فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نتیجه بی خیالی مسئولین، کشف حجاب آسان و با خیالی راحت !!!
🔹 افتتاحیه سالن زیبایی ساره بیات و شیرین مقدم،مهمون ویژه ام رضا گلزاره. همه از دم #کشف_حجاب و گلزار هم راحت با همشون سلفی میگیره...
🔹 فکر کنم بانی پیدا کردن جریمه همه رو میدن اگه جریمه بشن البته 🤦♂
#برخورد_بازدارنده
#سلبریتی_دوزاری
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
ششم - در اشاره آن حضرت است به قدرت خداوند تعالی ❒ در ( مدینه المعاجز ) از ( عیون المعجزات ) نقل کرد
#قرار_مطالعه | #منتهی_الآمال
#زندگانی_امام_جواد علیهالسلام ۴
فصل سوم : در دلائل و معجزات حضرت جواد علیه السلام است.
═══════════════┅
و ما اکتفا می کنیم به ذکر چند معجزه:
❒ درخت خشک، میوه دار شد.
اول _ شیخ مفید و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که چون حضرت جواد علیه السلام با ام الفضل زوجه خود از بغداد به مدینه مراجعت می فرمود چون به شارع کوفه به دار مسیب رسید فرود آمد و آن هنگام غروب آفتاب بود پس داخل مسجد شد و در صحن آنجا درخت سدری بود که بار نمی داد؛ پس حضرت کوزه آبی طلبید و در زیر آن درخت وضو گرفت و ایستاد به نماز مغرب و (نماز) جماعت گذاشت و در رکعت اول بعد از حمد، سوره نصر و در ثانی حمد و توحید خواند و پیش از رکوع ، قنوت خواند؛ پس رکعت سوم را به جا آورد و تشهد و سلام گفت و از نماز فارغ شد. پس لحظه ای نشست و ذکر خدا به جا آورد و برخاست و چهار رکعت نافله مغرب به جا آورد پس تعقیب نماز خواند و دو سجده شکر به جا آورد و بیرون رفت . پس چون مردم نزد درخت آمدند دیدند که بار داده میوه نیکویی را؛ پس تعجب 😧 کردند و از سدر آن خوردند، یافتند شیرین است و دانه ندارد؛ پس مردم با آن حضرت وداع کردند و به مدینه تشریف برد. و در مدینه بود تا زمان معتصم که آن حضرت را به بغداد طلبید در اول سال دویست و بیست و پنج و در بغداد توقف فرمود تا آخر ماه ذی القعده همان سال که وفات یافت و در پشت سر مبارک جدّش امام موسی علیه السلام مدفون شد.
و از شیخ مفید نقل شده که فرمود من از میوه آن درخت سدر خوردم و یافتم آن را بی دانه .
┅───────────────┅
دوم _ قطب راوندی روایت کرده از محمّد بن میمون که در ایامی که حضرت جواد علیه السلام کودک بود و جناب امام رضا علیه السلام هنوز به خراسان نرفته بود سفری به مکه نمود. من نیز در خدمت آن حضرت بودم چون خواستم مراجعت کنم خدمت آن حضرت عرضه داشتم که من می خواهم به مدینه بروم کاغذی برای ابوجعفر محمّد تقی علیه السلام بنویسید تا من ببرم. حضرت تبسّمی فرمود و نامه ای نوشت، من آن را به مدینه آوردم و در آن وقت چشمان من نابینا شده بود؛ پس موفق خادم، حضرت محمّد تقی را آورد در حالی که در مهد جای داشت؛ پس من نامه 🗞️ را به آن جناب دادم، حضرت به ( موفق ) فرمود که مهر از نامه بردار کاغذ را باز کن؛ پس ( موفق ) مهر از کاغذ برداشت و آن را گشود مقابل آن جناب پس حضرت آن را ملاحظه کرد آنگاه فرمود: ای محمّد! احوال چشمت چگونه است ؟ عرض کردم : یابن رسول اللّه ! چشمم علیل شده و بینایی از او رفته چنانچه مشاهده می فرمایی؛ پس حضرت دست مبارک به چشمان من کشید.
از برکت دست آن حضرت چشمان من شفا یافت؛ پس من دست و پای آن جناب را بوسیدم و از خدمتش بیرون آمدم در حالی که بینا بودم .
┅───────────────┅
❒ امام جواد علیه السلام از افکار من خبر داد.
سوم _ و نیز روایت کرده از حسین مکاری که گفت : داخل بغداد شدم در هنگامی که حضرت امام محمّد تقی علیه السلام نیز در بغداد بود و در نزد خلیفه در نهایت جلالت بود. من با خود گفتم که دیگر حضرت جواد علیه السلام به مدینه بر نخواهد گشت با این مرتبتی که در اینجا دارد و از حیثیت جلال و طعامهای لذیذ و غیره.
💭 چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم آن جناب سر به زیر افکند؛ پس سر بلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود و فرمود: ای حسین! نان جو با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نزد من بهتر است از آنچه که مشاهده می کنی در اینجا.
┅───────────────┅
❒ از مذهب زیدی دست برداشتم.
چهارم _ در ( کشف الغمه ) از قاسم بن عبدالرحمن روایت کرده است که گفت من زیدی مذهب بودم. وقتی رفتم به بغداد، روزی در بغداد بودم دیدم که مردم در حرکت و اضطرابند. بعضی می دوند و بعضی بالای بلندیها می روند و بعضی ایستاده اند، پرسیدم : چه خبر است ؟ گفتند: ابن الرضا! ابن الرضا! (یعنی حضرت جواد پسر حضرت امام رضا علیهما السلام) می آید.
گفتم به خدا سوگند که من نیز می ایستم و او را مشاهده می کنم؛ پس ناگاه دیدم که آن حضرت پیدا شد و سوار بر استری بود؛ من با خود گفتم لعن اللّه اصحاب الامامه ؛ (یعنی دور باشند از رحمت خدا گروه امامیه هنگامی که اعتقاد کردند که خداوند طاعت این جوان را واجب گردانیده) ،تا این خیال در دل من گذشت حضرت رو به من کرد و فرمود:
یا قاسم بن عبدالرحمن ! ( اَ بَشَرا مِنّا واحدا نَتَّبِعُهُ اِنّا اذا لَفی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ )
دوباره در دل خود گفتم که او ساحر است ، دیگر باره رو کرد به من و فرمود:
( ءَ اُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذّابٌ اَشِرٌ ) .
💭 آن وقت که حضرت از خیالات من خبر داد من اعتقادم کامل شد و اقرار بر امامت او نمودم و اذعان نمودم که او حجه اللّه است بر خلق خدا.
مؤلف گوید: که این دو آیه مبارکه در سوره قمر است ، و معنی آیه اول بنابر آنچه در تفسیر است آنکه : تکذیب کردند قوم ثمود حضرت صالح پیغمبر علیه السلام را و گفتند آیا آدمی که از جنس ما است و یگانه است که هیچ تبعی و حشمی ندارد پیروی کنیم او را؟ مراد انکار این معنی است یعنی تابع شخصی نشویم که فضلی و مزیتی بر ما ندارد و بی کَس و بی یار و بی خویش و تبار است به درستی که این هنگام که متابعت او کنیم در گمراهی و آتشهای سوزان خواهیم بود.
و معنی آیه دوم این است : آیا القا کرده است وحی بر او از میان ما و حال آنکه در میان ما اولی و احق از وی یافت می شود؟ نه چنین است که وحی مختص باشد به او بلکه او درغگوی است و خودپسند و متکبر.
┅───────────────┅
❒ چرا شیعه دوازده امامی شدم ؟
پنجم _ شیخ مفید و طبرسی و دیگران روایت کرده اند از علی بن خالد که گفت : زمانی در عسکر یعنی در سر من رای بودم شنیدم که مردی را از شام در قید و بند کرده اند و آورده اند در اینجا حبس نموده اند و می گویند او ادعای نبوت و پیغمبری کرده. گفت من رفتم در آن خانه که او را در آنجا حبس کرده بودند و با پاسبانان او مدارا و محبت کردم تا مرا به نزد او بردند. چون با او تکلم کردم یافتم او را صاحب فهم و عقل، پس از او پرسیدم که ای مرد بگو قصه تو چیست ؟ گفت : بدان که من مردی بودم که در شام در موضع معروف به رإس الحسین علیه السلام یعنی موضعی که سر امام حسین علیه السلام را در آنجا گذاشته یا نصب کرده بودند عبادت خدا را می نمودم.
شبی در محراب عبادت مشغول به ذکر خدا بودم که ناگاه شخصی را دیدم که نزد من است و به من فرمود: برخیز! پس برخاستم و مرا کمی راه برد ناگاه دیدم در مسجد کوفه می باشم ، فرمود: این مسجد را می شناسی ؟ گفتم : بلی این مسجد کوفه است؛ پس نماز خواند و من با او نماز خواندم. پس بیرون رفتیم و مرا کمی راه برد دیدم که در مسجد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می باشم؛ پس سلام کرد بر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و نماز کرد و من هم نماز کردم. پس با هم بیرون آمدیم؛ پس قدر کمی راه رفتیم دیدم که در مکه می باشم؛ پس طواف کرد و طواف کردم با او و بیرون آمدیم و کمی راه آمدیم دیدم که در همان محراب عبادت خود در شام می باشم و آن شخص از نظر من غائب شد. پس من در تعجب ماندم تا یکسال.
چون سال دیگر شد باز آن شخص را دیدم که نزد من آمد، من از دیدن او مسرور شدم؛ پس مرا خواند و با خود برد به همان موضعی که در سال گذشته برده بود، چون مرا برگردانید به شام و خواست از من مفارقت کند با او گفتم که ترا قسم می دهم به حق آن خدایی که این قدرت و توانایی را به تو داده بگو تو کیستی ؟ فرمود: منم محمّد بن علی بن موسی بن جعفر علیهم السلام .
پس من این حکایت را برای شخصی نقل کردم، این خبر کم کم به گوش وزیر معتصم محمّد بن عبدالملک زیات رسید فرستاد مرا در قید و بند کردند و آوردند مرا به عراق و حبس نمودند چنانکه می بینی و بر من بستند که من ادعای پیغمبری کرده ام.
راوی گفت : به آن مرد گفتم: میل داری که من قصه ترا برای محمّد بن عبدالملک بنویسم تا بر حقیقت حال تو مطلع گردد و ترا رها کند؟ گفت : بنویس.
📝 پس من نامه ای به محمّد بن عبدالملک نوشتم و شرح حال آن مرد محبوس را در آن درج کردم چون جواب آمد دیدم همان نامه خودم است در پشت آن نوشته که به آن مرد بگو که بگوید به آن کسی که او را در یک شب از شام به کوفه و مدینه و مکه برده و از مکه به شام برگردانیده بیاید او را از زندان بیرون برد.
راوی گفت من از مطالعه جواب آن نامه خیلی مغموم شدم و دلم بر حال آن مرد سوخت. روز دیگر صبح زود گفتم بروم و او را از جواب نامه اطلاع دهم و امر کنم او را به صبر و شکیبایی. چون به در زندان رسیدم دیدم پاسبانان زندان و لشکریان و مردمان بسیاری به سرعت تمام گردش می کنند و جستجو می نمایند. گفتم مگر چه خبر است ؟ گفتند: آن مردی که ادعای نبوت می کرد در زندان حبس بود دیشب مفقود شده و هیچ اثری از او نیست، نمی دانیم به زمین فرو رفته یا مرغ هوا او را ربوده!
علی بن خالد گفت فهمیدم که حضرت امام محمّد تقی علیه السلام به اعجاز او را بیرون برده است و من در آن وقت زیدی مذهب بودم چون این معجزه را دیدم امامی مذهب شدم و اعتقادم نیکو شد.
مکافات عمل
مؤلف گوید: که محمّد بن عبدالملک زیات به سزای خود رسید.
📖 مسعودی گفته : چون خلافت به متوکل عباسی منتقل شد چند ماه از خلافت او که گذشت بر محمّد بن عبدالملک غضبناک شد جمیع اموال او را بگرفت و او را از وزارت معزول ساخت و محمّد بن عبدالملک در ایام وزارت خود تنوری از آهن ساخته بود و او را میخ کوب نموده بود به طوری که سرهای میخ ها در باطن بوده و هر که را می خواست عذاب کند امر می کرد او را در آن تنور می افکنند تا به صدمت آن میخ ها و ضیق مکان به سخت تر وجهی معذب بود و هلاک می شد، و چون متوکل بر محمّد غضبناک شد امر کرد تا او را در همان تنور🔥 آهن افکندند. محمّد چهل روز در همان تنور معذب بود تا وقتی که به هلاکت رسید و در روز آخر عمر خود کاغذ و دواتی طلبید و این دو بیت نوشت و برای متوکل فرستاد:
هِیَ السَّبیلُ فَمِنْ یَوْم اِلی یَوْمٍ
کَاَنَّهُ ما تَریکَ الْعَیْنُ فی نَوْمٍ
لا تَجْزَعَنَّ رُوَیدا اِنَّها دُوَلٌ
دُنْیا تَنَقَّلُ مِنْ قَوْمٍ اِلی قَوْمٍ
متوکل را فرصتی نبود که آن مکتوب را به او رسانند روز دیگر که رقعه به وی رسید فرمان کرد که او را از تنور بیرون آوردند چون نزد تنور رفتند محمّد را مرده یافتند.
بدان که در باب شهادت حضرت امام رضا علیه السلام نقل کردیم که ابوالصلت را مأمون در زندان حبس کرد، یکسال در حبس بود پس متوسل شد به انوار مقدسه محمّد و آل محمّد علیهم السلام هنوز دعای او تمام نشده بود که حضرت جواد علیه السلام نزد او حاضر شد و او را از بند رهانید.
┅───────────────┅
❒ شفای چشم به عنایت #امام_جواد علیه السلام
ششم _ شیخ کشی روایت کرده از محمّد بن سنان که گفت : شکایت کردم به حضرت امام رضا علیه السلام از درد چشم خود؛ پس گرفت حضرت کاغذی و نوشت برای ابوجعفر حضرت جواد علیه السلام و آن حضرت از طفل سه ساله کوچکتر بود؛ پس حضرت رضا علیه السلام آن کاغذ را به خادمی داد و امر کرد مرا که بروم با او و فرمود به من که کتمان کن( یعنی اگر از حضرت جواد معجزه ای دیدی اظهار مکن آن را) پس رفتم به نزد آن حضرت و خادمی آن حضرت را به دوش برداشته بود.
محمّد گفت : پس خادم آن کاغذ را گشود مقابل حضرت جواد علیه السلام حضرت، نظر کرد در کاغذ و بلند می کرد سر خود را به جانب آسمان و می گفت : ( ناج ) پس این کار را چند دفعه کرد. پس رفت هر دردی که در چشم من بود و چنان چشمم روشن و بینا شد که چشم احدی مانند او نبود؛ پس گفتم به حضرت جواد علیه السلام که خداند ترا شیخ این امت قرار دهد همچنان که عیسی بن مریم علیه السلام را شیخ بنی اسرائیل قرار داد.
سپس گفتم به آن حضرت : ای شبیه صاحب فطرس !
محمّد گفت : پس من برگشتم و حضرت امام رضا علیه السلام به من فرمود که این را پنهان کن. من پیوسته چشمم صحیح بود تا وقتی که فاش کردم معجزه حضرت جواد علیه السلام را در باب چشم خود پس دیگر باره درد چشم من عود کرد.
🤔 راوی گفت : به محمّد بن سنان گفتم که چه قصد کردی از آنکه به آن حضرت گفتی ای شبیه صاحب #فطرس ؟
او در جواب گفت که حق تعالی غضب فرمود بر ملکی از ملائکه که او را فطرس می گفتند پس بال او را درهم شکست و افکند او را در جزیره ای از جزائر دریا و او بود تا وقتی که متولد شد حضرت امام حسین علیه السلام. حق تعالی فرستاد جبرئیل را به سوی حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تا آن حضرت را تهنیت گوید به ولادت امام حسین علیه السلام و جبرئیل صدیق و دوست فطرس بود پس گذشت به او در حالی که در جزیره افتاده بود؛ پس او را خبر داد به آنکه امام حسین علیه السلام متولد شده و حق تعالی او را امر فرموده که پیغمبر را تهنیت گوید. پس فرمود به فطرس، میل داری ترا بردارم به یکی از بالهای خود و ببرم ترا نزد محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم تا شفاعت کند ترا؟
فطرس گفت : بلی !
پس جبرئیل او را به یکی از بالهای خود برداشت و او را خدمت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برد؛ پس تبلیغ کرد تهنیت از جانب پروردگار خود را آنگاه قصه فطرس را برای آن حضرت نقل کرد.
حضرت فرمود به فطرس، که بمال بال خود را به گهواره حسین و میمنت بجو به آن، بجهت عظمت و بزرگی آن.
فطرس چنان کرد، حق تعالی بال او را به او رد کرد و او را به جای خود و منزلی که داشت با ملائکه برگردانید.
┅───────────────┅
»» هفتم شیخ کلینی و دیگران روایت کرده اند از محمّد بن ابی العلاء که گفت : شنیدم از ...
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#نهج_البلاغه | #حکمت ۴۵۷
🏷️ تشنگان دنیا و دانش
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْيَا
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: دو گرسنه هرگز سير نشوند: جويندۀ علم و جويندۀ مال
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام (دربارۀ خواهان علم و دنيا) فرموده است: دو خورنده هستند كه سير نمىشوند: خواهان علم (كه هر چه بر او كشف و هويدا شود باز مىخواهد مجهول ديگرى را معلوم نمايد) و خواهان دنيا (كه آنچه از كالاى دنيا بيايد باز مىخواهد كالاى ديگرى بدست آورد).
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به دو گروه اشاره مىكند كه هرگز سير نمىشوند، مىفرمايد: «دو شخصِ گرسنهاند كه هرگز سير نمىشوند: طالب علم و طالب دنيا»؛ (مَنْهُومَانِ لَا يَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْيَا).
💡 واژۀ «منهوم» از مادۀ «نَهَم» (بر وزن دهن) به معناى سيرى ناپذير بودن و اشتهاى شديد به چيزى داشتن است. منهوم به معناى كسى است كه اينگونه شده است؛ اما اينكه طالبان علم هرگز از طلب علم سير نمىشوند به اين دليل است كه اولاً علم، حد و مرزى ندارد و به فرمودۀ قرآن: « وَ فَوْقَ كُلِّ ذى عِلْمٍ عَليمٌ ». و در جاى ديگر تمام معلومات انسان را در مقابل مجهولات، ناچيز مىشمارد و مىفرمايد: « وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً ».
و در مورد علم خداوند و حقايق جهان هستى مىفرمايد: « وَ لَوْ أَنَّ ما فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ »؛ و اگر همۀ درختان روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود، اينها همه تمام مىشود ولى كلمات خدا پايان نمىگيرد؛ خداوند عزيز و حكيم است».
ثانياً علم، نشاطآور😊 است، روح را صيقل مىدهد و در واقع غذاى اصلى روح آدمى است و به همين دليل طالبان علم هرگز از علم سير نمىشوند بلكه هر مرحلهاى را كه طى كنند خواهان مرحلۀ بالاترى هستند.
اين سخن معروف است كه بعضى از بزرگان در عين محروميت مادى هنگامى كه بعضى از مسائل پيچيدۀ علمى را مىگشودند به قدرى لذت مىبردند كه مىگفتند: «أينَ المُلوك و أبناءُ المُلوكِ من هذه اللذّة؛ كجا هستند پادشاهان و شاهزادگان كه ببينند چنين لذتى كه ما مىبريم».
نيز در زمانهاى گذشته بسيارى از دانشمندان تن به مسافرتهاى طولانى مىدادند كه بسيار مشكلآفرين بود تا محضر بعضى از اساتيد را درك كنند و حتى گاه به يك روايت از روايات معصومين عليهم السلام برسند...
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#قرآن_کریم 219
💫 سوره مبارکه یونس
[علی نبینا و آله و علیه السلام]
✨ آیات مبارکه 89 - 97
🎧 تلاوت 🎞 تصویری
🎙 تفسیر 📖 ترجمه
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✨ ثوابِ تلاوت این صفحه هدیه به محضر نورانی آقا #امام_حسن_مجتبی و #حضرت_زهرا [ علیهما الصلوة و السلام ]
✨ جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه و علیهالسلام) و سلامتی و عزت و اقتدار نائب الامام امام خامنهای مدّظله العالی صلوات
═════❖•°🌸 °•❖════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
┄═⊹❁❈【 ۲۱۹ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَ لَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿ ۸۹ ﴾
خدا فرمود: «خواستهتان پذیرفته شد؛ پس در انجامدادن مأموریتتان ثابتقدم باشید و دنبال راه و روش نادانها نیفتید.»
۞ وَ جَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْيًا وَ عَدْوًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿ ۹۰ ﴾
بنیاسرائیل را از دریا 🌊 عبور دادیم. فرعون و سپاهیانش از روی سرکشی و دشمنی تعقیبشان کردند... تا اینکه وقتی فرعون داشت غرق میشد، گفت: «ایمان آوردم که معبودی نیست، جز همانی که بنیاسرائیل به او ایمان آوردهاند و من دیگر جزو آنهاییام که تسلیم محضاند!»
آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ﴿ ۹۱ ﴾
حالا دیگر؟! در حالیکه قبلاً سخت نافرمانی میکردی و جزو خرابکارها بودی!
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً ۚ وَ إِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ ﴿ ۹۲ ﴾
امروز جنازهات را از آب بیرون میاندازیم تا عبرتی برای آیندگان باشی. بماند که خیلی از مردم از عبرتهای ما غافلاند.
وَ لَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّىٰ جَاءَهُمُ الْعِلْمُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿ ۹۳ ﴾
بنیاسرائیل را در منطقۀ حاصلخیز مصر و شامات سکونت دادیم و خوراکیهای پاکوپاکیزه روزیشان کردیم. اگر اختلافی هم داشتند، ابداً از سرِ ناآگاهی نبود. روز قیامت، خدا در هر چیزی که سرش اختلاف داشتند، بینشان داوری میکند.
فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ ۚ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ﴿ ۹۴ ﴾
اگر در مطالبی که در این سوره بهسویت فرستادیم، شک داری، از کسانی بپرس که قبل از تو کتابهای آسمانی را میخواندهاند، تا بدانی هرچه از طرف خدا به دستت رسیده، درست است؛ پس لحظهای حتی، شک به دلت راه نده
وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿ ۹۵ ﴾
و لحظهای حتی، از آن دسته افرادی نباش که آیههایمان را دروغ میدانند، که سرمایۀ عمرت را میبازی.
إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿ ۹۶ ﴾
کسانی که وعدۀ عذاب خدا دربارهشان حتمی شده است، ایمان نمیآورند؛
وَ لَوْ جَاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿ ۹۷ ﴾
حتی بهفرض محال، تمام معجزهها هم برایشان بیاید! تا اینکه بالاخره عذاب زجرآور را با چشم خودشان ببینند!
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
مباحث
#لغات | #قرآن_کریم ❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄ 26 اَخ: برادر، رفیق، مصاحب. در اصل کسی را گویند که با دیگری در
#لغات | #قرآن_کریم
❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
31 اِذْ: ظرف زمانی ماضی است و از گذشته خبر می دهد.
«وَ اِذْ اَخَذْنا میثاقَ بَنی اِسْرائیلَ» (83 / بقره)، یعنی: و (به یاد آورید) زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم.
(تکرار: 239)
┅───────────────┅
32 اِذا: ظرف زمان مضارع است و از آینده خبر می دهد.
مثل «اِذا زُلْزِلَتِ الاَْرْضُ زِلْزالَها» (1 / زلزلة)، هنگامی که زمین شدیدا به لرزه درآید.
(تکرار: 355).
┅───────────────┅
33 اُذُن: گوش 👂
«وَ الاَْنْفَ بِالاَْنْفِ وَ الاُْذُنَ بِالاُْذُنِ» (45 / مائده)، یعنی: بینی در برابر بینی و گوش در مقابل گوش.
جمع آن اذان است که این کلمه 18 بار در قرآن مجید آمده است.
«اَمْ لَهُمْ اذانٌ یَسْمَعُونَ بِها» (195/اعراف)، یا گوش هایی دارند که با آن بشنوند.
و به کسی که زودباور است اُذُن گویند مثل: «وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّه وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ» (61/توبه)، یعنی: بعضی از آنها پیغمبر را اذیت می کنند می گویند: او گوش است (زودباور است)، بگو برای شما گوش خوبی است خدا را تصدیق می کند و مؤمنان را تصدیق می کند.
از این ماده فعل اَذِنَ یَأْذَنُ از باب عَلِمَ یَعْلَمُ به معنی گوش دادن و اطاعت کردن آمده است. مانند «اِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ وَ اَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ» (1/انشقاق)، یعنی: آنگاه که آسمان شکافته شود و از فرمان پروردگارش پیروی کند و اطاعت آن حتمی است.
┅───────────────┅
34 اِذْن: در قرآن مجید به معنی اجازه، اراده، اعلام، اطاعت و علم به کار رفته.
«وَ ما کانَ لِنَفْسٍ اَنْ تَمُوتَ اِلاّ بِاِذْنِ اللّه»
(145/آل عمران)، یعنی: هیچ کَس جز با اجازه خدا نخواهد مرد.
آذَنَ در کریمه «آمَنْتُمْ بِه قَبْلَ اَنْ آذَنَ لَکُمْ» (123/اعراف)، و امثال آن به معنی اذن دادن است یعنی: آیا به او ایمان آوردی، پیش از آن که به شما اجازه دهند.
(تکرار: 39).
┅───────────────┅
35 اَذان: به معنی اعلام است.
«وَ اَذانٌ مِنَ اللّه وَ رَسُولِه اِلَی النّاسِ» (3 / توبه)، یعنی: و این اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم.
اذان اسلام را از آن جهت اَذان گفته اند که مؤذّن با صدای بلند فرارسیدن وقت نماز را اعلام می کند، مُؤَذِّن یعنی کسی که به ندا و صدای بلند اعلام می کند. «فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ» (44/اعراف)، یعنی: در این هنگام ندا دهنده ای در میان آنها ندا می دهد.
کلمه اَذان (تکرار: 1) و مُؤَذِّن (تکرار: 2) و آذَنَ (تکرار: 3).
┅───────────────┅
تَأَذُّن: به معنی اعلام و خبردادن است با قید کثرت و تکرار (قاموس). بنابراین، معنی کریمه «وَ اِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ» (7/ابراهیم)، یعنی: آن است که خدای شما مکرر اعلام کرده که در صورت شکر، نعمت خود را زیاد خواهد فرمود. (تکرار: 2).
┅───────────────┅
36 اِستیذان: یعنی طلب اذن.
«وَ یَسْتَأْذِنْ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبیَّ» (13/احزاب)، یعنی: و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند.
ناگفته نماند: تمام معانی اُذُن و اِذْن به معنی اجازه و گوش دادن بر می گردد و این دو معنی جامع تمام معانی است. (تکرار: 12).
┅───────────────┅
37 اِذا: آن گاه و آن وقت،
«اِنَّکُمْ اِذا مِثْلُهُمْ» (140 / نساء)، یعنی: شما آن وقت نظیر آنها هستید. در قرآن مجید همه جا با تنوین (اِذا) نوشته شده و محلی که با نون (اِذَن) نوشته شده باشد یافت نشد.
(تکرار: 31).
┅───────────────┅
38 اَذی: ناخوشایند، ناپسند، اذیّت.
«لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذی» (246/بقره)، یعنی: صدقات خود را با منت گذاردن و کار ناپسند باطل نکنید. «وَ ما کانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّهِ» (53/ احزاب)، یعنی: شما را نرسد (سزاوار نباشد) که رسول خدا را اذیّت کنید.
(تکرار: 9).
┅───────────────┅
39 اِرْب: حاجت.
«وَ لِیَ فیها مَآرِبُ اُخْری» (18/طه)، یعنی: نیازهای دیگری را نیز با آن برطرف می کند. موسی به خدا عرض کرد:
مرا در آن عصا حاجت های دیگری است.
در مجمع البیان گوید: مَآرِب یعنی حوائج، مفرد آن مَأْرُبَة است.
(تکرار: 2).
┅───────────────┅
40 اَرض: زمین 🌍
«لَهُ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الاَْرْضِ» (255 / بقره)، یعنی: آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن اوست.
(تکرار: 461)، امّا همیشه به لفظ مفرد.
━━━━━━•••••••••••••••••
#قرار_روزانه
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
«٦» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُ
نكتهها:
«كفر»،به معناى پوشاندن و ناديده گرفتن است. به كشاورز و شب،كافر مىگويند؛ چون كشاورز دانه و هسته را زير خاك مىپوشاند و شب فضا را در برمىگيرد. كفران نعمت نيز به معنى ناديده گرفتن آن است. شخص منكر دين، به سبب اينكه حقايق و آيات الهى را كتمان مىكند و يا ناديده مىگيرد، كافر خوانده شده است.
قرآن، بعد از متّقين، گروهى از كفّار را معرّفى مىكند. آنها كه در گمراهى و كتمانِ حقّ، چنان سرسختند كه حاضر به پذيرش آيات الهى نيستند و در برابر دعوت پيامبران، زبان قال و حالشان اين بود: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ» براى ما وعظ و نصيحت تو اثرى ندارد،فرقى ندارد كه پند دهى يا از نصيحتدهندگان نباشى.
اگر زمينه مساعد و مناسب نباشد، دعوت انبيا نيز مؤثّر واقع نمىشود.
باران كه در لطافت طبعش،خلاف نيست
در باغ لاله رويد و در شورهزار، خَس
پيامها:
١- لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه، انسان را جماد گونه مىكند. «سَواءٌ عَلَيْهِمْ»
٢- روش تبليغ براى كفّار، انذار است. اگر انذار و هشدار در انسان اثر نكند، بشارت و وعدهها نيز اثر نخواهند كرد. «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ»
٣- انتظار ايمان آوردنِ همهى مردم را نداشته باشيد. «...لا يُؤْمِنُونَ»
#در_محضر_تفسیر
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
«٧» خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُ
نكتهها:
مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مىزند، كيفر لجاجتهاى آنان است. چنانكه مىخوانيم: «يَطْبَعُ اللّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبّارٍ» خدا بر دل افراد متكبّر و ستمپيشه،مهر مىزند.
و در آيه ٢٣ سورهى جاثيه نيز مىخوانيم: خداوند بر دل كسانى كه با علم و آگاهى به سراغ هواپرستى مىروند مهر مىزند.
بنابراين مهر الهى نتيجهى انتخاب بدِ خود انسان است، نه آنكه يك عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.
مراد از قلب در قرآن، روح و مركز ادراكات است. سه نوع قلب را قرآن معرّفى مىكند:
١.قلب سليم، ٢.قلب منيب، ٣.قلب مريض.
ويژگىهاى قلب سليم 💚
الف: قلبى كه جز خدا در آن نيست. «ليس فيه احد سواه»
ب: قلبى كه پيرو راهنماى حقّ، توبهكننده از گناه و تسليم حقّ باشد.
ج: قلبى كه از حبّ دنيا،سالم باشد.
د: قلبى كه با ياد خدا،آرام گيرد.
ه: قلبى كه در برابر خداوند،خاشع است.
البتّه قلب مؤمن، هم با ياد خداوند آرام مىگيرد و هم از قهر او مىترسد. «إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» همانند كودكى كه هم به والدين آرام مىگيرد و هم از آنان حساب مىبرد.
ويژگىهاى قلب مريض 🖤
الف: قلبى كه از خدا غافل است و لايق رهبرى نيست. «لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ»
ب: دلى كه دنبال فتنه و دستاويز مىگردد. «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ»
ج: دلى كه قساوت دارد. «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً»
د: دلى كه زنگار گرفته است. «بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ»
ه: دلى كه مُهر خورده است. «طَبَعَ اللّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ»
ويژگى قلب منيب 💔
قلب منيب،آن است كه بعد از توجّه به انحراف و خلاف، #توبه و انابه كرده و بهسوى خدا بازگردد.
ويژگى بارز آن تغيير حالات در رفتار و گفتار انسان است.
خداوند در آيات قرآنى، نه ويژگى براى قلب كفّار بيان كرده است:
الف: انكار حقايق. «قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ»
ب: تعصّب. «فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ»
ج: انحراف و گمراهى. «صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ»
د: قساوت و سنگدلى. «فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ»
ه: موت. «لا تُسْمِعُ الْمَوْتى»
و: آلودگى و زنگار. «بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ» ز:مرض. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»
ح:ضيق. «يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً»
ط:طبع. «طَبَعَ اللّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ»
💓 قلب انسان، متغيّر و تأثيرپذير است؛ لذا مؤمنان اينچنين دعا مىكنند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا» خدايا! دلهاى ما را بعد از آنكه هدايت نمودى، منحرف مساز.
#امام_صادق عليه السلام فرمودند: اين جمله(آيه)را زياد بگوييد و خود را از انحراف ايمن و در امان ندانيد.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
پيامها:
١- درك نكردن حقيقت، شايد بالاترين كيفرهاى الهى است. «خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»
٢- كفر و الحاد، سبب مُهر خوردن دلها و گوشهاست. «اَلَّذِينَ كَفَرُوا... خَتَمَ اللّهُ»
٣- در اثر پافشارى بر كفر، امتيازات اساسى انسان(درك حقايق و واقعيّات) سلب مىشود. «اَلَّذِينَ كَفَرُوا... خَتَمَ اللّهُ»
٤- كيفر الهى، متناسب با عمل ماست. «اَلَّذِينَ كَفَرُوا... خَتَمَ اللّهُ»
آرى، جزاى كسى كه حقّ را فهميد و بر آن سرپوش گذاشت،آن است كه خدا هم بر چشم،گوش،روح و فكرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختى خويش را فراهم مىكند.
چنانكه امام رضا عليه السلام فرمود: مُهر خوردن،عقوبت كفر آنهاست.
#در_محضر_تفسیر
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────