✅ نسبت عرفان و تصوف
🖌 در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدي
🔶 بعضي عرفان و تصوف را يك چيز تصور كردهاند. متأسفانه در برخي از دانشگاههاي كشور نيز وقتي مثلاً دو واحد درس كليات عرفان ميخواهند بگويند، همان تصوف را تدريس ميكنند! حتي بعضي از كتابهاي تدريس در دانشگاه، با عنوان «مقدمهاي بر عرفان»، در واقع «مقدمهاي بر تصوف» است! اين نشان ميدهد كه عرفان و تصوف را يك چيز دانستهاند. و يا حتي برخي از آنهايي كه مخالف هستند، باز ميبينيم كه عرفان و تصوف را يك چيز گرفتهاند؛ مثل مرحوم آقا ميرزا جواد تهراني در كتاب «عارف و صوفي چه ميگويند؟» عارف و صوفي را در يك سياق قرار داده و هردو را يك جور كوبيده و ميگويد اين دو يك چيزند! متأسفانه در بين فرقههاي متعدد دراويش، من در هيچ فرقهای نديدم كه عرفان و تصوف را جدا كرده باشند. يعني معمولاً بين اينها خلط وجود دارد. هميشه صوفي ادعا ميكند كه من يك عارف هستم!
🔶 البته دقت شود شواهدي مانند اينكه مثلاً ابن سينا در فلان كتاب، تصوف بكار برده و مرادش عرفان است، هيچ وقت دليل بر يكي بودن آنها نميشود؛ به دلیل اينكه در چهار/پنج قرن اول اسلام، عرفان و تصوف يك چيز بوده است؛ يعني كساني چون جُنيد بغدادي يا بايزيد بسطامي يا منصور حلاج را هم ميتوان عارف ناميد و هم صوفي.(البته در اين روند ما به افرادي مانند سفيان ثوري بر ميخوريم كه بايد تحقيق كرد آيا ميشود آنها را عارف ناميد و يا بايد به آنها صوفي گفت؟!) اما از قرن ششم به بعد، عارف و صوفي دو چيز شد. استاد شهيد مطهري هم در كتاب خود، از قرن ششم به بعد اينها را تفكيك ميكند. ميگويد كه از قرن ششم ميبينيم صوفي يك طبقة اجتماعي شده است؛ برخلاف عارف كه هيچ وقت خودش را جداي از مردم نميداند. مثلاً اگر به عارف بگويي چه كسي عارف است؟ هر كسي به ذهنش ميآيد، غير از خودش! مانند موسي كليم الله (ع) كه وقتي كسي به او گفت يك نفر معرفي كن كه راه خدا را به من نشان دهد، موسي (ع) هر كسي به ذهنش آمد، جز خودش. در حالي كه يك صوفي، خودش را يك طبقة اجتماعي ميداند و ميگويد ما فرقهاي داريم، ما چنين و چنان هستيم. وقتي نخستین جملة صفحة اولِ اولين كتاب فرقة نقشبنديه را که نگاه كني، اين است: «بداياتُنا، نهايات آخرينا»؛ نقطة آغاز ما، نقطة پاياني براي ديگران است! اين، یعني به هر حال ما با ديگران متفاوت هستيم و از ديگران ممتاز ميباشيم. اين تفكر صوفيانه است. در حالي كه عارف اينگونه نيست. ابن سينا در آخرِ «اشارات» ميگويد كه اگر كسي به مُخيله اش خطور كند كه من عارف هستم، عارف نيست.
🔶 امام خميني و ملاصدرا در اين باره تعبيرهايي دارند كه گاه ميگويند «جَهَله صوفيه» و یا «محققين صوفيه». مراد از «جهلة صوفيه»، همين فرقههاي صوفيانه و درويشي است؛ كسي است كه به هر حال درس نخوانده، فقيه نيست، عارف نيست، عرفان نظري نخوانده و... . لازم است اشاره شود كه بحثهاي فقه، هم در عرفان دخالت دارند؛ مثلا مرحوم آيت الله قاضي ـ استاد عرفان علامه طباطبايي و آيت الله بهجت ـ غير مجتهد را به عنوان شاگرد نميپذيرفتند. اين نشان ميدهد كه فقه هم در عرفان دخالت دارد. حضرت امام خميني، هميشه از جهلة صوفيه مذمت ميكنند و وقتي هم ميگويند «محققين صوفيه»، افرادي چون محي الدين مراد هستند. پس ببينيد، هيچوقت ملاصدرا صوفي را به يك معناي عام آن كه هم عارف است و هم صوفي، به كار نميبرد.
#عرفان
@maarefmags_ir
✅ انواع روش تدریس (12)
💡 روش نمایشی
🔶 توضیح
روشی است بر اساس مشاهده و دیدن
🔶محاسن
انتقال مهارت، به تعداد زیادی از افراد در کمترین زمان میسر میشود، آموزش به کمک اشیا واقعی و حقیقی است
🔶 معایب:
استفاده از روش سخنرانی در حین کار، صرف وقت استاد برای تهیه مواد لازم
#روش_تدریس
✅ دقت در نقد صوفیه
خاستگاه عرفان
📝 در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدي
🔶شهيد ثاني در كتاب «درايه» ميگويد: صوفيه جعل حديث را جايز ميدانند. در مقابل هم عدهاي به متصوفه گفتند «بائك تجرّ و بايي لا تجرّ؟!» اگر شما به نفع خودتان حديث جعل ميكنيد، ما هم عليه شما حديث جعل ميكنيم. واقعيت اين است كه نوع اين احاديثي كه در كتابهايي مانند «حديقة الشيعة» و يا «اثني عشريه» عليه صوفيه ميبينيد، جعلي است! اما چرا جعل كردند؟ به خاطر مقابله با احاديث جعلي صوفيه. اگر دقت شود، اصلاً الفاظ اين احاديث نشان ميدهد كه متعلق به آن زمان و يا صادره از معصوم نيست؛ مثلا الفاظ روايت «شيئية الشيء بصورته لابمادّته». در غررالحكم، در مادة «صاد» حديثي از اميرالمؤمنين (ع) است: «سئل عليه السلام عن العالم العلوي فقال عليه السلام: صورٌ عاريهٌ من المواد، خاليهٌ عن القوة و الإستعداد و خلق الإنسان ذا نفسٍ ناطقة ان زكاها بالعلم و العمل فقد ...» آقا جمال خونساري ميگويد كه اين كلمات نشان ميدهد كه متعلق به آن زمان و اميرالمؤمنين نيست؛ اگر متن، خيلي زيباست و مطالب هم درست است. نكته مهم اين است كه اگر كسي بخواهد بگويد تصوف و تفكر صوفيه درست نيست، لازم نیست كه به سراغ اين نوع احاديث برود. استدلالهاي منطقي محكم و بسياري وجود دارد. بدعتي مانند تصوف كه با ظاهر قرآن، شرع، روايات و سيرة اهل بيت(ع) سازگار نيست و بلكه مخالف است، منطقاً محكوم به بطلان ميباشد. اين خود بهترين دليل براي نقد صوفيه است.
@maarefmags_ir
🔶لفظ «عارف» از زمان پيامبر اكرم(ص) بوده است و در زمان اميرالمؤمنين(ع) اين لفظ به كار ميرفت. اما اگر بحث اين باشد كه: خاستگاه عرفان ـ نه لفظ آن بلكه اين سبك و ويژگيهايي كه در عرفان هست ـ متعلق به چه زماني است؟ بايد در پاسخ گفت روشن است كه قبل از اسلام، عرفان بوده و شكي در اين نيست؛ چون عرفان، به مسائل معنوي و روحي و سير و سلوك ميپردازد و اين هم از قديم بوده است. پيامبران گذشته هم بزرگترين عرفا هستند. يا مثلاً در ميان مرتاضان هندي، كه سابقة بسيار ديرينهاي دارند. با توجه به مطالعات انجام شده ميتوان گفت كه افكار هندويي و بودايي از زمان خلّاد سندي ـ زمان امام ششم(ع) ـ وارد اسلام شد. اما افكار كلبيونِ يونان باستان، از زمان امام هشتم(ع) به بعد وارد جهان اسلام شد. پس اين افكار وارداتي، به نيمة دوم قرن دوم به بعد مربوط ميشود؛ در حالي كه ما در زمان پيغمبر اكرم(ص) اصحاب صفه را داريم كه همه عارف بودند. اينها قطعاً تحت تأثير مكتبي غير از اسلام نبودند. پس بايد گفت كه خاستگاه عرفان اسلامي، خود اسلام، قرآن كريم، سنّت پيامبر اكرم (ص) و سيرة اهل بيت(ع) بوده است. اما، طبيعي است كه اگر عدهاي همين سيرة اهل بيت، آيات و روايات را ببينند، گاهي دچار افراط و تفريط هم ميشوند. مثلا نهج البلاغه گزارش ميكند كه چون فلان كس ديد اميرالمؤمنين (ع) زاهدانه و عارفانه زندگي ميكند، پس دست از دنيا كشيد و سر به بيابان نهاد. چون اميرالمؤمنين او را خواست و به او تذكر داد، گفت: يا علي! پس چرا شما اين طور زندگي ميكنيد؟! اين معلوم ميكند كه ترك دنيا را از اميرالمؤمنين گرفته بود؛ اما نتوانست به درستي آن را هضم كند. پس خاستگاه عرفان اسلامي، خودِ آيات و روايات و سيرة اهل بيت(ع) است؛ سپس، در قرن دوم و سوم، مسلمانان با افكار ديگر مكاتب و نحلهها آشنا شده و تأثير پذيرفتند؛ و در قرن ششم و هفتم، اين تأثيرات مدوّن و به صورت مكتبي خاص بيان شد.
#عرفان
✅انواع روش تدریس (13)
گردش علمی
🔶 توضیح
کاریست عملی که بیرون از مدرسه صورت میگیرد و شامل مطالعات مستقیم و دست اول درباره یک مسئله، جمعآوری اطلاعات از طریق مشاهده، پرسشنامه، مصاحبه، اندازهگیری، نمونه برداری و سایر فنون تحقیقی میباشد که بدین طریق از اعتبار فرضیهها اطمینان حاصل میشود
🔶 محاسن
مفید بودن، فعال بودن شاگردان، لذتبخش بودن و هیجانانگیز بودن، اقتصادی بودن
🚩معایب:
وقت مفید کلاس و سایر دروس را میگیرد
#روش_تدریس
💡گستره معنویت 💡
📝در نشستي با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدي
🔶شش علم داريم كه به مسائل معنوي ميپردازند: عرفان نظري، عرفان عملي، سير و سلوك، اخلاق، آداب، موعظه و نصيحت. غالباً اينها با هم خلط ميشوند.
ميتوان گفت كه علم «سير و سلوك» متعلق به قرن چهارم و پنجم است. كتابهاي خواجه عبدالله انصاري، غالباً سير و سلوك است. در قديم، مردم كه ميخواستند به مسافرت بروند، حساب ميكردند كه اگر امروز صبح از اين شهر تا فلان شهر پياده يا با حيوان بروند، شب به كجا ميرسند. چون تقريباً در يك روز، 30 كيلومتر راه ميرفتند، سر هر 30 كيلومتر، يك كاروانسرا درست كردند. مثلا چون از قم تا اصفهان، 9 روز راه بوده است، پس 9 كاروانسرا ميزدند. به اينها منازل بين راه ميگفتند. در سير و سلوك نيز گفتند كسي كه ميخواهد به سمت خدا حركت كند بايد منازلي را طي كند؛ امام خميني(ره) ميفرمود: منزل اول، «يقظه» يا بيداري است. بعضي ميگفتند كه منزل اول ذكر است عدهاي ديگر توبه را اولين منزل و توحيد را آخرين منزل ميدانستند. بعضي سير و سلوك را 11 منزل بعضي 36 منزل، بعضي 100 منزل، بعضي 360 و برخي 1000 منزل ميدانند!
🔶 «عرفان نظري» به دو بحث ميپردازد: 1.توحيد چيست؟ 2.موحد كيست؟ توحيد يعني همان بحث وحدت وجود و شناخت خداوند؛ اما موحد يعني «انسان كامل» يا همان بحث ولايت.
🔶«عرفان عملي» بيشتر در جنبة عمل است: از قبيل مباحث توكل، ذكر، مناجات و... . چلهنشيني در عرفان عملي وجود دارد. مثلاً ميگويند اولين چله اين است كه انسان چهل شب، قبل از خواب شش سوره مسبحات(حديد، حشر، تغابن، صف، جمعه و أعلي) را بخواند كه ظاهراً اولين چلة پيغمبر اكرم(ص) بوده است. اين سبك عرفانی كه الآن در حوزه متداول است، از مرد جولايي در زمان شيخ مرتضي انصاري(ره) شروع شد كه به آقا سيد علي شوشتري و سپس در شاگردان ايشان تا امروز ادامه يافته است. مرحوم سيد بن طاووس، يا مرحوم بحرالعلوم يا ابن فهد حلي هم هر کدام سبكي داشتهاند كه با سبك امروز عرفان عمليِ متداول در حوزهها، متفاوت بودند.
🔶 عرفان عملي و عرفان نظري همانند دو بال براي انساناند؛ اما عرفان نظري به منزلة بال راست و عرفان عملي به منزله بال چپ است؛ يعني ترجيح با عرفان نظري است. علت آن هم اين است كه مثلاً در نهج البلاغه داريم: «نومُ علي يقين خير من صلوة في شك»؛ نماز با شك، عملي است بدون نظر، و خواب با يقين، نظري است بدون عمل. دين هيچوقت نگفته است كه دست آدم مؤمن متدين نماز شب خوانِ بيسواد را ببوسيد اما سيرة مسلمانان هميشه اين بوده كه دست عالم را ميبوسند. اگر ببينند عالمي نشسته و در حال فكر كردن است، و در همان حال جاهلي هم مشغول دعا خواندن است، دست آن عالم را ميبوسند. سيرة پيغمبر اكرم(ص) در مسجد كه فرمود: هر دو حلقه در خير هستند اما من با اين حلقه ـ حلقه علم ـ مينشينم» نيز همين نكته را تأييد ميكند.
@maarefmags_ir
🔶 اگر از كسي كه عرفان نظري نخوانده است، بپرسيد كه بهترين نماز چه نمازي است؟ ميگويد اين كه انسان حضور قلب داشته باشد و بفهمد چه ميگويد. اما كسي كه عرفان نظري خوانده باشد ميگويد كسي كه حواسش هست كه در نماز در برابر خدا ايستاده است.
🔶 تفاوت عرفان عملي و سير و سلوك در این است که در سير و سلوك، عمل نیست؛ بلکه يك حالت روحي و دروني است؛ مثل توكل، صبر، تسليم، انقطاع اليالله و يقظه كه منزل اول است. اينها عمل نيستند، حالات درونياند كه تقدم و تأخر دارند؛ بدايات، متوسطات و نهايات دارد. پس سير و سلوك، برنامة عملي نميدهد كه اين دعا را بخوان يا اين ذكر را بگو يا آن كار را بكن؛ اما در عرفان عملي، استاد ميبيند چون طرف خيلي غرور دارد، به او ميگويد يك چهله بايد تمرين تواضع كني يا يك چهله اين دعا را بخواني، يا اين ذكر را بگو يا آن كار را نكن. اين شخص در عرفان عملي دارد يك عملي را انجام ميدهد تا با انجام آن به مرحلة تجريد، كه غايتِ عرفان عملي مجرد شدن و خلع بدن است برسد؛ اما نهايت و غايتِ سير و سلوك، رسيدن به توحيد است.
#عرفان
♻️ عصمت تام قرآن
و بروندادهاي آن
🖌 دكتر حميدرضا شاکرين
يکي از ويژگيهاي اساسي قرآن، عصمت آن است. عصمت قرآن ابعاد و مراتب متعددي را شامل ميشود.
«عصمت» در لغت از ماده «عصم»، به معناى منع و نگه داشتن يا محافظت آمده است: «عصم اصل واحد صحيح يدل على امساك و منع و ملازمه». كاربردهاي اين واژه عمدتاً دلالت بر محافظت و ممانعت از شر، امور ناپسند و ناگوار دارد؛ و در حوزه قرآنشناسي به معناي عدم راهيابي باطل، کژي، ناراستي و تحريف در ساحت مقدس کلام الهي است.
✅ معناي تحريف
با توجه به اينکه بهطور معمول عصمت و مصونيت قرآن در مقابل تحريف به کار مي¬رود، نيم نگاهي نيز به معناي اين واژه ضرورت مي¬يابد. تحريف در لغت از ريشه «حرف» به معناى كناره، جانب و اطراف يك چيز گرفته شده؛ و تحريف چيزى، كنار زدن و كج كردن آن از جايگاه اصلى خود و به سوى ديگر بردن آن، عدول و مايل نمودن از چيزى، و يا تغيير و تبديل است.
✅ مراحل و مراتب عصمت قرآن
1. عصمت از ناحيه نازل كننده (خداوند)؛
2. عصمت از ناحيه حاملان وحى و فرشتگان رساننده به پيامبر؛
3. عصمت در دريافت وحى از سوى پيامبر؛
4. عصمت در حفظ و نگهداري وحي از سوى پيامبر؛
5. عصمت در ابلاغ وحى به مردم از سوى پيامبر؛
6. عصمت در تبيين و تفسير توسط پيامبر و ديگر حجتهاي واقعي و معصوم الهي؛
7. عصمت در بقا، در ميان بشر، تا پايان تاريخ.
در نگرش اسلامي، وحي نازل شده بر همه پيامبران برخوردار از عصمت در شش مرحله نخست ميباشد؛ اما مرحله هفتم از اختصاصات وحي قرآني است.
@maarefmags_ir
✅ ابعاد عصمت قرآن
عصمت قرآن به گونه¬هاي ديگري نيز قابل تقسيم است، از جمله به اعتبار پاره¬اي از وجوه و ابعاد آن. به اين لحاظ مهمترين ابعاد عصمت قرآن عبارت است از عصمت معنوي و لفظي.
الف. عصمت معنوي همان عصمت در تبيين و تفسير است که در مرحله ششم از آن ياد شد. مراد از عصمت معنوي يا تفسيري، وجود تفسير معصومانه از قرآن و دسترسپذيري فيالجمله آن است؛ هر چند در کنار آن باب فهمها و تفسيرهاي غير معصومانه و خطاپذير نيز باز است.
ب. مراد از عصمت لفظي مصونيت قرآن از کاربست واژگان و ترکيبات نادرست از ناحيه صادرکننده و نيز محفوظ ماندن از هرگونه تحريف لفظي در مراحل پس از صدور است.
تحريف لفظي پس از صدور، داراي اقسامي است که هيچ يك از آنها به ساحت قرآن كريم راه ندارد؛ اين اقسام عبارتند از:
1. تحريف به تغيير كلمات؛ يعنى، كلمهاى را برداشتن و كلمهاى ديگر را جايگزين آن ساختن.
2. تحريف به زياده؛ يعنى، افزودن كلمه يا جملهاى به آيات قرآن.
3. تحريف به نقيصه؛ يعنى، ساقط كردن كلماتى از قرآن و يا اعتقاد به اينكه كلمه، آيه يا سورهاى از قرآن كريم ساقط شده است.
4. تحريف به جابجايي کلمات و ترکيب آنها.
اساساً مراد از نفي تحريف كتاب آسمانى، به اين معناست كه اين تغييرات به گونهاى انجام پذيرد كه ديگر كلام الهى، بهدرستى شناخته نشود و از دسترس بشر خارج گردد و يا چيزى بهطور معمول، كلام خدا انگاشته شود كه سخن او نيست. در مقابل مصونيت قرآن از تحريف، به معناى «ماندگارى» متن اصلى قرآن و آشنايى با آن در ميان مردم است؛ به گونهاى كه هيچگاه جوامع بشرى، از شناخت و دسترسى به متن اصلى آن محروم نشده و كلام خدا را از غير آن با وضوح و آشنايى تميز بتوانند داد.
#قرآن
لینک متن کامل مقاله👈
http://maarefmags.ir/node/2821
🌺جذابیت و چرایی عرفانهای کاذب🌻
🖌 در نشستي با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدي
✅ ما در حوزههاي علميه شیعه، فقه و اصول، يا ادبيات و تفسير و كلام و فلسفه ميخوانيم ولي اگر به خارج برويم، اين علوم غالباً استقبال نميشوند. اما آن علمي كه انسان هر جا برود، حرفي از آن براي گفتن دارد، عرفان است. مثلاً اگر انسان برود چين، يا هند، يا آمريكا، عرفان تدريس كند ميفهمد كه اين علم هميشه جايگاه و جاذبه زياد خود را دارد. از طرف ديگر، انسان يك بعد معنوي و روحي دارد و اين بعد را بايد سيراب كند كه اگر سيرابش نكند، سراغ فرقههاي ديگر ميرود. واقعاً اشكالي به ما وارد است كه عرفان صحيح اسلامي را معرفي نميكنيم، اين باعث ميشود كه مردم براي سيراب كردن اين عطش روحي، دنبال عرفانهاي كاذب بروند. عرفانهاي كاذب از قديم حتي از زمان ائمه (ع) هم بوده است. الآن در شيعه تقريباً 25 فرقة تصوف و در اهل سنت 75 فرقه فعالند؛ يعني تنها در دنياي اسلام، 100 فرقه صوفيانه وجود دارد! فقط يك فرقه بكتاشيه در تركيه حدوداً 20 ميليون طرفدار دارد. من به يكي از شهرهاي هلند رفته بودم كه 20 هزار ايراني شيعه آنجا بود، اما حتي يك مسجد نداشتند در حاليكه تعدادي از اينها درويش بودند و 3 خانقاه داشتند! اين نشان ميدهد كه جاذبه اين مكاتب خيلي زياد است. البته اين كه چرا اين جاذبه زياد است و يا اين كه علّت رشد و نفوذ اينها چيست، فعلاً بحث ما نيست. البته صوفيها در خارج از ایران، سدي در برابر وهابيت محسوب ميشوند.
@maarefmags_ir
🚩 و اما درباره عرفانهاي نوظهور، بحث اين است كه اصلا چرا پديد آمدهاند؟ آيا مغرضانه و به قصد مبارزه با اديان درست شدهاند و يا اينكه به خاطر ضرورتهاي اجتماعي ايجاد گشتهاند. تصور من اين است كه اينها به قصد مبارزه با اديان درست نشدهاند؛ بلكه تفكر افرادي مثل هايدگر را دارند كه ميگفت: مرگ بر اين تمدن جديد كه مردم را بيچاره كرده است. هايدگر ميگفت آن زمان كه مردم الاغ سوار ميشدند، هيچوقت تصادف نميكردند و جان مردم به خطر نميافتاد! اين همه آمار طلاق بالا نميرفت، رابطه پدر و فرزند هم رابطه عاطفي بود؛ اما اين تمدن جديد، پدر و فرزند را از هم جدا ميكند و كدورتها و اختلافات ايجاد ميشود. خوش آن روزي كه مردم سوار حيوان ميشدند و اين تمدن نبود! در واقع عرفانهاي نوظهور عكسالعملي است در برابر مشكلاتي كه تمدن جديد ايجاد كرده است. البته اصل اينها، به اگزيستانسياليستها برميگردد كه در فرانسه ظهور كرده و اصالت وجود و اصالت انسان را مطرح كردند و درباره اضطراب و ترس و نگراني و يا مثلاً درباره از بين رفتن ارزشهاي انساني و... فراوان بحث نمودند. بعدها هيپيگري، پوچيگري، همجنسگرايي، اومانيسم و... نتيجة همين تفكر بودند. خود آقاي سارترـ كه به هر حال انساني ملحد بود و به انقلاب الجزاير هم خيلي كمك كردـ در اواخر عمر در يك سخنراني گفت: مقصود ما اينها نبود كه اينقدر از حرفهاي ما سوءاستفاده كردند.
در تفكر اگزيستانسياليسمِ واقعي ـ نه اين انحرافات ـ افرادي مثل كييركگار يا هايدگر تفكرات عرفاني خوبي دارند. مثلا كارل ياسپرس زاييدة همين اگزيستانسياليستهاست كه تفكراتش بسيار به ابن عربي نزديك است. البته ايشان مسيحي بود. در يهوديها هم افرادي مثل ابنميمون يا اسپينوزا هستند كه این تفكرات را دارند.
🔶 به هر حال تصور من اين است كه عرفانهايي مثل اُشو، كريشنا مورتي، اكنكار، فالون دافا، پائلو كوئليو، ساي بابا و... به قصد مبارزه با اديان به وجود نیامدند، بلكه پاسخ به احساس نيازي در مردم بودند. به هر حال هر كس كه عرفان بخواهد اما به سوي خدا و به سراغ اهل بيت(عليهم السلام) نرود، يك جنبه از انسان را ممكن است بتواند تقويت كند، اما صدها جنبه ديگر او مغفول ميماند. كتابهايي هم در اينباره نوشته شده كه كتاب «آفتاب و سايهها» نوشته دكتر محمد تقي فعالي تقريباً كتاب خوبي است.
#عرفانهای_کاذب
🔎 نسبت میان کرامت با حقانیت
🖌 در نشستي با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدي
كرامت حتي دليل بر بزرگي فردی که کرامت از او صادره شده هم نيست. يكي از اشتباهات همين است كه ما هميشه در منبرها، ائمه را با معجزه معرفي كرديم و اين از اساس اشتباه بوده است. بلکه دليل حقانيت، علم و استدلال است. الآن در لبنان كليسايي وجود دارد ـ من آنجا رفتهام ـ كه اين كليسا بالاي يك كوه است و يك اتاق بزرگي در كنار آن هست كه پر از ويلچر، عصا و عينك ميباشد. يعني كسي كه با ويلچر به اين كليسا آمده، شفا گرفته، ويلچر را همانجا گذاشته و رفته است! همين الآن هم چنين چيزهايي در هندوها هست. اگر ما بخواهيم اين چيزها را دليل بر حقانيت بدانيم، بالاخره همه مردم شك ميكنند. حالا فرض كنيد كسي مريضي را شفا داد، يا از دل كسي خبر داد، اين دليل بر هيچ چيزي نيست؛ نه دليل بر خوب بودن اوست، نه دليل بر درست بودن كار اوست و نه دليل بر بزرگ بودن آن شخص است. ممكن است كسي بتواند با رياضت، چيزهايي به دست بياورد. يك بار من در بنارَس نزد يكي از مرتاضهاي هندي كه لخت مادرزاد بود رفتم. من ميخواستم عكسش را بگيرم و چقدر اصرار كردم تا بنشيند كه عورتش پيدا نباشد تا عكسش را بگيرم! ما سه نفر بوديم. آن مرتاض به يكي از دوستان من گفت: شما مسلمانيد و دين شما خيلي به نماز جماعت سفارش ميكند، چرا شما نماز جماعت نميخوانيد؟! راست هم ميگفت. ما سه نفر كه بوديم، گاهي من جلو ميايستادم، يكي اقتدا ميكرد، آن ديگري اقتدا نميكرد! خب، اين از كجا فهميد؟! از هر كجا كه فهميد، مهم نيست. اين دليل بر حقانيت او كه كافر و بت پرست بود، نميباشد. قرآن ميفرمايد «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا»؛ هر كس دنيا را بخواهد، خدا به او ميدهد... و هر كس كه آخرت را بخواهد، خدا آخرت را ميدهد، و آيه بعد ميفرمايد: «كُلا نُمِدُّ هَؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ»؛ يعني هر دو را هم كمك ميكنيم «وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ».
✅حال اگر کس بگوید با اين توضيح شما، اين بحث اساسي در مباحث كلامي متزلزل ميشود كه معمولاً حقانيت را در مورد انبياء بر معجزات مبتني ميكنند، میگوییم که شرط آن معجزات، ادعاي نبوت بوده است. صدور آن معجزات عندالضروره بوده است. ببينيد پيغمبر اكرم (ص) آنقدر كم معجزه ميآورد كه مردم ميگفتند: معجزه بياور! و حضرت ميفرمود: «مَا يَكُونُ لِي»؛ اين دست من نيست كه بخواهم معجزه بياورم. خواجه نصير طوسي در جايي ميگويد: خواص دنبال قول هستند و عوام دنبال فعل؛ يعني خواص ميگويند قرآن بهترين معجزه است، اما عوام دنبال اين است كه ببيند خاكي را طلا كرد يا نكرد!
@maarefmags_ir
انواع روش تدریس (14)
روش ایفای نقش
🌱 توضیح
فرد یا افرادی از شاگردان، موضوعی را به صورت نمایش کوتاه اجرا میکنند
🔷 محاسن
ایجاد هیجان، مشارکت مستمعین در احساسات مجری نقش، ایجاد زمینه بحث گروهی، رفع حالت کمرویی در شاگردان کمرو, آمادگی برای پذیرش نقشها و مسئولیت ها.
🔴 معایب
برای تحقق اهداف پیچیده آموزشی مناسب نیست، شبیه تئاتر است و جدی گرفته نمیشود، صرف وقت و تدارک زیاد لازم دارد ممکن است فراگیران شیطنت طلب و بازیگوش کلاس را دچار اختلال کنند.
#روش_تدریس
روشها و فنون مختلف تدریس
🗣 سلسله مباحث گفتارپژوهی(22)
👈 نوشته ذیل، ادامه نکات مهم بدست آمده از مصاحبه اساتید پیشکسوت و موفق دروس معارف اسلامی در موضوعات مختلف با عنوان گفتار پژوهی است، که با ذکر نام استاد به صورت دستهبندی شده تقدیم میگردد.
روشها و فنون مختلف در تدریس
🔶 46. دکتر محمد امیدی، مدرس دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره): از آنجایی که متأسفانه در ساختار آموزشی دانشگاهها، دروس معارف نقشی حاشیهای دارند و جزء دروس عمومی هستند، انتظار چندانی از دانشجو جهت اهمیت به این دروس نمیتوان داشت. بنابراین باید انگیزههای لازم را در دانشجویان بوجود آورد، انگیزههایی غیر از کسب نمره، استاد باید بتواند بصیرت افزایی را مخصوصاً در کلاسهای انقلاب داشته باشد، از ابزارهای جدید امروزی، صوتی و تصویری بهره لازم را ببرد. مثلاً در بحث اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی (ره) تبیین نظریه ولایت مطلقه فقیه و حکومت اسلامی و پاسخ به سؤالات و شبهات، مستند به آیات و روایات و سخنان بزرگان دین، به طرز صحیحی باید صورت پذیرد، یا اشاره به دست آوردهای عظیم انقلاب به طور مستند و با آمار و پاسخ به شبهات طرح شده در کلاس همراه باشد.
@maarefmags_ir
🔶 47. دکتر محمد نصیری رضی، استادیار دانشگاه تهران: با ارائه تنها جزوه درسی مخالفم، حتماً باید کتاب درسی باشد و از این کوتاه نیاییم، اینکه دانشجویان دوست دارند که استاد آسانگیر باشد یا ... نباید در ما اثر بگذارد، باید به دانشجو فهماند که این استاد نیست که نمره میدهد، بلکه نمره را دانشجو باید بگیرد.
48. دکتر مصطفی اسماعیلی، استادیار دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی: مسلماً همه دروس را در گرایشهای مختلف نمیتوان به یک روش ارائه داد. بعضی دروس که نیاز به استدلالات کلامی و ... دارد را اگر به ارائه دانشجو واگذار کنیم نتیجه مطلوبی دریافت نمیشود ولی ارائه مطالب دروسی مثل دانش خانواده را میتوان با واگذاری محورهای بحث به دانشجویان و مشارکت آنان، جذابتر نمود.
#گفتارپژوهشی
🌺 رويكرد عرفاني در تحليل بطون قرآن
با تكيه بر آراي امام خميني(ره)
🖌 دكتر سيد محمدحسين ميري
در اين رويكرد به جاي كند و كاو در الفاظ و عبارات، به بطون آن توجه ميشود و هدف آن بيان حالات نفس و يافتهها و مقامات عارف در انطباق با قرآن است؛ كه بدين جهت از آن به «تفسير انفسي» يا «آيات انفسي» در مقابل «آيات آفاقي» تعبير ميكنند.
🔶 مباني تأويل عرفاني:
✅ 1. قرآن حقيقتي فراتر از واژهها: قرآنپژوهان داراي تفكر عرفاني معتقدند قرآن داراي حقيقتي ماوراي الفاظ است كه به مقتضاي ظرفيت مخاطبان خود به صورت كنوني تنزل يافته است. امام خميني نيز قرآن را نزول يافته آن حقيقت متعالي ميداند و ميفرمايد: «قرآن... از مقوله الفاظ نيست، از مقوله اعراض نيست؛ لكن متنزلش كردند براي ما».
اگر قرآن تنها همين واژهها و صورت ظاهري بود اين تنزل تجلّيوار بر قلب رسول خدا(ص) مفهوم نداشت؛ پس صورت لفظي آخرين فرود قرآن است تا تعامل و فهم اين حقيقت امكان داشته باشد. اين واقعيت در جاي جاي مكتوبات امام خميني(ره) مشهود است.
✅ 2. ذو مراتب بودن قرآن و فهم آن: از منظر روايات، قرآن در وراي اين عبارت، از مراتب معنايي متعددي برخوردار است كه از آن به «ظاهر و باطن» تعبير شده؛ در نتيجه انسانها به فراخور فهم علمي و سلوك عملي به مراتبي از آن معاني دست مييابند كه مراتب نهايي فهم و تفسير قرآن در اختيار اهل بيت(ع) ميباشد؛ زيرا مخاطبان واقعي قرآنند. امام خميني(ره)در تبيين اين مبنا مينويسد: «قرآن داراي منازل، مراحل، ظواهر و بواطني است كه پايينترين مرحله آن در پوسته الفاظ و گورهاي تعينات قرار دارد، چنانكه در حديث آمده است: قرآن داراي ظاهر، باطن، حد و مطلع است».
@maarefmags_ir
امام خميني در تبيين تفاوت مراتب فهم از قرآن ميفرمايند: «... از كريمه شريفه: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا..» مثلاً اهل معرفت كيفيت سير و سلوك معنوي حضرت ابراهيم(ع) را ادراك ميكنند، و راه سلوك الي الله و سير الي جنابه را تعلّم مينمايند و حقيقت سير انفسي و سلوك معنوي را از منتهاي ظلمت طبيعت كه به «جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ» در آن مسلك تعبير شده، تا القاي مطلق انّيت و انانّيت و ترك خودي و خود پرستي و وصول به مقام قدس و دخول در محفل انس، كه در اين مسلك اشارت به آن است «وجهّتُ وَجْهي للذّي فَطر السمواتِ...» از آن در مييابند و ديگران از آن سير آفاقي و كيفيت تربيت و تعلّيم جناب خليل الرحمن امت خود را، ادراك كنند. و بدين منوال ساير قصص و حكايات، مثل قصه آدم و ابراهيم و موسي و يوسف و عيسي و ملاقات موسي و خضر، كه استفادات اهل معارف و رياضات و مجاهدات و ديگران هر يك با ديگري فرق دارد. و اهلبيت(ع) كه مخاطب واقعي قرآنند نهاييترين مراتب فهم و عميق ترين ژرفاي معنايي قرآن ويژه آنان است.»
✅ 3. وضع الفاظ براي روح معنا: ئر نگرش عرفانی هر حقيقتي در ظاهر، مثال و نمونه تنزل يافته حقايق بالاتر است و لايه بيروني با لايه دروني در اصل و روح حقيقت شريكند؛ زيرا لفظ براي روح و معنا و حقيقت واحد وضع شده است كه در همه مراتب هستي به نحو حقيقت، نه مجاز بهكار ميرود. بر اين اساس، روح معنا، بين همه مصاديق مشترك معنوي است؛ و مصداقي از مصاديق اين لفظ در هستي مادي تحقق دارد، نه آن كه منحصر در آن باشد؛ واژههايي مانند: ميزان، لوح، قلم، عرش، كرسي، يد، وجه... .
امام خميني ميفرمايند: «آيا در اثناء اشارات اولياء(ع) و كلمات عرفا (رضي الله عنهم) به گوش تو خورده است كه ميگويند: الفاظ براي روح معاني و حقيقت آن وضع شده است؛ آيا در آن تدبّر و تأمّل كردهاي؟ به جان خودم سوگند، تأمّل در آن از مصاديق قول معصوم(ع) است كه فرمود: يك لحظه فكر كردن بهتر از شصت سال عبادت است؛ زيرا اين اصل، كليد همه كليدهاي معرفت و اصل همه اصول فهم اسرار قرآني است...»
✅ 4. همانندي قرآن، جهان و انسان: در ديدگاه عارفان، انسان، قرآن و جهان، نمودهاي اسم اعظم خداوندند؛ بنابراين هستي، كتاب يا كتابهاي الهي است كه در آن آيات و سورههايي وجود دارد. هستي، قرآن تكويني و انسان، با همه كوچكياش، همه هستي است. بنابراين انسان قرآن فشرده است. امام خميني: «عوالم وجود و كشور هستي از غيب و شهود، همگي كتاب است و آيات و كلام و كلمات؛ و آن را ابوابي است تنظيم شده و فصلهايي است مفصّل و كليدهايي است كه ابواب با آن باز ميشود و خاتمههايي كه كتاب به وسيله آنها به پايان ميرسد و هر كلمهاي را حرفهايي و هر حرفي را زُبُري و بينّاتي است... . بدان كه انسان، تنها وجودي است كه جامع همه مراتب عيني و مثالي و حسّي است و تمام عوالم غيبت و شهادت و هر چه در آن است در وجود انسان پيچيده و نهان است».
#قرآن
♻️ نتایج برونداد وحي زباني
🖌 دكتر حميدرضا شاکرين
الهي بودن محتوا و الفاظ و عصمت تام قرآن، نتايج چندي در عرصه فهم و معرفت ديني دارد:
🔶 1. قداست قرآن
با پذيرش قدوسيت خداوند، قداست قرآن نيز اثبات ميشود. قداست داراي معاني متعددي است. مراد از قداست قرآن در اينجا عبارت است از: 1. احترامپذيري قرآن 2. تنزه قرآن از هر عيب، کاستي و خطا 3. نقدناپذيري قرآن.
🔶 2. صدق و واقعنمايي قرآن
خدا بنياد بودن قرآن با توجه به حکمت، علم، صدق و قدوسيت مطلق خداوند، مستلزم صدق تام، واقعنمايي گزاره¬ها و واقعمندي آموزههاي آن است. در نتيجه اگر فهمي از قرآن با درکي قطعي از واقعيت در تعارض افتد، آنچه مورد بازنگري قرار خواهد گرفت فهم ما از قرآن است، نه ارزش و اعتبار کتاب آسماني.
🔶 3. فهمپذيري زبان قرآن
الهي بودن قرآن با توجه به حکمت و هدفداري شارع از نزول آن، که همان هدايت و راهنمايي بشر است، مستلزم نفي زبان خصوصي شارع و کاربست زباني فهمپذير براي نوع انسانهاست.
🔶 4. نفي تكثر قرائت¬پذيري
هيچ واقعيت و حقيقت عينی، برداشتها و تفسيرهاي متضاد و متعارض و معاني متکثر عرضي را نميپذيرد. بنابراين در ميان فهمهاي متعارض از قرآن تنها يکي امکان صدق دارد و بقيه مردود خواهند بود. عصمت تفسيري قرآن بر وجود قرائتي معصومانه، ثابت، حجت، مرجع و به تعبيري رسمي، از قرآن دلالت دارد.
🔶 5. مؤلفمداري فهم و تفسير قرآن
صدور قرآن با توجه به حکمت الهي، هدايتگري و هدفداري او، راهنما بهسوي محوريت مراد شارع در فهم اين کتاب آسماني است. پس انسان ميتواند و بايد پيام خداي خود را از متون ديني دريافت، و یا کشف و فهم کند. بنابراين: اولاً انسان بر اين کار تواناست، زيرا شارع به زبان انسان سخن گفته و زبان خصوصي ندارد. ثانياً انسانگريزي از آن ندارد، زيرا سعادت پايا و فرجامين بشر، تنها از اين راه فراچنگ ميآيد.
🔶 6. حجيت دلالتهاي قرآني
خدا بنياد بودن قرآن، حکيمانه و هدفدار بودن نزول، صدق و واقعنمايي آموزه¬هاي آن و نفي زبان خصوصي شارع مستلزم حجيت دلالتهاي قرآن است. اين حجيت هم به لحاظ منطقي و ارزش نظري واقعي است و هم به لحاظ اعتباري و ارزش عملي. به بيان ديگر آنچه را که قرآن بر آن دلالت ميکند هم قابل استناد در اثبات واقعيات است و هم حجت خدا بر بنده و بنده برمولا در بايدها و نبايدهاي عملي و رفتاري است.
@maarefmags_ir
🔶 7. تقدم قرآن بر ديگر نصوص دينى
نزول متن قرآن از ناحيه خداوند، بدون اندک تغيير و دگرگوني، مستلزم تقدم آن بر ديگر نصوص ديني است. ساير نصوص ديني، اعتبار خود را وامدار قرآنند و قرآن ميتواند نسبت به اعتبار و عدم اعتبار آنها تعيين تکليف کند، اما کارکرد اساسي ديگر نصوص در ارتباط با قرآن، نقش تفسيري و تبييني است. اين مسأله همواره مورد اهلبيت(ع) بوده و هماهنگي با قرآن را ملاک اعتبار روايت قلمداد کردهاند.
🔶 8. اهميت يافتن دلالتهاي لفظي
الهي بودن الفاظ قرآن جايگاه برجستهاي براي بررسي¬هاي دقيق لفظي، اصول و قواعد لفظيه و اقسام سهگانه دلالتهاي زباني رقم مي¬زند و استفاده حداکثري از دلالتهاي زباني متن اين کتاب آسماني را سبب ميشود. از اين منظر بين قرآنشناسي و روش ¬فهم و تفسير قرآن پيوند ناگسستني برقرار مي¬شود.
🔶 9. نفي کافيانگاري کتاب آسماني
لزوم عصمت تفسيري قرآن، مستلزم نفي انگاره کفايت کتاب آسماني، بدون تبيين و تفسيرهاي اهل بيت(ع) است. تبيين و تفسير وحي توسط پيامبر(ص) و حجتهاي معصوم الهي معتبرترين تفسير آموزههاي وحياني قرآن است.
🔶 10. پيراستگي و مجارات در زبان قرآن
برخي از نوانديشان معاصر، مانند نصر حامد ابوزيد معتقد¬ند زبان امري کاملاً بشري، همراه با رنگ محيطي و ساخت فرهنگي تاريخي است. بنابراين پيامبر در بازگويي زباني پيام وحي، جدا از باورها و تصورات فرهنگى روزگار خود نيست. اکنون فارغ از نقدهايي که بر مبناي ديدگاه فوق مي¬توان وارد ساخت، به نظر مي¬رسد با توجه به دو نکته مشکل ياد شده مرتفع خواهد شد:
الف. بنياد الهي زبان قرآن؛ يعني اينکه گوينده آن فوق بشر و فراتر از تنگناهاي محيطي، فرهنگي و تاريخي است و هرگز نميتوان او را تحت تأثير درونمايههاي محيطي انگاشت.
✅ ب. بر اساس گفته فوق، قرآن از عقايد، افکار، آداب و فرهنگ باطل پيراسته است؛ چنانچه ميفرمايد: «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه» اما به جهت امكان تفاهم با مردم به هم سويي در کاربرد واژگان رايج در عرف پرداخته است؛ اما کاربست واژگان رايج در ميان مردم لزوماً به معناي پذيرش فرهنگ آنان و يا التزام به تمامِ بار فرهنگياي که در وضع و کاربرد اوليۀ آن واژه مورد نظر اهل زبان بوده، نيست؛ بلکه ميتواند صرفاً از باب مجارات در استعمال (هم سويي در کاربرد واژگان رايج در عرف هر زبان) باشد که امري رايج در کاربرد واژهها در همۀ زبانهاست.
#قرآن
#رمضان
✂️ تقرير آيتالله معرفت در تحليل بطون قرآن
🖌 دکتر سيد محمدحسين ميري
👈 آيتالله محمدهادي معرفت(ره) در آثار خود(التمهيد في علوم القرآن، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب/تفسير و مفسران»...)، پس از بيان مصاديق تأويل در قرآن، مصداق ديگري براي تأويل بيان ميكند و ميگويد اين معنا در قرآن نيامده ولي در كلام پيشينيان به كار رفته و از آن به «بطن» تعبير مينمايد.
✂️ خلاصه «نظريه بطن»
«بطن» معناي ثانوي و پوشيدهاي است كه از ظاهر آيه به دست نميآيد؛ در مقابل «ظهر» يعني معناي اوليهاي كه از ظاهر آيه بر حسب وضع و كاربرد فهميده ميشود. روايات، قرآن را علاوه بر داشتن ظاهر، داراي بطن معرفي كردهاند. با از بين رفتن قومي كه آيهاي درباره آن نازل شده، قرآن از بين نميرود و بر اقوامي كه در طي زمان خواهند آمد، منطبق است. جنگ پيامبر(ص) با مشركان بر سر تنزيل قرآن بود و جنگ علي(ع) بر سر تأويل قرآن. اين معنا از تأويل است كه ضامن عموميت قرآن شده و موجب ميشود قرآن شامل تمام زمانها و دورانها باشد؛ زيرا اگر مفاهيم فراگير برگرفته شده از موارد خاص نباشد و آيه مختص همان موردِ شأن نزول باشد، بسياري از آيات قرآن عاطل و بيثمر ميشود و فايدهاي جز ثواب تلاوت نخواهد داشت.
سپس به بيان تعميم مواردي فراتر از شأن نزول آيات ميپردازد.
از ويژگيهاي برجسته اين نظريه ارائه ضابطه و ملاك براي تأويل است. آيتالله معرفت دو ملاك براي تأويل صحيح بيان ميكنند:
✅ الف)رعايت مناسبت و ارتباط تنگاتنگ بين معناي ظاهري و باطني؛ زيرا تأويل بدين معنا عبارت است از مفهوم عام منتزع از محتواي كلام و ناگزير در انتزاع اين مفهوم عام بايد مناسبت لفظي يا معنوي رعايت شود. مثلاً تعميم لفظ «ميزان» در آيه «وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ» از ترازوي مادي به هر وسيله سنجش اعم از اين كه مادي يا معنوي باشد، تعميمي شايسته است؛ بنابراين طبق فرمايش امام صادق(ع)، «امام عادل» هم مصداقي از «ميزان» خواهد بود؛ زيرا با حق و عدالت بر مردم حكم ميراند يا در آيه شريفه «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاء مَّعِينٍ» «ماء معين» كه معناي ظاهري آن آب جاري و گوارا است در رواياتي به «امام» يا «علم امام» تفسير شده است؛ زيرا همان گونه كه آب منبع حيات مادي و منشأ اصلي امكان حيات بر روي كره خاكي است، وجود امام و علم نافع او تنها پايه اساسي زندگي معنوي ميباشد و سبب سعادت دنيوي و جاودانگي اخروي انسان خواهد شد. در همه موارد فوق تناسب معناي ظاهري و باطني رعايت شده است.
@maarefmags_ir
✅ ب) رعايت نظم و دقت در كنار گذاشتن خصوصيات كلام مورد تأويل و تجريد آن از قرائن خاصه؛ زيرا رعايت نظم و دقت در كنار گذاشتن خصوصيات كلام مورد تأويل و تجريد آن از قرائن خاصه سبب ميشود تا حقيقت و مغز آن در قالب مفهوم عام، هويدا گردد. از اين شرط در منطق به عنوان قانون «سَبر و تقسيم» و در اصول با عنوان «تنقيح مناط» تعبير ميشود. فقها از تنقيح مناط براي به دست آوردن ملاك قطعي و يقيني حكم استفاده ميكنند؛ به طوري كه حكم شرعي ـ اعم از تكليفي و وضعي ـ نفياً و اثباتاً دائرمدار آن ميباشد. آنان محتواي عام منتزع از دليل را اعتبار ميكنند نه فقط عنوان محدود و مخصوص موجود در ظاهر دليل را؛ زيرا «العبرة بعموم اللفظ، لا بخصوص المورد». به عنوان نمونه خداوند از زبان حضرت موسي(ع) نقل ميكند: «رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ» پروردگارا! به پاس آن نعمت كه به من دادي هرگز پشتيبان گناهكاران نخواهم بود. طبق آيهاي ديگر خداوند نعمتهايي مانند توانايي جسمي و علم و حكمت به حضرت موسي(ع) عطا كرد؛ اين معناي ظاهري بيانگر تواناييهايي بود كه خداوند به حضرت موسي(ع) داده است ولي جاي اين سؤال هست كه آيا اين موضوع تنها به حضرت موسي(ع) به عنوان يك پيامبر و شخص صالح مربوط ميشود يا حكم عقلي قطعي است كه شامل همه صاحبان قدرت اعم از عالمان، اديبان، حكيمان، صنعتگران و به طور كلي همه آنان كه خداوند به آنان علم و حكمت و توانايي سرنوشتساز ارزاني داشته است نيز ميشود؟ بي ترديد جواب مثبت است؛ زيرا عقل حكم ميكند كه اين تواناييها بيهوده در اختيار آنان قرار نگرفته و بايد در جهت سعادت بندگان خدا و عمران و آباداني زمين به كار رود. اين مفهوم كلي فقط با اجراي قانون «سَبر و تقسيم» و با كنار گذاشتن خصوصيات و قرائن موجود در آيه، ممكن است و در نتيجه آن ملاك حكم عام بهدست ميآيد. نمونههاي ديگر نيز از قبيل فريضه خمس و ماليات به ترتيب از آيه غنيمت و آيه انفاق با اعمال همين قانون «سَبر و تقسيم» بهدست ميآيد. نمونههاي فراوان ديگري از اين قبيل در آيات قرآن قابل پيجويي است.
#قرآن
#رمضان
روشها و فنون مختلف تدریس
♻️ سلسله مباحث گفتارپژوهی(23)
👈 نوشته ذیل، ادامه نکات مهم بدست آمده از مصاحبه اساتید پیشکسوت و موفق دروس معارف اسلامی در موضوعات مختلف با عنوان گفتار پژوهی است، که با ذکر نام استاد به صورت دستهبندی شده تقدیم میگردد.
✅ روشها و فنون مختلف در تدریس
🔶 49. دکتر مصیب عباسی، استادیار دانشگاه گلستان: همیشه سعی میکنم با برقراری رابطه صمیمی با دانشجویان، آنان را برای بحث آماده کنم، در کلاسهای انقلاب از آنان می خواهم مباحث جاری و هفته را به اختصار بیان کنند و قصدم از این کار آن است که آنان را وارد بحث نمایم و با پرسش و گاه در مقام پاسخ قرار دهم و نظرشان را جویا شوم. چنانچه گاه تلاش میکنم در مسائل انقلاب اسلامی گفتگوهای دو جانبه بین دانشجویان صورت گیرد، که البته در پایان خودم جمعبندی مینمایم، برگزاری کرسی آزاداندیشی در کلاسهای انقلاب اسلامی نیز از روشهای بنده است.
@maarefmags_ir
🔶 50. دکتر غلامرضا نورمحمدی، استادیار دانشگاه علوم پزشکی تهران: از دیگر روشها این است که از دانشجویان خواسته میشود تا 2 یا 3 سؤال از آنچه ذهنشان را به خود مشغول کرده و نیاز واقعی آنهاست قبل از ورود استاد به کلاس بدون اینکه صاحب سؤال برای او شناسایی شود، بر روی تخته بنویسند و در پایان کلاس حدود نیم ساعت از وقت، به جواب آن سؤالها اختصاص داده میشود و به بحث گذاشته میشود؛ این مجموعه خودش در پایان ترم مثلاً میشود 45 سؤال که نیاز او بوده و دانشجو تخلیه هم شده است. ـ روش دیگر اینکه از دانشجویان خواسته میشود تمامی آنچه که راجع به یک موضوع ذهنشان را مشغول کرده است، مثلاً قالبهای تأمین نیاز جنسی خود را سالم و ناسالم فرقی هم نمیکند، همه را بدون سانسور روی کاغذ بیاورند. فراوانی قالبها سنجیده میشود و ذهن دانشجویان روی هر کدام از قالبها بیشتر باشد به بحث گذاشته میشود، البته به طور منصفانه، دانشجو باید احساس کند استاد بسیار منصفی هستید.
#روش_تدریس
💯نگرشي به جايگاه نمره
در دروس معارف(قسمت 1)
🖌 علي نجفي نژاد
تذکار
👈 این نوشته به معنای نگاه و نگرش نهایی نشریه معارف نیست، بلکه انعکاس دیدگاه یکی از مدرسان محترم معارف اسلامی دانشگاه است که به دست ما رسید. نشریه، دیگر استادان محترم را به اظهار نظر و یا نقد و بررسی این نگاه(به ویژه پیشنهادات نویسنده در قسمت دو/پایانی) فرا میخواند.
معارف
🔶 مسئله
بسيار روشن است که دروس معارف اسلامي با ديگر دروس عمومي و تخصصي دانشگاهها متفاوت است؛ زيرا اساتيد دروس معارف، بهنوعي مبلّغ دين و مبيّن انقلاب اسلامي هستند و اين دروس ميبايست بتوانند در دوران تحصيل و پس از آن از لحاظ فکري، عقيدتي و عملي دانشجويان را تأمين و تغذيه کنند. بنابراين ضرورت ايجاب ميکند نسبت به سر فصلها، انتخاب اساتيد و نمره دانشجويان توجه ويژه شود. نسبت به سر فصلها و انتخاب اساتيد دروس معارف، سخن، بسيار گفته شده؛ ولي نسبت به نمرهاي که ميبايست دانشجو بگيرد، هنوز جاي بحث فراوان دارد.
متأسفانه از ديد بسياري از دانشجويان، اين درسها يا براي ارتقاي معدل است يا براي وقت گذراني! چون به هر دليل، چندان همدلي با اين نوع مباحث ندارند؛ و يا فکر ميکنند که اين مباحث را از دوران دبستان تا دبيرستان در کتابهاي ديني، قرآن و دين و دانش (ديني) خواندهاند و هر روز در راديو و تلويزيون اينگونه مباحث تکرار ميشوند و نیز در مناسبتهاي مذهبي، همیشه موضوع سخنراني واعظان همين موضوعات است!
با نمرهاي که دانشجو از درس من ميگيرد، به حق احساس ميکنم که در سرنوشت وي شريک شدهام؛ زيرا در بسياري از ادارات و کارخانهها و مراکز دیگر دولتی و یا خصوصی وقتي که ميخواهند نيروي جديد استخدام کنند، يکي از اولويتهاي مهم، معدل است.
تقسيمبندي اساتيد معارف
🔶 چنانكه روشن است، از ديدگاه دانشجويان، اساتيد دروس معارف اسلامي به دو دسته کلی تقسيم ميشوند: گروهي كه نمره دادنشان خيلي مَلَس است؛ معمولاً دانشجويان از اين اساتيد كه بهراحتي نمره ميدهند بسيار راضي هستند؛ دسته دوم اساتيدي هستند که مقرراتياند و در نمره دادن دقيقاند و به سختي ميشود نمره بالا از درس اين نوع استادان گرفت.
اساتيد گروه اول معتقدند که نبايد در درس و نمرة دانشجويان سختگيري کرد، تا دانشجويان نسبت به دين و امور ديني بدبين نشوند و به اصطلاح حالت دينزدگي برايشان پيش نيايد. اساتيد گروه دوم معتقدند که بايد در درس و نمرة دانشجويان سخت گرفت يا لااقل دقيق بود و به اصطلاح نمرة کيلويي به دانشجو نداد؛ تا ارزش درس و استاد و دين ضايع نگردد و دانشجو فکر نکند که اين دروس چون عمومي هستند، اهميت ندارند.
آسيب آسان نمرهدادن
🔶 1. همانطور که در استدلال اساتيد دسته دوم بيان شد، اين کار باعث ميشود که به دانشجو احساس کم ارزش و بياهميت بودن درس معارف و استاد، دست دهد. گاه اينكار باعث تمسخر استاد معارف در بين دانشجويان نيز شده است. براي مثال در سايت دانشجويي يکي از دانشگاهها از دانشجويان پرسيده بودند بهترين استاد دانشکده شما كيست؟ در بين بهترينها، هيچ دانشجويي نامي از اساتيد معارف نبرده بود؛ بلكه تنها يک دانشجو که نام يکي از اساتيد معارف را نوشته بود، در بيان علت بهتر بودنش نوشت: «نمره ميدهد مثل هلو»!!
🔶 2. باعث بالا رفتن معدل کل دانشجو ميشود، و اگر اين معدل بالا سرپوشي بر ناتواناييهاي ديگر او شود، مثلاً موجب استخدام او در ادارهاي شود که لياقتش را نداشته (دست کم از لحاظ ديني)، استاد نيز در گناهان وي شريک خواهد بود.
🔶 3. چون درس معارف، درس دين است و اساتيد معارف هم مبلّغ و مبيّن و بهنوعي نماينده دين و انقلابند، پس برخي دانشجويان فکر ميکنند که خدا نيز در روز قيامت، باید همينگونه عمل کند و همه چيز را بيحساب و كتاب و راحت ميگيرد، در نتيجه اين روش به صورت ناخودآگاه باعث ترويج اباحيگري، لااباليگري، عدم تقيد به دين و كار، ميشود.
@maarefmags_ir
🔶 4. همخوان نبودن نمره بالا با رفتار و وضع ظاهري برخي دانشجويان، نشان از عدم توجه استاد در رسالت عملي دروس معارف است. ديده شده برخي از دانشجوياني كه چندان تقيدي ندارند و يا از وضع پوششي و آرايشي مناسبي حتي در كلاسهاي معارف برخوردار نيستند، نمرات بسيار بالايي از دروس معارف گرفتهاند!
🔶 5. نمره بالا در اين درسها گاه براي افراد بيجنبه، باعث ايجاد غرور و حتي امنيت کاذب ايجاد ميشود؛ به گونهاي که آن دانشجو ديگر سخن و امر و نهي ديگران را قبول نميکند؛ چون با خود ميگويد من اينها را بهتر بلدم و در دانشگاه اين درسها را با نمره بالا پاس کردهام!
🔶 6. گاه نمره گرفتن بالاي دانشجو در درسهاي معارف، به صورت ناخودآگاه مجوّز اظهار نظر و حتي استنباط او در مباحث ديني ميشود! به تعبير ديگر، نمره بالا در واقع، براي کسانيکه ظرفيت ندارند، به منزله دريافت حکم اجتهادشان است.
#دکترین_تدریس
#نقد و نظر
#آسیبشناسی
♻️ سیر مطالعاتی قرآن و علم
👈 در ادامه فهرستی از منابع سیر مطالعاتی قرآن و علم، تقديم استادان محترم معارف میشود. اين فهرست پيشنهادی، ديدگاه مركز تخصصي و پژوهشي «مؤسسه قرآن و علم» قم است.
✅ مرحله اول: آشنائی با مطالب قرآن و علم
1. «رابطه علم و دین»، عباسعلی سرفرازی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
2. «پیشگوییهای علمی قرآن»، مصطفی زمانی، انتشارات پیام اسلام.
3. «مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم»، دكتر موریس بوكای، ترجمه مهندس ذبیحالله دبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
4. «آشنایی با تفسیر علمی قرآن»، محمدعلی رضایی و ناصر رفیعی، مركز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه.
5. «شگفتیهایی از اعجاز در قرآن كریم»، محمد جمالالدین الفندی، ترجمه حسین میردامادی، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
6. «استعانت از قرآن كریم در شفای جسمانی»، علیرضا نیكبخت نصرآبادی، نشر قبله.
7. «قرآن و علم امروز»، عبدالغنی خطیب، ترجمه دكتر اسدالله مبشری، موسسه مطبوعاتی عطائی.
8. «آموزههای تندرستی در قرآن»، حسن رضا رضایی، انتشارات مشهور.
✅ مرحله دوم: شناخت اعجاز علمی قرآن و نقد و بررسی موارد و مبانی آن
1. «پژوهشی در اعجاز علمی قرآن»(دو جلد)، دكتر محمدعلی رضایی اصفهانی، انتشارات مبین.
2. «اشارات علمی اعجازآمیز قرآن»، همان، نشر معارف.
3. «اعجاز قرآن»، علامه سید محمدحسین طباطبایی، بنیاد فكری علامه طباطبایی.
@maarefmags_ir
✅ مرحله سوم: شناخت تاریخچه تفسیر علمی و رابطه علم و دین و حوزهها و قلمرو و تعارضات ادعایی و راهكارهای آنها:
1. «درآمدی بر تفسیر علمی قرآن»، دكتر محمدعلی رضایی اصفهانی، انتشارات اسوه.
2. «تفسیر علمی قرآن»، دكتر ناصر رفیعی محمدی.
3. «رابطه علم و دین»، محمدعلی رضایی اصفهانی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
4. «التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان»، دكتر عمر ابو حجر، دارقتیبه، بیروت.
5. «قرآن و علوم طبیعت»، دكتر مهدی گلشنی، امیركبیر.
✅ مرحله چهارم: شناخت عمیق رابطه قرآن و یكی از علوم انسانی یا طبیعی
1. «طب در قرآن»، دكتر دیاب و دكتر قرقوز، ترجمه علی چراغی، انتشارات صحفی.
2. «دارونیسم یا تكامل انواع»، جعفر سبحانی، انتشارات توحید.
3. «تكامل در قرآن»، علی مشكینی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
4. «دانش عصر فضا»، حسین نوری، نشر مرتضی.
5. «قرآن و روانشناسی»، محمد عثمان نجاتی، ترجمه عباس عرب، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
6. «الالوان فی القرآن الكریم»، عبدالمنعم الهاشمی، ابن حزم.
7. «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر»، دكتر سید رضا پاك نژاد، چاپ اسلامیه.
8. «فلسفه احكام»، احمد اهتمام، چاپخانه اسلام، اصفهان.
9. «اعجاز قرآن»، تحلیل آماری حروف مقطعه، رشاد خلیفه، سازمان چاپ دانشگاه شیراز.
10. «اسلام و طب جدید یا معجزات علمی قرآن»، عبدالعزیز اسماعیل پاشا، سید غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان.
11. «نگاهی قرآنی به فشار روانی»، اسحاق حسینی كوهساری، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
#قرآن
💯 نگرشي به جايگاه نمره در دروس معارف (2/پایانی)
🖌 علي نجفي نژاد
🔶 آسيب سخت نمرهدادن
🚩 1. وقتي که دانشجويي تمام يا بيشتر دروس تخصصي خود را با نمره بالا پاس کند و فقط چند درس معارف در کارنامه وي پايين باشد، بسيار طبيعي است که نسبت به آن درسها و یا استاد معارف و يا تمام کساني که دم از دين ميزنند، دلزده شود.
🚩 2. گاه اتفاق افتاده که دانشجويي هم از لحاظ ظاهر و هم از لحاظ عملي بسيار معتقد و مقيد به دين داست، ولي به هر دليل، نتوانسته در شب امتحان مطالب کتاب را خوب بخواند و همين باعث شده که نمره وي کم شود، در نتيجه يک سرشکستگي براي وي پيش ميآيد.
🚩 3. استاد سختگير، در ديد دانشجويان منفي جلوه ميکند، بهخصوص اگر استادان ديگري در همان دانشگاه، همين درس را ارائه کنند و در نمره دادن راحتتر باشند.
نتيجه: هر دو راه فوقالذكر، داراي مشکلات و آسيبهايي است که گريزي از آنها نيست.
✅ پيشنهاد
براي اين که اين تنگناها در دروس معارف پيش نيايد، چند راه حل پيشنهاد ميشود:
🚩 1. اين دروس به صورت اختياري ارائه شود و امتحان از آنها گرفته نشود؛ البته هر چند اين کار باعث ميشود که ديگر مشکلات پيشگفته مرتفع شود، اما خود داراي اشکالاتي است؛ مانند:
الف: از رونق افتادن و خلوت شدن کلاسهاي معارف و يا حتي برگزار نشدن بيشتر آنها.
ب: منافات داشتن با اصل وضع دروس معارف از سوي شوراي عالي انقلاب فرهنگي. اين شورا با هدف آشنايي دانشجويان با مباني و اصول دين، اين دروس را در تمام رشتههاي دانشگاهي گنجانده است؛ حال اگر بهصورت اختياري باشد، دانشجويان براي اينکه زود فارغ التحصيل شوند يا شهريه کمتري بدهند، از خير اين دروس ميگذرند.
ج: وقتي که دانشجو مجبور باشد اين دروس را پاس کند، ناخودآگاه منافعي برايش حاصل ميشود؛ از جمله از نزديک با خلق و خو و مرام استادان (عمدتاً مهذّب) اين دروس، که یا روحانی هستند و یا فارغالتحصیل علوم دینی، آشنا ميشوند.
🚩 2. برگزاري امتحانات به صورت متمرکز؛ همانطور که سر فصل و متون درسي دروس معارف، توسط نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها تعيين و ارائه ميشود، به همين شکل خود نهاد در يک زمان از دانشجويان سراسر کشور امتحان بگيرد و نمره را خود اعلام کند. دقيقاً همان کاري که نسبت به دانشجويان دانشگاههاي پيام نور انجام ميدهند. اين کار نيز اگر چه برخي از مشکلات مورد نظر را حل ميکند، ولي باز خود داراي آسيبهايي است؛ مانند:
الف: در اين صورت نقش استاد بسيار کمرنگ ميشود. دانشجو ميگويد کتاب که فارسي روان است، نمره هم که دست استاد نيست، پس تا وقتي كه بشود با هر بهانهاي سرکلاس نميرود و يا در کلاس، خود را به کارهاي ديگري مشغول ميکند.
ب: از طرف ديگر استاد مجبور است در 14/15 جلسه يک کتاب تحميلي را از ابتدا تا انتها بدون حاشيه رفتن و پرداختن به سؤالات دانشجويان، تدريس کند؛ چون محدوده امتحان را نهاد معين کرده و استاد اگر بخواهد به سوالات دانشجويان بپردازد، نميتواند کتاب را کامل تدريس کند. در اين صورت به کسل کنندگي کلاسها افزوده ميشود و استاد خود نيز لذتي از تدريس نميبرد.
@maarefmags_.ir
ج: رکود و خمودگي استاد؛ چون در اين صورت استاد نميتواند هيچ تنوعي در کلاس و کتاب بدهد.
د: اگر نهاد مقداري (مثلاً شش نمره را) بهدست استاد دهد، اگر دانشجو اين نمره را به هر شکل از استاد بگيرد باز همان اشکالاتي که در مورد راحت گرفتن امتحان بيان شد، مطرح ميشود؛ و اگر به هر دليلي استاد سخت بگيرد و نمره ندهد، در اين صورت نيز اشکالات قبلي به قوت خود باقي است.
هـ : بسته شدن دست استاد در نمره؛ چون گاه استاد تشخيص ميدهد به عنوان تشويق، برگه امتحاني يک دانشجو را که از لحاظ اخلاقي و ديني خوب است، با مسامحه تصحيح کند و یا برگه دانشجويي را که در عمل و گفتار مقيد به هيچ چيز نيست، با دقت بيشتري تصحيح کند.
🚩 3. ارائه دروس به صورت اجباري و برگزاري امتحان توسط استاد و عدم لحاظ آن در معدل کل؛ اين روش تقريباً شبيه کاري است که دانشگاه آزاد اسلامي نسبت به درس يک واحدي «وصايا» انجام ميدهد. اين راهکار هم داراي اشکالاتي است از جمله:
الف: دانشجو رغبتي به مطالعه دقيق کتابها نخواهد داشت و فقط به گرفتن نمره قبولي اکتفا ميکند که معمولاً استادان با توجه به رحمت واسعهاي که دارند اين مرحمت را عنايت ميفرمايند!
ب: استاد احساس ميکند درس و کلاس و نمرة او يک کار تشريفاتي است و بود و نبودش خيلي مهم نيست. اين احساس در دانشجو هم بهوجود ميآيد و دروس و اساتيد معارف، مظلومتر ميشوند.
ج: با سيستم آموزشي ناسازگار است که دانشجو مجبور باشد درسي را پاس کند، ولي نمرهاش در جايي لحاظ نشود!
و اما نظر شما چيست؟
#دکترین_تدریس
#نقدونظر
#آسیبشناسی
🌻 متد قرآنپژوهي مستشرقان
🖌 در گفتگوي قرآنپژوهانه استاد بهاءالدين خرمشاهي با نشریه معارف
❓❓ نوع نگاه و متد قرآن پژوهي مستشرقان چگونه است؟ ارزيابي شما از دورههاي استشراق چه ميباشد؟ ميزان و نحوه تعامل تأثيرگذاري و تأثيرپذيري پژوهشهاي قرآني مستشرقان با قرآنپژوهي مسلمانان را چگونه بررسي ميكنيد؟
✅ نگاه مستشرقان در قرآنپژوهي، ابتدا خصمانه، سپس رقيبانه، سپس ظاهراً دوستانه و باطناً منكرانه بود و حتي هنوز هم كه تلطيف شده ظاهر و باطن آن فرق دارد. البته بنده اصولاً به استشراق و مستشرقان نظر مساعد و خوشبينانه دارم؛ اما وقتي رژي بلاشر در حدود نيم قرن پيش ترجمة شيواي خود را به زبان فرانسوي منتشر كرد با كمال شگفتي سه جملة تهمتآميز ضد اسلامي و غيرقرآني كه عرفاً به «آيات شيطاني» معروفند و سلمان رشدي كژانديش وكژآيين نيز نام كتاب عنيف و سخيف خود را آيات شيطاني نهاده است، در آنها وجود داشت. و اين عمل حتي خود مستشرقان و صاحبنظران فرانسوي يا فرانسه دان را به حيرت و هراس انداخت تا بدانجا كه پس از چند چاپ در نهايت از آن حذف شده است.
تاريخ استشراق به يك روايت به جنگهاي صليبي در 8-10 قرن پيش باز ميگردد. ترجمههاي لاتيني قرآن كه زودتر از هر زبان اروپايي آغاز شده آكنده از تهمت و تحريف است. اما هر چه به جلوتر ميآييم سده به سده و دهه به دهه نگاه مستشرقان به قرآن بهتر ميشود، و اين حقيقت و واقعيت را بايد منصفانه اذعان كرد كه نگاه خصمانه به نگاهي محققانه تبديل شده است. مثلاً مونتگمري قرآنشناس اسكاتلندي ـ انگليسي در كتاب مهمش، مشترك بين او و ريچارد بل به نام «درآمدي به تاريخقرآن» (با ترجمه بنده) هم آثار مهم قرآنپژوهي مستشرقان و مسلمانان را ارزيابانه معرفي ميكند و هم از آن مهمتر پيوست دگرگون و دگرگون كنندهاي خطاب به مستشرقان همانندش در اروپا در پايان كتاب دارد، و در آن ميگويد ديگر قرآن را كتاب حضرت محمد(ص) شمردن، حرف زور زدن و آهن سرد كوفتن است و بهتر است كه واقعبينانه همچون خود مسلمانان كتاب آسماني آنان را كلام الهي و وحياني بشماريم [قابل توجه محققان قرآنپژوه تجددگراي علمگراي افراطگراي خودمان كه در جنب اين دوران نزديك، از نزديكان دور هستند و به خيال خود نوآوري و نوگرايي و نوجويي ميكنند كه ميگويند «قرآن كتاب محمد» است].
@maarefmas_ir
نحوة نگاه مستشرقان با گذشت زمان همواره بيشتر تلطيف يافته تا بدانجا كه هم «دايرةالمعارف قرآن»، منتشره در هلند، نشر بريل كه سابقة 400 ساله در نشر معارف و تحقيقات اسلامي دارد، زير نظر خانم مك اوليف در 5 جلد (جلد ششم فهارس)، و هم آثار مرجع قرآني منتشره از سوي انتشارات بلك ول و دانشگاه كمبريج، ولو قرآن را اعتقاداً و قلباً وحياني ندانند اما حرمت آن را نگه ميدارند. البته مستشرقان اسلامشناس و قرآنپژوهي هم هستند كه در نهايت قصد قربت ندارند و اهداف خود را در افكار حقانيت و وحيانيت قرآن، در لفافة تحقيقات ظاهر الصلاح پوشاندهاند؛ اما اينان بحمدالله در اقليتند.
اما «روش» قرآنپژوهان غربي هم روز به روز بهتر ميشود در يك قرن و نيم پيش نولدكه كتابي در تاريخ قرآن به نام «تاريخ قرآن» به آلماني نوشت كه اصولاً نام و علم تاريخ قرآن متجددانه را باب كرد. او در تحقيق خود عميق بود و پس از هم بر گستراسر و شوآبي و گويا پرتسل كار او را تكميل كردند. روش اينان مبتني بر وحياني شمردن قرآن نيست. به تعبير بنده نولدكه كه به همان شيوه درباره و پيرامون قرآن كار و تحقيق فقه اللغوي و متن پژوهي و تاريخ قرآني خود را انجام ميدهد كه كارش پيرامون شاهنامة فردوسي را، كه با ترجمة بزرگ علوي به فارسي هم ترجمه و منتشر شده است!
هر چه پيشتر آمدهايم روش غربيان قرآن پژوه بهتر شده است. اما حداكثر و بهترين و منصفانهترين روشي كه براي پژوهشهاي خود در پيش گرفتهاند شيوة پديدارشناسي است. در اين شيوه محقق با وصف و توصيف و تحليل در حد ممكن بدون دخالت دادن احساسات يا اعتقادات خود صرفاً با متن پژوهي و پديدهپژوهي تاريخي كار ميكند. همين است كه مقاله وحي (Revelatim) در دايرةالمعارف قرآن (EQ) زير نظر خانم مك اوليف، تقريباً از ديدگاه رسمي اسلامي شيعي كه در مورد قرآن در كليت و وحيانيت و تحريف ناپذيري آن يكسان است، قابل قبول است. نقطة مقابل نظرگاه تجددگرايان علم زدة طبيعتگراي ايراني و عرب است كه جمعاً 7-8 نفرند و ميخواهند نظرگاه فرويد پسند خود را به جامعه اسلامي تحميل كنند.
دربارة دورههاي استشراق بايد گفت كه دورة اول آن در حدود 7-8 قرن پيش رديه نویسی و خصمانه بود و دورة جديد آن با مدارا و مروت و با خونسردي علمي است.
بيش از 50 ترجمه به انگليسي، و 50 ترجمه به فرانسه در كمتر از 50 سال اخير به عمل آمده است.
#قرآنپژوهی
✂️ معیار ترجمه
🖌 در گفتگوي قرآنپژوهانه استاد بهاءالدين خرمشاهي با نشریه معارف
✅ با توجه به گسترش روزافزون و بلكه شيوع ترجمههاي قرآن به زبان فارسي، از نظر شما اصول و معيارهاي ويژه ترجمه قابل قبول اين كتاب آسماني چيست؟ حضرتعالي چالشها و بايستههاي اساسي فراروي حوزه «ترجمهپژوهي» قرآن را چه ميدانيد؟ لطفاً بهترين ترجمههاي موجود قرآن را براي استفاده قشر دانشگاهي برشمريد؟
معيارهاي ترجمة خوب و مطلوب به زبان فارسي (و طبعاً به زبانهاي ديگر هم) از اين قرار است:
🔶 الف) به نثر معيار باشد؛ يعني نثري كه در متون درسي و دانشگاهي و نگارش آثار مرجع و تحقيقي و رسانههاي رسمي به كار ميرود. زيرا عدول از نثر معيار، دليل و توجيه لازم دارد، اما قبول و در پيش گرفتن آن توجيه و دفاع لازم ندارد. اين نثري است كه همة باسوادان يعني تحصيلكردگان و دانش آموختگان جامعه با آن سر و كار دارند. اغلب آثاري كه ميخوانند و ميبينند همين است. يك درجه پايينتر از نثر معيار، حتي اگر زبان كوچه و بازار نشود، باز هم در حد حرمت و قدسيت و آسماني و اعجازين بودن قرآن نيست؛ اما يك هوا فراتر از آن هم تعداد مخاطبان و درجة مفهوميت آن را كاهش ميدهد. ترجمههايي كه در سالهای اخير از قرآن كريم در دست داريم، همه به نثر معيار است؛ مانند ترجمه سیدعلی موسوی گرمارودی و ترجمه دکتر حداد عادل.
🔶 ب) اندكي تفسيري يا تفسيرآميز باشد؛ زيرا اولاً ترجمه، تفسيري فشرده و بالعكس، تفسير در حكم ترجمهاي گسترده است. ثانياً وفاداري مطلق و تحتاللفظي به متن مقدس نه ممكن است، نه مطلوب. همين است كه كوشش قدما در ترجمه قرآن (مانند ترجمة معروف به « قرآن قدس» به كوشش استاد علي رواقي و ترجمه و تفسير ميبدي معروف به «كشف الاسرار» به كوشش علي اصغر حكمت) از آنجا كه نظرية پيشرفتهاي دربارة چون و چند فن ترجمه و اصول و فروع آن نداشتهاند، چندان موفق و همه فهم و مردم پسند واقع نشده است.
@maarefmags_ir
مترجم ناچار است كه در بعضي موارد، از پيش خود، طبق جوازات ترجمه، افزودههايي بياورد يا در قوالب عبارات و تركيبات تصرف كند. «سنزيد المحسنين» ناگزير بايد اينگونه ترجمه شود: «بر پاداش نيكوكاران ميافزاييم» يا در سورة زلزال: «َمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ* وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» كه ترجمهاش اين است: «آري هر كس همسنگ ذرهاي نيكي كند [پاداش] آن را خواهد ديد. و هر كس همسنگ ذرهاي بدي كند [كيفر] آن را خواهد ديد». فعل مضارع در مورد دوم (يره) به آينده ترجمه شده، و مهمتر از آن لازم است كلمات پاداش و كيفر در ترجمة اين دو آيه، با توجه به زمينة معنايي، از سوي مترجم افزوده شود. آري هر مترجم بايد قرآن را مفسرانه بفهمد ولي در عمل تا ميتواند عناصر تفسيري را باید در ترجمه فرو ريزد.
🔶 ج) حفظ صيغه و ساختار متن اصلي تا حد ممكن؛ فيالمثل «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأرْضِ خَلِيفَةً» را بسياري از مترجمان اينگونه ترجمه ميكنند: من جانشيني در زمين ميگمارم/ قرار ميدهم. اما بنده معتقدم اين ترجمه: «من گمارندة جانشيني در زمين هستم» وفادارتر به متن است و متن را در ترجمه بهتر باز ميتاباند. يا در: «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ...» كه بعضي مترجمان چنين ترجمه ميكنند «بي گمان خداوند شما را با جويباري ميآزمايد» اما بنده معتقدم اين ترجمة «يبتليكم» است، و ترجمة دقيقتر با حفظ صيغه در حد ممكن، بدون آنكه خللي پيش آيد، يا از خوشخواني ترجمه كاسته شود چنين است: «بيگمان بدانيد كه خداوند آزمايندة شما با [نوشيدن يا ننوشيدن از آب] رود باري است».
🔶 د) تبعيت نكردن از فراواني ادوات و حروف تأكيد؛ كه در زبانهاي سامي، به ويژه زبان عربيِ قرآن بسيار زياد است، و معادل و همانند طبيعي در زبانهاي هند و اروپايي از جمله فارسي و انگليسي ندارد. و اين به عهدة ذوق زباني مترجم و حساسيت طبع اوست كه يا: تأكيدات را تا حدي كه اختلالي به رسايي و رسانايي جملات نميزند، بيندازد يا از آن مهمتر اينكه جانشين طبيعي ديگري در جمله يا عبارت قرآني براي آن حرف يا ادات بيابد؛ فيالمثل «انًّ» را نبايد به شيوة مكانيكي و اتوماتيك به «همانا» يا «به راستي» يا به «درستي كه» يا «به تحقيق» و نظاير آن كه موجودات زندة زباني در زبان امروز ـ و نيز ديروز ـ فارسي نبوده و نيستند ترجمه كند.
پس از آنكه بنده جواز حذف واو استينافيه، و از آن مهمتر واو زائده را مطرح كردم تا كنون تحولي در ترجمه رخ داده است. بنده اين كشف خود را با آثار و اقوال نحويان بزرگ قديم مستند ساختهام كه «ف» در بيش از 90% مواردش در قرآن كريم، فاء عاطفه است لذا در ترجمهام به جاي آن واو عاطفه آوردهام. همين يك حرف و ترجمة درست آن، چهرة ترجمه را در حد خود ـكه كم هم نيست دگرگون ميكند.
#قرآنپژوهی
🚩روشها و فنون مختلف تدریس
🗣 سلسله مباحث گفتارپژوهی(24)
👈 نوشته ذیل، ادامه نکات مهم بدست آمده از مصاحبه اساتید پیشکسوت و موفق دروس معارف اسلامی در موضوعات مختلف با عنوان گفتار پژوهی است، که با ذکر نام استاد به صورت دستهبندی شده تقدیم میگردد.
✅ روشها و فنون مختلف در تدریس
🔶 51. دکتر هاشم قربانی، استادیار دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره): طرح مسأله، اولین گام است. تلاش میکنم مبحث را با روشنترین شکل بیان کنم و برخی نکات چالشی بحث را تبیین نمایم، سپس با نظر خواهی از دانشجویان درباره موضوع طرح شده مواجهههای جالبی پیش میآید، باید بتوان آن مواجههها را مدیریت و ساماندهی کرد و به سراغ بحث با توجه به دادههای خام دانشجویان رفت. این روش استقبال فراوانی میان دانشجویان دارد یکی از علتهای موفقیت این سبک تلقی دانشجویان در مدخلیت داشتن در بحثها است.
🔶 52. دکتر عین الله خادمی، استاد تمام دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی: همیشه سعی داشتهام که حرف دانشجو را خوب گوش نمایم. اصل کار استاد باید بر مفاهمه باشد. در تمام دانشگاههای دنیا درس عمومی وجود دارد، حتی دانشگاههای کشورهای سکولار هم گاه بیش از یک سوم درسهایش عمومی است؛ اما همیشه تلقیهای منفی از این دروس بوده است و در دانشجویان یک دید منفی به وجود آورده است. بنابراین یکی از رسالتهای استاد باید این باشد که تا جایی که امکان دارد، موانع را کمتر کند و خوب گوش کردن به حرف دانشجو از همان موارد است، گاه ما میخواهیم به هر طریق که شده به مخاطب القاء کنیم که تو نمیفهمی، اما بر عکس اگر حتی واقعاً هم مخاطب ما نمیفهمد باید از نوعی گفتگو استفاده کنیم که او احساس شخصیت کند، برایش احترام قائل شویم، بعضی اساتید در حوزه یا دانشگاه داشتیم که اگر سؤال فرد پرت هم بود، اول سؤال را بال و پر میدادند و با این حرف که احتمالاً منظور شما فلان مطلب بوده و ...، پاسخ سؤال را میدادند، بطوری که دانشجو احساس میکرد استاد او را به رسمیت شناخته است.
#گفتارپژوهی
♻️ نقش علومالقرآن
🖌 در گفتگوي قرآنپژوهانه استاد بهاءالدين خرمشاهي با نشریه معارف
✅ از ديدگاه شما نقش دانشهاي قرآن پژوهي (علوم قرآني) در فهم معارف قرآن و تفسير آن چه اندازه است؟
از ميان علوم پانزده شانزدهگانه قرآني، نقش علم نحو، و تفسير از همه بيشتر است. البته شأن نزول هم چه بسيار به فهم درست، و سپس ترجمة صحيح كمك ميكند. مترجم قرآن اگر شناگر درياي تفسير نباشد، كشتي آرزوي او به ساحل رستگاري نخواهد رسيد. اگر كسي تصور كند كه بدون آنكه عمري با تفسير قرآن آشنا باشد و در آن مطالعات عميق داشته باشد، ميتواند به صرف ظاهر آيات، قرآن را درست ترجمه كند، سخت در اشتباه است. در قرآن بيش از دويست آية متشابهه داريم كه درك آن براي ترجمة درست، نياز به مراجعه به بيش از 50 تفسير قديم و جديد و عربي و فارسي دارد. بيش از 200 آيه هم هست كه دشواري لفظي يا نحوي دارد. فقط كافي است كه به مشكل لفظي ـ معنايي / نحوي آية هفتم سورة آل عمران توجه كنيد كه با يك نحوه استدلال نحوي و قرائت، راسخان در علم هم داناي تأويل قرآن ميشوند / هستند و با استدلال نحوي ديگر، پس از وقف بعد از كلمة «الله»، راسخان ديگر داناي تأويل قرآن نميشوند / نيستند. يا به دشواري فهم (و سپس ترجمة) استواي خداوند به عرش، يا بودن و قرار داشت عرش به آب توجه و تأمل فرماييد. نه فقط ما عجميان بلكه فصحاي عرب هم به صرف آنكه زبان عربي، زبان مادريشان است، به آساني نميتوانند به ژرف ساخت آيات / عبارات قرآني راه يابند. چاره منحصر به غور در تفسير و نحو (يا جامعتر بگوييم دستور زبان عربي) و علوم بلاغي است. علوم ديگر قرآني مانند شناخت مكي ـ مدني يا شناخت ناسخ و منسوخ و شناخت تاريخ عصر نزول قرآن، همه و همه اهميت اساسي دارند.
✅ لطفاً مهمترين منابع مكتوب در اين زمينه را معرفي فرماييد.
در تفسير:
تفاسير شيعي: 1) تفسير قمي 2) تفسير تبيان شيخ طوسي 3) تفسير مجمعالبيان طبرسي 4) تفسير ابوالفتوح رازي 5) تفسير الميزان علامه طباطبايي.
تفاسير اهل سنت: 6) تفسير جامع البيان طبري 7) تفسير امام فخر رازي 8) تفسير كشاف زمخشري 9) تفسير بيضاوي 10) تفسير قرطبي.
@maarefmags_ir
🔶 براي ملاحظه و شناسايي اجمالي ساير منابع مهم اساسي كه بايد هر قرآنپژوه، بلكه هر دوستدار قرآن در دست و دسترس داشته باشد، مراجعه فرماييد به معرفي 50 كتاب طراز اول در همة زمينههاي تحقيقات قرآني در پايان كتاب اینجانب به نام «قرآنشناخت» كه ويراستة آن از سوي نشر ناهيد منتشر گرديده است. اما براي آنكه پاسخ كاملتر شود در همين جا ميگويم كه همگان به «المعجم المفهرس»، اثر محمد فؤاد عبدالباقي كه هم واژه عرب و هم آيه قرآني است، و همتاي ايراني آن «فرهنگ آماري كلمات قرآن» تدوين دكتر محمود روحاني كه برخلاف معجم عبدالباقي نه بر مبناي مادة لغت، بلكه صورت مكتوب و ملفوظ هر كلمه مرتب شده است نياز دارند.
همچنين به «فرهنگ موضوعي قرآن كريم ـ الفهرس الموضوعي القرآن كريم»، تدوين كامران فاني و بهاءالدين خرمشاهي (انتشارات ناهيد) نيز از تواريخ قرآن در اثر فارسي برجسته داريم يكي «تاريخ قرآن» اثر شادروان دكتر محمود راميار (نقد راقم اين سطور به آن، چاپ شده در نشرية نشر دانش و بازچاپ شده در قرآن پژوهي) ديگري پژوهشي در تاريخ قرآن اثر استاد دكتر محمدباقر حجتي كه به علوم قرآني هم كمابيش پرداختهاند. اما دو كتاب مرجع مهم در علوم قرآني به طور كلي داريم يكي «اتقان» اثر سيوطي، ترجمة حجتالاسلام سيدمهدي حائري قزويني چاپ اميركبير دو جلد؛ ديگر «مناهل العرفان» اثر زرقاني، ترجمة محسن آرمين است كه به واقع آثاري ارزندهاند و هيچ قرآنپژوهي از آثاري كه نام بردم بينياز نيست.
#قرآنپژوهی
♻️ وحی یا تجربه نبوی؟!
🖌 در گفتگوي قرآنپژوهانه استاد بهاءالدين خرمشاهي با نشریه معارف
👈❓❓ همانگونه که مستحضريد در غرب به علل مختلف، نوعاً تفسيري متفاوت از وحي ارائه ميشود؛ شايد هم در آن فضاي معرفتي، گريزي از اينگونه برداشتها نسبت به وحي نباشد، اما متأسفانه برخي پژوهشگران مسلمان نيز به چنين تفاسيري روي ميآورند و وحي را تجربه ديني، عرفاني و حتي از جنس الهام شاعرانه و مانند آن قلمداد ميكنند! نظر حضرتعالي در اين باره چيست؟
✅ حق با شماست، امان از بيپروايي و بيمحابايي تجددگرايان مسلمان در تفسيرهاي طبيعتگرايانه و علمگرايانه از وحي. اينان وقتي وحي را مانند پديدهاي طبيعي تفسير ميكنند و ذهن و زبان و ضمير و زندگي حضرت رسول(ص) و زمانه و زمينه نزول وحي را در تكوين آن دخيل ميانگارند، معناي نبوت را هم دگرگون ميكنند. علميسازي وحي، خواسته، ناخواسته به انكار آن منتهي ميشود؛ زيرا اگر وحي چنانكه در قرآن دهها آيه دربارة آن هست، الهي و از جهان غيب و قدس نباشد، ديگر وحي نخواهد بود؛ زيرا با آن تفسير فقط اين باقي خواهد ماند كه العياذبالله حضرت خودش به خودش وحي بفرستد!
آنچه غيبي و قدسي است موضوع ايمان (يا انكار) قرار ميگيرد، نه استدلال علمي. از وحي مهمتر، وجود باريتعالي است، كه اكثر قريب به اتفاق مؤمنان به آن باور قلبي دارند، نه استدلال علمي. اينان از طبيعت كه در سراسر قرآن، الهي نگريسته ميشود، ميكوشند فرعي الهيات طبيعي (عقل/ علمي) بسازند. وحي اخص از تجربة ديني است؛ هر وحياي تجربة ديني، بلكه اوج آن است، اما عكس آن درست نيست كه هر تجربة ديني، وحي باشد، يا به تكوين وحي منتهي شود. از سوي ديگر كساني كه قرآن را العياذبالله فرآورد ذهن و زبان پيامبر(ص) ميدانند، تفسيرشان چه بسيار تناقض و پيامد منفي دارد. اولين تناقض اين است كه همين كتاب كه آنها اثر طبع و تقرب حضرت رسول(ص) ميدانند، به بانگ بلند خود ميگويد كه كلام الهي است. يكي از پيامدهاي منفياش اين است كه اگر وحي، بشري انگاشته شود، رسالت الهي آورندة آن هم بشري ميشود و در اين صورت هم نبوت و هم كل «ما جاء به النبي» معاني قدسي و ايماني خود را آنگونه كه در مذهب رسمي يا ارتدوكسي اسلامي هست، از دست ميدهند. ديگر آنكه فرق بين «نبي و متنبّي» از ميان بر ميخيزد؛ يعني هر مدعي دروغين نبوت خود يا پيروانش ادعا ميكنند كه كمال قرب عرفاني را با خداوند دارد، لذا كلامش وحياني و وحي ميشود. اين يك فرض نيست، بلكه رويدادهايي تحت همين عنوان در تاريخ مذاهب اسلامي رخ داده، و مذاهبي با همين ادعاي كذب و افراطي از محدودة اسلام و دارالاسلام بيرون رفتهاند.
🔶آري وحي، توصيف و تعريف دارد، اما تحليل ناپذير است. بنده سالها پيش مقالهاي تحت همين عنوان «تحليلناپذيري وحي» نوشتهام كه در مجموعهاي از مقالاتم كه «فرصت سبز حيات» نام دارد، تجديد چاپ شده است. مقالهاي هم تحت عنوان «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن» كه سالها پيش در شمارة پنجم نشرية قرآني «بينات» (1374) چاپ گرديده و البته به صورت نظريهاي موقت عرضه شده و در آن صادقانه از قرآنپژوهان صاحبنظر درخواست كردهام كه نقد و نظرهاي خود را براي اصلاح و تصحيح آن نظرية موقت و حسّاس، دريغ نفرمايند. و به لطف خداوند چند تن از خوشفكرترين قرآنپژوهان معاصر، نكات بسيار ارزندهاي در نقد آن، در مقالههاي خود عرضه داشتهاند كه همه در شمارههاي چهارگانة سال 1374 همان نشريه به چاپ رسيده است.
@maarefmags_ir
🔶در پاسخ به نظرگاه و تفسير طبيعتگرايانة وحي كه جناب آقاي دكتر عبدالكريم سروش در طي يك كتاب به نام «بسط تجربه نبوي» و چند مقاله در نشريه «آفتاب» منتشر شده، دو مقاله نوشتهام. اولي «پاسخهايي به قرآنستيزان» نام داشت و در روزنامه اطلاعات 28 بهمن 1386 و چند روز پيش از آن در سايت خبرگزاري فارس منتشر شد. دومي مقالة جامعتري است به نام «طبيعت الهي و الهيات طبيعي» که در همان روزنامه اطلاعات در 2 يا 3 بخش منتشر گردید. مسائل و نكاتي كه در اين گفتگو فقط فهرستوار اشاره شد، در آن مقاله مبسوط و شايد به نحوي مقنع، بيان شده و از جمله به دو مسئله مهم يكي «ايمان، يعني ايمان به غيب» و دوم «رفع تعارض احتمالي بين قرآن و علم» است كه نزديك به 10 مورد، يعني بيش از آنچه آقاي سروش در مقالههاي خود آوردهاند، رفع شده است.
#قرآنپژوهی
🖌 معلم اول
امام خمینی(ره) در نگاه مقام معظم رهبری
✂️ تاكنون صدها کتاب و مقاله دربارة زندگي و زمانه امام خمینی(ره) نوشته شده است و هزاران نفر دربارة شخصیت و اندیشههاي وی سخن گفتهاند. دوست و دشمن از او به بزرگی یاد کردهاند و هر یک از زاویهای به تحلیل سخنان و رفتار وی پرداختهاند. در این میان، تحلیل آن وجود مبارك از زبان مقام معظم رهبری، حلاوتي ويژه دارد كه در ادامه ميآيد:
✅ ويژگيهاي بارز امام(ره)
امام(ره) خصلتهای گوناگونی داشت؛ بسیار خردمند و عاقل و متواضع و هوشیار و زیرک و بیدار و قاطع و رئوف و خویشتندار و متقی بود. نمیشد حقیقتی را در چشم او واژگونه جلوه داد. دارای ارادة پولادین بود و هیچ مانعی نمیتوانست او را از حرکت باز دارد.
انسانی بسیار دلرحم و دقیق بود؛ چه در هنگام مناجات با خدا که از خود بیخود میشد و چه در هنگام برخورد با نقطههایی از زندگی انسانها که به طور طبیعی دلها را به عطوفت و رأفت وادار میکند.
انگیزههای نفسانی، جاذبههای مادی، هواها و هوسها نمیتوانست به قلة رفیع وجود با تقوای او دستاندازی کند. او امیر هواها و خواهشهای خود بود. خواهشها بر او حکومت نمیکردند. صبور و بردبار بود و سختترین حوادث در اقیانوس عظیم وجود او تلاطم ایجاد نمیکرد.
@maarefmags_ir
✅ راز موفقیت امام(ره)
او چون مرد خدا بود و برای خود کار نمیکرد، خدا نیز بندة صالحش را هدایت کرد و به دل و ذهن او صفا و روشنی بخشید تا راه را پیدا کند؛ به او جرأت و شهامت داد تا در مقابل دنیایی از دشمن بایستد؛ و با دل او انس گرفت تا از روگردانی انسانها در روزگار غربت، وحشت نکند. راهی را که امام(ره) دنبال میکرد و کار سنگینی که او انجام میداد، فقط با عقل و درایت و قوت بدنی و نیروی سیاسی پیش نمیرفت؛ او از اخلاص و صفای باطنی و رابطه با خدا نیز برخوادر بود؛ تا توانست این موفقیتها را به دست آورد.
او رهبر و پدر و معلم و مراد و محبوب ملت ایران و امید روشن همة مستضعفان جهان و به خصوص مسلمانان بود.
كار بزرگ امام(ره)
✅ امام بزرگوار ما كارهاى بزرگِ متناسب با بزرگى خود انجام داد و من امروز بعضى از آنها را به ياد شما مىآورم. يقيناً اگر تحليلگرها و متفكران، كارهاى بزرگ امام امت را فهرست كنند، چند برابرِ آن چيزى خواهد شد كه من امروز آنها را برمىشمارم:
🔶 1. اولين كار بزرگ او «احياى اسلام» بود...
🔶 2. دومين كار بزرگ او، «اعاده روح عزت به مسلمين» بود...
🔶 3. سومين كار بزرگ او اين بود كه به مسلمانها «احساس درك امت اسلامى» داد...
🔶 4. چهارمين كار بزرگ او «ازاله يكى از مرتجعترين و پليدترين و وابستهترين رژيمهاى منطقه و جهان» بود...
🔶 5. كار پنجم او «ايجاد حكومتى بر مبناى اسلام» بود...
🔶 6. كار ششم او، «ايجاد نهضت اسلامى در عالم» بود...
🔶 7. هفتمين كار بزرگ او «نگرشى جديد در فقه شيعه» بود...
🔶 8. كار هشتم او «ابطال باورهاى غلط در باب اخلاق فردى حكّام» بود...
🔶 9. كار نهم او «احياى روحيه غرور و خودباورى در ملت ايران» بود...
🔶 10. و بالاخره دهمين كار بزرگ او «اثبات اين نكته بود كه "نه شرقى و نه غربى" يك اصل عملى و ممكن» است.🌻