eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
35.7هزار عکس
31.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
80 - برات آزادی و عنایت رضوی علیه السلام مُحبّ صادق اهل بیت (علیهم السلام) جناب حیدرآقا تهرانی نقل نمود در چند سال قبل روزی در رواق مطهر علیه السّلام مشرف بودم، پیرمردی را که از پیری خمیده شده و موی سر و صورتش سفید و ابروهایش بر چشمش ریخته، و او مرا متوجه ساخت تا وقتی که خواست حرکت کند دیدم عاجز است از حرکت کردن. او را یاری کردم در بلند شدن. پرسیدم منزلت کجاست تا تو را به منزل رسانم، گفت در حجره ای از مدرسه خیرات خان. او را تا منزلش رساندم و سخت مورد علاقه ام شد به طوری که همه روزه می رفتم و او را در کارهایش یاری می کردم. اسم و محل و حالاتش را پرسیدم، گفت اسمم ابراهیم از اهل عراق و زبان فارسی را هم می دانست. ضمن بیان حالاتش گفت من از سن جوانی تا حال هر ساله برای زیارت قبر مطهر حضرت رضا علیه السّلام مشرّف می شوم و مدتی توقف کرده و به عراق مراجعت می کنم و در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود، دو مرتبه پیاده مشرف و در مرتبه اول سه نفر جوان که با من همسن و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و سخت با یکدیگر علاقه و محبت داشتیم و مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و اینکه نمی توانند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند. هنگام وداع با من گریستند و گفتند تو جوانی و سفر اول و پیاده به زحمت می روی؛ البته مورد نظر واقع می شوی، حاجت ما به تو آن است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام علیه السّلام نموده و در آن محل شریف، یادی از ما بنما پس آنها را وداع نموده و به سمت مشهد حرکت کردم؛ پس از ورود به با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شده، پس از در گوشه ای از حرم افتادم و حالت بی خودی و بی خبری به من عارض شد. در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه السّلام به دست مبارکش رقعه های بی شماری است و به تمام زوار از مرد و زن حتی بچه ها رقعه ای می دهد، چون به من رسیدند چهار رقعه به من مرحمت فرمود ، پرسیدم چه شده ؟ به من چهار رقعه دادید؟ فرمود یکی برای خودت و سه تا برای سه رفیقت. عرض کردم این کار مناسب حضرتت نیست ، خوب است به دیگری امر فرمایید این رقعه ها را تقسیم کند. حضرت فرمود : این همه به امید من آمده اند و خودم باید به آنها برسم؛ پس یکی از آن رقعه ها را گشودم چهار جمله نوشته شده بود :( بَرائَهٌ مِنَ النّار وَ امانٌ مِنَ الْحِسابِ وَ دُخُولٌ فِی الْجَنَّهِ وَ اَنَ ابْنُ رَسُولِ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله ) . 👈 از این داستان دو نتیجه می گیریم : یکی کثرت رأفت و عنایت و مرحمت حضرت رضا علیه السّلام است در باره زوار قبرش به طوری که هرکَس به امید نجات به آن حضرت پناهنده شود در باره اش خواهد فرمود و هیچ کَس از در خانه آن بزرگوار محروم نخواهد گشت. دیگر آنکه : هرکَس به راستی آرزوی زیارت آن حضرت را داشته باشد و او را میسّر نشود و از دیگری التماس کند که به نیابت او زیارت کند مانند همان کسی است که زیارت می کند آن حضرت را و این مطلب اختصاصی به زیارت آن حضرت ندارد بلکه در جمیع امور خیریه است؛ یعنی هرکَس کار خیری را دوست دارد و به راستی آرزوی رسیدن به آن در دلش باشد و انجام دادن آن برایش میسر نباشد و دوست دارد کسی که آن را انجام می دهد، یقیناً مانند همان کَس خواهد بود و به مثل ثواب او خواهد رسید و شواهد این مطلب از روایات بسیار است : از آن جمله جابر بن عبداللّه انصاری گاهی که به برای زیارت قبر شریف حضرت علیه السّلام مشرف شده بود پس از زیارت قبور شهدای کربلا، آن بزرگواران را خطاب نموده و گفت به خدا قسم ! ما با شما شریک بودیم در آنچه داخل آن شُدید . عطیه بن سعد کوفی که همراهش بود به او گفت چگونه ما با شهدای کربلا شریک هستیم در حالی که در فراز و نشیب همراه آنها نبودیم و شمشیر نزدیم و آنها میان سر و تنشان جدایی افتاد، فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند : فَقالَ لی یا عَطِیَّهُ سَمِعْتُ حَبیبی رَسُولَ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله یِقَوُلُ مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِر مَعَهمْ وَ مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ شَرِکَ فی عَمَلِهِمْ وَ الَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نِیَّتی وَ نِیَّهِ اَصْحابی عَلی ما مَضی عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ وَ اَصْحابُهُ ¹ یعنی : جابر گفت ای عطیه ! از حبیب خود رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله شنیدم می فرمود : هرکَس قومی را دوست دارد با آنها محشور شود و هرکَس عمل قومی را دوست دارد در آن عمل با آنها شریک باشد. سوگند به آن خدایی که محمد صلّی اللّه علیه و آله را به راستی فرستاد نیت من و اصحاب من همان است که حسین علیه السّلام و اصحابش بر آن نیت درگذشتند.
📖 امام عليه السلام در اين گفتار كوتاه و حكيمانه تأثير غم و اندوه را در جسم و روح انسان بيان مى‌دارد و مى‌فرمايد: «غم و اندوه نيمى از پيرى است»؛ (الْهَمُّ‌ نِصْفُ‌ الْهَرَمِ‌) 👈 اشاره به اين‌كه بسيار مى‌شود كه غم و اندوه، انسان را پير مى‌كند، هرچند انسان به حسب سن و سال پير نشده باشد؛ موهاى او تدريجاً سفيد مى‌شود، قامت وى خميده و قواى بدن رو به تحليل مى‌رود و از نظر فكرى و روحى نيز احساس پيرى مى‌كند. منظور امام عليه السلام اين است كه انسان تا مى‌تواند غم و اندوه را به خود راه ندهد و از آثار سوء آن بپرهيزد؛ البته انكار نمى‌توان كرد اسباب غم و اندوه مختلف است و بخشى از آن قابل اجتناب نيست؛ گاه مربوط به مسائل دينى و معنوى است كه انسان به هر حال با آن دست به گريبان خواهد بود. حتى در حديث معروفى از ابن عباس مى‌خوانيم كه مى‌گفت: هيچ آيه‌اى شديدتر و مشكل‌تر از اين آيه «فَاسْتَقِمْ‌ كَمٰا أُمِرْتَ‌ ...» بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل نشد و از اين رو هنگامى كه اصحاب آن حضرت پرسيدند: اى رسول خدا! چرا به اين زودى موهاى شما سفيد شده و آثار پيرى نمايان گشته فرمود: «شَيَّبَتْني هُودُ وَ الْواقِعَةُ‌ ؛ سورۀ «هود» و «واقعه» مرا پير كرد». گفته شده علت همان دستورى است كه خداوند به پيغمبرش دربارۀ استقامت در مقابل دشمنان سرسخت و كينه‌توز و بى‌رحم داده است. (و مى‌دانيم سورۀ «هود» و «واقعه» هر دو در مكه نازل شده در زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخت از طرف مشركان در فشار بود و گفته‌اند: سورۀ «هود» بعد از وفات «ابوطالب» و «خديجه» نازل شد كه امواج غم و اندوه از هر سو قلب پاك پيامبر صلى الله عليه و آله را احاطه كرده بود). ولى به هر حال بسيارى از عوامل غم و اندوه امورى است كه انسان مى‌تواند خود را از آن دور دارد يا نسبت به آن بى‌اعتنا باشد، از اين رو در حديثى آمده است كه زيارت اهل قبور غم و اندوه را زايل مى‌كند؛ زيرا سرچشمۀ بسيارى از اندوه‌ها امور مادّى است؛ هنگامى كه انسان به اهل قبور مى‌رود و پايان كار دنيا را مى‌بيند كه ثروتمند و مسكين همه در يك جا خفته‌اند و هيچ كدام جز كفنى با خود از اين دنيا نبرده‌اند آرامش پيدا مى‌كند.
حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری دام عزّه 🔻یک چیزی که این چند سال اتفاق افتاد «آلودگی رزق» بود. آلوده کرده‌اند همه را... حضرت در فرمودند: «مُلِئَتْ بُطُونُهُمْ مِنَ الْحَرَامِ » [یعنی دل‌های ایشان از حرام پر شده است]. (بحار الأنوار (ط - بيروت) ، ج‏45 ؛ ص8) این‌ها بار را قبلاً بسته‌اند. الآن موقعی شده است که آن محتوا، نیست؛ گذاشته می‌شود یا دعاهای دیگر، [ولی] حسّ در آن نیست، حال در آن نیست، توجّه در آن نیست... 🔸فقط ذخیرۀ شیعه مانده دو چیز: ۱_ و ۲_ و علیه السلام این‌ها یک جورایی است که وصل می‌کند، در این چینش و دستور، اعجاز الهی است. ‌ ‌ ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @Nasery_ir
82 - عنایت امام حسین (علیه السلام) و نجات از غرق ورع متقی جناب شیخ محمد انصاری ساکن سرکوه داراب نقل فرمود که در سنه 1370 مشرّف شدم و پسرم مریض بود ؛ او را به قصد استشفا همراه بردم. با فرزندم کنار شریعه فرات رفتم برای غسل ؛ پس با فرزندم در گوشه ای از شریعه در آب رفتیم و مشغول غسل بودم ناگهان دیدم آب فرزندم را برده و به فاصله زیادی تنها سر او را می دیدم و توانایی شنا کردن نداشتم و کسی هم نبود که بتواند شنا کند و او را نجات دهد؛ پس با کمال شکستگی دل به پروردگار ملتجی شده و خدا را به حق (علیه السلام) قسم دادم و فرزندم را طلب کردم و هنوز فرزندم را می دیدم که ناگاه دیدم رو به من بر می‌گردد. تا نزدیک من رسیده دست او را گرفته از آب بیرون آوردم. از حالش پرسیدم، گفت: کسی را ندیدم ولی مثل اینکه کسی بازوی مرا گرفته بود و مرا رو به تو می آورد؛ پس سجده رفته و خدای را بر اجابت دعایم شکر نمودم.
حکایت حاجی علی بغدادی مؤلف (محدث قمی ره) گوید: از امورى که مناسب است در اینجا نقل شود، داستان سعید صالح صفىّ متقىّ حاج على بغدادى است که‏ شیخ ما در کتاب جنّة المأوى و النّجم الثاقب نقل کرده و در النّجم الثّاقب فرموده: اگر نبود در این کتاب شریف، جز این حکایت‏ معتبر صحیح که در آن فواید بسیارى است و در همین نزدیکی‌ها واقع شده، هر آینه در شرافت و نفاست آن کافى بود، آنگاه‏ بعد از مقدماتى فرموده: حاجى مذکور ایّده الله نقل کرده: بر گردن من هشتاد تومان سهم امام جمع شد. به رفتم‏. بیست تومان آن را به جناب علم الهدى و التّقى شیخ مرتضى اعلى الله مقامه و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسین مجتهد کاظمینى و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسن شروقى دادم و بر عهده‏‌ام بیست تومان باقى ماند، که قصد داشتم، در بازگشت به‏ جناب شیخ محمّد حسن کاظمینى آل یاسین بدهم. چون به بغداد بازگشتم، خوش داشتم در اداى آنچه بر گردن من بود شتاب‏ کنم. روز پنجشنبه بود، که به زیارت دو امام همام کاظمین علیهما السّلام مشرف شدم؛ پس از آن خدمت جناب شیخ (سلّمه الله تعالی) رفتم و مقدارى‏ از آن بیست تومان را به ایشان دادم و بقیّه را وعده کردم که پس از فروش بعضى از اجناس به تدریج به من حواله کنند، تا به اهلش برسانم. در بعد از ظهر آن روز تصمیم به بازگشت به بغداد گرفتم، ولى جناب شیخ فرمود بمانم، عذر آوردم که‏ باید مزد کارگران کارخانه ریسبافى خود را بدهم، چون شیوه‏‌ام با پرداخت مزد آنان در عصر هر پنجشنبه بود. بر این پایه برگشتم‏. چون یک سوم راه را تقریبا پیمودم، سید جلیلى را دیدم که از جانب بغداد رو به من مى‏‌آید، چون نزدیک شد سلام کرد و دستهاى خود را براى مصافحه و معانقه گشود و فرمود: أهلا و سهلاً سپس مرا در آغوش گرفت، معانقه کردیم و هر دو یک‏دیگر را بوسیدیم. بر سر، عمامه سبز روشنى داشت و بر رخسار مبارکش خال سیاه بزرگى بود؛ پس ایستاد و فرمود: حاج‏ على، خیر است، کجا میروى؟ گفتم: کاظمین علیهما السّلام را کردم و به بغداد باز میگردم، فرمود: امشب ‏ است برگرد، گفتم: اى سرور من، متمکّن نیستم، فرمود: هستى، برگرد تا براى تو گواهى دهم که از موالیان جدّ من امیرمؤمنان علیه السّلام و از موالیان مایى و نیز شیخ گواهى دهد؛ زیرا خداى تعالى امر فرموده: دو شاهد بگیرید. و این اشاره به مطلبى‏ بود که در خاطر داشتم، که از جناب شیخ خواهش کنم، نوشته‏‌اى به من بدهد، که من از موالیان اهل بیت علیهم السّلام هستم و آن را در کفن خود بگذارم. پس گفتم: تو چه میدانى و چگونه شهادت میدهى؟ فرمود: کسیکه حق او را به او میرسانند، چگونه‏ آن رساننده را نمیشناسد؟ گفتم: کدام حق؟ فرمود: آنچه به وکیل من رساندى، گفتم: وکیل تو کیست؟ فرمود: شیخ‏ محمّد حسن، گفتم وکیل توست؟ فرمود: وکیل من است و به جناب آقا سید محمّد گفته بود، که ناگهان در خاطرم خطور کرد این سیّد بزرگوار، مرا به اسم خواند، با آنکه او را نمیشناسم؟! 💭 به خود گفتم شاید او مرا میشناسد، ولى من او را فراموش کرده‏‌ام‏ باز در باطن خود گفتم: این سید از حق سادات، چیزى از من میخواهد، خوش دارم از سهم امام چیزى به او برسانم، گفتم: اى سیّد، نزد من از حق شما چیزى مانده، در امر آن به جناب شیخ محمّد حسن مراجعه کردم، تا حق شما را [یعنى حق سادات] به اجازه‏ او ادا کنم، پس بر چهره من تبسمى کرد و فرمود: آرى بعضى از حق ما را به وکلاى ما در نجف اشرف رساندى، گفتم: آنچه ادا کردم پذیرفته شد؟ فرمود: آرى. پس در خاطرم گذشت که این سیّد، نسبت به علماى اعلام میگوید: «وکلاى ما!» و این در نظرم گران آمد، به خود گفتم: علما در گرفتن حقوق سادات، وکلایند و مرا غفلت گرفت. آنگاه فرمود: بازگرد جدّم‏ را زیارت کن. بازگشتم درحالیکه دست راست او، در دست چپ من بود. چون به راه افتادیم، دیدم طرف راست نهر آب سپید صافى جارى است و درختان لیمو و نارنج و انار و انگور و غیر آن، همه با میوه همزمان، بى آنکه فصل آنها باشد بالاى سر ما سایه انداخته، گفتم: این نهر و این درختان چیست؟ فرمود: هر کَس از موالیان ما زیارت کند جدّ ما را و نیز خود ما را، اینها با او خواهد بود. گفتم: مى‏خواهم سؤالى بپرسم، فرمود: بپرس، گفتم: شیخ عبد الرّزاق مرحوم، مردى‏ مدرّس بود، روزى نزد او رفتم، شنیدم میگفت: کسی که در طول عمر خود، روزها را روزه باشد و شبها را به عبادت‏ به سر برد، و چهل حج و چهل عمره بجا آورد و در میان صفا و مروه بمیرد، و از موالیان امیر مؤمنان علیه السّلام نباشد، براى او چیزى نیست، فرمود: آرى والله براى او چیزى نیست. ادامه دارد ...
| علیه السلام علیه السلام ‌ 🚩 @Mabaheeth
🗓️ سی مرداد سالروز بزرگداشت علامه مجلسی (رحمت الله علیه) گرامی باد. مدظله العالی: پایه های تشیّع را در آن زمانی که تشیع در کشور ما تازه بود همین کتاب های علامه مجلسی قرص کرده است. ---------------------------- 📖 محدث نوری (ره): از فاضل صالح شیخ حسن مازندرانی که در نجف اشرف ساکن بود، شنیدم، در مجلس بحث شیخ الفقها، صاحب جواهر (ره) بودم که ایشان فرمود: دیشب در خواب دیدم مجلس بزرگی برپاست و در آن مجلس، بسیاری از حاضرند و بر در آن مجلس، دربانی ایستاده‌ است. من اجازه گرفتم و داخل شدم، دیدم همه علمای گذشته تشریف دارند و در صدر مجلس علامه مجلسی (ره) نشسته است. از این که ایشان بر همه مقدّم بودند تعجب کردم، علت را از آن دربان پرسیدم، گفت: علامه مجلسی نزد ائمه علیهم السلام به «باب الائمه» معروف است و این مقام و منزلت را به خاطر این به او داده‌اند که در میان شیعه، چاوش را برای زوار سنت کرده است. محدث نوری (ره) در ادامه می‌فرماید: زیرا کسانی که چاوش هستند، مردم را به مشاهد مشرفه، تشویق و ترغیب می‌کنند و آنان را در صحراها و بیابان‌ها محافظت می‌کنند و راه را به آنان نشان می‌دهند و چاوش برای هر مسافری، مانند توفیقی است که بهترین رفیق است و پس از آن (رسیدن به مقصد) هم برای مسافران، فایده‌های بسیاری هست و ممکن است مراد (از چاوش بود او)، تألیفات آن بزرگوار باشد [که موجب نشر احادیث و آثار اهل بیت علیهم السلام شد و مردم به سوی خاندان عصمت راه یافتند.] چنانچه بر انسان خردمند پوشیده نیست. 📚 دارالسلام محدث نوری ره/ مجلد ۲/ صفحه ۲۴۴/ چاپ انتشارات و چاپخانه علمیه قم
91 - شیردادن گوسفند به بچه انسان در چند سال قبل که بنده چند روزی فیروز آباد بودم در منزل مرحوم حاج خلیل و حاج عبدالجلیل (رحمة الله علیهما) که هر دو از اخیار بودند نقل کردند که در این اوقات در فیروز آباد چوپان فقیریست به نام فلان، زوجه اش وضع حمل نمود و از دنیا رفت. چوپان بیچاره که نمیتوانست صحرا نرود و گوسفند چرانی نکند چون راه اعاشه ئی جز آن نداشت و نمیتوانست دایه ئی برای نوزاد خود تدارک کند به ناچار بچه را در پارچه ای پیچید و همراه خود به صحرا برد. بچه را زیر درختی گذارد و به دنبال گوسفندان به کوه رفت؛ پس به یاد بچه افتاد که شاید از گرسنگی و ناله مرده است. به سرعت مراجعت کرد چون نزدیک شد دید بزی از گله اش برگشته و آمده نزد بچه به اختیارش پستان را رها کرد و پس از آن هر وقت بچه صدا میداد فوراً آن بز از چرا دست بر میداشت و خود را به آن بچه رسانده و به همان ترتیب او را سیر میکرد و بر میگشت برای چرا و این کار عادت همه روزه آن حیوان شد. آری آفریدگار جهان آفریده خود را که بقائش را فرموده است باید آن یعنی آنچه وسیله بقاء او است فراهم آورد و چون معده نوزاد جز شیر غذای دیگر را نتواند هضم نمود شیر را در پستان مادر درست کرده و مادر را مسخّر فرموده که پستان را در دهان بچه بگذارد چنانچه بچه را تکویناً مُلهَم ساخته که پستان را بمکد و شیر را به معده رساند. خلاصه همان خدائیکه مادر را مسخر میکند و رزق بچه را بوسیله او میرساند همان پروردگار است که حیوانی را مسخر می فرماید که بوسیله او رزق آن بچه به او برسد و هیچ جای شگفتی نیست؛ زیرا هر دو در دستگاه آفرینش و قدرت یکنواخت است. در آخر کتاب دار السلام عراقی داستانی عجیبتر نقل نموده و برای مزید در اینجا نقل میشود: شخصی از سادات محترمِ مجاور کربلا نقل کرد که من در وقتیکه با عیال خود بقصد از وطن بیرون شدم تا رسیدیم بخانقین. گماشتگان رومی ما را به جهت بروز مرض وبا در بعض بلاد ایران قرنطینه گذاشتند. اتفاقاً زوجه ام حامله بود و در همانجا وضع حمل نمود و بعد از چند روز وفات کرد. طفل بی شیر او بماند؛ پس از فراغت از دفن او از برای بچه در طلب دایه شدم کسی را نیافتم چون در کاروانسرا بُردیم و اهل آنجا غالباً سُنّی متعصّب و دشمن شیعه بودند اقدام نمینمودند بعلاوه گماشتگان رومی هم مانع بودند از خروج و دخول کاروانسرا. طفل هم بجز پستان به چیز دیگری آرامش نداشت؛ بیچاره شدم برای ساکت کردنش، پستان خودم را در دهن او گذارده پس آرام شد و مشغول مکیدن آن گردید! چون ملاحظه کردم دیدم از حلقوم او چیزی پائین میرود تعجّب کردم! پستانم را از دهانش خارج نمودم پس قطره شیری سر پستان خود دیدم چون نیک تأمل کردم از قدرت کامله خداوندِ رزّاق و برکات علیه السلام پستان خود را مانند زنان پر از شیر دیدم؛ پس بچه را شیر کامل داده خوابانیدم و از غصه راحت شدم و به همین منوال تا وارد علیهما السلام و و بعد وارد شدم و چون پس از ورود به کربلا پستانم را در دهان بچه گذاردم آرام نگرفت و چون در پستان خود تأمل کردم اثری از شیر در آن ندیدم و مانند سابق خشک بود و رطوبتی اصلاً نداشت. دانستم که تا پیش از ورود به کربلا چون مضطر بودم و هیچ چاره‌ای نبود چنین فرجی شد و الحال در کربلا که مرکز شیعه و محل اقامت من است تحصیل مُرضعه ممکن است؛ پس تفحّص کردم و مرضعه عفیفه دست آورده و او را هم برای خود عقد نمودم و شکر خدا را به جا آوردم.
95 - بیدارعلی باش و نیز جناب مولوی مزبور نقل کردند در قندهار شخصی از نیکان به نام ( مُحبّ علی ) مشهور بود و محبت حضرت علیه السّلام تمام دل او را احاطه کرده و به درجه عشق به آن بزرگوار رسیده بود به طوری که هرگاه به او می گفتند محب علی( بیدارعلی باش ) از حال طبیعی خارج می شد و بی اختیار اشکش جاری می گردید و چون از دنیا رفت، در غسالخانه غسلش می دادند رفقایش گریه می کردند، رفیقی در آن حال او را صدا زد و گفت محب علی ( بیدارعلی باش ) ناگاه دست راستش بلند شد و آرام آرام بر سینه خود گذاشت. چون این موضوع فاش شد شیعیانِ قندهار دسته دسته برای تماشا آمدند و چون آن منظره را می دیدند همه از روی شوق گریان می شدند و تا آخر غسل دادن همینطور دستش روی سینه اش بود : گر نام تو بر سر بگویند فریاد برآید از روانم دوستی علی بن ابی طالب و سایر اهلبیت علیهم السّلام فریضه مهم الهی بر تمام مسلمانان است و در قرآن مجید، أجر رسالت بیان شده و در اخبار متواتره لازمه به خدا و رسول؛ بلکه نفس ایمان شمرده شده و از برای آن آثار عظیمه در دنیا و آخرت وعده داده شده است و برای دانستن این حقایق به کتاب بحارالانوار ، مجلد 7 مراجعه و در این مقام تنها حدیثی را که محقق و مفسر بزرگ عامه در تفسیر کشاف ذیل آیه : ( قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلا الْمَوَدّةَ فِی الْقُرْبی ) نقل کرده و امام فخر رازی در تفسیر کبیرش از او نقل نموده یادآوری می شود : رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود : هرکَس با دوستی آل محمد صلّی اللّه علیه و آله بمیرد و آمرزیده شده و با و با ایمان کامل مُرده است و ملک الموت و نکیر و منکر او را بشارت به می دهند و او را با إکرام و احترام به بهشت می برند مانند بُردن عروس به حجله زفاف و در قبرش دو در به سوی بهشت باز می شود و خداوند قبرش را محل ملائکه رحمت قرار می دهد و بر سنت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و جماعت مسلمین مرده است. آگاه باشید هرکَس با دشمنی آل محمد صلّی اللّه علیه و آله بمیرد کافر مرده است و بر پیشانی او نوشته شده از خدا بی بهره است و بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید¹. و بالجمله وجوب محبت خدا و رسول و آل محمد علیهم السّلام و برکات آن بدیهی است. چیزی که آن لازم است دانستن مراتب محبت است و اینکه مرتبه اول آن واجب است لکن بهره مندی از آثار عظیمه آن به اعتبار قوّت و شدت این محبت است تا برسد به مرتبه عشق؛ و به عبارت دیگر : اگر کسی یک ذرّه حقیقی در دل داشته باشد و با آن بمیرد در هلاکت ابدی و دوری از رحمت الهی نخواهد ماند و اهل نجات خواهد بود و با محبوبان خود یعنی آل محمد صلّی اللّه علیه و آله جمع می شود هرچند پس از سیصد هزار سال در عذاب یا دوری از رحمت باشد؛ چنانچه در حدیث به این مطلب تصریح شده و اگر کسی مرتبه کامله محبت نصیبش شود به اینکه دوستی خدا و هرچه راجع به او است --------------------------------------
97 - کرامت ابوالفضل و شفای مسلول و نیز جناب مولوی مزبور نقل کرد که برادرم محمد اسحاق در بچگی مسلول شد و از درمان ناامید گردیدیم. پدرم او را به بُرد و در حرم علیه السّلام او را به ضریح مقدس بست و از آن بزرگوار خواست که از خداوند شفاء یا مرگ او را بخواهد. بچه را بست و خود در مشغول شد. هنگامی که برگشت نزد بچه، گفت بابا گرسنه ام. به صورتش نگاه کرد دید رخسارش تغییر کرده و شفا یافته است، او را بیرون آورد و فردای آن روز انار خواست و هشت دانه انار و یک قرص نان بزرگ خورد و اصلاً از آن مرض خبری نشد و اکنون ساکن نجف و در حضرت حمزه مشغول خبازی است. بنده در سفری که برای حضرت حمزه مشرّف شدم به اتفاق جناب مولوی، محمد اسحاق مزبور را ملاقات کردم و آثار ورع و صلاح و سَداد از او آشکار بود .
99 - گریه شیر در عزای حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) و نیز نقل کردند از عالم بزرگوار جناب حاج سید محمد رضوی کشمیری فرزند مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری که فرمود در کشمیر به دامنه کوهی، حسینیه ای است و اطراف آن طوری است که می توان از بیرون داخل آن را دید و پشت بام آن جهت روشنایی و هوا، مقداری باز است و هر ساله ایام در آن اقامه عزای علیه السّلام می شود و جمعی از شیعیان جمع می شوند و می کنند و از شب اول محرم از بیشه نزدیک شیری می آید می رود پشت بام حسینیه و سرش را از همان روزنه داخل می کند و عزاداران را می نگرد و قطرات اشک پشت سر هم می ریزد تا هر شب به همین کیفیت ادامه می دهد و پس از پایان مجلس می رود. و فرمود در این قریه، اول محرم هیچ وقت مشتبه و مورد اختلاف نمی شود و با آمدن شیر معلوم می شود شب اول عاشواری حسینی علیه الصلوه و السلام است . ظهور آثار حزن از بعضی حیوانات در عاشواری حسینی علیه السّلام مکرر واقع شده و از موثقین نقل گردیده و در اینجا برای زیادتی خواننده عزیز تنها یک داستان عجیب از کتاب کلمه طیبه نوری نقل می شود: عالم جلیل و کامل نبیل صاحب کرامات باهره و مقامات ظاهره، آخوند ملا زین العابدین سلماسی (اعلی اللّه مقامه) فرمود : چون از سفر علیه السّلام مراجعت کردیم، عبور ما به کوه الوند افتاد که در نزدیکی همدان واقع شده است؛ پس در آنجا فرود آمدیم و موسم بهار بود؛ پس همراهان مشغول خیمه⛺زدن شدند و من نظر می کردم به دامنه کوه 🗻 ناگاه چشمم افتاد به چیز سفیدی چون تأمل کردم پیرمرد محاسن سفیدی را دیدم که عمامه کوچکی بر سر داشت و بر سکویی نشسته که قریب به چهار ذرع ارتفاع داشت و بر دور آن سنگهای بزرگی چیده که بجز سر چیزی از او نمایان نبود؛ پس نزدیک او رفتم و سلام کردم و مهربانی نمودم؛ پس به من انس گرفت و از جای خود فرود آمد و مرا از حال خود خبر داد که از گروه ضالّه نیست که به جهت بیرون رفتن از عمده تکالیف، اسمهای مختلفه بر خود گذاشته اند و به اشکال عجیبه بیرون می آیند بلکه برای او دارای اهل و اولاد بوده و پس از تمشیت امور ایشان برای فراغت در عبادت از آنها عزلت اختیار کرده و در نزد او بود رساله های عملیه از علمای آن عصر و هیجده سال است که در آنجا بود. و از جمله عجایبی که دیده بود پس از استفسار از آنها گفت اول آمدن من به اینجا بود، چون پنج ماه و چیزی گذشت شبی مشغول مغرب بودم ناگاه صدای ولوله عظیمی آمد و آوازهای غریبی شنیدم ؛ پس ترسیدم و نماز را تخفیف دادم و نظر نمودم در این دشت. دیدم بیابان پر شده از حیوانات و روی به من می آیند، اضطراب و خوفم زیاد شد و از آن اجتماع تعجب کردم چون دیدم در ایشان حیوانات مختلفه و متضاده اند چون شیر و آهو و گاو کوهی و پلنگ و گرگ با هم مختلطند و به صداهای غریبی صیحه می زنند؛ پس در این محل دور من جمع شدند و سرهای خود را به سوی من بلند نموده فریاد می کردند! با خود گفتم دور است که سبب اجتماع این وحوش و درندگان که با هم دشمنند برای دریدن من باشد در حالی که خود را نمی درند؛ این نیست مگر برای امری بزرگ و حادثه ای عجیب . چون تأمل کردم به خاطرم آمد که امشب شب عاشوراست و این فریاد و فغان و اجتماع و نوحه گری برای حضرت است چون مطمئن شدم، عمامه از سر برداشتم و بر سر خود زدم. خود را از این مکان انداختم و می گفتم حسین حسین ، شهید حسین وامثال این کلمات . پس حیوانات در وسط خود جایی برایم خالی کردند و دور مرا حلقه گرفتند پس بعضی سر بر زمین می زدند و بعضی خود را در خاک می انداختند و به همین نحو بودیم تا فجر طالع شد؛ پس آنها که وحشی تر از همه بودند رفتند و به همین ترتیب می رفتند تا همه متفرق شدند و از آن سال تا به حال که مدت هیجده سال است این عادت ایشان است حتی اینکه گاهی عاشورا بر من مشتبه می شود پس از اجتماع آنها در این محل بر من ظاهر می گردد آنگاه عابد برخاست و خمیری کرد و آتش افروخت که دو قرص نان برای افطاری و سحری خود تدارک کند. از او خواهش کردم فردا میهمان من باشد که طبخی کنم و برایش بیاورم. گفت: روزیِ فردا را دارم اگر فردا را چیزی نرسید روز بعد مهمان تو می باشم چون شب شد به همراهان خود گفتم طعامی نیکو بسازید به جهت مهمان عزیزی که سالهاست مطبوخی نخورده. پس شب مهیا شدند و صبح از برنج طبخی نمودند و من روی سجاده ام نشسته مشغول تعقیب بودم، نزدیک طلوع آفتاب ☀️ مردی را دیدم که به شتاب بر کوه بالا می رود، ترسیدم و به خادم خود که (جعفر ) نام داشت گفتم او را نزد من آور پس او را آواز داد که بیاید، گفت تشنه ام آبی به من رسان. چون به نزد عابد رفتم آنگاه می آیم به نزد شما. چون نزد عابد رفت و چیزی به او داد و عابد از او بگرفت، برگشت به سوی ما و سلام کرد و نشست ...
100 - شفای مریض به وسیله (علیه السلام) و نیز جناب مولوی مزبور نقل کردند : در قندهار حسینیه ای است از اجداد ما برای اقامه عزای حضرت علیه السّلام. دختر عموی مادرم به نام ( عالمتاب ) که عمه مرحوم حاج شیخ محمد طاهر قندهاری بود با اینکه به مکتب نرفته و درس نخوانده و نمی توانست خط بخواند به واسطه صفای عقیده ای که داشت می گرفت و یک می فرستاد و دست روی سطر قرآن مجید گذارده آن را تلاوت می کرد و برای هر سطری صلواتی می فرستاد و آن را می خواند و به این ترتیب قرآن را به خوبی می خواند و الان هم چنین است . این زن پسری دارد به نام ( عبدالرؤ وف ) در بچگی در سینه و پشت او کاملاً برآمدگی ( قوز ) داشت و من خود بارها مشاهده کردم. در حسینیه مزبور، برای ، عالمتاب بچه چهارساله قوزی خودش را همراه می آورد و پدر و مادرش آرزوی مرگش را داشتند؛ چون هم خودش و هم آنها ناراحت بودند؛ پس از پایان عزاداری گردنش را به منبر می بندند و می گویند یا حسین علیه السّلام از خدا بخواه که این بچه را تا فردا یا شفا دهد یا مرگ ، ما خواب بودیم که ناگهان از صدای غرش همه بیدار شدیم دیدیم بدن بچه می لرزد و بلند می شود و می افتد و نعره می زند! ما پریشان شدیم ، مادرم به عالمتاب گفت بچه را به خانه رسان که آنجا بمیرد تا پدرش، که عصبانی است اعتراض نکند. مادر، بچه را در برگرفت از شدت لرزش بچه، مادر هم می لرزید تا منزلش رفتم. لرزش بچه تا سه چهار روز ادامه داشت. پس از این لرزشهای متوالی گوشتهای زیادتی آب شد و سینه و پشت او صاف گردید به طوری که هیچ اثری از برآمدگی نماند و چندی قبل که برای به اتفاق مادرش به عراق آمده بود او را ملاقات کردم جوانی رشید و بلند قد و هنوز خودش و مادرش زنده هستند.
و بالجمله از امام علیه السّلام اجازه گرفت و به میدان رفت و هشتاد نفر از آن کُفّار را به فرستاد تا کشته گردید. اصحاب بدن او را آورده نزد امام علیه السّلام گذاردند، حضرت چهره خون آلود او را مسح می نمود و می فرمود : بَخٍّ بَخٍّ ما اَخْطَأَتْ اُمُّکَ حَیْنَ سَمَّتْکَ حُرّاً اَنْتَ وَاللّهِ حُرُّ فِی الدُّنْیا وَ اْلاخِرَهِ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ لَهُ یعنی : به به ! مادرت به غلط نام تو را حرّ ننهاد ، به خدا قسم ! تو در دنیا وآخرت حری پس برایش کرد . و در بعض مقاتل اشعاری از امام علیه السّلام نقل شده که در مرثیه حرّ، انشاء فرمود . غرض از آنچه نقل شد دانستن این است که جناب حر از خطای خود توبه کرده و امام علیه السّلام توبه اش را پذیرفت و در برابر آن حضرت جهاد کرد و امام علیه السّلام را یاری نمود تا کشته شد؛ پس با سایر شهدای کربلا در فضیلت شهادت یکی است. بلی سایر شهدا را جز فضیلت شهادت از جهت علم و عمل هر یک دارای فضیلتی بودند، گوییم جناب حرّ هم فضیلتی داشت که به قول مرحوم شیخ جعفر شوشتری نمی توان گفت کمتر از فضیلت سایر شهدا بوده و آن (حالت توبه) است. کسی که سرهنگ و چهارهزار تابع دارد و تمام وسایل عیش و نوش ، برایش فراهم و امید رسیدن به هدفهای بالاتری پس از واقعه کربلا دارد، ناگاه به یاد خدا افتد و از خوف الهی چنان بلرزد و ترسان شود که مورد حیرت قرار گیرد ، آنگاه با یک عالَم شرمساری از گناهش، صورت را پوشیده خود را بر خاک اندازد ، این حالت توبه که عبادت قلبیه است، نزد پروردگار خیلی پر ارج است تا جایی که محبوب حضرت آفریدگار می شود و بدون شک حالت توبه او، امام علیه السّلام را دلشاد کرد و در آن لحظه، همّ و غمهای امام علیه السّلام را برطرف ساخت و ازاین بیان دانسته می شود صحت جمله : یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ مَوْلانَا الْحُسَیْنِ . یعنی: ای کسی که به واسطه توبه ات، غم را از دل امام علیه السّلام زُدودی و آن بزرگوار را شاد ساختی ( ضمناً ما هم باید اگر از گناهانمان توبه کنیم و همان حالت توبه نصیبمان شود ، علیه السّلام از ما راضی و دلشاد خواهد گردید) . پس دانسته شد که جناب حرّ با سایر در ثواب قبر شریف و به او در حوایج دنیوی و اخروی مساوی است و جمله : ( یا کاشِفَ الْکَرْبِ ) در خطاب به جناب حرّ یا علیه السّلام یا دیگری از شهدا هر چند معنای صحیحی دارد چنانچه ذکر شد لکن چون از معصوم نرسیده قصد ورود از شرع نباید نمود. برای مزید اطمینان به مقام جناب حر داستانی را که مرحوم سید نعمت اللّه جزائری در کتاب انوار نعمانیه بیان کرده نقل می شود : چون شاه اسماعیل صفوی بغداد را تصرف نمود و به کربلا مشرف شد، به زیارت قبر حضرت سیدالشهداء علیه السّلام از بعض مردم شنید که به جناب حرّ، طعن می زند. پس خودش نزد قبر حر رفت و امر کرد قبر را نبش کردند ، چون به جسد حر رسیدند ، دیدند بدن، تازه و مانند همان روزی است که شهید شده و دیدند که بر سرش پارچه ای بسته شده و به شاه خبر دادند که چون روز عاشورا در اثر ضربتی که بر سر مبارک حر رسیده بود، خون جاری می شد، امام علیه السّلام این پارچه را بر سر او بستند و به همان حالت دفن شده؛ پس شاه امر کرد که آن پارچه را باز کنند تا به قصد تبرک آن را برای خود بردارد. چون آن پارچه را باز کردند خون از همان موضع زخم جاری شد. با پارچه دیگری سر مبارک را بستند فایده نکرد و همینطور خون جاری می شد، به ناچار به همان پارچه امام علیه السّلام آن زخم را بستند و خون قطع شد؛ پس شاه دانست حُسن حال و مقام حر را پس قُبّه و بارگاه بر آن قبر بنا کرد و خادمی بر آن گماشت. باید دانست اینکه قبر شریف حر در یک فرسخی واقع شده دو وجه گفته شده : یکی آنکه عشیره حرّ آن جسد مطهر را در نزدیکی اقامتگاه خود برده و دفن کردند. وجه دیگر آنکه در هنگام نبرد با لشگریان، این محل که رسیده افتاده و شهید شده است و وجه اوّل اقرب است .
🔰 حسین(علیه السلام) مثل تجهیز ۱۰۰۰ مجاهد به اسب جنگی! 🔰 پولی که خرج زیارت حسین(علیه السلام) شود، برمی‌گردد! @Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هر غسلی انجام دادید در کنار آن نیت غسل امام حسین علیه السلام هم کنید و بعداً رو به قبر علیه سلام کنید یک زیارت برای شما نوشته میشود به همین سادگی.
۶۳ سال فراق ... 💠 اولین باری که به زیارت رفته‌اند در سال ۱۳۲۵ شمسی در ۷ سالگی بوده: 📖 «پدرم می‌خواست برود مکه. بنا بود ما را ببرد عتبات، بگذارد،خودش برود مکه و برگردد؛ اما نتوانست گذرنامه‌اش را درست کند. گذرنامه عتبات را هم نتوانست بگیرد. شبهای سختی گذراندیم. در بصره گمان می‌کردیم که دیگر تقریباً از خطر جسته‌ايم. منزل یکی از علمای آنجا وارد شدیم. یکی دو روز آنجا ماندیم. بعد بلیط گرفتند رفتیم نجف. چند ماهی نجف بودیم. کربلا بودیم. کاظمین و سامرا بودیم.» ⭕️ ‌‌: سفر دیگر ایشان به در حدود ۱۸ سالگی بوده است. در سال ۱۳۳۶، حدود ۶۵ سال پیش، به همراه مادر و برادر و تعدادی از بستگان برای دیدار با خویشاوندانی که ساکن نجف بوده‌اند عازم عراق می‌شوند. در شهر نجف در درس و مدرسان حوزه علمیه نجف حضور می‌یابند ولی به خواست پدر پس از حدود دوماه به مشهد بازمی‌گردند. محرم سال ۱۳۴۷ بار دیگر ایشان قصد زیارت کربلا می‌کند، اداره گذرنامه درخواست او را به ساواک فرستاد و برای صدور گذرنامه از آن سازمان استعلام كرد. پاسخِ داده‌ شده بسيار طبيعی بود: «مشاراليه...از هر فرصتی برای تحريک مردم استفاده می‌نمايد و پایبند به هيچ اصول و همچنين تعهدات خود نمی‌باشد. در صورت تصويب با عزيمت وی به عراق مخالفت شود.» این ممنوعیت خروج از کشور تا زمان پیروزی انقلاب باقی بود. پس از پیروزی انقلاب نیز تاکنون فرصتی برای کربلای معلی برای ایشان فراهم نشده است. منتشر شده در صفحه دفتر معظم له در سال ۱۳۹۶
📖 امام عليه السلام در اين كلام كوتاه و حكيمانۀ خود اشاره به كوتاهى انسان در دنيا كرده مى‌فرمايد: «فرمان نزديك است و مدّت همراهى (با مردم و مواهب دنيا) كوتاه»؛ (الْأَمْرُ قَرِيبٌ‌ وَ الِاصْطِحَابُ‌ قَلِيلٌ‌) واژۀ «امر» اشاره به پايان زندگى و فرا رسيدن مرگ است، همان‌گونه که در آيۀ 14 سورۀ «حديد» آمده است: «وَ غَرَّتْكُمُ‌ اَلْأَمٰانِيُّ‌ حَتّٰى جٰاءَ‌ أَمْرُ اَللّٰهِ‌» ؛ و آرزوهاى دور و دراز شما را داد تا فرمان خدا رسيد». «اصطحاب» به معناى همراه و همنشين بودن با مردم دنيا يا با مواهب و نعمت‌هاى حيات است. اين حقيقتى است كه همگان آن را مى‌دانيم و آثار آن را همه روز با چشم مشاهده مى‌كنيم؛ هر روز پيكر بى‌جان بعضى از دوستان يا غير دوستان را مى‌بينيم كه بر دوش ديگران به سوى آرامگاهشان حمل مى‌شود. جاى خالى بسيارى از دوستان و بستگان و عزيزان در ميان ما نمايان است. قبور آنها در دسترس ماست: غالباً به قبورشان مى‌رويم و از همه برتر در صفحات تاريخ ياد نام‌آورانى را ملاحظه مى‌كنيم كه در عصر خود چه قدرت و زندگى پرغوغايى داشتند؛ ولى به سرعت همه پايان گرفت و چيزى جز استخوان‌هاى پوسيدۀ آنها در زير خاك و قصرهاى ويران‌شده‌شان باقى نمانده است. با اين وصف غالباً گرفتار غفلتيم، به پايان زندگى خود نمى‌انديشيم، توشه‌اى مناسب براى سفر پر خوف و خطر آخرت فراهم نمى‌سازيم. به فرمودۀ امام عليه السلام در حكمت 122 «گويى فرمان مرگ بر غير ما نوشته شده و گويى اين مردگانى را كه با چشم مى‌بينيم مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مى‌گردند»؛ (كَأَنَّ‌ الْمَوْتَ‌ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ‌... وَ كَأَنَّ‌ الَّذِي نَرَى مِنَ‌ الْأَمْوَاتِ‌ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ‌ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ‌) به همين دليل در روايتى كه مرحوم كلينى آن را در كتاب كافى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله در ضمن خطبه‌اى نقل كرده مى‌خوانيم: «سُئِلَ‌ أَىُّ‌ الْمُؤْمِنينَ‌ أكْيَسٌ‌ ؛ از آن حضرت پرسيدند: كدام يك از مؤمنان باهوش‌ترند؟» فقال: «أكْثَرُهُمْ‌ ذِكْراً لِلْمَوْتِ‌ وَ أشَدُّهُمْ‌ لَهُ‌ اسْتِعْداداً ؛ كسى كه بيش از همه به باشد و كسى كه از همه آماده‌تر براى آن شود»
104 - سفر نجف و شفای فرزند جناب آقای شیخ محمد انصاری دارابی که داستان 82 از ایشان نقل شد، نقل کرد که پیش از سفر در عالم رؤیا حضرت امیر علیه السّلام فرمود بیا به . عرض کردم وسایل سفر ندارم، فرمود: بر عهده من؛ پس طولی نکشید که مخارج سفر به مقدار رسیدن به نجف فراهم شد و در نجف هم به مقدار توقف و مراجعت به من رسید و نیز پسرم مصروع بود و به قصد استشفا همراهش بردم و در نجف، خدا به او شِفا داد.
🏴 علیه‌السلام ضامن زوار علیه‌السلام.... علیه‌السلام فرمودند: ▪️إِنَّ لِله مَلَائِکَةً مُوَکَّلِینَ بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ فَإِذَا هَمَّ بِزِیَارَتِهِ الرَّجُلُ أَعْطَاهُمُ الله ذُنُوبَهُ فَإِذَا خَطَا مَحَوْهَا ثُمَّ إِذَا خَطَا ضَاعَفُوا لَهُ حَسَنَاتِهِ فَمَا تَزَالُ حَسَنَاتُهُ تُضَاعَفُ حَتَّی تُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ ثُمَّ اکْتَنَفُوهُ وَ قَدَّسُوهُ وَ یُنَادُونَ مَلَائِکَةَ السَّمَاءِ أَنْ قَدِّسُوا زُوَّارَ حَبِیبِ حَبِیبِ الله ▪️فَإِذَا اغْتَسَلُوا نَادَاهُمْ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله یَا وَفْدَ اللَّهِ أَبْشِرُوا بِمُرَافَقَتِی فِی الْجَنَّةِ ▪️ثُمَّ نَادَاهُمْ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَا ضَامِنٌ لِقَضَاءِ حَوَائِجِکُمْ وَ رَفْعِ الْبَلَاءِ عَنْکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ ▪️ثُمَّ الْتَقَاهُمُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنْ أَیْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ حَتَّی یَنْصَرِفُوا إِلَی أَهَالِیهِمْ ▫️خداوند را فرشتگانی است که به قبر علیه‌السلام مأمور گشته‌اند و چون کسی قصد وی را کند، خداوند گناهان او را به ایشان می‌دهد و چون گام بردارد آنها را پاک می‌کنند و چون گامهای دیگری بردارد حسنات وی را دوچندان می‌کنند و همچنان حسنات وی دوچندان می‌شود تا آنکه را بر وی واجب می‌کند؛ سپس وی را در میان گرفته و تقدیس می‌کنند و فرشتگان آسمان را به فریاد می‌خوانند که زائران حبیبِ حبیب خدا را گرامی دارید؛ ▫️و چون غسل کنند، محمد صلی الله علیه و آله ایشان را ندا می‌دهد که مژده باد شما را به همراهی با من در بهشت ▫️سپس امیرالمؤمنین علیه السلام ایشان را ندا می‌زند که من برآورده شدن حاجات شما و دفع بلاها از شما در دنیا و آخرت را ضمانت می‌کنم ▫️و سپس نبی خدا صلی الله علیه و آله پیاپی به دیدارشان می‌آید تا آنکه به نزد شان بازگردند. 📚 کامل الزیارات / صفحه ۱۳۲ 📚 بحارالانوار مجلد ۹۸ / صفحه ۶۴ / حدیث ۵۰ @ostadelahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| روز امام رضا علیه‌السلام )علیه‌ آلاف‌ التهیة‌ و الثناء): همانا روزهایی که برای حسین بن علی علیهماالسلام صرف بشود، از حساب نمی‌شود.
🔻براي اربعين از مدت‌ها قبل برنامه‌ريزي مي شود براي اينکه مردم راحت و با مشکل کمتری به بروند. اين نشان دهنده‌ي يک پرده‌اي از شيعه به اهل بيت (عليهم السلام) است. دشمنان، در این سال های اخیر مي خواستند تنشي ايجاد کنند، آنها که رحم ندارند؛ ولي به برکت دعاي حضرت صاحب الزمان عليه السلام و عشقي که شيعه به همراه دارد و همتي که مي کند، نتوانستند کاري بکنند. 🔸 در فاصله‌ی 10-15 روز، جمعيتي بيش از بيست ميليون به يک سمتي اقبال کنند، اگر اين حرکت، مباني صحيح نداشته باشد و الهي نباشد، قحطي مي‌افتد؛ ولي جز خير و برکت براي همه، هيچ چيز نبود. همه‎ي‌ اينها هم به برکت اين است که اين مجموعه صاحب دارد. گاهي اگر لازم شود يک نظر، يک دعا و يک توجه تا آخر مي‌برد. صاحب اين مجموعه همه جا حاضر است. ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @nasery_ir
فقط به قصد " گدایی "! 🔸 شما از روزي که از اين‌ جا حرکت مي‌کنيد قصد کنيد آقا! ما داريم مي‌آييم گدايي، يک چيز مي‌خواهيم و آن خودتان است. حالا ما چه قدر راه رفتيم، چه قدر خسته‌ايم، اگر ما صد سال هم راه برويم و حاصل آن صد سال، آن معرفت باشد ضرر نکرديم، اینکه حالا چند روز بيشتر نيست. از اول نيت کنيد خواسته‌مان اين است، از راه دور هم آمديم، براي گدايي آمديم، هيچ چيز ديگري هم نيست، فقط براي گدايي آمديم؛ اما آن چیزی که از شما مي‌خواهيم نه آب است و نه نان است و نه همسر است و نه خانه است و نه شغل است و نه مقام است، معرفت خودتان است. اگر از اول اين نيت را بکنيد خيلي بُرد کرديد و بهترين نتيجه‌اي که مي‌توانستيد از اين سفرتان بگیرید گرفتيد. هر چیز ديگری که بخواهيد، در مقابل اين رنگ مي‌بازد. 💠 آدرس سخنرانی کامل https://mesbahyazdi.ir/node/5312 ┈••••✾••✾•••┈┈• @farhangimoasese 🚩 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه به هر روزه‌ی امام حسین علیه السلام 🎙استاد مسعود
🔴 زیارتی که رزق را زیاد می‌کند 🔹 علیه‌السلام: مَنْ زَارَهُ كَانَ اللَّهُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ حَوَائِجِهِ وَ كَفَى مَا أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ إِنَّهُ يَجْلِبُ الرِّزْقَ عَلَى الْعَبْدِ وَ يُخْلِفُ عَلَيْهِ مَا يُنْفِقُ 🔵 هر که علیه‌السلام را کند، خدواند نیازهایش را برآورده کرده و آنچه از امور دنیا که برایش اهمیت داشته را کفایت میکند. و بنده را زیاد میکند و آنچه را برای زیارت هزینه کند، برمیگردد. 📚 تهذیب الاحکام، مجلد ۶، صفحه ۴۵ @jamkaran_ir
Meysam Motiee - Karbala Karbala Ma Darim Miyaim (128) (1).mp3
10.59M
🚩 کربلا کربلا ما داریم میاییم 🎤 ✍ اومدیم پای پیاده آقا از همون لحظه که خوندی ما رو تا با آب و جارو کنیم جاده ی نجف به کربلا رو زنده مونده هنوز شور هل من معین وعده ی عاشقاست کربلا اربعین سر ما فدای جوون رعنای تو میخونیم همقدم با حُجَجی های تو کربلا ما داریم می‌آییم کربلا کربلا ما داریم می‌آییم کوله بار همه از غم پُره چه غمی؟ غمی که احیاگره اون غمی که راوی حماسه ست خطبه های زینب مضظره جونمونو میدیم واسه این قافله بپذیر یا حسین خیلی ناقابله اومدیم به یاریت نگو که دیر اومدیم از تو شرمنده ایم که سربه زیر اومدیم کربلا کربلا ما داریم می‌آییم کربلا کربلا ما داریم می‌آییم قطره قطره تا به هم میرسیم چه شکوهی داره دریای ما میل دنیا نداریم تا دنیاست که حسینه همه دنیای ما رو سیاهیم ولی حر میشیم با حسین تشنه بیعتیم یا حسین یا حسین میگیم از کربلا با شهدا که گفتن حالا معنا شده حرف اونا که گفتن کربلا کربلا ما داریم می‌آییم کربلا کربلا ما داریم می‌آییم هر کسی از طرف شهیدی به نیابت اومده الهی نَمونه هیچ زائری به دلش آرزوی نه فقط دل که ما سر میدیم پای تو همقدم هم نفس باشهیدای تو علیه السلام 🚩 @Mabaheeth