🔍 #مرور_دیدار | مروری بر عبارات مهم بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اخیر مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی.
📝 متن کامل👇
https://khl.ink/f/51151
#اطلاعیه
▪️مراسم نکوداشت عالم ربانی و فقیه صمدانی مرحوم آیتالله ناصری قدسسره در ایام اربعین ارتحال ایشان از طرف بنیاد علمی فرهنگی هاد همراه با سخنرانی حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر #ناصری دام عزّه برگزار میگردد.
🗓 سهشنبه ۲۶ مهرماه
⏱ ساعت ۱۰ صبح
📍 قم، صفائیه، روبروی کوچه۲۱، مدرسه المهدی علیهالسلام
@nasery_ir
1401.7.24 سخنرانی حجت الاسلام ناصری .mp3
6.62M
#سخنرانی_صوتی #سلوک
🎧 قواعد سلوک همراه با ذکر خاطراتی از مرحوم آیت الله ناصری
🎙 حجتالاسلام والمسلمین #ناصری دام عزّه
🗓 تاریخ: ۱۴۰۱/۷/۲۴
⏱ زمان: ۲۷ دقیقه
@nasery_ir
#نهج_البلاغه | #حکمت ۲۱۱
🏷️ ارزش هاى اخلاقى
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام اَلْجُودُ حَارِسُ اَلْأَعْرَاضِ
❁• وَ اَلْحِلْمُ فِدَامُ اَلسَّفِيهِ
❁• اَلْعَفْوُ زَكَاةُ اَلظَّفَرِ
❁• وَ اَلسُّلُوُّ عِوَضُكَ مِمَّنْ غَدَرَ
❁• وَ اَلاِسْتِشَارَةُ عَيْنُ اَلْهِدَايَةِ
❁• وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اِسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ
❁• وَ اَلصَّبْرُ يُنَاضِلُ اَلْحِدْثَانَ
❁• وَ اَلْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ اَلزَّمَانِ
❁• وَ أَشْرَفُ اَلْغِنَى تَرْكُ اَلْمُنَى
❁• وَ كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ
❁• وَ مِنَ اَلتَّوْفِيقِ حِفْظُ اَلتَّجْرِبَةِ
❁• وَ اَلْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ
❁• وَ لاَ تَأْمَنَنَّ مَلُولاً
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود:
✓ بخشندگى، نگاهدارندۀ آبروست.
✓ و شكيبايى دهان بند بىخردان
✓ و عفو زكات پيروزى
✓ و دورى كردن، كيفر خيانتكار
✓ و مشورت چشم هدايت است.
✓ و آن كَس كه با رأى خود احساس بىنيازى كند به كام خطرها افتد.
✓ شكيبايى با مصيبتهاى شب و روز پيكار كند.
✓ و بىتابى، زمان را در نابودى انسان يارى دهد.
✓ و برترين بىنيازى ترك آرزوهاست
✓ و چه بسا عقل كه اسير فرمانروايى هوس است.
✓ حفظ و به كار گيرى تجربه رمز پيروزى است.
✓ و دوستى، نوعى خويشاوندى به دست آمده است.
✓ و به آن كَس كه به ستوه آمده و توان تحمّل ندارد اعتماد نكن.
🇯 🇴 🇮 🇳
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام (در پند و اندرز) فرموده است:
(۱) بخشش، نگهبان آبروها است (مردم از بخشش كننده خوشنود بوده آبروى او را حفظ مىنمايند)
(۲) و بردبارى، دهن بند نادان و نابردبار است (بردبارى نادان را از هرزه گوئى باز داشته و بدى را مىگرداند)
(۳) و گذشت (از گناه) زكوة فيروزى است (هر كه بر دشمن فيروزى يابد زكوة آن، گذشت از او است)
(۴) و دورى نمودن از كسيكه بيوفائى نمود عوض تو است (از دوست بيوفا دل برداشته دورى كن تا بيوفائيش را تلافى كرده باشى)
(۵) و مشورت نمودن (و راه راست جستن) همان هدايت و راه يابى است.
(۶) و كسيكه به رأى و انديشهاش (از مشورت با ديگران) بىنياز شد خود را در خطر و تباهى افكند.
(۷) و شكيبائى سختيهاى روزگار را دور مىنمايد.
(۸) و بيتابى از يارى كنندگان زمانه است (زيرا زمانه آمادۀ پير نمودن و نيست كردن است و بيتابى هم همين كار را انجام مىدهد)
(۹) و بزرگترين توانگرى آرزو نداشتن است،
(۱۰) و بسا عقل و خرد كه اسير و گرفتار هوا و خواهشى است كه بر او فرمانروا است (هواى نفسِ بسيارى از مردم بر عقولشان مسلّط است)
(۱۱) و از رسيدن و دست يافتن بكار نيك نگاهدارى تجربه و آزمايش است.
(۱۲) و دوستى (با مردم) خويشاوندى است كه بهره برده شده.
(۱۳) و از دلتنگ و رنجيدۀ (از خود) ايمن مباش (راز خويش با او مگو و بعهد و پيمانش دل مبند).
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
145 - قصیده ای در مدح امیرالمؤ منین (علیه السلام) و خوابی عجیب
و نیز جناب مولوی چنین نقل می فرمود: بنده ساکن مشهدمقدس بودم. از فیوضات حضرت رضا علیه السّلام در جوانی مرهون احسان امام رئوف و از قابلیت خود زیادتر. منبرم جذاب بود، ملازم مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی و سیدرضا قوچانی و شیخ رمضانعلی قوچانی و شیخ مرتضی بجنوردی و شیخ مرتضی آشتیانی بودم؛ ایشان مرا به اطراف غیر مشهد از پاکستان و قندهار و غیره می فرستادند. در وقتی شب هنگام به مشهد مراجعت کردم وارد مسجد گوهرشاد شدم، تازه اذان مغرب شده بود، شیخ علی اکبر نهاوندی مشغول نماز شد؛ پس از تمام شدن نماز به خدمتش رسیدم، حالات مرا جویا شد ، معانقه کردیم انفیه می کشید، انفیه اش را به من داد، در این فرصت مرحوم حاج قوام لاری ایستاد و بنای مقدمه یک روضه را گذاشت و ابتدایش این دو شعر را خواند که من پیش از آن این اشعار را نشنیده بودم.
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَظَهَرَ
هُوَ وَ الْواجِبُ نُورٌ وَ بَصَرٌ
هُوَ وَ الْمَبْدَءُ شَمْسٌ وَ قَمَرٌ
حال بنده منقلب شد. آقای شیخ علی اکبر نهاوندی صحبت می کرد، یک گوشم به صحبت او و یک گوشم به صحبت حاج قوام. مقصود آنکه با این دو شعر دیگر از این اشعار نخواند.
با حال منقلب به خانه آمدم ، تنها بودم در خودم طبع رسایی یافتم. مداد را برداشتم آن اشعار را شیر و شکر تضمین کردم.
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَظَهَرَ
عقل کلی بما داد خبر
اَنَا کاَلشَّمْسِ عَلِیُّ کَالْقَمَرِ
هُوَ وَ الْواجِبُ نُورٌ وَ بَصَرٌ
هُوَ وَ الْمَبْدَءُ شَمْسٌ وَ قَمَرٌ
عشق افکند بدلها اخگر
عشق بنمود هویدا محشر
عشق چه بود اسداللّه حیدر
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
بشری پس گل آدم که سرشت
گر حقی تخم عبادت که بکشت
رویت آئینه هر هشت بهشت
مویت آویزه هر دیر و کنشت
کیمیا کن به نظر این گِل و خشت
تا شود خشت و گِلم حور سرشت
من نیم ناصبی و غالی زشت
عشق، سرمشق من اینگونه نوشت
که به محراب تو هر شام و سحر
سجده آریم به نزد داور
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
گفت غالی که علی اللّه است
نیست اللّه صفات اللّه است
متشرع که مُحِبّ جاه است
او هم از بی خبری در چاه است
خوب از بیت حجر آگاه است
غافل از قبله شاهنشاه است
شهر احمد، علیش درگاه است
رو به آن قبله عرفان آور
درس اعمال ز قرآن آور
ها علی بشر کیف بشر
ربه فیه تجلی و ظهر
علی ای مخزن سر معبود
رونق افزای گلستان وجود
کعبه از قوس نزولت مسعود
مسجد کوفه ترا قوس صعود
خالقت چون دُر هستی بگشود
عشق بازی به تو بودش مقصود
غرض از عشق و محبت این بود
تا گشاید به جهان سفره جود
من چه گویم به مدیح حیدر
عاجز از مدح علی جن و بشر
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
حسن روسیه نامه تباه
پناه آورده به قنبر ای شاه
اگرش بار دهد واشوقا
ور براند ز درش واویلا
یا علی قنبرت ان شاء اللّه
رد سائل نکند از درگاه
قنبرا کن به من خسته نگاه
حَسْبِیَ اللّهُ وَ ما شاءَاللّهُ
مستم از باده حب حیدر
عَلِیَم جنت و قنبر کوثر
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
چهار سال گذشت. نمی دانستم این مدح قبول شده یا نه ؟ روزی بعد از ناهار خوابیده بودم، در عالم واقعه دیدم مشرف شدم کربلای معلی؛ وارد رواق مبارک شدم؛ دیدم درهای حرم بسته و زوار بین رواق مشغول خواندن زیارت وارث هستند .
ادامه دارد ...
حالم دگرگون شد که چرا درها بسته است؛ من حالا تازه رسیده ام.
🤔 پرسیدم آیا درها باز می شود؟ گفتند بلی یک ساعت دیگر باز می شود و حالا مجتهدین و علمای اولین و آخرین در حرم #حضرت_سیدالشهداء علیه السّلام هستند و مشغول مدح و تعزیه اند.
من در همان عالم خواب به سمت قتلگاه آمدم، دلم آرام نمی گرفت، نزد آن شباکی که بالای سر مبارک قرار گرفته است نظر کردم. از میان شباک علما را دیدم، عده ای را شناختم مجلسی ، ملا محسن فیض ، سیداسماعیل صدر ، میرزا حسن شیرازی ، شیخ جعفر شوشتری حضور داشته حرم مملو از جمعیت بود ، همه رو به ضریح و پشت به شباک بودند سرکردهٔ همه، مرحوم حاج حسین قمی بود ایشان دستور می داد فلان آقا برود بخواند پس از خواندنش دیگران احسنت ! احسنت ! می گفتند و گریه می کردند چند نفری را دیدم بالا شدند و خواندند و پایین آمدند در همان عالم رؤیا مانند بچه ها از گوشه شباک به خودم فشار آوردم و این طرف و آن طرف کرده ناگهان خود را داخل حرم مطهر دیدم ولی هیچ جا نبود مگر پهلوی خود آقای قمی، ناچار همانجا نشستم.
بنده وقتی که آقای قمی در مشهدمقدس بودند به ایشان ارادت داشتم و در آخر کار نیز وکیلشان بودم.
ایشان به جهر حرف می زد. همین که مرا دید فرمود مولوی حسن ! عرض کردم بله قربان ! فرمود برخیز و بخوان . من میان دوراهی واقع شدم. امر آقا را چه کنم و با حضور این أعلام کدام آیه را عنوان کنم ؟ کدام حدیث را تطبیق کنم ؟ چگونه گریز روضه بزنم ، مثل اینکه ناگهان بدلم الهام غیبی شد خواندم : ( ها علی بشر کیف بشر ) تا آخر قصیده ای که گذشت.
وقتی که از خواب بیدار شدم دلم می طپید، عرق زیادی کرده بودم، مثل اینکه مرده بودم. شکر خدای را کردم که بحمداللّه مدیحه ام مورد عنایت واقع شده است.