eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
39.7هزار عکس
36هزار ویدیو
1.7هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
102 - لاشه مردار و جیفه دنیا و نیز جناب مولوی مزبور نقل کردند از آقا سید رضا موسوی قندهاری که سیدی فاضل و متقی بود، فرمود سلطان محمد دائی ایشان شغلش خیاطی و تهیدست و پریشان حال بود. روزی او را بشاش و خندان یافتم و پرسیدم چطور است امروز شما را شاد می بینم ؟ فرمود آرام باش که می خواهم از شادی بمیرم. دیشب از جهت برهنگی بچه هایم و نزدیکی ایام عید و پریشانی و فلاکت خودم گریه زیادی کردم و به مولا علیه السّلام خطاب کردم آقا ! تو شاه مردانی و سخیّ روزگاری، گرفتاریهای مرا می بینی، چون خوابیدم دیدم که از دروازه عیدگاه قندهار بیرون رفتم، باغی بزرگ دیدم که قلعه اش از طلا و نقره بود، دری داشت که چندین نفر نزد آن ایستاده بودند. نزدیک آنها رفتم پرسیدم این باغ کیست؟ گفتند از حضرت امیرالمؤمنین است. التماس کردم که بگذارند داخل شده و به حضور آن حضرت رسم. گفتند فعلاً رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله تشریف دارند، بعد اجازه دادند. به خود گفتم اول خدمت رسول خدا می رسم و از ایشان سفارشی می گیرم. چون به خدمتش رسیدم از پریشانی خود شکایت کردم. فرمود : پیش آقای خود اباالحسن علیه السّلام برو. عرض کردم حواله ای مرحمت فرمایید . حضرت خطی به من دادند، دو نفر را هم همراهم فرستادند ، چون خدمت حضرت اباالحسن علیه السّلام رسیدم فرمود سلطان محمد کجا بودی؟ گفتم از پریشانی روزگار به شما پناه آورده ام و حواله از رسول خدا دارم؛ پس آن حضرت حواله را گرفت و خواند و به من نظر تندی فرمود و بازویم را به فشار گرفت و نزد دیوار باغ آورد. اشاره فرمود، شکافته شد، دالانی تاریک و طولانی نمایان شد و مرا همراه برد و سخت ترسناک شدم . اشاره دیگری کرد روشنایی ظاهر شد؛ پس دری نمایان شد و بوی گندی به مشامم رسید به شدت به من فرمود داخل شو و هر چه می خواهی بردار ، داخل شدم دیدم خرابه ای است پر از لاشه مردار . حضرت به تندی فرمود زود بردار ( لاشه خورهای زیادی آنجا بود) از ترسِ مولا دست دراز کردم پای قوربـ🐸ـاغه مرده ای به دستم آمد، برداشتم . فرمود برداشتی؟ عرض کردم بلی . فرمود بیا ، در برگشتن، دالان روشن بود. در وسط دالان دو دیگِ پر آب روی اجاق خاموش مانده بود ، فرمود سلطان محمد ! چیزی که به دست داری در آب بزن و بیرون آور ، چون آن را در آب زدم دیدم طلا شده است. حضرت به من نگریست لکن خشمش اندک بود، فرمود سلطان محمد ! برای تو صلاح نیست! مرا می خواهی یا این طلا را ؟ عرض کردم محبت شما را ، فرمود : پس آن را در خرابه انداز ، به مجرد انداختن از خواب بیدار شدم ، بوی خوشی به مشامم رسید تا صبح از خوشحالی گریه می کردم و شکر خدای را نمودم که محبت آقا را پذیرفتم . آقا سید رضا فرمود پس از این واقعه ، اضطرار دنیوی سلطان محمد برطرف شد و وضع فرزندانش مرتب گردید. از این داستان حقایقی دانسته می شود که در اینجا به پاره ای از آنها به طور اختصار اشاره می شود و تفصیل آنها برای محل دیگر. بر صاحب آشکار است که ثروتمندی و فراوانی نعمتهای دنیوی و کامیابی، به تنهایی نزد عقل صحیح برای انسان متصف به خوبی یا بدی نیست هرچند تمام نعمتهای دنیویه بالذات خوب است لکن بالنسبه به انسان دو جور است : اگر شخصِ ثروتمند علاقه قلبیش عالم آخرت و ایستگاه ابدی و جوار محمد و آل محمد علیهم السّلام باشد و هرچه در دنیا دارد در دلش نباشد یعنی آنها را بالذات دوست ندارد بلکه آنها را وسیله تأمین حیات ابدی خود شناسد؛ البته چنین ثروتی برای او حقیقی و مقدمه ابدی است و نشانه چنین شخصی آن است که سعی در ازدیاد ثروت می کند ولی نه با حرص و علاقه قلبی به آن و سعی در نگاهداری آن می کند ولی نه با بُخل در راه حق؛ یعنی در راه باطل از صرف یک درهم خودداری می کند ولی در راه خدا از بذل تمام دارائی هم مضایقه ندارد و نیز چنین شخصی هیچگاه به ثروت خود نمی نازد و تکبّر نمی نماید و خود را با تهیدست یکسان می بیند و نیز هرگاه تمام ثروت و سایر علاقه های مادّی او از بین رود، اضطراب درونی و حزن قلبی ندارد.
توضیح مطلب آنکه: هرگاه انسانی از دیگری کرداری دید که ملایم با طبع و مورد علاقه اوست قهرا دلش شاد و خنک می شود و از این روی او را به نیکی یاد کرده در مقام و إنعام به او برمی آید چنانی که اگر آن کردار ناملایم و مورد نفرتش باشد ، دلش گرفته و آزرده شده خونش به جوش می آید و برای دلخنکی و آرامش درونش، در مقام تلافی و آزار رسانی به آن شخص برمی آید ، این است رضا و سخط مخلوق با یکدیگر. و اما خداوند جلّ جلاله پس از هر نوع تأثّر و انفعالی منزه و مبرّا است به طوری که اگر تمام افراد بشر نیکوکار شوند و او را بندگی کنند یا اینکه عموماً بدکردار و از بندگیش سرکشی کنند کمتر از ذرّه ای در آن ذات مقدس اثری ندارد . گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد بلی کردارهای بشر را هم مهمل و بی اثر قرار نداده؛ بلکه اگر بنده فرمانبردار او شدند آنها را مورد لطف و اکرام و انعام خود قرار می دهد چنانی که اگر طاغی و یاغی شدند آنها را سخت عقوبت خواهد فرمود. ( بدانید خدا سخت شکنجه می دهد و خداوند آمرزنده مهربان است ) و خلاصه رضا و سخط خداوند همان ثواب و عقاب و مجازات اوست و عالم جزا به طور کلی در جهان عظیم یعنی در و می باشد. اما نسبت به زندگی دنیوی مستفاد از آیات و روایات آن است که پاره ای از عبادات و طاعات است که علاوه بر جزای اخروی در همین دنیا به جزای نیک خواهد رسید ؛ مانند و که علاوه بر ثواب آخرت، موجب رفع بلا و در مال و است چنانی که پاره ای از گناهان است که علاوه بر جزای اخروی، در این دنیا موجب نزول بلا است مانند حرص و بخل شدید و قساوت و ظلم و تجاوز به حقوق یکدیگر و ترک و ¹ و غیر اینها . ناگفته نماند که نزول بلا در اثر گناهان، کلیت و عمومیت ندارد ؛ زیرا ممکن است پروردگار کریمِ حلیم ، گناهکار را دهد شاید کند یا کردار نیکی که اثر آن را بردارد از او سر زند چنانکه ممکن است در اثر شدت طغیان و عصیان اصلاً بلا به او نرسد بلکه بر نعمتش افزوده شود تا استحقاق عقوبت اخرویش بیشتر گردد . و شواهد این مطلب در قرآن مجید فراوان است و نقل آن موجب طول کلام می شود . اشکالهای گوناگون و پاسخ آنها از آنچه گفته شد دانسته گردید که زمین لزره ای که سبب هلاک دسته ای و بی خانمانی و بیچارگی و مصیبت زدگی گروه دیگر شود مانند سایر بلاهای دیگر خشم و قهر و انتقام و مجازات الهی است . اگر گفته شود چگونه بلای عمومی، انتقام و مجازات خداوند است در حالی که در بین بلا رسیدگان افرادی هستند که استحقاق بلا نداشتند؛ یعنی گناهکار نبودند یا از قبیل مستضعفین و اطفال بوده اند . دیگر آنکه بسیاری از اجتماعات بشری که به مراتب از این بلا رسیدگان گناهکارترند ، در امان هستند و این برخلاف عدل به نظر می رسد . در گوییم : انتقام و مجازات تنها برای گناهکاران است و اما بیگناهانی که در بلای عمومی هلاک می شوند پس این بلا، سبب خلاصی آنها از محنتکده حیات دنیوی و زودتر رسیدن به عالم جزا و دار ثواب و باقی است و البته در برابر رنج و شکنجه ای که به آنها رسیده خداوند جبار، جبران خواهد فرمود و به آنها أجر خواهد داد و خلاصه بلا برای گنهکار عقوبت و مجازات است و برای بیگناه و نیکوکار کرامت و موجب ثواب و درجات می باشد. و درباره اطفال که در کودکی می میرند در روایت رسیده که در عالم برزخ تحت کفالت خلیل علیه السّلام هستند و می شوند و با و خود جمع شده و در باره آنها می کنند و با هم به می روند‌. ---------------------------------------------------- 1- علیه السلام فرمود خداوند به شعیب پیغمبر وحی فرستاد که من یکصد هزار نفر از قوم تو را عذاب می کنم، چهل هزار از اشرارشان و شصت هزار از نیکانشان . شعیب عرض کرد: پروردگارا! اشرار را استحقاق است، اخیار برای چه؟ خداوند فرمود: چون با اشرار سازش کردند و برای خشم من برایشان خشمناک نشدند و آنها را زجر و نهی ننمودند (وسائل ، کتاب امر به معروف ، باب 8). 【 ۶ از ۷ 】
و أمّا باقیماندگان مصیبت زده شده، پس این بلا تأدیب الهی و موجب و هوشیاری از است تا کنند و رو به صلاح و سَداد آورند و از این گوشمال الهی بهره بردارند¹ . و پاسخ از اختصاص طایفه ای به بلا و در امان بودن اجتماعات فاسدتر پس اولاً : چنانچه گفته شد دنیا عالم جزاء نیست تا هر گنهکاری به سزای کردارش اینجا برسد و گفته شد هرگاه اقتضا کند بشر را در برابر بعضی از گناهانش مجازات می فرماید تا شود و دست از طغیان و عصیان بردارد و راه بندگی خدا را که تمام اوست از دست ندهد. ثانیاً : لازم نیست که در همان وقت که به طائفه مخصوصی بلا رسیده به دیگران هم برسد، دیگران هم به موقع خود که حکمت الهی مقتضی باشد مبتلا خواهند شد. و نیز بلا منحصر به زمین لرزه نیست ممکن است آنها را به بلای سخت تری مبتلا سازد چنانی که در این سالها بسیاری از کشورها به جنگ با یکدیگر مبتلا هستند و بکلی آسایش و و راحت از آنها گرفته شده است. ( و در کتاب به این نوع از بلاها به تفصیل یادآوری شده است) . و ثالثاً : در بسیاری از اجتماعات، افرادی هستند مانند پیرهای خمیده که موی خود را در بندگی خدا سپید کرده اند و جوانهای خاشع که از شهوات چشم پوشیده و رو به خدا آورده اند و به اخلاص و دعاهای آنها بلا از آن اجتماع دور می شود . اگر نبودند بندگان رکوع کننده و مردانی که دلهایشان برای خدا خاشع شده و بچه های شیرخوار البته بلا بر شما ریزش می کرد². -------------------------------------------------- 1- چنانچه درباره شهر لوط که به سبب کثرت عصیان و طغیان، شهر آنها زیرو رو شد و خرابه های آن برای رهگذران موجب عبرت و هُشیاری است :(وَ اِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحینَ وَ بِاَّللْیلِ اَ فَلا تَعْقِلُونَ) و شما هنگام مسافرت (از مکه و مدینه به سمت شام ) بر ایشان می گذرید. آیا تعقّل نمی کنید و عبرت نمی گیرید تا از طغیان و عصیان دست بردارید؟!)) سوره مبارکه صافات ، آیه 137- 138 2- عَنِ النبَّی صلی اللّه علیه وآله فی حَدیثِ طَویلٍ: لوْلا عِبادٌ رُکَّعٌ وَ رِجال خُشَّعٌ وَ صِبْیانٌ رُضَّعٌ لَصَبَّ عَلَیْکُمُ الْعَذابُ صَبّاً. مستدرک الوسایل / مجلد 2 / صفحه 353 ملحقات طبع سوم 【۷ از ۷ 】
و اگر جاهلی کند و بر شخص ناصح تکبر نماید مثل اینکه اگر امر به صبرش کند به او بگوید تو چه خبر از دل من داری؟ تو چه می دانی که من در چه حالی هستم تو که جایت درد نمی کند و مانند این کلمات ناهنجار! یا اگر او را امر به کند و از نهی نماید مثلاً بگوید فحش نده، نزاع نکن و مانند اینها، تکبر کند و بگوید تو کیستی که به مثل من اندرز می دهی، تو برو کار خودت را درست کن، تو خودت چنین و چنانی ! به راستی چنین جاهلی نه تنها از محروم است بلکه بر شقاوت خود می افزاید. در قرآن مجید درباره چنین اشخاصی می فرماید :(و چون او را گویند پرهیزگار باش، زور کافری و غرور، او را به گنهکاری بگیرد و او را همان دوزخ پسندیده است که بد آرامگاهی است)¹ هر که به گفتار نصیحت کنان گوش نگیرد بخورد گوشمال مصیبت زده را دریابید 3- یکی از دستورات الهی که در سوره والعصر بیان می فرماید آن است که شخص مسلمان هرگاه گرفتاری، مصیبت زده ای را می بیند از جهت مال و دارایی یا از طرف بدن و بیماری یا مرگ بستگان و دوستان، وظیفه اش آن است که او را امر به صبر نماید و با تذکر فنای دنیا و زودگذر بودن آن و تغییرهای آن و اینکه بلا و گرفتاری عمومی و همگانی است و نظایر آن را برایش بیان کند و بقا و دوام آخرت و پاداشهای بی نهایت خداوند را یادآوریش نموده بدین وسیله او را آرامش دهد: ( وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ ) . مؤمن ، میهمان نواز است 4- دیگر موضوع مهمانداری و نوازی و مهماندوستی است که از و محاسن افعال و از لوازم است، چنانچه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله می فرماید : (کسی که به خدا و روز جزاء ایمان دارد باید میهمان خود را گرامی دارد)² و روایات درباره فضیلت میهمان نوازی بسیار است و برای اهمیت آن همین بس که مَروی است شخص میهمان نواز با خلیل الرحمن علیه السّلام محشور است. و آشکار است که از إکرام میهمان سعی در شادمانی اوست به طوری که اگر میزبان ناراحتی دارد باید آن را آشکار نسازد مبادا میهمان ناراحت گردد، به راستی زهی فتوت و جوانمردی آن مرد شریف عرب که در آن شب نگذاشت مجلس شادمانی میهمانانش مبدّل به عزای پسرش و ناراحتی آنها گردد. دوستی و احسان به سادات 5- موضوع دوستی و إکرام و إحسان به سادات و ذرّیه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و وجوب و فضیلت و ثوابهای فراوان و آثار متعدد آن است که مطلبی ضروریست و برای تذکر، دقت در آیه مودت کافی است : (بگو ای پیغمبر از شما نمی طلبم مزد بر رسالت خود جز دوستی بستگانم)³ و در جای دیگر می فرماید : (و این دوستی بستگانم که مزد رسالت من است برای منفعت خود شماست)⁴ زیرا مسلمانان به وسیله این دوستی به آن حضرت می رسند چنانچه فرمود : (در قیامت شفاعت می کنم کسانی را که ذریه مرا گرامی داشته و آنها را در سختیها یاری کردند و حاجت آنان را برآوردند)⁵ و به راستی دوستی با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله لازمه اش دوستی با ذریه آن حضرت است تا جایی که اولادهای آن حضرت در نزدش محبوبتر و عزیزتر از اولاد خودش باشد، چنانچه علیه الرحمة از دیلمی در مسند و حافظ بیهقی در کتاب شعب الایمان و ابوالشیخ در کتاب ثواب و جمعی دیگر روایت کرده اند از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله که فرمود : (هیچ بنده ای ایمان (کامل) به خدا ندارد مگر وقتی که من در نزد وی از جانش محبوبتر باشم و عترتم و منسوبینم از منسوبینش محبوبتر باشند)⁶ و به راستی که ایمانِ کامل و صادقه و شجاعت حقیقی آن مرد شریف عرب بود که در آن شب حاضر شد جوان سید را به جای پسرش داماد کند. من حیرانم که در عالم جزاء، خدا و رسول با این مرد شریف چه معامله می کنند.⁷ -------------------------------------------------- 1- وَ اِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِاْلاِثِمْ فحَسْبُهُ جَهَنّمُ وَ لَبِئْسَ المِهاد (سوره بقره، آیه 206) 2- مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الیَوْمِ اْلاخِر فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ (سفینه البحار). 3- قُلْ لا اَسْئلکُمْ عَلَیه اَجْراً اِلا المَوَدَّهَ فی القُربیٰ (سوره شوری ، آیه 23). 4- قُلْ ما سَئَلْتُکُمْ مِنْ اَجْر فَهُوَ لَکُمْ (سوره سباء، آیه 47) 5- کتاب قواعد (وصیتنامه علاّمه به فرزندش ). 6- لا یُؤْمِنُ عَبْدٌ للّهِ حَتّی اَکُونَ اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ تَکُونَ عِتْرَتی اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ تَکُوَنَ اَهْلی احَبَّ اِلَیْهِ مِنْْ اَهْلِهِ (کتاب سیرتنا و سنتنا). 7- فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ اَعْیُنٍ (سوره سجده ، آیه 17) 【 ۲ از ۳】
ترس از بی اخلاصی نشانه اخلاص است ناگفته نماند هر عمل خیری که شخص می خواهد انجام دهد باید پیش از آن در اخلاص و تصحیح خود بکوشد، آنگاه آن عمل را انجام دهد نه اینکه به مجرد وسوسه در اخلاص، عمل را ترک نماید و شیطان را از خود خوشنود سازد . بلکه همین ترس از نبودن اخلاص دلیل بر مرتبه ای از اخلاص است و اگر با همین حالت ترسناکی از خداوند استمداد در اخلاص نماید و شروع به عمل نماید البته صحیح است . در حالات بعضی از اکابر علما نوشته اند که همیشه پیش از وقت نماز مقدار زیادی تنها می نشست و فکر خود و عقبه ها و گردنه های برزخی و مواقف قیامت می نمود و مقداری به حال خود می گریست آنگاه به مسجد می آمد و نماز جماعت می خواند و غرضش از این کار این بود که نماز جماعت خواندنش برای خدا و به یاد او باشد و نظری به مؤمنین و جمعیت آنها ابدا نداشته باشد . در برابرش کسی که از علاقه مندی به دنیا خلاص گردد و از عوالم و الهی بهره مند شود زندگی دنیوی را ناچیز و لهو و لعب می بیند و چون کمال خود را در شهود آن عوالم می بیند مشتاق می شود و خلاصی از این عالم را خواهان می گردد. از جمله گزارشات و ، ظهور مقام علیه السّلام است یعنی سعه وجودی و احاطه علمی و نفوذ مشیّت و سلطنت الهی آن حضرت را تا کسی به آن عالم وارد نگردد حقیقتش را نمی تواند درک نماید و فعلاً جز تصدیق اجمالی و دانستن عجز خود از ادراک آن راهی نیست . به این مناسبت جمله ای از فرمایشات حضرت صادق علیه السّلام در محل و مقام برزخی حضرت سیدالشهداء علیه السّلام نقل می گردد. در نفس المهموم به سند صحیح از علیه السّلام روایت کرده که فرمود : ( حسین علیه السّلام با پدر و مادر و برادرش در منزل رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله است و با آن حضرت روزی ( مناسب آن عالَم و آن مقام ) به ایشان می رسد و مورد و کرامت خداوندند و به درستی که حسین علیه السّلام در سمت راست عرش است و می گوید : پروردگارا ! عطا فرما به من آنچه وعده دادی ( ) و نظر می کند به سوی زیارت کنندگان قبرش پس به آنها و به نامهایشان و نامهای پدرانشان و آنچه با آنهاست شناساتر است از شناسایی یکی از آنان به فرزندش و نظر می فرماید به سوی کسی که بر او گریان است پس برایش طلب آمرزش می فرماید و از پدرش می خواهد که برای او آمرزش جوید و می فرماید ای کننده بر من ! اگر پاداشی را که خداوند برایت آماده فرموده بدانی شادیت بیش از اندوه و غصه ات می شد و برایش آمرزش می جوید از هر خطا و گناهی ) ² ----------------------------------------------- 1- فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ اَعْیُنٍ 2- اِنَّ الْحُسَیْنَ بْن عَلِیٍّ (علیهماالسلام ) مَعَ اَبیهِ وَ اُمِّهِ وَ اَخیهِ فی مَنْزِلِ رَسُولِ اللّهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ وَ مَعَهُ یُرْزَقُونَ وَ یُحْبَرُونَ وَ اِنَّهُ لَعَن یَمینِ الْعَرْشِ مُتَعلَّقٌ بِهِ یَقُولُ یا رَبِّ اَنْجِزْلی ما وَعَدْتَنی وَ اَنّهُ لَیَنْظُرُ اِلی زوّارِهِ فَهُوَ اَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِاَسْمائِهِمْ و َاَسْماءِ آبائِهِمْ وَ ما فی رِحالِهِمْ مِنْ اَحَدِهِمْ بِوَلَدِهِ وَ اَنّهُ لَیَنْظُرُ اِلی مَنْ یَبْکیهِ فَیَسْتَغْفِرَ لَهُ وَ یَسْئلُ اَباهُ اْلاِسْتِغْفارَ لَهُ وَ یَقُولُ اَیُّهَا الْباکی لَوْ عَلِمْتَ ما اَعَدَّ اللّهُ لَکَ مِنَ اْلاَجْرِ لَفَرَحْتَ اَکْثَرَ مِمّا حَزنْتَ وَ اِنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لَهُ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطیئَهٍ) (نفس المهموم )
در سومين نكته اشاره به سرنوشت اين‌گونه فريب‌خوردگان كرده، مى‌فرمايد: «آن فريب‌خورده‌اى كه با برترين همت (و بالاترين كوشش) بر دنيا ظفر يافته همچون كسى نيست كه به كمترين سهم خود از آخرت دست يافته است»؛ (وَ مَا الْمَغْرُورُ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ‌ الدُّنْيَا بِأَعْلَى هِمَّتِهِ‌ كَالآخَرِ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ‌ الآخِرَةِ‌ بِأَدْنَى سُهْمَتِهِ‌) . چه شوم است سرنوشت كسانى كه بالاترين همت و تلاش خود را براى دست يافتن به متاع ناپايدار و زودگذر دنيا به‌كار مى‌گيرند و چه زيباست سرنوشت كسانى كه با تلاش و كوشش و همت خود سهمى از اخروى پيدا كرده‌اند، هر چند اين سهم كوچك باشد. در حديثى كه مرحوم علامۀ مجلسى در بحار الانوار از عليه السلام آورده است مى‌خوانيم كه ابو بصير خدمت حضرت رسيد، عرض كرد: فدايت شوم مرا تشويق (به بهشت) كن. امام عليه السلام فرمود: بوى بهشت از فاصلۀ هزار سال به مشام مى‌رسد و كمترين منزلى كه بهشتيان دارند منزلى است كه اگر همۀ جن و انس را بخواهد به آن دعوت كند مى‌تواند از آن‌ها پذيرايى نمايد بى‌آن‌كه چيزى از نعمت‌هاى او كاسته شود و كمترين مقام اهل بهشت مقام كسى است كه داخل بهشت مى‌شود و سه باغ در برابر او نمايان مى‌گردد و هنگامى كه در پايين‌ترين آن‌ها وارد مى‌شود همسران و خادمان و نهرها و ميوه‌هاى فراوانى مى‌بيند و شكر و حمد خدا را به‌جا مى‌آورد. به او گفته مى‌شود: سر بلند كن و باغ دوم را ببين كه در آن نعمت‌هايى است كه در باغ اول نيست. عرضه مى‌دارد: خداوندا! اين باغ را نيز نصيب من كن. مى‌فرمايد: شايد اگر آن را به تو بدهم باز غير آن را بخواهى. عرضه مى‌دارد: همين را مى‌خواهم، همين را مى‌خواهم. (و به همين ترتيب باغ ديگرى را با نعمت‌هاى بسيار فراوان مشاهده مى‌كند و شكر و سپاس خدا را بسيار به‌جا مى‌آورد). ╭─── │ 🌙 @Mabaheeth ╰──────────
📖 دربارۀ پستى دنيا و بى‌ارزش بودن زرق و برق آن در قرآن مجيد تعبيرات مختلفى ديده مى‌شود. گاهى از آن تعبير به لهو و لعب شده: « وَ مَا هَذِهِ‌ الْحَيَاةُ‌ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ‌ » و گاه از آن تعبير به زخرف شده و اين‌كه اگر مردمِ‌ دنياپرست همگى به دنيا اقبال نمى‌كردند به‌قدرى دنيا بى‌ارزش بود كه براى كافران خانه‌هاى پرزرق و برق و زينتى قرار مى‌داديم: « وَ لَوْ لَا أَنْ‌ يَكُونَ‌ النَّاسُ‌ أُمَّةً‌ وَاحِدَةً‌ لَّجَعَلْنَا لِمَنْ‌ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ‌ لِبُيُوتِهِمْ‌ سُقُفاً مِّنْ‌ فِضَّةٍ‌ وَ مَعَارِجَ‌ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ‌ * وَ لِبُيُوتِهِمْ‌ أَبْوَاباً وَ سُرُراً عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ‌ * وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ‌ كُلُّ‌ ذَلِكَ‌ لَمَّا مَتَاعُ‌ الْحَيَاةِ‌ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ‌ عِنْدَ رَبِّكَ‌ لِلْمُتَّقِينَ‌ ». و در احاديث اسلامى به برگ درخت 🍃 نيم‌جويده در دهان ملخ🦗 تشبيه شده است (وَ إِنَّ‌ دُنْيَاكُمْ‌ عِنْدِي لَأَهْوَنُ‌ مِنْ‌ وَرَقَةٍ‌ فِي فَمِ‌ جَرَادَةٍ‌ تَقْضَمُهَا) و امثال اين تعبيرات. آنچه در اين گفتار حكيمانه مى‌بينيم تعبير جديدى در اين زمينه است. امام عليه السلام مى‌فرمايد: «براى پستى دنيا (ى فريبنده و پرزرق و برق) همين بس كه معصيت خداوند فقط در آن انجام مى‌شود و براى رسيدن به پاداش الهى راهى جز ترك آن نيست»؛ (مِنْ‌ هَوَانِ‌ الدُّنْيَا عَلَى اللّٰهِ‌ أَنَّهُ‌ لَا يُعْصَى إِلَّا فِيهَا، وَ لَا يُنَالُ‌ مَا عِنْدَهُ‌ إِلَّا بِتَرْكِهَا) امام عليه السلام در اين گفتار نورانى به دو نكته در پستى دنيا اشاره مى‌كند: نخست اين‌كه جاى معصيت الهى تنها اينجاست و دوم اين‌كه وسيلۀ رسيدن به جاويدان، ترك آن است. عجيب آن است كه در حديثى از عليه السلام مى‌خوانيم كه مى‌فرمايد: «خَرَجنا مع الحُسَينِ‌ فَما نَزَلَ‌ مَنزِلاً و ما ارتَحَل مِنه إلّا ذَكَر يحيى بنَ‌ زكرِيّا و قَتْلَه و قال يَوماً: وَ مِن هَوانِ‌ الدُّنيا على اللّٰهِ‌ عزّ و جَلّ‌ أنّ‌ رأسَ‌ يحيى بنَ‌ زكرِيّا أُهدِيَ‌ إلى بَغيٍّ‌ مِن بَغايا بني إسرائيل؛ ما با علیه السلام (پدرم به سوى كربلا) خارج شديم؛ امام هر زمان در منزلى پياده مى‌شد و يا از آن حركت مى‌كرد به ياد يحيى بن زكريا و قتل او مى‌افتاد و روزى فرمود: در پستى دنيا در برابر خداوند متعال همين بس كه سر يحيى بن زكريا (پيامبر بزرگ الهى) براى زن آلوده‌اى از زنان آلودۀ بنى‌اسرائيل هديه فرستاده شد» ╭─── │ 🌙 @Mabaheeth ╰──────────
دوم؛ شیخ صدوق از مالک بن انس فقیه اهل مدینه و امام اهل سنّت روایت کرده که گفت: من وارد می شدم بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام پس برای من نازبالش می آورد که تکیه کنم بر آن و می شناخت قدر مرا و می فرمود: ای مالک ! من تو را دوست می دارم؛ پس من مسرور می گشتم به این و حمد می کردم خدا را بر آن، و چنان بود آن حضرت که خالی نبود از یکی از سه خصلت : یا روزه دار بود و یا قائم به عبادت بود و یا مشغول به ذکر؛ و آن حضرت از بزرگان عبّاد و اکابر زهاد و از کسانی بود که دارا بودند خوف و خشیت از حق تعالی را، و آن حضرت کثیرالحدیث و خوش مجالست و کثیرالفوائد بود. و هرگاه می خواست بگوید: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم رنگش تغییر می کرد! گاه سبز می گشت و گاهی زرد به حدّی که نمی شناخت او را کسی که می شناخت او را؛ و همانا با آن حضرت در یک سال به حجّ رفتیم همین که شترش ایستاد، در محل احرام خواست تلبیه گوید، چنان حالش منقلب شد که هرچه کرد تلبیه بگوید صدا در حلق شریفش منقطع شد و بیرون نیامد و نزدیک شد که از شتر به زمین افتد، من گفتم یابن رسول اللّه ! تلبیه را بگو و چاره نیست جز گفتن آن، فرمود: ای پسر ابی عامر! چگونه جرأت کنم بگویم ( لَبَّیْکَ اَللّهُمَّ لَبَّیْکَ ) و می ترسم که حق عز و جل بفرماید ( لالَبَّیْکَ وَ لاسَعْدَیْکَ. ) مؤ لف گوید: که خوب تأمل کن در حال علیه السلام و تعظیم و توقیر او از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم که در وقت نقل حدیث از آن حضرت و بردن اسم شریف آن جناب چگونه حالش تغییر می کرده با آنکه پسر پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و پاره تن او است ، پس یاد بگیر این را و با نهایت تعظیم و احترام اسم مبارک حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم را ذکر کن و بعد از اسم مبارکش بفرست و اگر اسم شریفش را در جایی نوشتی صلوات را بدون رمز و اشاره بعد از اسم مبارکش بنویس و مانند بعضی از محرومین از به رمز (ص) و یا (صلعم) و نحو آن اکتفا مکن؛ بلکه بدون وضو و طهارت اسم مبارکش را مگو و ننویس و با همه اینها باز از حضرتش معذرت بخواه که در وظیفه خود نسبت به آن حضرت کوتاهی نمودی و به زبان عجز و لابه بگو: هزار مرتبه شویم دهان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است از ابی هارون مولی آل جعده روایت است که گفت : من در مدینه جلیس حضرت صادق علیه السلام بودم، پس چند روزی در مجلسش حاضر نشدم، بعد که خدمتش مشرف گشتم فرمود: ای ابوهارون ! چند روز است که تو را نمی بینم؟ گفتم : جهتش آن بود که پسری برای من متولد شده بود، فرمود: بارَکَ اللّهُ لَکَ فیهِ، چه نام نهادی او را؟ گفتم : محمّد، حضرت چون نام محمّد شنید صورتش را برد نزدیک به زمین و گفت : محمّد، محمّد، محمّد! تا آنکه نزدیک شد صورتش بچسبد به زمین پس از آن فرمود: جانم ، مادرم ، پدرم و تمامی اهل زمین فدای رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم باد، پس فرمود: دشنام مده این پسر را و مزن او را و بد مکن با او و بِدان که نیست خانه ای که در آن اسم محمّد باشد مگر آنکه آن خانه در هر روزی پاکیزه و تقدیس کرده شود. ادامه ...
| ۴۲۳ 🏷️ راه اصلاح امور دنیا ┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄ ❁• وَ قَالَ عليه‌السلام مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اَللَّهُ عَلاَنِيَتَهُ وَ مَنْ عَمِلَ لِدِينِهِ كَفَاهُ اَللَّهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ وَ مَنْ أَحْسَنَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَللَّهِ أَحْسَنَ اَللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلنَّاسِ ┅───────────────┅ ☜ و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه نهان خود را اصلاح كند، خدا آشكار او را نيكو گرداند و كسى كه براى دين خود كار كند، خدا دنياى او را كفايت فرمايد و كسى كه ميان خود و خدا را نيكو گرداند، خدا ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد. ─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: امام عليه السّلام (دربارۀ رسيدن به ) فرموده است: (۱) هر كه نهان خود را درست كند (انديشه‌اش را پاك گرداند) خدا آشكار او را درست نمايد (خوش سازد) (۲) و هر كه براى دينش كار كند خدا امر دنياى او را كفايت فرمايد (از سختيها برهاند) (۳) و كسيكه نيكو سازد آنچه بين خود و خدا است (از غير خدا چشم بپوشد) خدا آنچه را بين او و مردم است نيكو نمايد (مردم را با او مهربان گرداند). 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳
در سومين جمله مى‌فرمايد: «و آن‌كَس كه رابطۀ ميان خود و خدايش را اصلاح كند خداوند رابطۀ ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد»؛ (وَ مَنْ‌ أَحْسَنَ‌ فِيَما بَيْنَهُ‌ وَ بَيْنَ‌ اللّٰهِ‌ أَحْسَنَ‌ اللّٰهُ‌ مَا بَيْنَهُ‌ وَ بَيْنَ‌ النَّاسِ‌). كسى كه پيوند خود را با خدا محكم سازد به يقين خيانت‌نمى‌كند، راستگو و درست‌كردار است، داراى سخاوت و محبت دربرابر خلق خداست و امر به معروف و نهى از منكر مى‌كند و به يقين اين اعمال سبب حسن ظن مردم به او و حسن رابطۀ آنها با وى مى‌گردد. قرآن مجيد در سورۀ مريم مى‌فرمايد: « إِنَّ‌ الَّذِينَ‌ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ‌ سَيَجْعَلُ‌ لَهُمُ‌ الرَّحْمَنُ‌ وُدّاً »؛ مسلّماً كسانى كه آورده و كارهاى شايسته انجام داده‌اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دل‌ها قرار مى‌دهد!». و در دعاى ابراهيم عليه السلام براى فرزندانش در سورۀ ابراهيم عليه السلام مى‌خوانيم: « فَاجْعَلْ‌ أَفْئِدَةً‌ مِّنَ النَّاسِ‌ تَهْوِى إِلَيْهِمْ‌ »؛ دل‌هاى گروهى از مردم را متوجّه آن‌ها ساز». جالب توجه اين‌كه مرحوم كلينى هنگامى كه اين گفتار حكيمانه را در روضۀ كافى از امام اميرمؤمنان عليه السلام نقل مى‌كند مقدمه‌اى به اين صورت مى‌آورد: «قَالَ‌ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ‌ عليه السلام كَانَتِ‌ الْفُقَهَاءُ‌ وَ الْعُلَمَاءُ‌ إِذَا كَتَبَ‌ بَعْضُهُمْ‌ إِلَى بَعْضٍ‌ كَتَبُوا بِثَلَاثَةٍ‌ لَيسَ‌ مَعَهُنَّ‌ رَابِعَةٌ‌ مَنْ‌ كَانَتْ‌ هِمَّتُهُ‌ آخِرَتَهُ‌ كَفَاهُ‌ اللَّهُ‌ هَمَّهُ‌ مِنَ‌ الدُّنْيا وَ مَنْ‌ أَصْلَح سَرِيرَتَه ...؛ امير المؤمنين عليه السلام مى‌فرمايد: دانشمندان و علما (انبيا و اوليا) هنگامى كه مى‌خواستند نصيحتى براى ديگران بنويسند سه چيز را كه چهارمى نداشت مى‌نگاشتند: كسى كه در فكر آخرتش باشد خدا مشكل دنيايش را حل خواهد كرد و كسى كه باطنش را اصلاح كند...». ازاين روايت به خوبى استفاده مى‌شود كه عمل به اين سه برنامۀ مهم براى انسان در دنيا و آخرت كافى است و نياز به چيز ديگرى نمى‌باشد. مرحوم علامۀ شوشترى در شرح نهج البلاغۀ خود داستان عجيبى كه شاهد بخشى از سخن مولاست در ذيل اين كلام از تاريخ مروج الذهب نقل كرده، مى‌گويد: در زمان متوكل عباسى شخصى به نام اسحاق بن ابراهيم، والى بغداد بود شبى در خواب ديد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به او مى‌گويد: اين قاتل را آزاد كن ... ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
۲۰ سرانجام، امام عليه السلام نامۀ پربار و آموزندۀ خود را با اين جمله كه خطاب به عثمان بن حنيف و هدف همۀ انسان‌هاى طالب است پايان داده مى‌فرمايد: «بنابراين اى پسر حنيف از خدا بترس و بايد همان قرص‌هاى نان تو، تو را از غير آن (و شركت در ميهمانى‌هاى اشرافى) باز دارد تا سبب خلاصى تو از آتش دوزخ گردد»؛ (فَاتَّقِ‌ اللّٰهَ‌ يَا ابْنَ‌ حُنَيْفٍ‌، وَ لْتَكْفُفْ‌ أَقْرَاصُكَ‌، لِيَكُونَ‌ مِنَ‌ النَّارِ خَلَاصُكَ‌). زيرا آلودۀ آن گونه ميهمانى‌ها و سفره‌ها شدن كه گرسنگان هرگز به آن راه ندارند و مدعوين آن تنها اشراف و ثروتمندانند و غالباً آلوده به مال حرام، تو را از ياد خدا و قيامت و از ياد محرومان دور مى‌سازد و بار سنگين گناه را بر دوش تو مى‌نهد و سبب گرفتارى تو در قيامت مى‌شود. 📖 در تاريخ مروج الذهب آمده است كه روزى «شريك بن عبد اللّٰه» بر «مهدى عباسى» وارد شد. مهدى به او گفت: بايد يكى از سه كار را بپذيرى! شريك سؤال كرد: آن سه كار چيست‌؟ گفت: يا بايد منصب قضاوت را از طرف من بپذيرى يا به فرزندانم تعليم دهى و حديث بياموزى و يا لا اقل يك وعدۀ غذا مهمان من باشى. شريك فكرى كرد و گفت: از همه ساده‌تر يك وعده ميهمان بودن است. مهدى عباسى او را نزد خود نگه داشت و به آشپز خود دستور داد كه انواعى از غذاهاى لذيذ مغز كه با شكر مخصوص و عسل تهيّه مى‌شد براى او فراهم سازد. هنگامى كه شريك آن غذاى چرب و شيرين را خورد سرآشپز خليفه گفت اين پيرمرد بعد از اين غذا روى سعادت نخواهد ديد. فضل بن ربيع (وزير مهدى) گفت: اتفاقاً همين‌گونه شد؛ شريك بعد از اين داستان، هم تعليم اولاد خليفه را به عهده گرفت و هم منصب قضا را پذيرفت و جالب اينكه روزى شريك با مسئول پرداخت امور مالى گفت‌وگو كرد و از كمبود حقوق خود شكايت داشت ... نهج‌البلاغه ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
‮آن‌گاه امام عليه السلام در ادامۀ اين سخن چهار دستور اخلاقى مهم به مالك دارد كه در واقع پايه‌هاى اصلى معنوى حكومت او را تشكيل مى‌دهد. نخست مى‌فرمايد: «او را به تقواى الهى فرمان مى‌دهد»؛ (أَمَرَهُ‌ بِتَقْوَى اللّٰهِ‌). ← خطبه‌ها و نامه‌ها و كلمات قصار نهج‌البلاغه پر است از توصيه به ، همان چيزى كه خميرمايۀ سعادت انسان در دنيا و آخرت است. تقوا به معناى احساس مسئوليت درونى و پرهيز از هرگونه گناه و امر خلاف و تعدى و اجحاف است و به سخن ديگر، حالت بازدارندۀ معنوى است كه سبب مى‌شود انسان از مسير حق هرگز منحرف نگردد و البته هرقدر مسئوليت انسان سنگين‌تر باشد تقواى بيشترى را مى‌طلبد. در دومين دستور مى‌فرمايد: «و او را به ايثار و مقدّم داشتن اطاعت خدا و پيروى از آنچه در كتاب او (قرآن مجيد) به آن امر فرموده اعم از فرايض (واجبات) و سنن (مستحبات) دستور مى‌دهد، همان دستوراتى كه هيچ كَس جز با متابعت آنها روى نمى‌بيند و جز با انكار و ضايع ساختن آن در مسير شقاوت و بدبختى واقع نمى‌شود»؛ (وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ‌، وَ اتِّبَاعِ‌ مَا أَمَرَ بِهِ‌ فِي كِتَابِهِ‌: مِنْ‌ فَرَائِضِهِ‌ وَ سُنَنِهِ‌، الَّتِي لَا يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا، وَ لَا يَشْقَى إِلَّا مَعَ‌ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا). «فرايض» و «سنن» را معمولاً به واجبات و مستحبات تفسير مى‌كنند و گاه گفته مى‌شود: «فرايض» واجباتى است كه در كتاب اللّٰه آمده و «سنن» احكام و واجباتى كه در كلام پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله ذكر شده است. در اين صورت جملۀ «مَا أَمَرَ بِهِ‌ فِي كِتَابِهِ‌» شامل امر به اطاعت پيغمبر صلى الله عليه و آله در بيان احكام نيز مى‌شود. در تفسير اين دو واژه اين احتمال نيز هست كه «فرايض» اشاره به واجبات پراهمّيّت و «سنن» اشاره به واجباتى باشد كه در درجۀ پس از آن قرار دارد. از تعبير به «وَ لَا يَشْقَى إِلَّا مَعَ‌ جُحُودِهَا» معلوم مى‌شود كه راه سعادت دنيا و آخرت منحصر در همين راه است و طرق ديگر سبب گمراهى است.