🌸 #یا_صاحب_الزمان
🏳️ ای کاش که منجیِ بشر بر می گشت
🦋 اینبار ستاره ی #سحر بر می گشت
🦋 ای کاش کہ آن عزیز زهرا
🏳️ با سیصد و سیزده نفر بر می گشت
🤲🏻 ️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَــرَج
#شب_قدر
#ماه_رمضان
* #حیات_طیبه #روزه #سحر
* #قرآن #اشک #روزه
🔻لطافت، نقطه شروع حركت است؛ در مقابل لطافت، ثِقل نفسانی است.
ثقل و سنگینی، نفس را منجمد می کند؛ یخ زدگی و افسردگی به نفس می دهد.
🔸نفس یخ زده دست و پایش بسته است و نمی تواند سفر کند.
لطافت، نفس را آزاد می کند.
لطافت نفس، از راه های متعددی به دست می آید؛ از جمله گریه خیلی تاثیر عجیبی در لطافت نفس دارد.
🔹هیچ چیزی مانند گریه نفس را لطیف نمی کند و از ثقل و انجماد در نمی آورد.
اگر انسان دید گریه اش نمی گیرد بداند مشکلی دارد.
گریه خیلی موثر است.
🔸همچنین قرآنِ نیمه شب، در لطیف شدن نفس خیلی موثر است . همچنین روزه خیلی موثر است؛ روزه ممکن است خُلق انسان را تنگ و سخت کند ولی عجیب ثقل و غلظت نفس را می شکند و به نفس لطافت می دهد.
🔹این سه قضیه داروی تام و تمامی برای لطافت هستند. قرآنِ نیمه شب، گریه و روزه.
امکان ندارد کسی این ها را داشته باشد و نفسش منجمد بماند.
🔸نفسی که لطیف شد امکان جدا شدن و تجردش حاصل می شود و آن سفری که هدیه تجرد است نصیبش می شود...
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
#ریاضت #نماز_شب #سحر #روزه #امام_حسین علیه السلام #شاکله
💠 راه زلالی جوهره انسان
🔻 چند چیز است که در زلال کردن جوهره انسان خیلی مؤثر است:
۱) مخالفت با نفس که آثار وضعی هم دارد، آن هم در همه ابعاد، خوراک و غیر خوراک. در وسائل الشیعه هم در سفارش به جهاد بانفس و جهاد اکبر روایات زیادی نقل شده است.
۲) نماز شب و بیداری سحر، که آثار وضعی دنیایی هم دارد و برای زلال کردن جوهره هم خیلی مؤثر است.
۳) روزه نیز بسیار مؤثر است.
۴) گریه بر حضرت اباعبداللّه علیه السلام خیلی زود اضافات را می سوزاند.
مباحث
🍃حجت الاسلام حسین انصاریان: اگر پی آمدهای معنوی رمضان را در غیر این ماه هم حفظ کنیم، گویا ماه پربرکت
#نفس #شوال #رمضان
💠 مراقبات بعد از ماه مبارک رمضان
🔻بعد از ماه مبارک طبیعتا یک رجوع به نفسی اتفاق می افتد؛ منتهی رجوع به نفس هم سخت است؛ دانایی و پختگی ميخواهد.
گذشت، انزوا و اشتغال به اعمال صالح ميخواهد.
🔸 نباید انسان خودش را از همه حيث رها كند. طرف در طول #ماه_مبارک، روزه ميگرفته، قرآن زياد ميخوانده، خوابش كم بوده، خوراكش همان #افطار و #سحر هم كم بوده و خيلي خوب پیش می رفته
🔹 یک مرتبه حالا مثلا فرض كنيد كه اربعين (چهله) تمام شد یا #ماه_رمضان تمام شد؛ ديگر روزه نميگيرد. قرآن هم نميخواند. خوراكش هم زياد ميشود. آن ساعات تنهايي و فراغت که داشته را هم ديگر مشغول به امور غیر عبادی می شود و ...
لذا يك مرتبه دچار مشكلات ميشود؛ این طور رجوع کردن به نفس، خيلیها را به خطر نزدیک میکند.
منبع: نرمافزار الهادی←
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
30 - اجابت فوری
ثقه عدل، جناب حاج علی آقا سلمان منش ( بزاز ) - سلمه اللّه تعالی - که ورع ایشان مورد تصدیق عموم است، گفتند وقتی قَرحهای در بغل ران چپ من پیدا شد که مرا سخت ناراحت کرده بود و برای من رفتن به بیمارستان برای جراحی بسیار دشوار بود، شبی وقت #سحر برای تهجّد برخاستم. بوی گند زیادی حس کردم و چون تحقیق کردم معلوم شد از همان محل زخم است. خیلی پریشان شدم، به خدای خود نالیدم عرض کردم عمری در زیر سایه #اسلام و بندگی تو و دوستی محمد و آل او (صلوات الله علیهم أجمعین) به سر بردم، راضی مشو که به این بلیّه گرفتار و ناچار شوم به کسانی مراجعه کنم که از دین اسلام خارجند، خلاصه رِقّت زیادی دست داد به طوری که از خود بی خود شدم.
هنگامی که به خود آمدم فهمیدم صبح شده، سخت ناراحت شدم که از تهجّد محروم شده ام، شتابان از پله های غُرفه پایین آمدم به قصد تطهیر، یکوقت متوجه شدم که من با پای درد چگونه به سرعت پایین آمدم و دیدم پایم دردی ندارد، دست بر محل زخم گذاشتم دردی حس نکردم در روشنایی آمدم و به محل زخم نگاه کردم، اثری از زخم ندیدم به طوری که جای آن هم معلوم نبود و با پای راست ابدا فرقی نداشت.
آقای حاج علی آقا فرمودند نظیر این قضیه موارد بسیاری برایم پیش آمده که خودم یا بستگانم به مرض سختی یا گرفتاری شدیدی مبتلا شُدیم و به وسیله #دعا و #توسّل به معصومین علیهم السلام خداوند فرج فرمود. آنچه گفته شد نمونه ای از آنهاست .
حالت دیگر بُوَد کان نادر است
تو مشو مُنکر که حق بس قادر است
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
35 - اخبار از ساعت مرگ
و نیز حاج مؤمن مزبور - علیه الرحمه - از سید زاهد عابد ، جناب سید علی خراسانی که چند سال در حجره مسجد سردزک معتکف و مشغول عبادت بود ، عجایبی نقل می کرد از آن جمله گفت یک هفته پیش از مردن سید مزبور به من فرمود ، #سحر شب جمعه که بیاید نزد من بیا که شب آخر #عمر من است.
#شب_جمعه نزدش حاضر شدم مقداری شیر روی آتش بود و یک استکان آن را میل فرمود و بقیه را به من داد و گفت بخور؛ پس فرمود امشب من از دنیا می روم، امر تجهیز من با جناب آقا سید هاشم ( امام جماعت مسجد سردزک ) است و فردا عدالت ( که در همسایگی مسجد منزل داشته ) می آید و می خواهد کفن مرا متقبل شود تو مگذار ولی از حاج جلال قناد قبول کن که مرا از مال خودش کفن کند.
پس رو به قبله نشست و #قرآن_مجید را تلاوت می کرد، ناگاه چشمانش خیره متوجه قبله شد و قریب یکصد مرتبه کلمه مبارکه ( لااِلهَاِلااللَّهُ ) را می گفت پس تمام قامت ایستاد و گفت : ( السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ ) پس رو به قبله خوابید و گفت یاعلی ! یا مولای ! و به من فرمود ای جوان ! مترس و نگاه به من نکن ، من راحت می شوم و به جوار جدم می روم پس چشمهای خود را روی هم گذاشت و خاموش شد و به رحمت حق واصل گردید .
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
43 - تمثّل شیطان
جناب حاج علی آقا سلمان منش ( که داستانهای 29 و 30 از ایشان نقل گردید ) فرمود شبی هنگام #سحر مشغول تهجّد بودم برای قنوت وتر ، که سیصد مرتبه ( اَلْعَفْو ) دارد، تسبیح را که در سجاده ام بود برداشتم تا برخیزم و مشغول شوم، دیدم گره های بسیار خورده به طوری که باز شدنی نیست و هیچ نمی شود از آن برای شماره کردن استفاده نمود، دانستم که این عمل از #شیطان است و می خواهد مرا امشب محروم سازد. ناگاه جلوم ظاهر شد گفتم ملعون چرا چنین کردی، اعتنایی نکرد . گفتم مگر نمی دانی نظر لطف خدا با من است، باز اعتنایی نکرد، سر بالا کرده عرض کردم پروردگارا ! لطف خود را در باره من ظاهر فرما و روی این ملعون را سیاه نما.
📿 فوراً به قلبم الهام شد که تسبیح خود را بردار که خدا آن را درست کرد. تا تسبیح را برداشتم دیدم هیچ گرهی ندارد و آن ملعون هم از نظرم پنهان گردید .
از جمله مُسلّمیّات آن است که شیطان لعین سدّ راه خدا و به منزله سگی است در این درگاه و هرگاه بشری بخواهد برای قرب به پروردگار خود، عملی را انجام دهد سعی می کند که واقع نشود و یگانه راه ظفر بر او التجاء به لطف حضرت آفریدگار و تکیه به قدرت قاهره اوست و شکی نیست که هرکَس از روی #اخلاص و #توکل خدای را به عجز بخواند و به او پناهنده شود نهیب قهر الهی، آن ملعون را از او دور خواهد کرد و این معنی صریحاً در قرآن مجید وعده داده شده ؛ چنانچه در سوره 16 آیه 100 می فرماید : ( چون بخوانی قرآن را پس پناه بر به خداوند از شرّ شیطان که رانده شده خداست، جز این نیست که او را تسلّطی نیست بر کسانی که #ایمان به خدا آوردند و بر پروردگارشان توکل می کنند)(1)
و نیز باید دانست که تمثل شیطان و مزاحمت آن لعین با سلسله جلیله انبیا : مانند حضرت یحیی علیه السلام و موسی علیه السلام و ابراهیم علیه السلام در مِنیٰ و عیسی علیه السلام با حضرات ائمه : مانند اینکه به صورت اژدهایی شد و انگشت پای #حضرت_سجاد علیه السلام را هنگامی که در #نماز بودند در دهان کرد تا نهیب قهر الهی او را طرد کرد و همچنین با سایر اهل ایمان داستانهایی است که در کتب روایات نقل و ثبت گردیده است و غَرَضم لزوم #استعاذه است ؛ یعنی هرگاه مؤمن بخواهد کار خیری انجام دهد قبلا به خداوند پناهنده شود از شرّ شیطان به تفصیلی که در جلد سوم دارالسلام مرحوم نوری بیان فرموده و مَروی است هرگاه کسی بخواهد در راه خدا #صدقه دهد، هفتاد شیطان به دستش می چسبند و او را از فقر می ترسانند تا از آن خیر بزرگ، محروم گردد.
------------------------------------------------
1- وَ اِذا قَرأتَ الْقُرْآنَ فَاْستَعذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهْمِ یَتَوکَّلُونَ) (سوره نحل ، آیه 98).
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: (از نوف بكّالى نقل شده، كه در يكى از شبها، امام على عليه السّلام را ديدم براى عبادت از بستر برخاست، نگاهى به ستارگان افكند و به من فرمود: خوابى! يا بيدار؟ گفتم: بيدارم. فرمود: اى نوف!
خوشا به حال آنان كه از دنياى حرام چشم پوشيدند، و دل به آخرت بستند، آنان مردمى هستند كه زمين را تخت، خاك را بستر، آب را عطر، و قرآن را پوشش زيرين، و دعا را لباس روئين خود قرار دادند، و با روش عيساى مسيح با دنيا بر خورد كردند.
اى نوف! همانا داوود پيامبر (كه درود خدا بر او باد) در چنين ساعتى از شب بر مىخاست، و مىگفت: «اين ساعتى است كه دعاى هر بندهاى به اجابت مىرسد، جز باج گيران، جاسوسان، شبگردان و نيروهاى انتظامىِ حكومت ستمگر، يا نوازندۀ طنبور و طبل
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: از نوف (ابن فضالۀ) بكالىّ (كه از خواصّ اصحاب امام عليه السّلام مىباشد روايت شده) است كه گفته: شبى #اميرالمؤمنين عليه السّلام را ديدم كه از بستر خويش بيرون آمد و بسوى ستارهها🌌 نگاه كرد و فرمود: اى نوف خوابيدهاى يا بيدارى؟ گفتم: يا اميرالمؤمنين بيدارم، فرمود اى نوف خوشا حال پارسايان در دنيا كه بآخرت دل بستهاند، ايشان گروهى هستند كه زمين را فرش و خاك آنرا بستر و آب آنرا شربت گوارا قرار دادهاند (بلوازم زندگى بىاعتنا هستند) و قرآن را پيراهن (زينت و آرايش دل) و دعا و درخواست را جامۀ رو (جلوگير از حوادث و پيشآمدها) گردانيدهاند؛ پس به روش (حضرت) مسيح (كه بدنيا دلبستگى نداشت) دنيا را از خود جدا كردند.
اى نوف، داوود عليه السّلام در اين ساعت از شب (نزديك #سحر، براى راز و نياز با حقّ تعالى) برخاست و گفت: اين ساعتى است كه دعا و درخواست نمىكند در آن بندهاى مگر آنكه روا مىگردد مگر اينكه ده يك گير (باج گير و گمركچى و راهدار) يا كسيكه مردم را به ستمكاران بشناساند و اسرارشان را نزد آنها فاش نمايد، يا گزمه و همكاران داروغه يا نوازندۀ ساز يا نقّارهچى و دُهل زن باشد (زيرا #گناه ايشان مانع است از اينكه در خواستشان روا گردد.
💡 سيّد رضىّ «عليه الرّحمة» فرمايد:) عرطبه بمعنى طنبور (ساز) و كوبه بمعنى طبل (دهل و نقّاره) است، و نيز گفته شده: عرطبه يعنى طبل 🥁 و كوبه يعنى طنبور .
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
49 - توفیق توبه
و نیز جناب آقا میرزا ابوالقاسم مزبور از مرحوم اعتمادالواعظین تهرانی - علیه الرحمه - نقل نمود که فرمود در سالی که نان در تهران به سختی دست می آمد، روزی میرغضب باشی ناصرالدین شاه به طاقِ آب انباری میرسد و صدای ناله سگهایی را می شنود؛ پس از تحقیق می بیند سگی زاییده و بچه هایش به او چسبیده و چون در اثر بی خوراکی پستانهایش شیر ندارد، بچه هایش ناله و فریاد می کنند.
میرغضب باشی سخت متأثر می شود. از دکان خبازی که در نزدیکی آن محل بود ، مقداری نان می خرد و جلوش می اندازد و همانجا می ایستد تا سگ می خورد و بالاخره پستانهایش شیر می آورد و بچه هایش آرام می گیرند و سرگرم خوردن شیر از پستانهای مادر می شوند.
میرغضب باشی مقدار خوراک یک ماه آن سگ را از آن نانوایی می خرد و نقداً پولش را می پردازد و می گوید هر روز باید شاگردت این مقدار نان به این سگ برساند و اگر یک روز مسامحه شود از تو انتقام می کشم.
در آن اوقات با جمعی از رفقایش میهمانی دوره ای داشتند به این تفصیل که هر روز عصر، گردش می رفتند و تفرّج می کردند و برای شام در منزل یکی با هم صرف شام می نمودند تا شبی که نوبت میرغضب باشی شد، زنی داشت که تقریبا در وسط شهر تهران خانه اش بود و وسایل پذیرایی در خانه اش موجود بود و زنی هم تازه گرفته بود و نزدیک دروازه شهر منزلش بود.
به زن قدیمی خود پول می هد و می گوید امشب فلان عدد میهمان دارم و برای صرف شام می آییم و باید کاملا تدارک نمایی، زن قبول می کند و طرف عصر با رفقایش بیرون شهر رفته تفرج می کردند .
تصادفاً تفریح آن روز طول می کشد و مقدار زیادی از شب می گذرد ، هنگام مراجعت، رفقایش می گویند دیر شده و سخت خسته شدیم، همین در دروازه که منزل دیگر تو است می آییم.
میرغضب باشی می گوید اینجا چیزی نیست و در خانه وسط شهری، کاملاً تدارک شده باید آنجا برویم. بالاخره رفقا راضی نمی شوند و می گویند ما امشب در اینجا می مانیم و به مختصری غذا #قناعت می کنیم و آنچه در آن خانه تدارک کرده ای برای فردا. میرغضب باشی ناچار قبول می کند و مقداری نان و کباب می خرد و آنها می خورند و همانجا می خوابند .
هنگام #سحر، از صدای ناله و گریه بیاختیاری میرغضب باشی همه بیدار می شوند و از او سبب انقلاب و گریه اش را می پرسند ، می گوید در خواب ، امام چهارم #حضرت_سجاد علیه السلام را دیدم به من فرمود احسانی که به آن سگ کردی مورد قبول خداوند عالم شد و خداوند در مقابل آن احسان، امشب جان تو و رفقایت را از #مرگ حفظ فرمود؛ زیرا زن قدیمی تو از غیظی که به تو داشت، سمّی تدارک کرده و در فلان محل از آشپزخانه گذاشته بود تا داخل خوراک شما کند، فردا می روی آن سمّ را برمی داری و مبادا زن را اذیت کنی و اگر بخواهد او را به خوشی رها کن .
دیگر آنکه : خداوند تو را #توفیق توبه خواهد داد و چهل روز دیگر به #کربلا سر قبر پدرم حسین علیه السلام مشرف می شوی. پس صبح با رفقا می گوید برای تحقیق صدق خوابم بیایید به خانه وسط شهری برویم، با هم می آیند چون وارد می شود زن تعرّض می کند که چرا دیشب نیامدی؟ به او اعتنایی نمی کند و با رفقایش به آشپزخانه می روند و به همان نشانه ای که امام علیه السلام فرموده بود، سم را بر می دارد و به زن می گوید دیشب چه خیالی در باره ما داشتی؟ اگر امر امام علیه السلام نبود از تو تلافی می کردم لکن به امر مولایم با تو احسان خواهم کرد، اگر مایلی در همین خانه باش و من با تو مثل اینکه چنین کاری نکرده بودی رفتار خواهم کرد و اگر میل فراق داری تو را طلاق می دهم و هرچه بخواهی به تو می دهم، زن می بیند رسوا شده و دیگر نمی تواند با او زندگی کند، طلب طلاق می کند او هم با کمال خوشی طلاقش می دهد و خوشنودش کرده رهایش می کند .
از شغل خودش هم استعفا می دهد و استعفایش مورد قبول واقع می شود آنگاه مشغول #توبه و ادای حقوق و مظالم گردیده و پس از چهل روز به کربلا مشرف می شود و همانجا می ماند تا به رحمت حق واصل می گردد .
آثار احسان به مخلوقات خداوند عالم هرچند حیوانی مانند سگ باشد در روایات بسیار است و گاه می شود که آن احسان سبب #عاقبت_به_خیری و #مغفرت الهی می گردد.
شواهد این مطلب بسیار است از آن جمله در جلد 14 بحار از کتاب (حیوه الحیوان) دمیری نقل کرده از رسول خدا صلی الله علیه وآله که فرمود زنی در بیابانی می رفت و سخت تشنه شده بود تا به چاهی رسید که در آن آب بود ، خود را به قعر آن رسانید و آب آشامید و سیراب شد، بیرون آمد دید سگی از شدت تشنگی خاکهایی که نمدار شده می خورد .
به خود گفت این سگ بیچاره مانند من تشنه است، بر او رقّت کرد و به زحمت خود را به آب رسانید و موزه پایش را پر از آب کرد و به دندان گرفت و بالا آمد و سگ را سیراب نمود .
خداوند این کارش را پذیرفت و تلافی فرمود و او را آمرزید .
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
61 - توسل به سیدالشهداء (علیه السلام)
مرحوم حاج میرزا علی ایزدی فرزند مرحوم حاج محمد رحیم مشهور به آبگوشتی( سبب شهرتش به این لقب این بود که ایشان #اخلاص و ارادت زیادی به حضرت سیدالشهداء علیه السلام داشت و مواظب خواندن زیارت عاشورا بود و هر شب در مسجد گنج که به خانه اش متصل بود پس از نماز جماعت یک یا دو نفر روضه می خواندند پس از روضه خوانی، سفره پهن می کردند و مقدار زیادی نان و آبگوشت در آن می گذاردند. هرکَس مایل بود همانجا می خورد و هرکه می خواست همراه خود به خانه اش می برد)
نقل نمود که پدرم سخت مریض شد و به ما امر نمود که او را به مسجد ببریم، گفتم برای شما هتک است چون تجار و اشراف به عیادت شما می آیند و در مسجد مناسب نیست! به ما گفت می خواهم در خانه خدا بمیرم و علاقه شدیدی به مسجد داشت، ناچار او را به مسجد بردیم تا شبی که مرضش شدید شد و در حال اغما بود که او را به منزل بردیم و آن شب در حال سکرات مرگ بود و ما به مردنش یقین کردیم؛ پس در گوشه ای از حجره نشسته و گریان بودیم و سرگرم مذاکره تجهیز و محل دفن و مجلس ترحیمش بودیم تا هنگام #سحر شد، ناگاه صدای من و برادرم زد، نزدش رفتیم دیدیم عرق بسیار کرده است به ما گفت آسوده باشید و بروید بخوابید و بدانید که من نمی میرم و از این مرض خوب می شوم. ما حیران شدیم و صبح کرد در حالی که هیچ اثر مرض در او نبود و بسترش را جمع کرده او را به حمام بردیم و این قضیه در شب اول ماه محرم سنه 1330 قمری اتفاق افتاد و #حیا مانع شد از اینکه از او بپرسیم سبب خوب شدن و نمردنش چه بود.
موسم حج نزدیک شد پس در تصفیه حساب و اصلاح کارهایش سعی کرد و مقدمات و لوازم سفر حج را تدارک دید تا اینکه با نخستین قافله حرکت کرد.
به بدرقه اش در باغ جنت یک فرسخی شیراز رفتیم و شب را با او بودیم.
ابتدا به ما گفت از من نپرسیدید که چرا نمردم و خوب شدم اینک به شما خبر می دهم که آن شب، مرگ من رسیده بود و من در حالت سکرات مرگ بودم پس در آن حال خود را در محله یهودیها دیدم و از بوی گند و هول منظره آنها سخت ناراحت شدم و دانستم که تا مُردم جزء آنها خواهم بود.
پس در آن حال به پروردگار خود نالیدم ندایی شنیدم که اینجا محل ترک کنندگانِ حجّ است، گفتم پس چه شد توسلات و خدمات من نسبت به #حضرت_سیدالشهداء علیه السلام؟ ناگاه آن منظره هول انگیز به منظره فرحبخش مبدّل شد و به من گفتند تمام خدمات تو پذیرفته است و به #شفاعت آن حضرت ده سال بر #عمر تو افزوده شد و مرگ تو تأخیر افتاد تا حج واجب را بجا آوری و چون اینک عازم حج شده ام گزارشات خود را به شما خبر دادم .
مرحوم ایزدی نقل نمود که پیش از محرم 1340 مرض مختصری عارض پدرم شد و گفت شب اول ماه موعد مرگ من است و همانطور که خبر داده بود شب اول محرم هنگام سحر از دار دنیا رحلت فرمود رحمة اللّه علیه.
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
117 - زیارت ارواح از قبر حسین (علیه السلام) در شب قدر
و نیز نقل فرمود شب 23 ماه رمضان بالای بام منزل تنها احیاء داشتم. هنگام #سحر ناگاه حالت سستی و بی خودی به من دست داد. در آن حال متوجه شدم که تمام عالم أعلی مملوّ از جمعیت و غُلغله است و سر و صدای فراوانی است.
از صدایی که فصیحتر و به من نزدیکتر بود پرسیدم تو را به خدا تو کیستی؟ فرمود جبرئیل (علیه السلام) . گفتم امشب چه خبر است ؟ گفت فاطمه(سلام الله علیها) با مریم و آسیه و خدیجه و کلثوم برای زیات قبر حسین (علیه السلام) می روند و این جمعیت ارواح پیغمبران و ملائکه هستند .
گفتم برای خدا مرا هم ببرید، فرمود زیارت تو از همینجا قبول است و سعادتی داشتی که این منظره را ببینی.
مؤلف گوید : به راستی حاجی مزبور علاقه شدیدی به #حضرت_سیدالشهداء نصیبش شده است. در همان مجلسِ دو ساعتی چند مرتبه که اسم مبارک آن حضرت را می برد بی اختیار گریان و نالان می شد و چند دقیقه نمی توانست سخن گوید و می فرمود طاقت ذکر مصیبت آن حضرت را ندارم .