eitaa logo
مهجور
114 دنبال‌کننده
166 عکس
31 ویدیو
2 فایل
هو‌ النور وصل‌ِتو کجا و من‌ِمهجور کجا..... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان اللهم لاتکلني إلی نفسي طرفة عین أبداً @maroozbahani تلگرام: https://t.me/maaahjor
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خط روایت
هدایت شده از خط روایت
هو الرزاق الهی به رقیه! لاغر‌اندام و تکیده بود. موهای ت‍ُنُکش از فرط عرق به کَفِ سرش چسبیده بود. همانطور که داشت بلبرینگ‌های چرخ‌های خاور را گریس می‌زد، به حرف‌هایم گوش می‌داد. آفتاب پوست سبزه‌اش را دوبل سوزانده بود. حرفم که تمام شد، پرسید: چند روزه ؟! جواب دادم: احتمالا رفت و برگشت ده روز طول بکشه. ساکت بود. به گمانم داشت به حرف‌هایم فکر می‌کرد. شایدم در حال محاسبه کردن که ارزشش را دارد یا نه؟ به سمت قسمت کابین ماشین رفت. پمپ گریس را لبه در ماشین گذاشت. از کنار در ماشین، دستمال حسابی سیاهی را برداشت. گریس روی دست‌هایش را پاک کرد. از پاکت سیگار وینستون کنار جیب پیراهنش، یک نخ سیگار برداشت. بر لبش گذاشت و با فندک روشن کرد. پُک جان‌داری به سیگار زد. و آن را لای انگشتان دست راستش، از لبش جدا کرد. دودی غلیظ از سوراخ‌های بینی‌اش بیرون داد و پرسید: کی باید بریم؟! _ : ویزا و گذرنامه داری؟! _ : نه، تا حالا به کارم نیومده. بار می‌برم سر ساختمون، ویزا می‌خواستم چکار. _ : باشه. خودم ردیفش می‌کنم. کارهاتو کن که هفته دیگه راه می‌فتیم. باید ده روز قبل أربعین وسایل رو تحویل موکب بدیم. دست سیاه گریسی‌اش را برد سمت لبش، تا پُک دیگری به سیگار بزند. و گفت: حله داداش. منتظر بودم از کرایه بپرسد. سیگار را گوشه لبش گذاشت. پمپ گریس را برداشت و شروع کرد به ادامه گریس‌کاری. وقتی دیدم خودش چیزی نگفت، پرسیدم: راستی جناب، کرایه چقدر؟! همینطور که سیگار گوشه لبش بود، با صدای مبهمی گفت؛ کرایه چی؟! گفتم: همین باری که قراره وسایل موکب ببریم دیگه. _ : دمت گرم، ما رو چی فرض کردی؟! با خنده گفتم: اینجور که نمیشه. بالاخره شما هم داری کار می‌کنی. ما که نمیخوایم خدای نکرده شما ضرر کنی. یا به کارت لطمه بخوره. روال کار همینه. _ : مشتی! نوکری امام حسین ضرر و زیان داره؟! اون همه عراقی از جون و دل هر چی دارند میزارن وسط. خیلی ما یه بار ببریم. _: ببینید تعارف نداریم که. حدود ۱۰ روز طول میکشه. اینجور خشک و خالی نمیشه که. حالا شما کمتر بگیر. بعضی همکارات هم قراره کرایه بگیرند. _ : نوش جونشون، رزقی که ارباب لقمه کرده. من با کسی کاری ندارم. نوکر خودش و زائراش. _ : اینم رزقه دیگه. فکر کن امام حسین خواسته اینجوری نون ببری سر سفره زن و بچه‌ات. _ : دمش گرم، از حسین به ما زیاد رسیده. جای دوری نمیره. _ : باشه پس هزینه گازوییلت با ما. _ : شوخی میکنی؟! _ : نه جدی، گازوییل تو عراق مثل اینجا ارزون نیست. سوبسید نمیخوره بهش. خرجش زیاده. _ : فدای سر زائر امام حسین. خیالت راحت داداش. آقا جور دیگه برای ما حساب می‌کنه. زیر دین کسی نمی‌مونه. مطمئن شدم تعارف نمی‌کند. و اگر ادامه بدهم ناراحت می‌شود. ولی احتیاطا گفتم: این شماره منه. فکرهاتو بکن. بهم خبر بده. _ : یعنی به ریخت و قیافه ما نوکری امام حسین نمیاد. داداش ظاهرمون ردیف نیست، درست! ولی دلمون حسینی به مولا. دست پاچه گفتم: نه داداش. این چه حرفیه. ظاهرتون خیلی هم درسته. فقط گفتم ضرر به کارت نرسه. همین. قرار و مدار حرکت و.... را گذاشتیم. می‌دانستم دستش تنگ است و اوضاع مالی‌اش ردیف نیست. کسی که معرفی‌اش کرده بود، در مورد گیر و گرفتاری مالی‌اش برایم گفته بود. قرار بود به این بهانه کمکش کرده باشیم. موقع خداحافظی چشمم به شیشه جلوی ماشینش افتاد، رویش نوشته بود: الهی به رقیه! ✍: مهجور(م.ر) 📝روایت ۱۶۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همهٔ اون روزهایی که فکر می‌کردیم نمی‌گذرن گذشتن؛ پس این روزها هم می‌گذرن🙂 @dokhtar_e_daryaa
هدایت شده از گاه نوشته‌هایم
برایم ... هدیه فرستادید، اما گوش کنید ماکار آلکسیه‌ویچ! ... آه که چقدر دوست دارید ولخرجی کنید. من به این چیزها احتیاجی ندارم. اینها چیزهائی کاملا غیرضروری هستند. می‌دانم مرا دوست دارید، مطمئنم. و دیگر دلیلی ندارد با هدیه‌هایتان بخواهید این را به من یادآوری کنید. هدیه‌هائی که پذیرفتن‌شان از شما برای من دردناک است... تو را به خدا، یک بار و برای همیشه از این کارتان دست بردارید. خواهش می‌کنم. 〰〰〰〰〰〰〰〰 همه کتاب می‌خوانند برای لذت بردن؛ من کتاب می‌خوانم برای مرور تجربه‌های زیسته‌ام. چه دردی دارد این خودآزاری!! 〰〰〰〰〰〰〰〰 @gahnevis
و من که دنبال خود گمگشته‌ام لابلای کتاب‌ها می‌گردم. کسی نشانی از من دارد آیا ؟! @maahjor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. دین درست را از میوه‌اش باید شناخت، نه از استدلال‌های کلامی و اعتقادی! مثلا وقتی افراد بی‌نظم، منظم شدند، فقر کم شد، بی‌اخلاقی کم شد، آن وقت می‌گوییم؛ دین این جامعه درست است... امام موسی صدر @masture
هو الأحد «مامان، این منم یا یکی دیگست.» جالب بود برایم. حسمان مشترک بود. منم وقتی عکس را دیدم از شباهتش با دخترم تعجب کردم. کودکی درحال پذیرایی از زوار حسین ع. به شباهت‌ها فکر می‌کنم. به اینکه من اینجا در خانه‌ام و دلم آنجا در مسیر پیاده‌روی. به اینکه کدام زن شبیه من دارد مسیر را می‌رود یا ایستاده و از زوار أربعین پذیرایی می‌کند. به اینکه همه‌ی ما که اینجاییم کسی را شبیه خودمان در مسیر مشایه یا طریق العلماء یا ..‌. داریم و بی آنکه بداند نماینده ما نیز هست. کسی که یا ظاهرش یا باطنش یا رفتار و اخلاقش و یا باورها و اعتقاداتش شبیه ماست. به اینکه هر کس آنجا فقط خودش نیست. حتما نماینده کسی یا کسانی است که دلشان را به طریقی به او و به طریق العلماء و به طریق الحسین گره زده‌اند. زائر أربعین، حتما هر قدمی که برمی‌داری از خودت بپرس: « این منم یا یکی دیگست.» ‌ ای که شبیه توام به اسم یا به رسم، در ظاهر یا باطن، به گفتار یا کردار، به سلوک به باور به هر نقطه‌ای که مرا وصل کند به تو. یادت نرود اینجا کسی دلش را به قدمهایت گره زده، هوای دلم را داشته باش. موقع وصال دلم را از زیر قدم‌های زوار بردار و به دست مولا برسان. *عکس از آقای محی‌الدین سرمد؛ طریق العلماء _ أربعین ۱۴۰۲ @maahjor
عاشق‌ها از مُحترم‌ترین مردمِ روزگارند. - محمدصالح‌علاء - @daroniyat
هو الحلیم (صمد طاهری) نویسنده، با توصیف‌گری خوب و پرداخت جزئیات به صراحت یا با کنایه و درلفافه، به در قالب زندگی‌‌های معمولی می‌پردازد. عشق‌های نافرجام، جهل و تعصبات کور، گیر افتادن در باتلاق عادت، عدم جسارت و شجاعت رودررویی با مسئله، ترس از حرکت رو به جلو، در چاه افتادن از ترس نیفتادن در چاله باورهای مردم، دست و پا زدن در تاریکی، محرومیت و هدررفت استعدادها، خودخواهی و راحت‌طلبی، و به صورت گل درشت نقد جامعه مردسالار سنتی و ظلم به زن و چون رنج تنهایی، رنج تعصبات، رنج بی‌سوادی، بی‌شعوری، بی‌منطقی، بی‌تقوایی و شاید در یک کلام در خلال داستان‌ها یا پس از اتمام هر داستان، جمله‌ای معروف در ذهنم تداعی می‌شد. که نمی‌دانم نویسنده تعمداً خواسته از فحوای آن داستان، این برداشت را به مخاطبش القا کند یا ناخودآگاه داستان‌ها ذهن معناگرا و مخاطب سمج را ترغیب به جعل معنا و نتیجه برای هر داستان کرده. جملاتی نظیر؛ از ماست که بر ماست. گندم از گندم بروید، جو ز جو. زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد. هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی. مرغ همسایه غازه. یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به مردم. خنده تلخ من از گریه غم‌انگیزتر است. بعد اتمام زخم شیر حیفم آمد از آن ننویسم. کتابی که جرعه جرعه نوشیدم و با اینکه کام را تلخ می‌کرد اما برایم به‌سان تلخی قهوه بود. چشیدن تلخی از سر اختیار برای بیداری. اگرچه برای بعضی دوستانم این تلخی، چونان زهری بود که ذره ذره جان را می‌فرساید. @maahjor
گفتند دنیا کاروانسرایی است، اندکی توقف کنید و چیزی بردارید برای تجارت ابدی، ما عشق❤️ را برداشتیم.. @green_girl_7 | ☁️🌱