#نهج_البلاغه | #حکمت ۱۴۷
🏷️ ارزش #علم و نسبت مردم به آن
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ مِنْ كَلاَمٍ لَهُ عليهالسلام لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ اَلنَّخَعِيِّ قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليهالسلام فَأَخْرَجَنِي إِلَى اَلْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ اَلصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ ...
يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ
اَلنَّاسُ ثَلاَثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ
يَا كُمَيْلُ اَلْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ اَلْمَالِ اَلْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ اَلْمَالَ وَ اَلْمَالُ تَنْقُصُهُ اَلنَّفَقَةُ وَ اَلْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى اَلْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ اَلْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ
يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ اَلْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ اَلْإِنْسَانُ اَلطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ اَلْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ اَلْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ اَلْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ
يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ اَلْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ اَلْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ اَلدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي اَلْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ
هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلاً آلَةَ اَلدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اَللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ
أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ اَلْحَقِّ لاَ بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ اَلشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلاَ لاَ ذَا وَ لاَ ذَاكَ
أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ اَلْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ اَلاِدِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ اَلدِّينِ فِي شَيْءٍ أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا اَلْأَنْعَامُ اَلسَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ اَلْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ
اَللَّهُمَّ بَلَى لاَ تَخْلُو اَلْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اَللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ
أُولَئِكَ وَ اَللَّهِ اَلْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ اَلْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اَللَّهِ قَدْراً يَحْفَظُ اَللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ
هَجَمَ بِهِمُ اَلْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ اَلْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ اَلْيَقِينِ وَ اِسْتَلاَنُوا مَا اِسْتَعْوَرَهُ اَلْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اِسْتَوْحَشَ مِنْهُ اَلْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا اَلدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ اَلْأَعْلَى
أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ اَلدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ اِنْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ
☜ و درود خدا بر او، فرمود: (كميل بن زياد مىگويد: امام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پردردى كشيد و فرمود)
اى كميل بن زياد! اين قلبها بسان ظرفهايى هستند، كه بهترين آنها، فراگيرترين آنهاست، پس آنچه را مىگويم نگاهدار.
مردم سه دستهاند؛ دانشمند الهى و آموزندهاى بر راه رستگارى و پشّههاى دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان، كه به دنبال هر سر و صدايى مىروند و با وزش هر بادى حركت مىكنند، نه از روشنايى دانش نور گرفتند و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند.
اى كميل: دانش بهتر از مال است، زيرا #علم، نگهبان تو است و مال را تو بايد نگهبان باشى، مال با بخشش كاستى پذيرد؛ امّا علم با بخشش فزونى گيرد و مقام و شخصيّتى كه با مال به دست آمده با نابودى مال، نابود مىگردد.
اى كميل بن زياد! شناخت علم راستين (علم الهى) آيينى است كه با آن پاداش داده مىشود و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مىكند و #پس_از_مرگ، نام نيكو به يادگار گذارد. دانش، فرمانروا و مال فرمانبر است.
اى كميل! ثروت اندوزان بى #تقوا، مرده گرچه به ظاهر زندهاند؛ امّا دانشمندان، تا دنيا برقرار است زندهاند، بدنهايشان گرچه در زمين پنهان؛ امّا ياد آنان در دلها هميشه زنده است.
بدان كه در اينجا (اشاره به سينه مبارك كرد) دانش فراوانى انباشته است، اى كاش كسانى را مىيافتم كه مىتوانستند آن را بياموزند؟ آرى تيز هوشانى مىيابم؛ امّا مورد اعتماد نمىباشند، دين را وسيله دنيا قرار داده و با نعمتهاى خدا بر بندگان و با برهانهاى الهى بر دوستان خدا فخر مىفروشند.
يا گروهى كه تسليم حاملان حق مىباشند؛ امّا ژرف انديشى لازم را در شناخت حقيقت ندارند، كه با اوّلين شبههاى، شك و ترديد در دلشان ريشه مىزند؛ پس نه آنها، و نه اينها، سزاوار آموختن دانشهاى فراوان من نمىباشند.
يا فرد ديگرى كه سخت در پى لذّت بوده و اختيار خود را به شهوت داده است، يا آن كه در ثروت اندوزى حرص مىورزد، هيچ كدام از آنان نمىتوانند از #دين پاسدارى كنند و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند و چنين است كه دانش با #مرگ دارندگان دانش مىميرد.
آرى! خداوند! زمين هيچ گاه از حجّت الهى خالى نيست، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده، يا بيمناك و پنهان، تا حجّت خدا باطل نشود و نشانههايشان از ميان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در كجا هستند.
به خدا سوگند! كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ مقدارند، كه خدا به وسيله آنان حجّتها و نشانههاى خود را نگاه مىدارد، تا به كسانى كه همانندشان هستند بسپارد و در دلهاى آنان بكارد.
آنان كه دانش، نور حقيقت بينى را بر قلبشان تابيده و روح #يقين را دريافتهاند، كه آنچه را خوشگذارانها دشوار مىشمارند، آسان گرفتند و با آنچه كه ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند. در دنيا با بدنهايى زندگى مىكنند، كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است.
آنان جانشينان خدا در زمين، و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند.
آه، آه، چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم!
كميل! هر گاه خواستى باز گرد.
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است به كميل ابن زياد نخعىّ (كه از خواصّ و نيكان و ياران آن بزرگوار بوده) كميل ابن زياد گفته: #اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب (عليهماالسّلام) دست مرا گرفته بصحراء بُرد، چون به بيرون شهر رسيد آهى كشيد مانند آه كشيدن اندوه رسيده، پس از آن (در بارۀ دانش و دانشمندان) فرمود :
(۱) اى كميل ابن زياد، اين دلها ظرفها (ى علوم و حقائق و اسرار) است و بهترين آن دلها نگاهدارندهتر آنها است (سپرده شده را خوب نگاهدارى كرده بياد دارد) پس (هشيار باش و) از من نگاهدار و بياد داشته باش آنچه بتو مىگويم:
(۲) مردم سه دستهاند: عالم ربّانىّ (داناى خداشناسى كه به مبدأ و معاد آشنا بوده بآن عمل نمايد) و طالب علم و آموزندهاى كه (از جهل و نادانى) بر راه نجات و رهائى يافتن است و مگسان كوچك و ناتوانند (نادان نفهم به انواع زشتيها آلوده) كه هر آواز كنندهاى (بهر راهى) را پيروند و با هر بادى مىروند (درست را از نادرست تمييز نداده و بمذهب و طريقهاى پايدار نيستند و بهر راه كه پيش مىآيد مىروند) از نور دانش روشنى نطلبيدهاند (در تاريكى نادانى ماندهاند) و به پايۀ استوارى (عقائد حقّه كه روى دو پايۀ عقل و علم است) پناه نبردهاند (آنها را فرا نگرفته و پيرو گمراه كنندگانند).
(۳) اى كميل، #علم بهتر از مال است (زيرا) علم ترا (از گرفتاريهاى دنيا و آخرت) نگاهدارد و تو مال را (از تباه شدن) نگاه مىدارى، مال را بخشيدن كم مىگرداند و علم بر اثر بخشيدن (ياد دادن بديگرى) افزونى مىيابد، و پرورده شده و بزرگى به دارائى با از بين رفتن آن از دست مىرود (و بزرگى بعلم از بين رفتنى نيست)
(۴) اى كميل ابن زياد، آشنائى با علم و تحصيل آن دين است كه بسبب آن (در روز رستاخيز) جزاء و پاداش داده ميشود، انسان در زندگى خود با علم طاعت و پيروى (از خدا و رسول و ائمّۀ دين) و پس از #مرگ پسنديده گوييها (كه مردم در بارهاش مىگويند) بدست مىآورد، و علم فرمانروا است و مال فرمانبر و مغلوب است (مال در معرض انتقال و زوال مىباشد و علم باقى و برقرار).
(۵) اى كميل ابن زياد، گرد آورندگان دارائيها تباه شدهاند در حاليكه زنده هستند (اگر چه زندهاند ولى #غرور و طغيان هلاكشان خواهد كرد) و دانشمندان پايدار مىباشند چندان كه روزگار بجا است، وجودشان (با بدرود گفتن از اين جهان) گمشده است و صورتهاشان (بر اثر ذكر جميل و پسنديده گوئى مردم از آنها) در دلها برقرار است.
(۶) آگاه باش اينجا علم فراوان هست - و بدست مبارك به سينۀ خود اشاره فرمود - اگر براى آن ياد گيرندگان مىيافتم (اگر بودند زيركانى كه توانائى فهم آنرا داشتند آشكار مىنمودم (در اينجا امام عليه السّلام از نبودن كسانيكه لياقت توانائى فهم #معارف الهيّه را دارند تأسّف مىخورد) آرى مىيابم تيز فهم را كه از او (بر آن علوم) مطمئنّ نيستم (زيرا) دست افزار دين را براى دنيا بكار مىبرد و به نعمتهاى خدا (#توفيق بدست آوردن علم و #معرفت) بر بندگانش و به حجّتهايش (عقل و خرد) بر دوستانش برترى مىجويد (چون چنين كس آراسته نيست؛ اگر علم حقيقى را بدست آرد وسيلۀ جاه و رونق بازار دنيا و برترى بر بندگان خدا قرار دهد و به پشتيبانى آن نعمتها و حجّتها ابواب زحمت و گرفتارى بروى مردم بگشايد)
يا مىيابم فرمانبرى را براى ارباب دانش (مقلّد و پيرو در گفتار و كردار) كه او را در گوشه و كنار خود (تقليد و پيروى از داننده) بينائى نيست، به اوّلين شبههاى كه رو دهد شكّ و گمان خلاف در دل او آتش مىافروزد (اين صفت كسانى است كه پيرو دين حقّ هستند ولى فهمشان كوتاه است؛ پس با آنها جز مسائل ظاهرى از قبيل صورت #نماز و #روزه و #بهشت و #دوزخ نتوان گفت و در حقائق و معارف اعتماد بفهم آنان نيست) بدان كه نه اين (مقلّد بىبصيرت) اهل (امانت و علم حقيقى) مىباشد و نه آن (تيز فهم)،
يا مىيابم كسى را كه در لذّت و خوشى زياده روى كرده و به آسانى پيرو شهوت و خواهش نفس ميشود، يا كسى را كه شيفتۀ گرد آوردن و انباشتن (دارائى و كالاى دنيا) است، اين دو هم از نگهدارندگان دين در كارى از كارها نيستند، نزديكترين مانند باين دو، چهارپايان چرنده مىباشند. در چنين روزگار (كه حَمَلۀ علم يافت نمىشود) علم به مرگ حمَله و نگهدارش مىميرد (از بين مىرود).
(۷) بار خدايا آرى (اللّهمّ بلى در اينجا به منزلۀ كلمۀ استثناء است) زمين خالى و تهى نمىماند از كسيكه به حجّت و دليل دين خدا را بر پا دارد (و آن كَس) يا آشكار و مشهور است (مانند يازده امام عليهم السّلام) يا (بر اثر فساد و تباهكارى) ترسان و پنهان (مانند امام دوازدهم عجّل اللّه فرجه) تا حجّتها و دليلهاى روشن خدا (آثار نبوّت و #احكام دين و علم و معرفت) از بين نرود (باقى و برقرار ماند (ابن ميثم «رحمه اللّه» مىفرمايد: اين فرمايش تصريح است باينكه وجود امام در هر زمانى بين مردم چندان كه تكليف باقى است واجب و لازم است) و ايشان چندند و كجايند (يا تا چه زمانى ترسان و پنهانند)؟
بخدا سوگند از شمار، بسيار اندك هستند و از منزلت و بزرگى نزد خدا بسيار بزرگوارند، خداوند بايشان حجّتها و دليلهاى روشن خود را حفظ ميكند تا آنها را بمانندانشان سپرده و در دلهاشان كشت نمايند (تا دنيا از دين و علم و #حكمت تهى نماند)
(۸) علم و دانش با بينائى حقيقى بايشان يكباره رو آورده و با آسودگى و خوشى يقين و باور بكار بستهاند و سختى و دشوارى اشخاص به ناز و نعمت پرورده را سهل و آسان يافتهاند (براى خوشنودى خدا با همۀ سختيهاى دنيا ساخته و پارسائى پيش گرفته، دلبستگى بدنيا ندارند) و بآنچه (بىكسى و رنج و تنگدستى و گرفتارى كه) نادانان دورى گزينند انس و خو گرفتهاند و با بدنهائى كه روحهاى آنها بجاى بسيار بلند (رحمت خدا) آويخته در دنيا زندگى ميكنند،
آنانند در زمين خلفاء و نمايندگان خدا كه (مردم را) بسوى دين او مىخوانند، آه آه بسيار مشتاق و آرزومند ديدار آنان هستم
(پس فرمود:) اى كميل اگر مىخواهى برگرد.
📖 امام عليه السلام در اين كلام بسيار شريف و پربار و پرمعنا نخست براى آماده كردن مخاطب خود كميل او را به مكانى مىبرد كه خالى از اغيار و نامحرمان است تا بتواند آزادتر و پربارتر حقايق را براى او بيان كند.
كميل بن زياد مىگويد: «اميرمؤمنان على بن ابىطالب عليه السلام دست مرا گرفت و به سوى صحرا (خارج شهر كوفه) برد هنگامى كه به صحرا رسيد آه پردردى كشيد و فرمود»؛ (قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ: أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ عليه السلام، فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ، ثُمَّ قَالَ:)
«جبّان» به معناى صحراست و گاه به قبرستان «جبان» و «جبانة» اطلاق شده چون معمولاً قبرستانها در بيرون شهر بود.
«صعداء» (بر وزن علماء) به معناى تنفسى است كه كشيده و طولانى و ناشى از درد و رنج باشد.
امام عليه السلام در آن فضاى آزاد و آرام و خالى از بيگانه و اغيار زبان به سخن گشود و مخاطب با #ايمان و با معرفتش را چنين خطاب كرد: «اى كميل بن زياد! دلها همانند ظرفهاست پس بهترين آنها ظرفى است كه مقدار بيشترى را بتواند نگهدارى كند»؛ (يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا)
«اَوْعِيَة» جمع (وِعاء) به معناى ظرف؛ در اصل از ريشۀ وعى (بر وزن سعى) گرفته شده است كه به گفتۀ «ابن منظور» در لسان العرب و «راغب» در كتاب مفردات در اصل به معناى نگهدارى چيزى در قلب است يعنى به حافظه سپردن و ياد گرفتن. سپس به هر ظرفى «وعاء» گفته شده به گونهاى كه بر معناى اصلى پيشى گرفته و هر زمان «وعاء» گفته مىشود معناى ظرفهاى معمولى به ذهن انسان سبقت مىگيرد.
اين ماده به معناى حفظ و نگهدارى نيز آمده است؛ بنابراين منظور امام عليه السلام تأكيد بر اين است كه كميل اين سخنان حكيمانه و گرانقدر را حفظ كند و به ديگران نيز برساند تا نفع آن عام باشد. كميل نيز به اين دستور عمل كرد.
به هر حال، تشبيه زيبا و پرمعناى كلام امام عليه السلام اشاره به اين است كه در مبدأ فيض الهى هيچ محدوديتى نيست و اگر استفادۀ انسانها از آن مبدأ متفاوت است به سبب تفاوت ظرفيتهاى آنهاست؛ درست به اين مىماند كه گروهى ظرفهاى مختلفى را با خود بردارند و به سوى چشمۀ زلال پرآبى حركت كنند. پيداست هر يك به اندازۀ پيمانهاى كه به همراه دارد از آن چشمه آب بر مىگيرد؛ يكى به اندازۀ آشاميدن يك مرتبۀ انسان و ديگرى به اندازه دفعات زياد.
به بيان ديگر، باران🌧️ فيض الهى بر صحرا و دشت و درهها و گودالها مىبارد، هر زمينى وسعت بيشترى داشته باشد بهرهاش از آن باران بيشتر است. اين سخن اشاره به آن است كه اى كميل! تا مىتوانى ظرفيت خود را گسترش ده.
❶ آن گاه امام عليه السلام جامعۀ انسانى را به سه گروه تقسيم مىكند كه چهارمى ندارد، مىفرمايد: «مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مىروند و با هر بادى حركت مىكنند؛ آنهايى كه با نور علم روشن نشدهاند و به ستون محكمى پناه نبردهاند»؛ (النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَىٰ رُكْنٍ وَثِيقٍ)
منظور از «عالمان ربانى» انسانهايى هستند كه #علم و #تقوا و #معرفت الهى را در بر دارند و آنچه مىگويند از سخنان پروردگار و اوليائش مىگويند و همواره در اين مسير سير مىكنند و كار آنها تربيت شاگردان و پرورش روح و فكر آنهاست.
«ربانى» ممكن است از ريشۀ «رب» به معناى پروردگار باشد كه به هنگام «ياء» نسبت، «الف و نون» براى تأكيد و مبالغه به آن اضافه شده است؛ مانند «روحانى» و شايد از مادۀ «تربيت» گرفته شده باشد؛ يعنى علمايى كه مربى انسانها هستند و جمع ميان هر دو معنا در واژۀ «عالم ربانى» بعيد به نظر نمىرسد.
اما «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ» به كسى گفته مىشود كه رهبر و پيشوا و معلمى از علماى ربانى براى خود بر گزيده، از شيطان و وسوسههاى او و انسانهاى شيطان صفت دورى گزيده، در طريق نجات گام نهاده و آن مسير را در سايۀ #رهبرى آگاه و با تقوا ادامه مىدهد. در واقع «علماى ربانى» همچون آفتاب عالمتاب و «متعلّمان عَلىٰ سَبيلِ النَّجاة» همچون كرۀ ماه هستند كه گرچه از خود نورى ندارند؛ ولى نور آفتاب را گرفته و منعكس مىكنند و به همين دليل چراغ شبهاى تار محسوب مىشوند.
اين دو گروه خوشبخت و سعادتمند و پيروزند.
اما گروه سوم افراد گمراه و منحرفى هستند كه امام براى آنها شش وصف بيان فرموده است: نخست از آنها به «همج» ياد مىكند.
❷ امام عليه السلام سپس در مقايسهاى بسيار جالب برترى علم را بر اموال دنيا از شش جهت، در سه گزاره از كلامش ثابت مىكند:
نخست در اولين امتياز علم بر مال مىفرمايد: «اى كميل! علم از مال بهتر است (چرا كه) علم، تو را پاسدارى مىكند ولى تو بايد مال را پاسدارى كنى»؛ (يَا كُمَيْلُ: الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ) بديهى است كه علم هم ايمان انسان را حفظ مىكند و هم جسم و جان او را؛ زيرا دفع آفات در جهات مختلف به وسيلۀ علم صورت مىگيرد در حالى كه مال به عكس آن است؛ صاحب مال بايد پيوسته از اموال خويش مراقبت كند مبادا دزدان آن را بربايند يا آفات و بلاهايى آن را از ميان بردارد. بايد مراقبينى بر آن بگمارد، وسايل اطفاى حريق در كنارش قرار دهد، به موقع به آن سركشى كند مبادا آفتى در آن پيدا شده باشد و اين يك برترى بزرگ براى علم در برابر مال است.
در دومين برترى مىفرمايد: «مال با هزينه كردن كاستى مىگيرد در حالى كه علم، با انفاق افزون مىگردد»؛ (وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ) «يَزْكُوا» (از ريشۀ «زكاء») به معناى نو و رشد است. دليل آن روشن است؛ هنگامى كه عالم تدريس مىكند و شاگردانى پرورش مىدهد علم و دانش او درون فكرش راسختر و قوىتر مىشود و اى بسا شاگردان سؤال و اشكالى كنند و در پرتو آن بر علم او افزوده گردد و ما تجربه كردهايم براى پرورش علم هيچ چيز بهتر از تدريس نيست.
مطالعه، درس خواندن و مباحثه كردن خوب است ولى تدريس اثر قوىترى دارد.
اضافه بر اين علم از طريق شاگردان گسترش پيدا مىكند و اين نيز نوعى ديگر از نمو است.
در سومين تفاوت مىفرمايد: «دستپروردگانِ مال، به زوال آن از بين مىروند (ولى دستپروردگان علوم پايدارند)»؛ (وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ)
❸ امام عليه السلام در ادامۀ اين سخن به چهارمين امتياز علم بر مال پرداخته، مىفرمايد: «اى كميل بن زياد! آشنايى با علم و دانش آيينى است كه انسان به آن جزا داده مىشود و بايد به آن گردن نهد، به وسيلۀ آن در دوران حيات، كسب طاعت فرمان خدا مىكند و بعد از وفات نام نيك از او مىماند (در حالى كه مال به تنهايى نه وسيلۀ طاعت است نه سبب نيكنامى بعد از مرگ)»؛ (يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ: مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ، وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ)
«أُحْدُوثه» به معناى چيزى است كه مردم دربارۀ آن سخن مىگويند و در اينجا به معناى نام و نشان و «جَميلَ الْأُحْدُوثَة» به معناى نام نيك است.
تعبير به «مَعْرِفَةُ الْعِلْم» به معناى آشنايى با علوم و دانشهاست نه آشنايى به اهميت علم آنگونه كه بعضى از شارحان پنداشتهاند؛ زيرا جملههاى بعد از آن شاهد بر تفسيرى است كه بيان كرديم.
در حديثى كه در كتاب كافى از اميرمؤمنان عليه السلام نقل شده است مىخوانيم كه فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَ اتِّبَاعَهُ دِينٌ يُدَانُ اللَّهُ بِهِ وَ طَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَاتِ وَ ذَخِيرَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رِفْعَةٌ فِيهِمْ فِي حَيَاتِهِمْ وَ جَمِيلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِمْ ؛ #بدانيد همنشينى عالم و پيروى از دانشمند آيينى است كه خدا با آن پرستش مىشود و پيروى از عالم سبب كسب حسنات و محو سيئات و ذخيرۀ مؤمنان و مايۀ برترى و افتخار در حياتشان و نام نيك بعد از وفاتشان خواهد بود».
در پنجمين مقايسه حضرت مىفرمايد: «علم حاكم است و مال محكوم عليه (علم فرمانده است و مال فرمانبردار)»؛ (وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ، وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ)
بديهى است مال و ثروت در سايۀ علم و دانش پديد مىآيد؛ مديريتهاى شايسته، آگاهى به فنون زراعت و تجارت و صنعت و به ويژه در عصر ما آگاهى به انواع تكنولوژىها و فناورىها سرچشمۀ پيدايش و گسترش اموال و ثروتهاست و آنچه مايۀ برترى بخشى از كشورها بر ساير كشورهاى جهان و حاكميت آنها بر مسائل سياسى و فرهنگى جهان شده همان پيشرفت علمى آنهاست كه هم اقتصادشان را شكوفا كرده و هم پايههاى حاكميتشان را بر مسائل سياسى تقويت نموده است.
آنگاه امام عليه السلام در ششمين و آخرين برترى علم و دانش بر مال و ثروت چنين مىفرمايد: «اى كميل! ثروتاندوزان هلاك شدهاند در حالى كه ظاهراً در صف زندگانند؛ ولى دانشمندان تا جهان برقرار است زندهاند خود آنها گرچه از ميان مردم بيرون رفتهاند؛ ولى چهره و آثارشان در دلها ثبت است»؛ (يَا كُمَيْلُ: هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ، وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ: أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ)
مىدانيم فرق موجود زنده و مرده در تأثيرگذارى آن است؛ بنابراين ثروتاندوزانى كه نه خود از اموالشان استفاده مىكنند و نه ديگران بهرهمند مىشوند در حكم مردگانند، زيرا هيچ اثرى از آنها ديده نمىشود؛ ولى دانشمندانى كه سالها و قرنها چشم از جهان فرو بسته و شاگردان و كتابها و آثارشان در همه جا به چشم مىخورد در واقع زندهاند.
مگر يك عالم زنده چه مىكند؟
شاگرد پرورش مىدهد، مردم را #هدايت و از آيين حق دفاع مىكند. هرگاه پس از وفات آثار علمى آنها همين كارها را انجام دهد گويى آنها زندهاند. آرى، دانشمندانى كه وفات كرده با بدنهاى مادى در ميان ما نيستند؛ اما به قلب هر كَس مراجعه كنيد وجود آنها را با آثارشان حاضر مىبينيد. درست مانند حياتشان پيام مىدهند و #تربيت مىكنند. قرآن مجيد نيز دربارۀ افراد فاقد هر گونه اثر به «مردگان» تعبير كرده و مىفرمايد: «إِنَّكَ لاٰ تُسْمِعُ اَلْمَوْتىٰ وَ لاٰ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ اَلدُّعٰاءَ إِذٰا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ» ؛ مسلّماً تو نمىتوانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى برگردانند و دور شوند».
اميرمؤمنان على عليه السلام از كسانى كه #امر_به_معروف و #نهى_از_منكر را با قلب و زبان و دست ترك مىكنند به «ميت الاحياء» (مردۀ زندگان) تعبير كرده و مىفرمايد: «وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء»
در خطبۀ 87 نيز همين تعبير (ميت الاحياء) دربارۀ كسانى كه نصيحت نمىپذيرند و گوش به اندرزهاى اولياء الله نمىدهند، آمده است.
❹ امام عليه السلام در اين بخش از كلام نورانى و پربار و حكمتآميزش بعد از ذكر اهميت #علم و علما و برترى علم بر مال و ثروت مىفرمايد: «(بدان اى كميل) در اينجا علم فراوانى است - و با دست اشاره به سينۀ مباركش كرد -»؛ (هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً - وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ -) . سپس فرمود: «اى كاش افراد لايقى براى آن مىيافتم (تا به آنها تعليم دهم)»؛ (لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً)
منظور از اين علم چه علمى است؟
به نظر مىرسد علوم مربوط به صفات جمال و جلال خداوند و عرفان ذات مقدسش و اسرار جهان آفرينش و مقامات انبيا و اوليا و حوادث مربوط به آينده باشد كه تحمل اين علوم را همه كَس ندارد بلكه جمعى از پاكان و خاصان و اولياء الله و اتقيا مىتوانند حامل اين علوم باشند و از آن به طور صحيح استفاده كنند.
در حديثى پرمعنا از #امام_باقر عليه السلام در تفسير واژۀ «صمد» در آيۀ «اَللّٰهُ اَلصَّمَدُ» مىخوانيم كه: «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ وَ كَيْفَ لِي بِذَلِكَ وَ لَمْ يَجِدْ جَدِّي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى كَانَ يَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَ يَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ: سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَإِنَّ بَيْنَ الْجَوَانِحِ مِنِّي عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ يَحْمِلُه ؛ هر گاه براى علم و دانشى كه خدا به من داده حاملانى پيدا مىكردم توحيد، #اسلام، #ايمان، #دين و شرايع را از واژۀ «الصمد» بيرون مىآوردم و آن را نشر مىدادم. چگونه ممكن است من چنين افرادى را بيابم در حالى كه جدّم اميرمؤمنان عليه السلام نيافت تا آنجا كه آه سوزان و پر درد از دل بر مىكشيد و بر منبر مىفرمود: از من سؤال كنيد پيش از آنكه از دست شما بروم، چرا كه در وجود من علم و دانش فراوانى است.
سپس دربارۀ گروه دوم مىفرمايد: «يا كسى كه مطيع حاملان حق است؛ اما چون بصيرتى به پيچ و خمهاى علم و شبهات ندارد با نخستين #شبهه و ايراد، شك در دل او پيدا مىشود. آگاه باش (اى كميل!) نه اين به درد مىخورد و نه آن»؛ (أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ. أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ) .
«اَحْناء» جمع «حِنْو» در اصل به هر چيزى گفته مىشود كه پيچ و خمى داشته باشد سپس به معناى جوانب نيز آمده است (چرا كه جوانب و اطراف اشيا غالباً انحنايى دارد).
اين گروه از يك نظر نقطۀ مقابل گروه اولاند؛ افرادى ضعيف الفكر و نادان و مغرور كه در برابر شبههافكنان كاملا آسيبپذير اند، ميدان را خالى كرده و گاه به آنها مىپيوندند.
خطر اين گروه براى جهان اسلام و جامعۀ بشرى نيز كم نيست.
نمونۀ اين گروه، جمعيت خوارج بودند؛ هنگامى كه به توطئه و نيرنگ عمروعاص، قرآن بالاى نيزهها رفت فورا ميدان را رها كردند و هنگامى كه شبههافكنى، شعار «لا حُكْمَ إلّا لِلّه» را سر داد در برابر على عليه السلام قيام كردند كه چرا مسئلۀ حكميت را پذيرفتهاى و العياذ بالله نسبت كفر به آن حضرت دادند و امثال آنها در جامعۀ امروز ما نيز كم نيست.
❺ حضرت دربارۀ گروه سوم مىفرمايد: «يا كسى كه اسير لذت است و در چنگال شهوات گرفتار آمده (و به همين دليل دين و ايمانش را در پاى لذات و شهواتش قربانى مىكند)»؛ (أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ)
☜ «منهوم» به معناى شكمپرست و حريص است.
☜ «سَلِسَ الْقِياد» به كسى گفته مىشود كه به آسانى در برابر چيزى تسليم مىشود.
آنگاه به چهارمين گروه اشاره كرده مىفرمايد: «يا كسى كه حريص به جمع مال و اندوختن آن است اين دو (اين گروه و گروه قبل) به هيچ وجه از دينداران نيستند و شبيهترين موجودات به چهارپايانى هستند كه براى چَرا رها شدهاند»؛ (أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ، لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ)
☜ «مُغْرِم» كسى است كه عاشق و دلباختۀ چيزى باشد.
☜ «سائِمَة» حيوانى است كه در چراگاه رها شود. مىدانيم چهارپايان جز خور و خواب و شهوت چيزى را درك نمىكنند و بيچاره انسان، اشرف مخلوقات، آنقدر تنزل كند كه همسوى با آنها باشد يا دنبال عيش و نوش و شهوت است و يا مشغول جمع مال و ثروت.
امام عليه السلام در پايان اين سخن مىفرمايد: «اينگونه علم با مرگ حاملانش مىميرد»؛ (كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ) زيرا هيچ يك از اين گروه چهارگانه شايسته آن نيستند كه حامل علوم الهى باشند. به همين دليل عالمان واقعى از قرار دادن علوم در اختيارشان خوددارى مىكنند و ناچار علمشان را با خودشان به گور مىبرند و با مرگ آنها علم هم مىميرد.
❻ امام عليه السلام در اين بخش از كلام خود كه در واقع جنبۀ استثنا از گفتار سابق را دارد مىفرمايد: «(درست است كه عالمانِ با عمل اندكاند و علم و دانش با مرگ حاملانش مىميرد) ولى بار خدايا! آرى هرگز روى زمين از كسى كه به حجت الهى قيام كند خالى نمىشود؛ خواه ظاهر و آشكار باشد و يا ترسان و پنهان»؛ (اللَّهُمَّ بَلَى! لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ؛ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً)
درست همان چيزى كه علماى اماميه و شيعيان به آن ايمان دارند كه زمين هرگز خالى از حجت نمىشود؛ خواه آشكار باشد يا پنهان و جالب اينكه ابن ابىالحديد تصريح مىكند كه اين جملۀ امام عليه السلام مانند تصريح به عقايد شيعيان است؛ ولى اصحاب ما آن را حمل بر «ابدال» مىكنند كه در روايات نبوى به آنها اشاره شده و آنان مردانى هستند كه پيوسته در سطح زمين در گردشاند؛ برخى شناخته مىشوند و بعضى ناشناخته مىمانند. اى كاش ابن ابىالحديد دست از تعصبات طائفى خود بر مىداشت و هنگامى كه به سخنى از مولا اميرمؤمنان على عليه السلام برخورد مىكرد كه صريح يا مانند صريح بر اعتقاد اماميه بود آن را مىپذيرفت و رواياتى را كه دربارۀ ابدال نقل شده نيز حمل بر امامان معصوم و ياران خاص آنان مىكرد. (در پايان اين گفتار سخنى دربارۀ روايات ابدال خواهيم داشت)
سپس امام عليه السلام به نكتۀ مهمى دربارۀ فوايد وجود حجتهاى الهى اعم از غائب و ظاهر پرداخته مىفرمايد: «وجود آنها به اين سبب است كه دلائل الهى و نشانههاى روشن او هرگز باطل نگردد و از دست نرود»؛ (لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ)
اين سخن در واقع يكى از پاسخها براى سؤال معروفى است كه دربارۀ فلسفۀ وجود امام غائب عليه السلام مىشود و آن اينكه امام غائب عليه السلام افزون بر اينكه وجودش سبب آرامش زمين و بركات الهى و #تربيت و پرورش دلهاى آماده است، از طريق ولايت تكوينى همچون پرورش گلها و ميوهها به وسيلۀ آفتاب پشت ابر، فايدۀ ديگرى نيز دارد و آن اين است كه #معارف اسلامى و حجج و بينات الهى و احكام شريعت را دستنخورده نگه مىدارد تا با گذشت زمان گرد و غبار نسيان و بطلان بر آنها ننشيند و آيين حق تحريف نگردد تا زمانى كه ظاهر شود و همه را از اين آب زلال حياتبخش سيراب كند.
❼ حضرت در ادامۀ اين سخن به بيان عدد و صفات آنها مىپردازد و مىفرمايد: «آنها چند نفرند و كجا هستند؟ به خدا سوگند تعدادشان اندك و قدر و مقامشان نزد خدا بسيار والاست»؛ (وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً)
قرآن مجيد نيز دربارۀ مؤمنان صالح العمل كه در درجات والاى ايمان قرار دارند مىگويد: ««وَ قَلِيلٌ مٰا هُمْ» ؛ آنها (كه #ايمان دارند و عمل صالح و ظلم و ستمى بر يكدیگر نمىكنند) تعدادشان كم است».
🤔 در اينجا اين #سؤال پيش مىآيد كه امام معصوم در هر زمان يكى بيش نيست چرا امام عليه السلام در اين عبارت و جملههايى كه بعد از آن مىآيد از ضمير جمع استفاده مىكند و آنها را به صورت يك جمعيت ذكر مىنمايد؟
✅ #پاسخ اين است كه امام عليه السلام وجود آنها را در طول زمان در نظر گرفته است. درست است امام معصوم در هر زمان يكى است؛ ولى هرگاه به مجموعۀ زمانهاى بعد از امام عليه السلام بنگريم امامان معصوم جمعيتى را تشكيل مىدهند.
💭 اين احتمال نيز هست كه منظور از به كار بردن ضميرِ جمع، امامان معصوم و اصحاب خاص آنان باشد.
آنگاه امام عليه السلام به ذكر اوصاف اين اقليت عظيم الشأن و اين بندگان والاى پروردگار پرداخته و شش صفت برايشان ذكر مىكند.
نخست مىفرمايد: «خداوند به واسطۀ آنها حجتها و دلايلش را حفظ مىكند تا به افرادى كه نظير آنها هستند بسپارند و بذر آن را در قلوب افرادى شبيه خود بيفشانند»؛ (يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ)
آرى اينان گنجينههاى اسرار الهى و حافظان #معارف وحى و نبوت و دلايل حقانيت دين مبين اسلام اند و هر كدام از آنها بخواهد از دنيا چشم بپوشد اين علوم و اسرار را به فرد ديگرى همچون خود مىسپارد تا اين ميراث عظيم حفظ شود و خالى از هر گونه پيرايه و آلودگى به آيندگان برسد.
در دومين وصف مىفرمايد: «علم و دانش با حقيقتِ #بصيرت به آنها روى آورده است»؛ (هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ)
البته بصيرت و بينش مراتب و مراحلى دارد؛ ولى اين گروه از اولياء الله به حد والاى آن رسيدند.
☜ تعبیر به «هجم» ممكن است اشاره به اين باشد كه علوم آنها اكتسابى نيست بلكه الهامى است از سوى پروردگار كه از آنها به هجوم تعبير شده است.
مرحوم علامۀ مجلسى در تفسير اين جمله مىنويسد: تعبير به هجوم در اينجا اشاره به اين است كه خداوند «علم لدنّى» را نسبت به حقائق اشيا دفعتاً به آنها تعليم داده و حجابها و پردهها را كنار زده و حقايق را بر آنها مكشوف ساخته است.
در سومين وصف مىفرمايد: «آنها روح يقين را لمس كردهاند»؛ (وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ) . مىدانيم يقين مراتبى دارد: علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين.
علم اليقين آن است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد؛ مانند كسى كه با مشاهدۀ دود از فاصلۀ دور، به وجود آتش ايمان پيدا كند.
عين اليقين در جايى است كه انسان به مرحلۀ شهود برسد و با چشم خود مثلا آتش را از نزديك مشاهده كند.
حق اليقين مرتبۀ فراتر از آن و به اين معناست كه مثلاً انسان، آتش را با دست خود لمس كند و يا موجودى همچون آهن كه وارد آتش مىشود و صفات آن را به خود مىگيرد و به صورت بخشى از آن در مىآيد كه اين بالاترين مرحلۀ يقين است. اولياى الهى كه اميرمؤمنان على عليه السلام در اين گفتار نورانىاش مىفرمايد: «آنها روح اليقين را لمس كردهاند» داراى همين مرحلۀ از يقين هستند.
حضرت در چهارمين وصف مىفرمايد: «آنان آنچه را دنياپرستانِ هوسباز مشكل مىشمردند آسان يافتهاند»؛ (وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ)
☜ «اسْتَلانُوا» (از ريشۀ «لين») به معناى نرمى و «اسْتَوْعَرَ» (از ريشۀ «وَعْر») به معناى سختى و «مترفون» (از ريشۀ «تَرَف») به معناى در ناز و نعمت زيستن است.
🔚 سرانجام امام عليه السلام بعد از ذكر اين اوصاف كه حتى ذكر آنها روحپرور و نشاطآور است، مىفرمايد: «آنان خلفاى الهى در زمين اند و دعوت كنندگان به سوى آئينش. آه آه چقدر اشتياق ديدارشان را دارم»؛ (أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ. آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ!)
آرى آنان نمايندگان خدا بر روى زمين و مصداق اتم آيۀ شريفۀ «إِنِّي جٰاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ خَلِيفَةً» و پرتوى از آيۀ شريفۀ «وَ دٰاعِياً إِلَى اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِيراً» محسوب مىشوند و به همين دليل امام عليه السلام كه خود مصداق اعلاى اين اولياى الهى است مشتاق ديدارشان است.
هنگامى كه سخن به اينجا رسيد و امام عليه السلام پيمانۀ وجود «كميل» را از اين كلمات نورانى و مفاهيم روحانى و عرفانى پر كرد به «كميل» دستور بازگشت داد و فرمود: «اى كميل! (همين قدر كافى است) هر زمان كه بخواهى باز گرد»؛ (انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ)
اين تعبير نشان مىدهد كه امام عليه السلام همراه «كميل» باز نگشت و همچنان در آن بيابان خاموش و خالى مدتى ماند. شايد مىخواست با خداى خود #مناجات كند يا سخنان بيشترى بگويد كه پيمانۀ وجود «كميل» با آن همه عظمت، گنجايش آن را نداشت. تنها خدا مىداند و آن امام بزرگوار كه در آن لحظات بر مولا چه گذشت.
ابن ابىالحديد در شرح نهج البلاغۀ خود در پايان اين سخن مىگويد: اين كلام امام عليه السلام كه به «كميل» مىگويد: «هر زمان كه مىخواهى باز گرد» از لطيفترين كلمات و بهترين آداب است، زيرا آمرانه نمىفرمايد برگرد، بلكه مىگويد: هرگاه بخواهى، تا بدين وسيله «كميل» را از ذلت تحت فرمان بودن به عزت #اراده و اختيار برساند.
به راستى مجموعۀ اين كلام امام عليه السلام دست هر خواننده و شنوندهاى را مىگيرد و به سوى عالمى مملوّ از #معنويت و نور مىبرد. صفات اولياى خدا و پيشگامانِ راه تقرب به پروردگار را در عباراتى كوتاه و بسيار پرمعنا شرح مىدهد و چيزى را در اين زمينه فروگذار نمىكند تا كسانى كه آمادۀ پيمودن راهند، در اين مسير قدم بگذارند و با هدايتهاى الهى كه بر زبان اين بندۀ خاص پروردگار جارى شده به سوى مقصد يعنى #قرب الى الله پيش روند.
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
85 - فرج بعد از شدت
و نیز جناب سید مزبور نقل فرمود از جناب علمالهدی ملایری که فرمود در اوقات اقامت در #نجف_اشرف برای تحصیل علوم دینیه چندی از جهت #معیشت، سخت در فشار بودم تا اینکه روزی برای تدارک نان و خوراک عیال هیچ نداشتم. از خانه بیرون رفتم و با حالت حیرت وارد بازار شدم و چند مرتبه از اول بازار تا آخر آن رفت و آمد می کردم و به کسی هم اظهار حال خود ننمودم؛ پس با خود گفتم زشت است در بازار این طور آمد و شد کردن؛ لذا از بازار خارج شده داخل کوچه شدم تا نزدیک خانه حاج سعید. ناگاه مرحوم حاج سید مرتضی #کشمیری اعلی اللّه مقامه را دیدم. به من که رسید ابتدا فرمود تو را چه می شود جدت #امیرالمؤمنین (علیه السلام) نان جو می خورد و گاهی دو روز هیچ نداشت پس مقداری گرفتاریهای آن حضرت را بیان کرد و مرا تسلیت داد و فرمود صبر کن البته فرج می شود و باید در نجف زحمت کشید و رنج برد؛ پس از آن چند فلس (پول رایج آن زمان) در جیبم ریخت و فرمود آن را شماره نکن و به کسی هم خبر مده و از آن هرچه خواهی خرج کن؛ پس ایشان رفتند و من آمدم بازار و از آن پول نان و خورش گرفته به منزل بردم تا چند روز از آن پول، نان و خورش می گرفتم. با خود گفتم حال که این پول تمام نمی شود و هر وقت دست در جیب می کنم پول موجود است خوب است بر عیال توسعه دهم پس در آن روز گوشت خریدم عیالم گفت معلوم می شود برایت فرج شده، گفتم بلی؛ گفت: پس مقداری پارچه برای لباس ما تدارک کن، بازار رفتم و از بزّازی مقدار پارچه ای که خواسته بودند گرفتم و دست در جیب کرده و مقداری وجه بیرون آورده جلوش گذاردم و گفتم آنچه قیمت پارچه ها می شود بردار و اگر کسری دارد تا بدهم، پولها را شمرد مطابق با طلب او بود و بیش از یک سال حال من چنین بود که همه روزه به مقدار لازم از آن پول خرج می کردم و به کسی هم اطلاع ندادم تا اینکه روزی برای شستن، لباس را بیرون آوردم و #غفلت کردم از اینکه پول را از جیب خارج کنم و از خانه بیرون رفتم؛ پس موقع شستن لباس یکی از فرزندانم دست در جیب کرد و آن پول را بیرون آورد و آن را به مصرف مخارج همان روز رساندند و تمام شد.
ناگفته نماند که #برکت یافتن چیزی و کم نشدن آن به مصرف کردنش به قدرت الهی امری است ممکن بلکه واقع و برای آن شواهد بسیاری است که در کتابها ثبت گردیده و چون نقل آنها در اینجا منافی وضع این کتاب است به کتاب ″ کلمه طیّبه ″ مرحوم حاج میرزا حسین نوری و کتاب ″ دارالسلام ″ مراجعه شود.
و نیز کرامات عالم ربانی مرحوم حاج سید مرتضی کشمیری و تشرّفش خدمت حضرت حجه بن الحسن عجل اللّه فرجه مورد قبول غالب اهل علم در نجف اشرف است .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ یه وقت نگاه میکنیم و میبینیم اهل عزاداری هستیم ولی در خیمهگاه حسین(علیه السلام) نیستیم و داریم زیر بیرق یزید سینه میزنیم!
@deeh1kh
🚩 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وسعت دید #شهید_آیت
🌷 #شهید حسن آیت که در خط مقدم مبارزه با لیبرالها و جبهه ملی بود، زودتر از دیگران فهمید که بنیصدر در خط امام نیست و روزی در برابر امام خواهد ایستاد!
🔹وقتی نماینده مجلس شد، با اینکه چند روز بیمار بود؛ اما آن روز تمام اسنادش را جمع کرد تا به مجلس برود و علیه میرحسین موسوی اعلام موضع کند؛ اما پایش به مجلس نرسید! دکتر حسن آیت صبح ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ جلوی درب منزلش به ضرب ۶۰ گلوله به شهادت رسید و آن اسناد هم توسط ضاربان دزدیده شدند و تا امروز هم خبری از ضاربین و اسناد پیدا نشده است!
🎥 شهید حسن آیت: "اکنون اینان (لیبرالها) مشغول تدارک توطئه وسیعی برای واژگون ساختن جمهوری اسلامی ایران هستند."