eitaa logo
مادرستان/ سرزمینِ مادرانه نوشت ها
1.7هزار دنبال‌کننده
206 عکس
46 ویدیو
1 فایل
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشت‌ها اینجا، دنیا مادرانه است... جایی برای اشتراک دلنوشته‌های مادرانه به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/maadarestaan متن‌های خود را برای ما بفرستید 👇 @maadarestann
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ----- پانزده سال پیش در ذهن من جریان کمی متفاوت بود. من، منِ پر شر و شورِ فعال و پرانرژی، جاهای دیگری سِیر میکردم. خب، اقتضای نوجوانی و میل به دیده شدن و اقتضای مدل شخصیت هم بود. توی ذهنم، الان، در این سن و سال، حسابی کسی بودم! از آن آدمها که تک اند، معروفند، به هرکس بگویی فلانی میگوید آها! فلانی! از آن پر هیاهو ها، پر طمطراق ها… اما امروز در آستانه سی‌وسه سالگی در این گوشه از دنیا در این خلوتِ ساکت آرام نشسته‌ام و ملکه سرزمین نامرئی خود هستم. بدون دیده شدن، مشغول حکومت‌داری و کشورگشایی ام. بدون شناخته شدن مشغول طراحی آینده‌ای کوچک اما بزرگم. بدون هیاهوی رسانه‌ای، سند چشم‌انداز می‌نویسم و بدون خدم و حشم، خودم اجرا میکنم؛ برای خودم -و گاه فرزندانم. اینجا، بدون تقلای دیده شدن، دارم مهم‌ترین و بی‌رقیب‌ترین پروژه‌های مدیریت، فناوری و توسعه قرن را جلو میبرم. اینجا، بدون تبلیغ و لوگو و دفتر و در و دیوار فانتزی، چهار استارتاپ بزرگ دور و بر خودم راه انداخته‌ام. اینجا در این خلوت آرامِ نادیدنی من مشغول انسان‌سازی ام مشغول مادری ام... گاه حس میکنم خدایا، تو اصلاً، اساساً، را مکنون آفریده‌ای و دلت می‌خواهد کارهایی در این دنیا بکند که اغلب نادیدنی باشد، هرکسی نبیند، نفهمد. درست مثل عارف ها که عاشقانه‌هایتان بین خودتان است پوشیده است جار و جنجال ندارد هیاهو ندارد. حس میکنم هرچه را عاشق تری، مستور تر آفریده‌ای، مکنون تر میپسندی؛ مثل همین مادری … اصلاً حس میکنم انقدر شأن و اجر برخی کارها بالاست که دنیای کوچک فانی ما گنجایشش را ندارد خودت اینجا میبینی و عشق میکنی، نشان و نمایشش نمیدهی، و بی‌صدا نگهش میداری برای ابدیتِ بی حد و مرزِ بی‌نهایت. یک دفعه، آن روز بزرگ، پرده می‌اندازی و تمام نادیده‌ها دیدنی‌ترین میشوند؛ همه آن‌ها که در خلوت‌ترین زمان‌های خلوت‌ترین مکان‌ها، کارهایی کرده بودند از نور، از عشق، از ساختن… از جنس لبخندهای نیمه شبانه به روی کودکی تب‌دار از جنس نوازش‌های بی دریغ بر گونه‌هایی خیس امروز در آستانه سی‌وسه سالگی بیشتر از هر زمانی حس میکنم که به قول آن بزرگ، باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم... آرام بگیریم در کنج‌های بزرگ زندگی‌مان آن‌کس که باید ببیند، می‌بیند…! پی‌نوشت: تمام اینها به معنای جواز نادیده گرفتن نقش و تلاشهای افراد ازسوی دیگران نیست. تئوریزه کردن بی انصافی و ظلم به زن نیست 😊 🖋هـجرتــــــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ -------- «یکی از همان مجنون‌های وسط... شور بگیرم با شور دم بگیرم با دو دم مستانه بر سر بزنم مجنون بر سینه بکوبم... هیچ نفهمم و سوزناک و کش‌دار «حسین» بگویم...» این، تمام آرزوی من است این شب‌ها... تنها و تنها و تنها زمانی که دلم میخواهد ساعتی «مرد» باشم، و هیئت بروم و در آن حلقه‌ها و کوچه‌های سینه‌زنی گم شوم و فارغ از هردو دنیا، خاک بر سر بریزم... . . چادر به سر کشیده ام؛ در میان زنانی که از سرِ همراهی، بر سینه یا پا میزنند، حسّم، حسِّ قفس است... چشمانم را میبندم میروم میانِ حلقه حلقه کنار خیمه‌هاست زنان، از غصه‌ی دلِ بی‌تابِ زینب شور گرفته‌اند و بی‌وقفه بر سینه میکوبند با زینب همراه می‌شوند زینب می‌دود و بر سر می‌زند: یااُخَیّاه ... وَابنَ اُخیّاه ... حلقه بر سر می‌زند زینب کنار پیکر پاره به زمین می‌افتد زانوی شل، اما به لحظه‌ای دیوانه‌تر می‌شود؛ ضجه می‌زند، لطمه می‌زند؛ مستانه اطراف حسین و پسر حسین و خواهر حسین علیهم‌السلام، حزین و خشمگين، «واویلا» به آسمان می‌فرستد... در حلقه‌ی تصورم غرقم در این دنیا نیستم شور گرفته‌ام... همانجا که می‌خواهم... همان میانه‌ی حلقه؛ بدون مُذَکر شدن... از چشمان فشرده بسته‌ام اشک سرازیر است و از گلوی بغض گرفته ام، آه... ناگاه دهانی کنار گوشم می‌آید -: مامان... دسشویی دارم... 😢 چشمم - برق‌گرفته- باز می‌شود چادرم را - «مؤنث» (مادرانه) و بی اراده- کنار می‌دهم قلبم از شدت شتاب این تغییر فاز، مچاله می‌شود سرم از سرعت نوری این سفر، درد می‌گیرد. در چشمانش خیره می‌شوم شاید التماسش می‌کنم که شوخی کرده باشد شاید هم دارم می‌سنجم که چقدر فوریت دارد! در آن تاریکی چیزی دستگیرم نمی‌شود... آه می‌کشم چشمم را آرام می‌بندم، دلم را میبرم میگذارم دوباره میان همان حلقه، در کربلا و خودم بازمیگردم به اینجا به سرزمین مادری.... . بچه را بغل کرده‌ام و از میان تاریکیِ مضاعفِ چادرها، راه می‌جویم: «خروج» . . مرا در خيمه‌ی تو جایی هست، حسین؟ . . 🖋هـجرتــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- خیال میکنی او به تو وصل شده -با یک طناب سرخِ عروقی، خیال میکنی تو او را حمل میکنی، او از تو تغذیه می‌کند، او در تو غوطه ور است و دست و پا میزند؛ خیال میکنی!... اما به گمانم، این تویی که به او وصلی! او تو را، با آن طنابِ جاندارِ جریان دار، محکم گرفته و دائم، می‌کشد بالا، تا عرش، تا سرزمین ملکوت!... این، آن طفلِ کوچک است که تو را در آغوش گرفته و، صبح و شام، حمل میکند و می‌گردانَد بین درخت‌های باغ‌های بهشت! تو مهمان اویی در این ماه‌ها! تو از نورهای کشیده شده از آسمان تا او، تغذیه میکنی! او تو را میخورانَد از عشق، از قُرب، از تقدُّس! این تویی که در تمام این مدت، در دریای لطافت و معصومیت او غوطه وری و متمتع! تویی که مستانه دست و پا میزنی در بیکرانِ نگاه‌های لطف و لبخندِ ربوبی! تو با او وصلی تو سوار بر بالهای آن فرشته ای تو از او ارتزاق میکنی تو غرقه در زلالِ اویی! او در تمام این ماه‌ها مهمان بهشت و ملکوت است و تو، به واسطه این اتصالِ جبرآلود، هم سَفر و هم سُفره اویی... . این میهمانی های نُه ماهه‌ی باشکوه بی‌همانندترین و رشک‌آورترین هدیه گیتی است برای تو گشت و گذارها و پروازهایت در بهشت، بیش، و قُرب و نورهایت پاینده باد! . . ❤️ ! 🖋هـجرتــــــــــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ------- امشب به مناسبت میلاد مولانا الکریم حسن بن علی المجتبی خاص ترین و بهترین و زیباترین و نورانی ترین تبریک های دنیا به مهربان ترین و والاترین و نازنین ترین و برترین "مادر دنیا" 😍 --------------- بانو مادرشدنتان مبارک! 💗 گمانم از شادی شما تمام جهان شکفت؛ آن لحظه که برای اولین بار قنداقه ی حَسَن را به دست گرفتید و نگاهتان به چشم های معصوم مولای کریم ما گره خورد! اصلاً فکر میکنم با تولد نوزاد شما و جوشش مهر مادرانه شما متولد شد!... و نه! اشتباه میکنم! مگر نه اینکه از روز الست، شما مادر ما بوده اید؟... و حتی مادر پدرتان؟ مادری، به واسطه وجود شما، ازلی بوده و ابدی خواهدبود! و اصلاً مادریِ شما، تمام امید ماست برای آن روز که «تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا»! آن روز ما را چه پناهی جز پر چادرتان، حضرت مادر؟... 🔹🔸🔷🔶🔹🔸🔷🔶🔹🔸 را دوست دارم چرا که شأنی از شئون شماست! اصلاً هرچه را که در شماست، دوست میدارم حتی شده فقط در دل با ضعف در عمل... با تولد هر فرزند، هربار که مادر میشوم، حس میکنم مرا برداشته اند از خاک تکانده اند و نشانده اند در طاق افلاک کنار شما! یا نه، حتی شده گوشه ای، کُنجی از آن سَرسَرای باشکوه مادری! هر بار که میشوم حس میکنم به دیدنم می آیید و با لبخندی لطیف -که امتدادش میرسد به بهشت- دست بر سرم میکشید؛ چونان که رسم است مادران، به دیدن دخترهای تازه زایمان کرده شان میروند و عرق از جبینشان میگیرند... . . را دوست دارم چرا که اگر نبود خداوند آن را در مسیر زندگی شما قرار نمیداد! مادری را دوست دارم چرا که اگر به و نمیرسید، بهار عمر کوتاه شما برایش صرف نمیشد! مادری را دوست دارم چرا که اگر از بهترین و والاترین مقام ها نبود خداوند آن را برای شما مقدر نمیکرد! مادری را دوست دارم چون شأنی از شئون شما و وجهی از وجوه شماست. مرا به شما نزدیک میکند و این است که با عشق و بی منت، از جسم و روح و توان و زمان و آبروی خودم برایش مایه میگذارم🦋 🖋هـجرتــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 سلام الله علیها علیه السلام 💚 پی‌نوشت: - مامان اولی ها، حس اشتراکتون با حضرت مادر رو خریدارم 😍 ان‌شاءالله همگی چهار و پنج فرزندی بشید و با پرورش اولاد صالح، مایه شادی دل بانو 😊🥺😍 - خدایا، اونایی که فرزند میخوان اما ... پروردگارا از فضل خودت به حق مولود کریم ماه رمضان الکریم اولاد صالح و سالم و کثیر و کوثر به همه عطا کن...