eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
35.9هزار عکس
31.6هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
/ سفر کربلا حسابی به مشکل خورده بودم. اعمال خوبم بخاطر شوخی های بیش از حد و صحبت های پشت سر مردم و ها و ... نابود میشد و اعمال زشت من باقی می ماند. البته وقتی یک کار خالصانه انجام داده بودم همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت میشد. چرا که در قرآن آمده بود: « اِنَ الحَسنات یُذهِبنَ السَیئات» کارهای خوب گناهان را پاک میکند (سوره مبارکه هود/ آیه ۱۱۴) https://eitaa.com/Nafaahat/983 اما خیلی سخت بود. اینکه هر روز ما، دقیق بررسی و حسابرسی می شد. اینکه کوچکترین اعمال ما مورد بررسی قرار میگرفت خیلی مشکل بود. همینطور که اعمال روزانه بررسی میشد به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم. اواسط دهه هشتاد. یکباره جوان پشت میز گفت: بدستور آقا ابا عبدالله علیه السلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی میشود. با تعجب گفتم: یعنی چی؟ گفت: یعنی پنج سال، گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی میماند. نمیدانید چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرایط بودید لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس میکردید. پنج سال بدون حساب و کتاب؟! گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟ همان لحظه، ماجرا را نشان دادند ... 🌐 @Mabaheeth
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
/ حُسینیّه میخواستم بنشینم و همانجا زار زار گریه کنم. برای یک شوخی بی مورد دوسال عبادت هایم را دادم. برای یک بی مورد بهترین اعمال من محو می شد. چقدر حساب خدا دقیق است. چقدر کارهای ناشایست را بحساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم. در این زمان جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که چهار ساله منتظر شماست این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود، اما معطل شماست. با تعجب گفتم: از کی حرف میزنی؟ یکی از پیرمردهای امنای مسجدمان را دیدم که در مقابلم و در کنار همان جوان ایستاده. خیلی ابراز ارادت کرد و گفت: کجایی؟چند ساله منتظر تو هستم. بعد از کمی صحبت این پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسبج، مشغول فعالیت فرهنگی بودید تهمتی را در جمع به شما زد. برای همین آمده ام که حلالم کنید. آن صحنه برایم یاد آوری شد. من مشغول فعالیت در مسجد بودم. کارهای فرهنگی و ... . 🌐 @Mabaheeth
114 | " قرآن؛ نقشه زندگی " 📣 مدظله العالی: 📗 قرآن دستورات کاربردی برای زندگی دارد و بخشی از آن، مربوط به تنظیم مناسبات اجتماعی است. ✊🏼 از دشمن نترسید. ✨ با توجه بخوانید. ⚖️ عادل باشید. ✋🏻 نکنید. 😲 بی انصافی نکنید. ⭕️ به ظالم اعتماد نکنید. ⭕️ پردازی نکنید. 🤑 در نکنید. 📎 @khamenei_maaref‌ 🌐 @Mabaheeth
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄ 🔻 نقل می‌کنند که در نجف قصابی بود که فوت کرد. قصاب رفیقی از علمای نجف داشت. بعد از مدتی آن عالم، رفیق قصاب خود را در خواب دید. عالم از قصاب پرسید: آن‌طرف جای شما خوب است؟ گفت: نه، بد و سخت است. گفت: چرا؟ گفت: از دست فلان همسایه‌. گفت: چه شده است؟ گفت: خواستگاری دختر او آمدند، من قصاب محل بودم، خواستگارها با من مشورت کردند، من یک کلمه گفتم، خود را گیر انداختم. 🔸 قصاب به آن عالم اصرار کرد که من را نجات بده. عالم از خواب بیدار شد و به دنبال آن همسایه رفت. دید پدر این خانواده فوت کرده است. یک دختری دارد که سِنّی از او گذشته است و در خانه مانده است. 🔹 به دختر گفت شما را حقّی با فلان قصّاب بوده است؟ من نگران هستم، دختر شروع به نفرین کردن کرد. عالم گفت: چرا نفرین می‌کنی؟ اگر حقّی بوده است، بگو؛ من برای حل این معضل آمدم. دختر گفت: شما دیگر نمی‌توانید، زندگی من تباه شده است. آن عالم پرسید که چطور زندگی شما تباه شده است؟ 🔸 گفت: من دختری بودم، خواستگاری داشتم. خانواده خواستگار، نزد قصاب رفتند، از او پرسیده بودند که این‌ها چطور آدمی هستند؟ هم‌زمان بین قصاب و پدر من اختلافی پیدا شده بود، قصاب گفته بود «چه عرض کنم؟». این کلمه ما را خانه‌نشین کرد. 🔹 یک «چه عرض کنم» ما را خانه‌نشین کرد. این‌ها پس زدند و این کلمۀ قصاب هم راجع به من زبان به زبان گشت و دیگر کسی به خواستگاری من نیامد؛ الآن هم سنی از من گذشته است و من باطل شده است. 🔸 عالِم می‌ایستد و خلاصه زندگی این‌ها را سامان می‌دهد و دختر را شوهر می‌دهد که آن دوست قصاب خود را هم نجات بدهد. 🔹 عالَم، است. به آن، عالَم معنا می‌گویند، برای همین است که شما معنایی را که القا می‌کنید، منتقل می‌شود. چه فحش بدهی، چه بگویی «چه عرض کنم»، گاهی معنایی که القا می‌شود، مساوی است. 🔸 گاهی همین «چه عرض کنم» در مخاطب، بیشتر، موادّ منفی القا می‌کند تا توضیحات مفصّل و پیچیده. مؤمن باید مواظب القای مفاهیم خود باشد که دارد با این حرکات چه کار می‌کند؟ چه چیزی را منتقل می‌کند؟ چه‌قدر صدمه می‌زند؟ ادامه دارد...
...امام عليه السلام در اين كلام حكمت‌آميز به اهميت سكوت و كم‌گويى اشاره كرده مى‌فرمايد: «هنگامى كه عقل كامل گردد سخن كم مى‌شود»؛ (إِذَا تَمَّ‌ الْعَقْلُ‌ نَقَصَ‌ الْكَلَامُ‌). رابطۀ كمال و تمام عقل با كم سخن گفتن از اينجا روشن مى‌شود كه؛ اولاً ريشۀ مفهوم عقل، منع و جلوگيرى است و زانوبند شتر را از اين جهت «عقال» مى‌گويند كه او را از حركت باز مى‌دارد و از آنجا كه سخنان سنجيده، كم است و سخنان نسنجيده، بسيار، عقل به انسان مى‌گويد: بيشتر بينديش و كمتر بگو. ثانياً مطالبى كه گفتن آن ضرورت دارد نسبت به فضول كلام و سخنان زيادى بسيار كمتر است، از اين رو افراد عاقل غالباً خاموش‌اند و به موقع سخن مى‌گويند. ثالثاً انسان عاقل مى‌داند كه بيشترين و مهم‌ترين گناهان با زبان انجام مى‌شود بدين سبب براى محفوظ ماندن از عواقب زيان‌بار سعى مى‌كند كمتر سخن بگويد؛ ولى متأسفانه افرادى را مى‌بينيم كه دم از مى‌زنند و گويى سخنان خود را جزء اعمال خود به حساب نمى‌آورند؛ در مجالس از آغاز تا پايان از سخنان لغو و بيهوده يا سخنانى كه آميخته با ، اهانت و تهمت باشد ابا ندارند. انسان عاقل هرگز خود را گرفتار عواقب سوء پرگويى نمى‌كند. رابعاً گفتار زياد، نيروها و انرژى‌هاى ذخيرۀ انسان را بر باد مى‌دهد و وقت عزيز او را تلف مى‌كند و موجب دشمنى‌ها و عداوت‌ها مى‌شود؛ بنابراين عقل و شرع به ما فرمان مى‌دهد كه كم‌بگوئيد و گزيده بگوئيد. در حديثى از حضرت در غررالحكم مى‌خوانيم: «إيّاكَ‌ وَ فُضُولَ‌ الْكَلاٰمِ‌ فَإنَّهُ‌ يُظْهِرُ مِنْ‌ عُيُوبِكَ‌ مٰا بَطَنَ‌ وَ يُحَرِّكُ‌ عَلَيْكَ‌ مِنْ‌ أعْدائِكَ‌ مٰا سَكَنَ‌؛ از زياده‌گويى بپرهيز كه عيب‌هاى نهانى تو را ظاهر مى‌سازد و كينه‌هاى آرام‌گرفتۀ دشمنانت را بر ضد تو تحريك مى‌كند». در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم: «إنَّ‌ الرَّجُلَ‌ لَيَتَحَدَّثُ‌ بِالْحَديٖثِ‌ مٰا يُريٖدُ بِهِ‌ سُوءً‌ا إلاّ لِيُضْحِكَ‌ بِهِ‌ الْقَوْمُ‌ يَهْوىٖ‌ بِهِ‌ أبْعَدَ مِنَ‌ السَّمٰاءِ‌؛ انسان گاهى سخنى مى‌گويد كه قصد بدى ندارد جز اين‌كه مى‌خواهد مردم را بخنداند و به سبب آن (از مقام خود) سقوط مى‌كند بيش از فاصلۀ زمين و آسمان»
28 - رؤیای صادقانه عبد صالح پرهیزگار مرحوم حاج محمد هاشم سلاحی - رحمه اللّه علیه - چندی قرحه ای در داخل دهانش پیدا شد و چرک و خون از آن خارج می گردید و سخت ناراحت بود و برای معالجه آن به آقای دکتر یاوری مراجعه می کرد تا آنکه دکتر به ایشان گفت این قرحه را باید به وسیله برق شفای هفت مریض در یک لحظه معالجه کرد و فعلا دستگاه برق در شیراز نیست و باید به تهران بروی و به بیمارستان شوروی مراجعه کنی . آن مرحوم به بنده می گفت می ترسم به تهران بروم و از روزه و فیوضات آن محروم شوم و اگر نروم می ترسم که چرک و خون فرو برم و مبتلا به أکل حرام گردم و بالأخره تصمیم گرفت به تهران نرود . یک روز صبح آقای دکتر یاوری با کتاب طبی که در دست داشت به منزل آمد و گفت شب گذشته در خواب شخصی به من گفت چرا محمدهاشم را معالجه نمی کنی، گفتم باید به تهران برود فرمود لازم نیست درد او و دوایش در فلان صفحه از فلان کتابی که داری موجود است. از خواب بیدار شدم کتاب را برداشتم باز کردم همان صفحه که فرموده بود آمد و بالجمله به وسیله استعمال همان دوایی که حواله فرموده بودند خداوند به ایشان شفا داد و از اول ماه مبارک موفق به شد - رحمت بی پایان خداوند به روانش باد . مرحوم حاج محمدهاشم سلاحی که سالیان متمادی از اصحاب مسجد جامع بود واقعاً مردی وارسته و مورد اطمینان عموم بود و عجائبی از آن مرحوم ظاهر شده از آنجمله عجائبی که در مرض موتش واقع گردیده که شنیدنیست نامبرده تا دم در برابر درد بیماری بردبار و شکرگزار بود و با قیافه باز با عیادت کنندگان مواجه میشد با اینکه از شدت درد بخود می پیچید از خوردن داروهای مایع که از ترکیبات الکلی ساخته شده بود خودداری مینمود و تکیه کلامش این بود که . بالجمله در همان مرض بود که شب جمعه ای در خواب می بیند آیه شریفه (لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبّون) یعنی هرگز به نیکی نمیرسید مگر وقتی که بدهید از آنچه دوست میدارید، در برابر چشمش نقش می بندد و در همان حال درک میکند که مقصود اینست که جانت را باید بدهی (که هر کَس جانش را از همه چیز بیشتر دوست میدارد) و صدائی میشنود که دوستانت شفاء تو را از خداوند متعال خواسته اند ولی مرگ حتمی تو رسیده است. سلاحی گفته بود میخواهم جبران مافات را بنمایم جواب شنیده بود که آن هم با ما است از آن به بعد با اکراه دارو میخورد و منتظر مرگ بود و بیشتر بخواندن و میپرداخت. راستی که مرحوم سلاحی در کم نظیر بود؛ حتی در همان بیماری موتش روزی یکی از عیادت کنندگان شروع به یکنفر کرد. مرحوم سلاحی ابتداء او را از غیبت کردن منع و عمل آن شخص غیبت شده را حمل بصحت نمود؛ لکن آن شخصِ عیادت کننده بمطلب خود اصرار نمود. مرحوم سلاحی برای دومین مرتبه او را نصیحت کرد و از غیبت شده دفاع نمود (طبق وظیفه شرعی که در کتاب گناهان کبیره بحث غیبت مفصلا ذکر شده است) و چون آن شخص باز اصرار کرد سلاحی خواست از بستر بیماری و اطاق خارج شود که آن شخص متوجه شد و رشته صحبت را تغییر داد. در شب آخر عمرش که مصادف با شب جمعه بود ملهم شده بود که تا فردا صبح تکلیفش یکسره میشود. سر شب گفت امشب آمپول تزریق نمیکنم و بدنم را به الکل آلوده نمیسازم و دارو نمیخورم، چنانچه تا فردا صبح زنده ماندم معالجه را ادامه میدهم. دستور داد بسترش را رو به طرف قبله بکشند، هر شب به همه اهل منزل دستور میداد بمحل استراحت خود بروند ولی آنشب بدامادش آقای محمد هژبری گفت در این اطاق بخواب. ایشان کنار بسترش نشستند گفت سوره یس بخوان، ایشان شروع به میکند و مرحوم سلاحی نیز همراهش میخواند و در بین، بیهوش میگردید و نامبرده از ادامه تلاوت خودداری مینمود تا باز بهوش آید ایشان گوید من فراموش میکردم تا کجا تلاوت شده ولی مرحوم سلاحی از همان قسمتی که قطع شده بود مشغول خواندن میشد؛ پس از سوره یس، دعای عدیله را از حفظ خواند. اینک نیمه شب بود گفت تو بخواب من هم استراحت کردم. ناگهان از خواب بیدار شدم دیدم آن مرحوم زمزمه میکند که الان درب حرم علیه السلام باز است و زوار در جوار حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام مشغول خواندن و هستند. زمزمه میکرد، ناله مینمود، نوحه میخواند، گریه میکرد، ناگهان بدون اینکه صدای صبح بشنود یا بساعت بنگرد فرمود صبح شد. بنده به ساعت نگاه کردم دیدم دقیقاً صبح شده و مقارن طلوع فجر است. در همان وقت حال مرحوم سلاحی دگرگون میشود و خود را در حالت نزع می یابد و خلاصه با گفتن قرآن بیاورید و سه مرتبه گفتن یا حسین علیه السلام در لحظات آخر جهان فانی را بدرود میگوید. رحمت بی پایان خداوند به روان پاکش باد. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
| ۶۳ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چرا قرآن، غيبتِ‌ ديگران را به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه كرده است‌؟ ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ 💬 پاسخ : دلائل متعدّدى براى اين تشبيه قرآن بيان شده است: «أ يُحِبُّ‌ أحدكم أن يأكل لحم أخيه مَيتاً» ١- مُرده، روح ندارد تا از خود دفاع كند و شخصى هم كه مورد قرار مى‌گيرد، حضور ندارد تا از خود دفاع كند. ٢- غيبت، ريختن آبرو است و آبرو كه رفت، قابل جبران نيست. همان‌گونه كه گوشت مرده، اگر كنده شود، قابل جبران نيست. اگر مالى گم شود، قابل جبران است امّا آبرو كه رفت، ديگر جبرانش شبيه محال است و تفاوتى هم نمى‌كند كه به قصد جدّى باشد يا از روى شوخى و مزاح؛ زيرا در هر دو صورت، آبروى طرف مى‌ريزد. ٣- گوشت به تدريج رشد مى‌كند ولى يكباره خورده مى‌شود، آبرو هم به تدريج پيدا مى‌شود ولى غيبت كننده يك مرتبه آن را مى‌ريزد. انسان سالها زحمت كشيده تا وجهه و آبرويى كسب كرده است و شما با غيبت كردن، نتيجۀ زحمات او را نابود مى‌كنيد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat ╰๛────────