‹ مَبـهوت ›
او ماهِ من است و من .. سیارهای که در مدارِ عشق او میچرخم' 🌚♥
زیر لب ، با اخم گفتی : چادرت را جمع کن !
خنده رو ، آهسته تر گفتم : اطاعت سرورم ..
‹ مَبـهوت ›
او ماهِ من است و من .. سیارهای که در مدارِ عشق او میچرخم' 🌚♥
تا محرم من شی جان در تن من نیست
پس گردن من گناه هر گمان ز کارم
‹ مَبـهوت ›
تا محرم من شی جان در تن من نیست پس گردن من گناه هر گمان ز کارم
گویند عزیزم که عشق تو حرام هست
بر من تو حلالی
حرام دگران است
ای دل پاره پارهام، دیدن اوست چارهام
اوست پناه و پشت من، تکیه بر این جهان مکن