کاسه آشی دریافت کند پول را تحویل می دهد و راهی زیارت می شود. پس از چند دقیقه دوباره می بینم به سمت میز می آید تا پول را در دستش می بینم باخودم فکر میکنم حتما دلش آش خواسته و پشیمان شده و آمده است که آش بگیرد شاید خجالت می کشد به همین خاطر میخواهد مجددا پول دهد سریع قبل از اینکه حرفی بزند میگویم:بفرمایید آش پولش را دادید ولی تحویل نگرفتید. اما او دوباره یک پولی در دستم میگذارد که من هنوز مبهوت زیبایی این صحنه هستم از اعتماد او به یک گروه مردمی بی نام و نشان از اینکه مصیبت چشیده استکبار بودن و بلاهای امروز فلسطین و لبنان را خوب احساس می کنند از اینکه دشمن چقدر تلاش کرد بین ما و آنها فاصله بیندازد... از اینکه چقدر مورد هجمه برخی رسانه های داخلی بودن و مجددا شیربچه های فاطمیون توی سوریه خون می دهند همینطوری دارم فکر میکنم که گویا او هم متوجه شده است حواسم به پولی که دریافت کردم نیست یهو اشاره می کند یورو! ۵۰ یورو...! برای کمک به مقاومت است به سوی حرم راه می افتد گویا باز من متوجه این مبلغ نشده ام و به ارزش غیرمادی آن می اندیشم که دوستم یهو فریاد می زند: *بابا دمش گرم حدود ۴ میلیون تومان* اما قیمت این صحنه چند؟ خوشبحال کسانی که تمدن اسلامی و برادری و خواهری به وسعت جهان را خواهند چشید... 🆔 @ashpazkhane_moqavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁ـ﷽ـ❁ یک جاهایی روایت باید زنانه باشد نه اینکه مردان ندانند و نخوانند نه اما یک جزئیاتی هست که فقط زن ها می‌فهمند مثالش را قبلاً نوشته‌ام وقتی که بعد از روز دهم، به خیمه ها، به بانو رباب، آب رسید. بعدش چه شد؟ خب این را فقط مادرها می‌فهمند 😭 برای«شیر داشتن با آغوش خالی» فقط مادرها می‌توانند ضجه‌هایی از جنس سوختن بزنند. حالا روضه ما، پشت در است (عجیب است برخی واژه‌هایی که برای میلیاردها انسان به شدت خنثی است، برای ما چه دردی دارد، نه؟ آب، چکمه، سینه، انگشتر، تشت، میخ، در،…) اصلاً قصد باز کردن ندارم روضه عصمت الله الکبری را شاید نباید باز کرد اما خب… فکر کن که حملِ شش‌ماهه‌ای دارد. فرزند امانت است؛ حالا تصور کن امانتت، فرزند امام هم باشد خب خیلی حمل سنگینی است! اما سنگین تر از حق؟ سنگین تر از خود امام و امامت؟ بانو می‌آید پشت در - این ها از نظر من همه تفسیر دارد، تعبیر دارد، نماد است، میشود ساعت ها درباره تک تک جزئیات اتفاق فکر کرد و طرح کلی درآورد تا مصداق ها از آن دربیاید برای یک زندگی مکتبی - چرا؟ برای باز کردن در؟ نه در را که با هجوم باز کرده بودند 😭 در را که آتش زده بودند و نیم سوخته و باز شده بود😭 سرباز جبهه حق - که حالا اینجا یک مادر است آن هم باردار آن هم داغدار- خود را به درب خانه می‌رساند تا از حریم خدا محافظت کند، تا مهاجمین به خانه ولایت وارد نشوند. امیرالمؤمنین گوشه‌ای به تماشا ایستاده؟ نه! العیاذ بالله غیرت الله و تماشا؟! حیدر نیز در معرکه درگیر است بسیار سخت و با رعایت جوانب؛ منع شده از شمشیر کشیدن، امر شده به صبر! نقشه این است علی دست به شمشیر ببرد تا اسلام همانجا تمام شود! آااخ فکر کن که علی باشی، یکه تاز عرب، فاتح خیبر، اسدالله، میدان‌دار جنگ ها و غزوه ها اما حتی نتوانی دست به شمشیر ببری!… این خودش یک درد کشنده است! خب بانو هم میشود در این سمت میدان. میدان؟ میدان! خاک بر سر دنیا خدایا! چه شد که خانه دختر پیغمبر که ملائک برای ورود به آن اجازه می‌گرفتند شد میدان جنگ؟! 😭 با آن وضعیت، همه قوا را جمع میکند در جسم، و در را نگه میدارد که باز نشود، که شیاطین پایشان به حریم ولایت نرسد، که به امام جسارت نشود. بعد چه می‌شود؟ هی مینویسم هی پاک میکنم حتی فکر میکنم آن در، آن میخ (مسمار) هم دلشان می‌خواهد خیلی چیزها گفته نشود. فکر میکنم «در» دلش میخواسته هزار بار، اصلا تا ابد، بسوزد اما خودش را نگه دارد تا روی ریحانه خدا نیفتد خب ملعون لگد میزند با هرآنچه توان دارد آخر همسر علی، مادر حسنین، در حالی که علی دیگری در بطن می‌پروراند، پشت در است! پس محکم می‌زند! فاطمه در را نگه میدارد، فشار می آورند. شما بگویید تاب یک زن یک زن باردار داغدار مگر چقدر است در برابر لشکری از جنس مذکر؟ (نمیتوانم واژه مرد را به کار ببرم. اصلاً «نَر» می‌نوشتم بهتر بود، شبیه تر به حیوانات) 👇👇