شانزدهم | محمّد بن مسلم بن رباح یا (ریاح ) ابوجعفر ( الطحّان الثقفی الکوفی
از بزرگان اصحاب باقرین علیهما السلام و از حواریین ایشان و از مخبتین و اورع و افقه مردم و از وجوه اصحاب کوفه است . ( وَ هُوَ مِمَّنِ اجْتَمِعَتِ الْعصابَهُ عَلی تَصْحیح ما یَصِحُّ عَنْهُ وَ عَلی تَصْدیقِهِ وَ الاِنْقِیاد لَهُ بِالْفِقْهِ )
و روایت شده که چهار سال در مدینه اقامت نمود و از خدمت حضرت امام محمدباقر علیه السلام استفاده احکام دینی و معارف یقینی می نمود و بعد از آن از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام استفاده حقایق می نمود و از او روایت شده که گفته سی هزار حدیث از حضرت باقر علیه السلام و شانزده هزار حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام أخذ کرده ام.
و روایت شده که ثقه جلیل القدر عبداللّه بن ابی یعفور خدمت حضرت صادق علیه السلام عرضه می دارد که برای من ممکن نمی شود همیشه خدمت شما برسم و بسا مردی از اصحاب ما بیاید نزد من و از من مسألهای بپرسد و نیست نزد من جواب هر سؤالی که از من می پرسند چه بکنم ؟ فرمود: چه مانع است تو را از محمّد بن مسلم! پس به درستی که او اخذ کرده از پدرم و نزد او وجیه بوده.
و روایت شده از محمّد بن مسلم که گفت : شبی در پشت بام خود خوابیده بودم شنیدم که کسی در خانه مرا می زند پس آواز دادم که کیست ؟ گفت منم کنیزک تو رحمک اللّه. من به کنار بام رفتم و سر کشیدم دیدم که زنی ایستاده است چون مرا دید گفت : دختر نوعروس من حامله بود و او را درد زاییدن گرفت و نازاییده به آن درد بمرد و فرزند در شکم او حرکت می کند چه کار باید کرد؟
و حکم صاحب شرع در این باب چیست ؟ پس به او گفتم : ای امه اللّه ! مثل این مسأله را روزی از حضرت امام محمدباقر علیه السلام پرسیدند آن حضرت فرمود که شکم مرده را بشکافند و فرزند را بیرون آرند، تو چنان کن. بعد از آن به او گفتم که ای امة اللّه ! من مرده ام که در زاویه صاحب رأی و قیاس است جهت حکم این مسأله رفته بودم گفت که من در این مساءله چیزی نمی دانم نزد محمّد بن مسلم ثقفی برو که او تو را از حکم این مسأله خبر خواهد داد و هرگاه تو را در این مسأله فتوی دهد تو نزد من باز آی و مرا خبر ده؛ پس به او گفتم : برو به سلامت ، و چون صباح شد به مسجد رفتم دیدم که ابوحنیفه نشسته و همان مسأله را با اصحاب خود در میان دارد و از ایشان سؤال می کند و می خواهد که آنچه که از من در جواب این مسأله به او رسیده به نام خود اظهار کند، پس از گوشه مسجد تنحنحی کردم! ابوحنیفه گفت : خدا بیامرزد تو را بگذار ما را که یک لحظه زندگانی کنیم.
و از زراره رضی اللّه عنه ، روایت است که وقتی ابوکریبه ازدی و محمّد بن مسلم ثقفی جهت ادای شهادتی نزد ( شریک ) قاضی کوفه آمدند، ( شریک ) زمانی در صورت ایشان تأمل نمود آثار صلاح و تقوی و عبادت در ناصیه ایشان دید گفت : جعفریان و فاطمیان یعنی این دو نفر از شیعیان حضرت جعفر و فاطمه و منسوب به این خانواده هستند، ایشان گریستند، ( شریک ) سبب گریه ایشان پرسید، فرمودند: برای اینکه ما را شمردی از شیعیان و جزء مردمانی گرفتی که راضی نمی شوند ما را برادران خود بگیرند به جهت آنچه مشاهده می کنند از سخافت و کمی ورع ما و هم نسبت دادید به کسی که راضی نمی شود که امثال ما را از شیعه خود بگیرد؛ پس اگر تفضل نمود و ما را قبول فرمود پس بر ما منت نهاده و تفضل فرموده . ( شریک ) تبسم کرد و گفت : هرگاه مرد در دنیا پیدا می شود باید مانند شما بوده باشد.
و وارد شده که محمّد بن مسلم مردی مالدار و جلیل بود. حضرت باقر علیه السلام به وی فرمود: تواضع کن ای محمّد! پس در کوفه زنبیلی پر از خرما برداشت و ترازویی بر دست گرفت و بر در مسجد نشست و مشغول خرما فروشی شد. قوم او به نزد او جمع شدند و گفتند: این کار تو باعث فضیحت ما است ! فرمود: مولای من مرا امر فرموده به چیزی که من دست از آن برنخواهم داشت ، گفتند: اگر لاعلاج خواهی کسبی کنی پس در دکان آرد فروشی بنشین؛ پس برای او سنگ آسیا و شتری مهیا کردند که گندم و جو آرد کند و بفروشد. محمّد قبول کرد و از این جهت است که او را ( طحّان ) گفتند.
در سنه یک صد و پنجاه وفات کرد.
#نهج_البلاغه | #حکمت ۴۴۵
🏷️ ارتباط صفات اخلاقی
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام إِذَا كَانَ فِي رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: اگر در كسى خصلتى شگفت ديديد، همانند آن را نيز انتظار كشيد.
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام (دربارۀ پيشرفت صفات) فرموده است: هر گاه در كسى صفت و خوى شگفت آورندهاى باشد (خواه نيك و خواه زشت) همانندهاى آنرا منتظر باشيد (كه خوبتر خواهد بود اگر آن صفت خوب بوده و زشتتر اگر آن صفت زشت باشد).
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اشاره به نكتهاى مىكند كه براى شناخت باطن اشخاص غالباً مفيد و مؤثر است، مىفرمايد: «هرگاه در انسانى خوى و خصلت خوب و خوشايندى باشد انتظار همانندهايش را نيز (در او) داشته باشيد»؛ (إِذَا كَانَ فِي رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ، فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا).
💡 «خَلَّةٌ» (به فتح خاء و تشديد لام) به معناى خصلت و خوى و صفات اخلاقى است.
💡«رَائِقَةٌ» از مادۀ «روق» (بر وزن ذوق) به معناى زيبا بودن و جلب توجه كردن است و در بعضى از نسخ «رائعة» آمده است كه همان معنا را مىرساند.
طبيعى است كه وقتى بر شاخۀ درختى ميوۀ خوب و جالبى ببينيم دور از انتظار نيست كه همانند آن در شاخههاى ديگر نيز يافت شود.
همچنين هر گاه انسان در جايى به قطعه سنگ قيمتىاى برخورد كند چه بسا كه نشانۀ وجود معدنى از آن در آنجا باشد. اين سخن در وجود انسان دليل روشنى دارد و آن اينكه كارهايى كه انسان بهطور مكرّر انجام مىدهد يك ريشۀ باطنى دارد كه در نهاد اوست و اين ريشۀ باطنى سبب مىشود كه مشابهات آن نيز در وى ظاهر گردد.
همان گونه كه عكس آن نيز چنين است؛ هرگاه ببينيم انسانى بدزبان و فحاش است غالباً، پى مىبريم كه در كارهاى ديگر نيز در مسير غلط و ناپسند قرار دارد؛ از چنين انسانى نمىتوان انتظار امانتدارى و صداقت داشت.
به تعبير ديگر، نيكىها و بدىها غالباً بههم پيوستهاند گويى يكديگر را صدا مىزنند و دعوت مىكنند.
البته ممكن است استثنائاتى وجود داشته باشد كه شخصى تنها يك صفت خوب يا يك صفت بد داشته باشد و بقيۀ صفاتش با آن هماهنگ نباشد ولى همانگونه كه اشاره شد اينها جنبۀ استثنايى دارد نه قاعدۀ كلى.
به هر حال اين گفتار حكيمانه دو پيام براى ما دارد:
پيام اول درمورد انسانشناسى است كه براى شناخت افراد، غالباً مىتوان روى يكى از صفات خوب يا بد آنها تكيه كرد و آن را نشانهاى براى بقيۀ صفات دانست.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
نهج البلاغه | #نامه_ها ✉️ نامه ۴۷ - وصيت امام عليه السلام به فرزندانش پس از ضربت ابن ملجم (علیه ال
#نهج_البلاغه | #نامه_ها
✉️ نامه ۴۸ - به معاویه در بیان عوامل هلاکت دین و دنیا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🗞️و من كتاب له عليهالسلام إلى معاوية (علیه الهاویة)
📜 فَإِنَّ اَلْبَغْيَ وَ اَلزُّورَ يُوتِغَانِ اَلْمَرْءَ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ وَ يُبْدِيَانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ يَعِيبُهُ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكَ غَيْرُ مُدْرِكٍ مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ وَ قَدْ رَامَ أَقْوَامٌ أَمْراً بِغَيْرِ اَلْحَقِّ فَتَأَلَّوْا عَلَى اَللَّهِ فَأَكْذَبَهُمْ
همانا ستمگرى و دروغ پردازى، انسان را در دين و دنيا رسوا مىكند، و عيب او را نزد عيب جويان آشكار مىسازد، و تو مىدانى آنچه كه از دست رفت باز نمىگردد. گروهى باطل طلبيدند، و خواستند با تفسير دروغين، حكم خدا را دگرگون سازند، و خدا آنان را دروغگو خواند.
فَاحْذَرْ يَوْماً يَغْتَبِطُ فِيهِ مَنْ أَحْمَدَ عَاقِبَةَ عَمَلِهِ وَ يَنْدَمُ مَنْ أَمْكَنَ اَلشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِهِ فَلَمْ يُجَاذِبْهُ
معاويه، از روزى بترس كه صاحبان كارهاى پسنديده خوشحالند، و تأسف مىخوردند كه چرا عملشان اندك است، آن روز كسانى كه مهار خويش در دست شيطان دادند سخت پشيمانند
وَ قَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُكْمِ اَلْقُرْآنِ وَ لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لَسْنَا إِيَّاكَ أَجَبْنَا وَ لَكِنَّا أَجَبْنَا اَلْقُرْآنَ فِي حُكْمِهِ وَ اَلسَّلاَمُ
تو ما را به داورى قرآن خواندى، در حالى كه خود اهل قرآن نيستى، و ما هم پاسخ مثبت به تو نداديم؛ بلكه داورى قرآن را گردن نهاديم. با درود.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
📜 ترجمه فیضالاسلام:
🗞️ از نامههاى آن حضرت عليه السّلام است به معاويه (كه او را اندرز مىدهد):
(۱) پس ستمگرى و دروغگويى شخص را در دين و دنيايش تباه مىگردانند، و نقص و بىقدريش را نزد عيب جويش هويدا مىسازند، و تو ميدانى كه در نمىيابى آنچه (خواهشهاى در دنيا، يا يارى عثمان بعد از كشته شدنش) را كه از دست رفتن آن مقدّر شده است، و گروههايى كارى (امامت و خلافت) را نادرست قصد كردند، و (براى پيروى ننمودن از امام حقيقى، يا نقض عهد و بدست آوردن رياست و كالاى دنيا) دستور آشكار الهىّ را تأويل نمودند (خلافت را بميل خود به رأى مردم واگذاشتند، و براى رسيدن به آرزوى خويش خونخواهى عثمان را بهانه نمودند) پس خدا ايشان را دروغگو خوانده (و عذاب و كيفر دروغگويان را بآنها خواهد داد)
(۲) پس بر حذر باش از روزى كه در آن خوشنود است كسيكه پايان كارش را پسنديده يافته و پشيمان است كسيكه اختيارش را بشيطان داده و با او ستيزگى نكرده است (مهار خود را از كف او بيرون نكشيده تا بهر جا كه خواسته او را برده).
(۳) و تو ما را (در جنگ صفّين) بحكم قرآن دعوت نمودى با اينكه اهل قرآن نبودى (چون كارهايت بر خلاف دستور و احكام آنست) و ما ترا پاسخ نداديم؛ بلكه حكم قرآن را پذيرفتيم، و درود بر آنكه شايسته است.
╭───๛- - - - - ┅╮
📜 @Mabaheeth
╰──────────