مدرسه مهارت آموزی مبنا
صبح سهشنبه ۴ اردیبهشت، از حیدرآباد به سمت کراچی راهی شدیم. ساعت ۹/۵ به کراچی رسیدیم. بعد از عبور از
✨
حدود ساعت ۵/۵ عصر هواپیمای حامل رئیس جمهور ایران و هیئت همراه، در فرودگاهِ جِناحِ کراچی نشست.
مقامات سیاسی کراچی و دیپلماتهای ایرانی به استقبال هیئت ایرانی رفتند.
آیتالله رئیسی پس از احوالپرسی با بزرگترها، با محمدعلی و دوستش محمدمهدی هم احوالپرسی کرد و با آنها دست داد. بچهها خوشحال و هیجانزده بودند، بهطوری که در مسیر برگشت از فردوگاه، میگفتند؛ باید تماس بگیریم و برای خالههایمان این ماجرا را تعریف کنیم.
پلیس کراچی خیابانهای فرعی را بستهبود و مردم پشت راه بندها ایستاده بودند. خیابانها خالی بود. تدابیر امنیتی آنقدر شدید بود که مردم نتوانستند در برنامهها شرکت کنند و صحنههای باشکوهی مانند استقبالشان در سال ۱۳۶۴ از آیت الله خامنهای به عنوان رئیس جمهور وقت ایران، رقم بزنند.
#قسمت_دوم
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
✨ حدود ساعت ۵/۵ عصر هواپیمای حامل رئیس جمهور ایران و هیئت همراه، در فرودگاهِ جِناحِ کراچی نشست. مقا
✨
در پایان یکی از جلسات سخنرانی همسر رئیس جمهور، یکی از خانمهای پاکستانی حاضر در جلسه از میان جمع برخاست و گفت: "سلام ما را به رهبر معظم ایران برسانید. ما ایشان را خیلی دوست داریم."
مردم پاکستان واقعا ايرانیها را دوست دارند و این یکی از دلخوشی های ما در اینجا است.
#قسمت_سوم
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
✨ در پایان یکی از جلسات سخنرانی همسر رئیس جمهور، یکی از خانمهای پاکستانی حاضر در جلسه از میان جمع ب
✨
وقتی عزیزی از دنیا میرود، آماده کردن خانه برای پذیرایی از مهمانها برای صاحب عزا، خیلی سخت است. داغ دلش یک طرف و فکر میزبانی خوب و در شأن، یک طرف دیگر.
#قسمت_چهارم
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
✨ وقتی عزیزی از دنیا میرود، آماده کردن خانه برای پذیرایی از مهمانها برای صاحب عزا، خیلی سخت است. د
✨
حالا اگر آن عزیز رئیس جمهور کشورت و خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران، تنها جایی باشد که مردم مهربان حیدرآباد، بخواهند برای عرض تسلیت یا بقول خودشان برای فاتحه و سوز بیایند، کار خیلی سختتر میشود.
قطعا پذیرایی باید در شأن ایران باشد.
پارچه مناسبی اندازه میز نبود. روسری مشکی خودم را روی میز پهن کردم.
#قسمت_پنجم
#روایت_جمهور
#خارج_از_مرز
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
✨ حالا اگر آن عزیز رئیس جمهور کشورت و خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران، تنها جایی باشد که مردم مهربان
✨
با بغض، عکس رئیس جمهور را روی میز یادبود، کنار دیس خرما گذاشتم.
کاش برای استقبالشان به فرودگاه کراچی نرفتهبودم!
کاش صدای آقای رئیسی که به ما گفت "ببخشید خانمها مقدمتر هستند. باید اول با شما احوالپرسی میکردم. خوب هستید ان شاءالله؟" به گوشم نمیخورد !
کاش دلداریِ "خسته نباشید. شما اینجا خیلی اذیت میشویدِ" دکتر امیرعبداللهیان را نمیشنیدم.
خیلی سخت و بقول محمدعلی غیرقابل هضم است که حالا همان هواپیما، پیکرهای این بزرگواران را به تهران برساند.
همانطور که شمعها را جلوی قاب عکس میگذاشتم، با خودم گفتم؛ حالا که قرار است روزی همه ما در یک قاب عکس جای بگیریم، کاش عاقبت به خیر شویم و کلمه "شهید" اول اسم ما بیاید.
منتشر شده در کانال #اینجا_حیدرآباد
#قسمت_آخر
#روایت_جمهور
#خارج_از_مرز
| @mabnaschoole |
مردم تهران تا به حال دنبال ماشین هیچ مسئولی ندویدهاند.
ما هیچوقت کوچه خیابان شهرمان را برای آمدن مهمان عزیز کردهای، آب و جارو نکردهایم.
ما مردم تهران هیچوقت در انبوه مردم مشتاق، گیر نکردیم و پیرمردهایمان صورت رئیس جمهور را نبوسیدند.
کارگران شهرهای دیگر توفیق داشتند و از شما بهبودِ وضعِ معیشت و گستردگی سفرهشان را خواستند و شما به رسم مهمان، گشایش را بهشان هدیه دادید.
آقا ابراهیم ما هیچ وقت به گرد پای سفرهای استانی شما نرسیدیم، اما سالهاست شهرمان میزبانتان است و شما دیگر صاحب خانه شدهاید.
دیروز که ماشینتان بلآخره از میان سیل مردم این شهر گذشت، ما را هم به آرزویمان رساند. ما هم بلآخره بین جمعیت مشتاق گیر کردیم. نفس هایمان تنگ شد و رد اشکهایمان زیر آفتاب درخشید.
ما فقط توانستیم از شما، دعا برای عاقبت به خیری و شهادت بخواهیم. دعا برای آرامش شهرمان.
آقا ابراهیم میدانم، شما عادت ندارید دست خالی به مهمانی بروید؛ برای بار آخر منت بر سر ما بگذارید و برای میزبان این سالهایتان دعای عاقبت به خیری کنید.
سفرتان به سلامت سید محرومان. مهمانی ولی نعمتمان، استراحتِ سالها تلاشِ بدون خستگیتان باشد.
🖋فاطمه بزمشاهی
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداحافظ عزیــــــزِ جــمهور مــا❤️
روایت سیلِ امروز تــــــــــــهران
از دریچه لنزِ یه دهه هشتادی
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨سرودهی حسین الاکرف (مداح معروف عراقی)
برای شهدای خدمت که در صفحه اینستاگرامشون منتشر کردن.
ترجمه شعر:
آیا بهراستی شکوه و عظمت در زمان و مکانی سقوط کردهاند؟
هرگز! بلکه به سمت فردایی روشن به سوی بهشت برین عروج کردهاند.
#خارج_از_مرز
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
🔖 آغازِ تلخ
با صدای فریاد یکی از دانشجویان همه توجهها از استاد تاریخ که درس و بحث زمان پیامبر را تازه آغاز کرده بود، به صدای فریادی جلب شد و همان نیمبندِ نازکی که بیانیهی رهبری بر قلبمان زده بود هم پاره شد. نمیدانم به پایِ خوش خیالیمان بگذارم اما همهی ما فکر میکردیم خبرگزاریها با تیتر یک "بلا دفع و خطر رفع" قضیه را تمام میکنند و آن نفس راحتی که از شب گذشته، آرزویش را داشتیم خواهیم کشید اما دریغ که ورق، باز هم برای ما برنگشت.
#قسمت_اول
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
🔖 آغازِ تلخ با صدای فریاد یکی از دانشجویان همه توجهها از استاد تاریخ که درس و بحث زمان پیامبر را ت
🔖آنچه بر ما گذشت...
ما رخت عزا به تن کردیم و دانشگاه، خوابگاه و خیابان همگی سیاهپوش شدند. یکی پوستر چاپ میکرد و یکی پوشش خبری به راه انداخته بود. گویی بر ما نوشته شده بود که تمام شنیدههای دهه ۶۰ را باید زندگی کنیم، انگار ما نسلی هستیم که هنوز بیست و چندسالمان نشده باید تجربهگر تلخیهای غیرقابل باور باشیم. چه نحسی سیزده زمستانی که سردارِ قلبهایمان را گرفت و چه از بهاری که به نیمه نرسیده گردِ سرما به جانِمان انداخت.
#قسمت_دوم
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
🔖آنچه بر ما گذشت... ما رخت عزا به تن کردیم و دانشگاه، خوابگاه و خیابان همگی سیاهپوش شدند. یکی پوست
🔖 روزِ جانکاه
سهمیه کم و تعداد درخواستیها زیاد بود. خلاصه هر طور شد نام خود را در میان لیست بلند و بالای اسامی گذاشتم. لباس و کوله و هر آنچه نیاز بود را آماده کردم که راهی شویم. حدود پنج ساعتی تا تهران راه داشتیم و هر کس به طریقی خود را مشغول کرده بود، یکی مداحی گوش میداد، دیگری مشغول خواندن کتاب در مسیر پیشرفت بود، حال و روزمان شبیه ضربالمثل"مرغ از قفس پریده" شده بود. دم دمهای صبح رسیدیم تهران و با اینکه هوا آفتابی و گرم بود اما آسمان تهران برایم ابری بود. خیل زیاد جمعیتی که صورتهایشان بغض داشت باعث عدم حرکت ما میشد، از هر قشری برای تشییع آمده بودند. گویی بعضیها برای عذرخواهی و باقی برای عرض تبریک شهادت به خدمت رسیده بودند. خود را با سینهزنی و باقی برنامهها مشغول کردیم تا دل آرام گیرد و دردها در سینه بماند، بغل دستیهایمان را نمیشناختیم. از هر شهری خود را رسانده بودند تا در آخرین سفر ریاست جمهوری ایشان را بدرقه کنند. خلاصه هر چه بود بر ما گذشت تا هنگامهی نماز و جملهی تلخِ "اللّهمّ إنّا لا نعلم منهم إلاّ خیرا" که صدای گریههای صفهای طویل به گوشِ آسمان رسیده بود و پیاپی در گوشم تکرار میشد که: "سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ•كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ."
🖋خانم مریم بابازاده
#قسمت_آخر
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
در حلقه نهم، همراه منصور ضابطیان به کوبا سفر خواهیم کرد؛ کشوری که بر دیوارههای آن بیش از آنکه عکس چ
.
این پیام را خاطرتان هست؟
ما برنامهریزی کرده بودیم تا ثبتنام حلقه کتاب را از اول خرداد آغاز کنیم.
اما سانحه تلخ سقوط بالگرد آقای رئیسجمهور، برنامهریزیهای ما را تغییر داد.
تا یکبار دیگر به همه ثابت شود که برنامهریز اصلی خداست که
خدا را در به هم شکستهشدن تصمیمها شناختیم.
#حلقه_کتاب
#مثبت_حلقه
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
رسالت حلقه کتاب آگاهی است؛
فکر کردن است.
موج احساسات و سوگواری ما که فروکش کند،
وقت تأمل است.
تأمل در مسیری که آمدهایم،
تأمل در مسیری که هستیم،
تأمل در مسیری که پیشرو داریم.
#حلقه_کتاب
#مثبت_حلقه
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
این روزها ما در تیم مدیران مدرسه مبنا خیلی با هم گفتگو و بحث کردیم که
آیا ثبتنام حلقه را آغاز کنیم یا نه؟
از طرفی شاید دل و دماغ کاری برایمان نمانده.
از طرفی پیام آقا پیش چشممان بود که «کار کشور مختل نخواهد شد.»
ساعتها بحث و گفتگو مدیران مبنا تبدیل شد به طراحی رویدادی آگاهی بخش در مثبت حلقه کتاب؛
همخوانی کتابی متناسب با حال و هوای این روزها؛
که عمومی باشد،
جذاب و درسآموز باشد،
و مهمتر اینکه شرکت در آن رایگان باشد،
تا بتوانیم اقدامی وسیع و عمومی را رقم بزنیم...
#حلقه_کتاب
#مثبت_حلقه
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
ما در جستجوی کتابی بودیم که نگاهمون رو نسبت به اتفاقات امروز عمیقتر کنه.
بعد از بررسی حدود ۳۰ کتاب مختلف، به «پشت شیشههای مات» رسیدیم.
روایتی داستانی بر اساس اسنادی درباره زندگی آیتالله بهشتی؛
که هم جذابه،
هم خوشخوان،
و البته کم حجم،
که بتونیم در مدت کوتاهی اون رو مطالعه کنیم.
🎁منتظر ثبتنام رایگان «مثبت حلقه» باشید.
#حلقه_کتاب
#مثبت_حلقه
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
📚 آغاز ثبتنام رایگان مثبت حلقه کتاب
🔻 جمعخوانی کتاب «پشت شیشههای مات»
❇️ به مناسبت شهادت آیتالله رئیسی
روایتی داستانی بر اساس اسناد به دستآمده از زندگی شهید آیتالله دکتر بهشتی
🎁 به همراه کدتخفیف ۱۰۰ درصدی خرید نسخه الکترونیکی کتاب
🔸 جمعخوانی کتاب
🔹جلسه آنلاین بررسی کتاب
🔸 نقد و تحلیل فرم و محتوای کتاب
🔻 ثبتنام رایگان در حلقه کتاب:
🆔https://formafzar.com/form/p6o36
🆔https://formafzar.com/form/p6o36
#حلقه_کتاب
#مثبت_حلقه
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
📚 آغاز ثبتنام رایگان مثبت حلقه کتاب 🔻 جمعخوانی کتاب «پشت شیشههای مات» ❇️ به مناسبت شهادت آیتالل
.
کدتخفیف ۱۰۰ درصدی خرید نسخه الکترونیکی کتاب «پشت شیشههای مات» پس از ثبتنام در مثبت حلقه در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
🔻از طریق لینک زیر، به صورت رایگان در مثبت حلقه ثبتنام کنید:
🆔https://formafzar.com/form/p6o36
🆔https://formafzar.com/form/p6o36
#حلقه_کتاب
#مثبت_حلقه
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
📚 معرفی کتاب «پشت شیشههای مات»
ما در مثبت حلقه قراره پرونده این کتاب رو، روی میز قرار بدیم؛ یعنی:
📚 کتاب رو با هم مطالعه کنیم،
📚 نقد و یادداشت بنویسیم،
📚درباره فرم و محتوای کتاب با هم گفتگو کنیم،
📚 و در جلسه آنلاین به صرف کتاب، «پشت شیشههای مات» رو جمعبندی کنیم.
اگه علاقهدارید درباره تاریخ معاصر انقلاب و روزهای سختی که پشت سر گذاشتیم بیشتر بدونید، این دوره رایگان رو از دست ندید.
🔻لینک ثبتنام و دریافت کدتخفیف ۱۰۰ درصدی خرید نسخه الکترونیکی کتاب:
🆔https://formafzar.com/form/p6o36
🆔https://formafzar.com/form/p6o36
#حلقه_کتاب
#مثبت_حلقه
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 امروز از شبکه ۳ و رسانه Khamenei.ir؛
🖤 پخش بیانات رهبر معظم انقلاب در منزل شهید رئیسی
🔹️بیانات رهبر معظم انقلاب در منزل رئیسجمهور شهید حجتالاسلام والمسلمین رئیسی در جمع خانواده ایشان برای نخستینبار در قالب محصول تصویری «خداوند «ابراهیم» را دوست داشت» از شبکه سه سیما و رسانه KHAMENEI.IR پخش خواهد شد.
🔹️شبکه ۳ سیما:
ساعت ۱۵:۱۵
ساعت ۱۷:۳۰ (قبل از خبر ورزشی)
ساعت ۲۲:۲۰ (بعد از خبر شبانگاهی)
💻 همزمان در FARSI.KHAMENEI.IR/LIVE
📌این صف برای همه است!
📚بریدهای از کتاب «پشت شیشههای مات»
🔸نانوا، نگاهی به صف طولانی انداخت و پکی به سیگارش زد. بعد با لهجه غلیظ اصفهانی به پیشکار گفت: «اون پسره، پسر حاج آقا حسینی، امام جماعت محله نیست؟»
🔹پیشکار از پشت عینک ته استکانیاش نگاهی به صف کرد و گفت: «من که کسی را نمیبینم.» نانوا لبخندی زد و عینک پیشکار را با انگشت به صورت او فشار داد و گفت: « حالا نگاه کن ببین میبینی؟»
پیشکار دوباره نگاه کرد و گفت: « چرا...خودش است.» نانوا در حالی که خمیر را از تغار در میآورد تا روی پارو شکل بدهد، برگشت و گفت: « آی پسر چند تا نان میخواهی؟»
سید محمد کمی مکث کرد و گفت: « هنوز نوبتم نشده.»
🔸 نانوا که بهش برخورده بود، گفت: « میل خودته! حالا که میخوای، توی صف وایسا؛ اما پسر امام جماعت محله لمبون نباید توی صف بایسته.» سید محمد لبخندی زد و گفت: « فرقی نمیکنه. این صف برای همه است.»
🔻ثبتنام رایگان مثبت حلقه و همخوانی کتاب «پشت شیشههای مات» از طریق لینک زیر 👇
🆔https://formafzar.com/form/p6o36
🆔https://formafzar.com/form/p6o36
#حلقه_کتاب
#مثبت_حلقه
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |
📌دست ننهام درد نکند!
📚بریدهای از کتاب «پشت شیشههای مات»
🔹پیرزن تعریف کرد یکی از دفعاتی که از قم به اصفهان آمد، گفت:« مادر، آقایان توی قم اصرار دارند که من ازدواج کنم. میگویند اگر از قم زن بگیری، کمتر میتوانی به اصفهان بروی. حالا آمدهام که آستینی برایم بالا بزنید؛ شاید اینطوری بتوانم بیشتر به اصفهان بیایم. شما هر دختری را بپسندی، من با همان دختر ازدواج میکنم.»
#قسمت_اول
#مثبت_حلقه
#روایت_جمهور
| @mabnaschoole |