eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
514 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
897 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
📜فرازے از وصیتنامه شهید 📍به همه شما می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید قرآن📖 را ⇜بیشتر ⇜بیشتر بشناسید ⇜بیشتر عشق❤️ بورزید ⇜بیشتر به قرآن داشته باشید ⇜بیشتر دردهایتان را با قرآن کنید سعی کنید انیس و مونستان💞 باشد ✘نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان بهتر است قرآن را 💖 کنید. 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 (صوت بسیار زیبا)👆 شاید امیدوار کننده ترین آیه ی ، همین آیه باشه... . «و ما از شاهرگ گردن به انسان نزدیک تریم» . کسی که طالب دیدار خداست، از نزدیک بودن قطعا احساس میکنه و این آیه میتونه امیدوار کننده ترین آیه ی قرآن باشه براش... خدایی که نزدیکه و توی تنهایی هات، سختی هات، غم ها و شادی هات کنارته... . اما در کنارش، همین نزدیک بودن مسئولیت ما رو هم بیشتر میکنه... وقتی میدونی خدا نزدیکته، گاهی از بعضی کارها، بعضی حرف ها، بعضی جاها و شاید بعضی افراد، خجالت میکشی... گاهی خجالت میکشی خدا پیشت باشه و یه سری کارا انجام بدی... یه سری حرفا بزنی و با یه سری آدما بگردی... -------------------------- ╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮ ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید 👇 📥 @mabareshohada ╰─┅─🍃🌸🍃─┅ 📮نشر دهید، رسانه قرآن و عترت باشید 📡
🚑لحظه به لحظه و دم به دم مراقب باشید! مباد که در زمین یزید سر به زمین بگذاری! همیشه خوب باش! که ثانیه های آخر، در خیمه حسین علیه السلام و زمین ، به خاک بیافتد تن پاکت!«لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ/آل عمران۱۰۲» 🚨وچه کسی از فردا و تقدیرش خبر دارد؟! چه کسی میداند در کدام نقطه از این شهر و سرزمین، سر به خاک می گذارد و چندساعت بعد، فراخوان الرحیل میدهد بیخ گوشش، حضرت عزرائیل🚑! پس چرا اینهمه مست و غافلیم از و قیامت؟! 👈«مَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا ۖ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوت»📖[لقمان/۳۴] ⏰همیشه خوب باشیم! ناگهانی صدا میزنند«الرّحیل» 🌼زندگیتون پر از عطر خدا و پر از آرامش🌼 ┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید 👇 🌺🍃 @mabareshohada 🍃
🌷 🌷 🕊 🕊 🌷 (مهدے) 👌 👇 🌸 ادواردو می‌گوید : «در ڪه بودم یڪ روز در ڪتابخانہ قدم مےزدم و ڪتاب‌ها را نگاه مےڪردم ڪه چشمم افتاد بہ . ڪنجڪاو شدم ڪه ببینم در قرآن چہ چیزے آمده‌ است . آنرا برداشتم و شروع ڪردم بہ ورق زدن و آیاتش ر ا بہ انگلیسی خواندم ؛ احساس ڪردم ڪه این ڪلمات ، ڪلماتے نورانے است و نمےتواند گفتہ بشر باشد . خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم ، آن را امانت گرفتم و بیشتر ڪردم و احساس ڪردم ڪه آن را مےفهمم و قبول دارم .» 🌸 ادواردو از ابتدای آوردن توسط والدینش ڪه اگر مےخواهد مسلمان بماند خبرے از ارث نیست ...خانواده آنیلے براے آنڪه ادواردو را از ارث محروم ڪنند ، سعے زیادے در دیوانہ جلوه دادن وے داشتند . بہ همین منظور وی را در بیمارستانے روانے بسترے ڪردند ڪه بہ گفتہ ادواردو ، همہ ڪارڪنان آن بودند . ادواردو بہ خاطر ترس از در آن تیمارستان سعے ڪرد تا از آنجا فرار ڪند . 🌸 ادواردو آنیِلی فرزند جیانی آنیلی - و میلیاردر💰 ایتالیایـے و مالڪ سابق مجموعه - و مارلا کاراچولو بود . مادرش هم یڪ پرنسس یهودے بود ؛ تنها سود دارایـےهاے خانواده او ۶۰ میلیارد دلار در سال برآورد شده است . وے پس از قبول نام خود را به تغییر داد . در تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۷۹ ، سرانجام دستهایـے پشت پرده تصمیم بہ حذف او گرفتند و وے را ناجوانمردانہ بہ شهادت رساندند . 🌷 _ولادتشان 🌱19تیرماه *شادی روحش صلوات*💙🌹 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 ڪلیڪ ڪنید 👇 📥 🍃🌺 @mabareshohada 🌺
══🦋══════ ✾ ✾ ✾ ❤️ ❤️ 💚 💚 آقـا تمـامِ ایل وُ تَـبارم فدایِ یک عمر گفته اَم که بمیرم برایِ بخوان کمی دلِ داوود را بِبَر رویایِ اهـلِ عـرش شده ربَّنـایِ هزار بار صدا زد که جانِ من… قـربانِ یک نگاهِ تو وُ رونَـمایِ تو 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید 👇 🍃🌺 @mabareshohada 🌺 ••●❥🦋✧🦋❥●••
💌 حس آرامشی که بعد از هر دعا داری امنیتی که با حجابت حس می‌کنی حال و هوای خوب نماز ... 💫 اصلا همین که با قلبت، مطمئن هستی همیشه کنارته و هواتو داره ... 💓 اینا همون چیزیه که باعث می‌شه عاشقانه خدا رو بخونی 🌙 👈 برای همین، قرآن میگه: بعضی‌ها، منّت می‌گذارن که ایمان آوردند! درحالیکه خدا باید منت بگذاره چون اونه که بنده‌ها رو به راه خودش میاره ...🌸🍃 💫 یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُواْ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَىَّ إِسْلاَمَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ 📗 . حجرات. آیه ۱۷ 🌸 ڪلیڪ ڪنید 👇 📥 🍃🌺 @mabareshohada
💚🍃... یادت میاد آخرین باری که قران خوندی کی بوده؟ اصلا یادت هس چه وقتی سرتو جلوی خدا خم کردی و عبادتش کردی؟ چرا آنقدز بیخیال شدیم ما این همه مطالب مختلف که هیچ سود به حال ما نداره تو فضای مجازی میخونیم تا میخوایم دو خط قران بخونیم سختیمون میگیره یا اصلا به ته ته په ته میوفتیم واقعا که مسلمونی که زبان خدای خودش رو بلد نباشه نمیشه مسلمون گفت با آشتی کنیم🌺🌹 ✍️نویسنده:ر- علیزاده 🏴ڪلیڪ ڪنید 👇 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
👌 👇 🕊 🕊 🌷 (مهدے) 🌸 ادواردو می‌گوید : «در ڪه بودم یڪ روز در ڪتابخانہ قدم مےزدم و ڪتاب‌ها را نگاه مےڪردم ڪه چشمم افتاد بہ . ڪنجڪاو شدم ڪه ببینم در قرآن چہ چیزے آمده‌ است . آنرا برداشتم و شروع ڪردم بہ ورق زدن و آیاتش ر ا بہ انگلیسی خواندم ؛ احساس ڪردم ڪه این ڪلمات ، ڪلماتے نورانے است و نمےتواند گفتہ بشر باشد . خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم ، آن را امانت گرفتم و بیشتر ڪردم و احساس ڪردم ڪه آن را مےفهمم و قبول دارم .» 🌸 ادواردو از ابتدای آوردن توسط والدینش ڪه اگر مےخواهد مسلمان بماند خبرے از ارث نیست ...خانواده آنیلے براے آنڪه ادواردو را از ارث محروم ڪنند ، سعے زیادے در دیوانہ جلوه دادن وے داشتند . بہ همین منظور وی را در بیمارستانے روانے بسترے ڪردند ڪه بہ گفتہ ادواردو ، همہ ڪارڪنان آن بودند . ادواردو بہ خاطر ترس از در آن تیمارستان سعے ڪرد تا از آنجا فرار ڪند . 🌸 ادواردو آنیِلی فرزند جیانی آنیلی - و میلیاردر💰 ایتالیایـے و مالڪ سابق مجموعه - و مارلا کاراچولو بود . مادرش هم یڪ پرنسس یهودے بود ؛ تنها سود دارایـےهاے خانواده او ۶۰ میلیارد دلار در سال برآورد شده است . وے پس از قبول نام خود را به تغییر داد . در تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۷۹ ، سرانجام دستهایـے پشت پرده تصمیم بہ حذف او گرفتند و وے را ناجوانمردانہ بہ شهادت رساندند . شهادت 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 🕊الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجهم 🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌹🌴🕊🌹🕊🌴🌹 یه هزارتایی داشت و هرشب ذکر می گفت، به دلیل زیادی که ایشون تو یک روز می فرستاد به معروف شده بود و نام شده بود . بعضی دوستان به ایشون میگفتن زهرا که دلیلش ارادت خیلی زیاد آقا به مادرمون خانم (سلام الله علیها) بود... نوای ملکوتی در تلاوت کریم داشت و هرکسی رو باصداش تحت تاثیر قرار میداد. آقا از بسیار خوبی برخوردار بود و همیشه لبخند به لبش بود و خاصی تو وجودش دیده می شد که با اولین برخورد، طرف رو مجذوب خودش میکرد. بمب روحیه بود. همیشه وقتی بیسیم لازم نبود پشت بیسیم نوحه می خوند و رفقا رو به فیض میرسوند. می گفت با سن کمش به ما درس های بزرگ می داد. می گفت بابا اول وقت رو نباید فراموش کنیم. یادمه بعد افرادی اومده بودن که نمی شناختیم و میگفتن ما کسی رو نداشتیم که کمکمون باشه اما آقا مخفیانه به ما کمک می کرد و ما مثل بچه خودمون دوسش داشتیم. همیشه دست بوس و بود و به خانواده می گفت : چطوری ! چطوری ! ناراحت می شد و میگفت من می خوام ببینم . می گفت نه مامان حالا زوده.🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌴🕊 یک سالی از مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، خانه شان گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان ) همراه و دختر چهل روزه مان رفتیم از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست . خانم ها و آقایان نشسته بودند و خوش و بش می کردند از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم ، ولی نتوانستیم آن را تحمل کنیم . خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون پیاده راه سمت خانه ناراحت بود . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد قدم هایش را بلند بر می داشت که تر برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن رفته کمی که آرام شد، گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم می خواند و اشک می ریخت آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود که شاید راضی نباشد . ولی همیشه یک بود ، حتی در مبارزه با راوی : 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
❣﷽❣ 📚 #رمان #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣ #قسمت_سوم
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣ 🔆 گفتم: _اما شما این جزئیات را درباره ی به خانواده من نگویید، من باید از وضعیت شما باخبر می شدم که شدم. _گفت: خب حاج خانم نگفتید مهریه تان چیست؟؟ _ چند لحظه فکر کردم و گفتم: . _سریع گفت: مشکلی نیست. از صدایش معلوم بود ذوق کرده است😍 _گفتم: ولی یک شرط و شروطی دارد. _آرام پرسید: چه شرطی؟؟ _ نمی گویم یک جلد قران. میگویم "ب" بسم الله قران تا آخر زندگیمان حکم بین من و شما باشد. اگر اذیتم کنید، به همان "ب " بسم الله شکایت می کنم. اما اگر توی زندگی با من خوب باشید، را به همان "ب" بسم الله می کنم. ✨ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم. سرش پایین بودو فکر می کرد. صورتش سرخ شده بود. ترسانده بودمش. _گفتم: انگار نکردید. _نه قبول می کنم ،فقط یک مساله می ماند چند لحظه مکث کرد. ؟ 📖موهای تنم سیخ شد😦 از صفورا شنیده بودم که زود گرم می گیرد و می شود. ولی فکر نمی کردم تا این حد باشد. نه به بار بود و نه به دار، آنوقت من را به اسم کوچکم صدا می زد. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_ودوم 📖مد
❣﷽❣ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣5⃣ 📖قرآن آخر شب شروع شده بود و تا ادامه داشت، خمیازه کشیدم «خوابی؟» با همان چشم های بسته جواب داد: نه. دارم گوش میدهم. - خسته نمی‌شوی هر شب تا صبح گوش می‌دهی ⁉️ 📖لبخند زد +نمی دانی شهلا چقدر آرامم می کند😌 هدی دستش را روی شانه ام گذاشت. از جا پریدم تو هم که بیداری. - خوابم نمی‌برد . من پیش بابا می مانم. تو برو بخواب. شیفت مان را عوض کردیم. آن طرف اتاق دراز کشیدم و پدرودختر را نگاه کردم تا چشم هایم گرم شد. 📖ایوب به بازوی هدی تکیه داد تا نیفتد. هدی لیوان خالی کنار دست ایوب را پر از چای کرد... 📖ایوب صبح به صبح بچه ها را نوازش می‌کرد ، آنقدر برایشان شعر می‌خواند تا برای نماز📿 صبح بیدار شوند. بعضی شب ها محمدحسین بیدار می‌ماند تا صبح با هم حرف می‌زدند . ایوب از خاطراتش می‌گفت ، از اینکه بالاخره رفتنی است. 📖محمدحسین هیچ وقت نمی‌گذاشت ایوب جمله اش را تمام کند داد می‌کشید : بابا اگر از این حرف ها بزنی خودم را می‌کشم ها. ایوب می‌خندید 😄 _همه ما رفتنی هستیم، یکی دیر یکی زود، من دیگر خیالم از تو راحت شده، قول می‌دهم برایت زن هم بگیرم😉 اگر تو قول بدهی مراقب مادر و خواهر و برادرت باشی. 📖محمدحسین مرد شده بود. وقتی کوچک بود از موج گرفتگی ایوب می‌ ترسید😰 فکر می‌کرد وقتی ایوب مگس را هواپیمای دشمن ببیند، شاید مارا هم عراقی ببیند و بلایی سرمان بیاورد. حالا توی چشم به هم زدنی ایوب را می‌انداخت روی کولش و از پله های بیمارستان بالا و پایین می‌برد و کمکم می‌کرد برای ایوب لگن بگذارم. 🖋 ... 📝 🌹🍃🌹🍃