🔷دوستی دارم بخاطر تصادف میمیره و زنده میشه (الان زنده است)
وقتی به هوش اومد خواهرش گفت برادرم میخواد باتون حرف بزنه..
⬅️میگفت اون دنیا دیدم هرچی صدقه بهت دادم ، اونجا فقرا اومدن کمکم کنن که شفاعتم کنند..میگفت دیدم روی همه پولها اسم من نوشته شده
🔷میگفت دیدم زنهارو با قیچی های بزرگ قطعه قطعه میکردند..
زنها جیییغ میزدن..صدای وحشتناااااک..
گفتم فهمیدی گناهشون چی بود؟؟
گفت همین زنهای بی حجاب بودن..
التماس میکردن خدا بذار برگردیم جبران میکنیم.. ولی دیگه راه برگشتی نبود😞
بهشون خطاب میشد ، شماها بندگان منو گمراه کردید..شماها قبح گناه برای دیگران ریختید ، شماها دل امام زمان شکستید، شماها زندگی هارو به طلاق رسوندید ، شماها دعوا توی زندگی ها انداختید ،
شماها جوانان به زنا و قتل سوق دادید..
شماها باعث سقط جنین شدید..
شماها باعث رواج فساد شدید ..
شماها باعث یتیم شدن بچه ها شدید و...
میگفت ظاهر کار بی حجابی بود ، ولی اثرات اون بی حجابی خیلی گناهان زیادی بود و همش گردن اینا بود...
✍🏼قاضی زاده
🔹 از مجموع سیصد و پنجاه نفر افراد گردان فقط بيست نفر آمده بودند احیـا! تعجب كردم. شب دوم هـم همينطور. برايم سـؤال شده بود.
چـرا بچه هـا نيـامدند!؟ نكند خبـر نداشتند.
🔸 به سمت صحـرا حركت كـردم. وقتی نزديک شيارها رسيدم، ديدم در بين هرشيار، رزمنده ای رو به قبـله نشسته و قـرآن را روی سـرش گرفته و زمـزمه می كند. چون صدای مراسـم از بلندگو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنيدند و در تنهايی و تاريكی حفره ها، راز و نياز می كردند.
🔹 بعدها متوجه شدم آن بيست نفر هم كه برای مراسم عزاداری و احيا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند.
🎙راوی: شهید رضا صادقی یونسی
(🌹🖇🕌)
🌱بچـهکهبودفلجشد،نذرحضـرت
زینب﴿سلامالله﴾کردمش؛نذرقبولشد
ورضاخوبشدخوبِخـوب،اونقدر
خوبکهمھرنوکریعمـهۍ
ساداتروےقلبشحڪشدعاقبت
همفدائیبیبیزینبشد . . :)💚
مدافع حرم #حضرت_زینب
#شهید_رضا_کارگر
یاد #شهدا باصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
◄─┅─🍃🌼🍃─┅─►
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان 💕شهید رضا کارگر💕بودیم
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
* برادر شهید*
🌺 مدد از شهدا 🌺
✿❀❀✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿✿❀❀✿ 🇮🇷رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی #لیلا 🌷 قسمت ۱۸ @madadazshohada ـ چه كار ميكني
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
✿❀❀✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿✿❀❀✿ 🇮🇷رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی #لیلا 🌷 قسمت ۱۸ @madadazshohada ـ چه كار ميكني
🇮🇷 رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی #لیلا
🌷قسمت ۱۹
سايه روی ديوار بالا آمده است .
ليلا كنار پنجره ايستاده و دستانش را بر لبهی آن گذاشته است .
سايه اش درون سايهی پنجره قرار ميگيرد،
همچون شبحي در قاب پنجرهی اندوه :
«همه چيز رو به پدرم ميگم ... ميگم كه مامان طلعت و فريبرز چه نقشه اي برام كشيده بودن ...!
ميگم دلشو به اين پسره دغلباز دورو خوش نكنه !»
دستانش را محكم به لبهی پنجره ميفشرد. چشم به افق ميدوزد.
صدای خندهی كودكانه سپهر و سهراب كه در حياط توپ بازي ميكنند خشم و نفرت را به آرامي در وجودش ميميراند و رحم و شفقت بر آن سرازير ميسازد
دلسوزانه به آن دو نگاه ميكند:
«اگه پدر موضوع رو بفهمه ...
مامان طلعت بيكار نمینشينه و بالاخره زهرشو ميريزه ...
پيش پدر دروغ و درم ميگه و تو در و همسايه از من بد و بيراه ميگه ...
اگه هم نگم پدر رو چطور از اشتباه بيرون بيارم ...
تازه اگه هم متوجه بشه ...
آن وقت مامان طلعت چي ؟
اين طفل های معصوم چي ؟
اين طفلک ها چه گناهی کردن!؟»
🌷قسمت ۲۰
همه دور ميز بيضی شكل ، شام ميخورند.
اصلان ، سهراب و سپهر را دوطرفش نشانده و با مهرباني به آنها غذا ميدهد.
طلعت و ليلا روبروی هم نشسته اند.
تنها صدای اصلان و دوقلوها به گوش ميرسد و صداي برخورد قاشق و چنگال ها با بشقابهای چينی
طلعت زير چشمی ليلا را میپايد،
وقتي ليلا لب میجنباند يا چشم ميگرداند، لرزه بر اندام طلعت میافتد
اصلان از سكوت طلعت شگفتزده ميشود، ضمن آنكه قاشق به دهان سپهر ميبرد،
ميگويد:
- طلعت ! چه ساكتي ! بلبل ما چرا خاموشه امشب ؟
طلعت دستپاچه ميشود با لبخندي تصنعي ميگويد:
- هيچي ! امروز خيلي خسته شدم ، سهراب و سپهر خيلي اذيتم كردن
اصلان خندهی كوتاهي سر داده
و با بیتفاوتی سر تكان میدهد و در حاليكه قاشق به دهان سهراب نزديك ميكند
ميگويد:
- راستي ! از خواستگارهای سينه چاك ليلا چه خبر؟ با هم دوئل نكردن ؟
🍃🇮🇷ادامه دارد...
@madadazshohada
🍃نویسنده رمان ؛ مرضیه شهلایی
🌷تقدیم به خانواده شهدای کشور عزیزمون بخصوص همسران شهدا
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@madadazshohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🇮🇷 رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی #لیلا
🌷قسمت ۲۱
@madadazshohada
نگاه طلعت و ليلا به هم گره ميخورد،
لرزشي سر تا پای طلعت را فرا ميگيرد آب دهانش خشك شده و رنگ از رخسارش ميپرد:
«خداي من ! اگه ليلا همه چيز رو بگه ... چه خاكي به سرم بريزم ؟»
قاشق از دست طلعت پايين میافتد.
اصلان با تعجب ميگويد:
- طلعت ، حالت خوب نيست ؟ مريضي ! چرا دستات ميلرزه ؟
طلعت كنترلش را از دست داده ، به سرعت از پشت ميز بلند ميشود
دستهاي لرزانش را به طرف سر برده ، باصداي خفه اي ميگويد:
- نه اصلان ! يك كم سرم درد ميكنه ... شما شامتونو بخورين
او با عجله از آشپزخانه بيرون ميرود
اصلان نگاه پرسشگرش را به ليلا ميدوزد:
- اتفاقي افتاده ليلا؟ ببينم به خواستگاراي تو مربوطه ؟
ليلا با عجله از پشت ميز بلند شده و با عصبانيت ميگويد:
- پدر! خواستگاراي من مهم نيست ، موضوع خواستگاراي منو فراموش كنين ... مشكل مامان طلعت رو حل كنين !
سپس چند حبه قند درون ليوان آبي انداخته ، در حالي كه با قاشق آن را هم ميزند، از آشپزخانه بيرون ميرود.
اصلان با تعجب دور شدن او را نگاه ميكند. شانه بالا انداخته و بعد از كمي تأمل ، با دوقلوهايش مشغول ميشود.
🌷قسمت ۲۲
@madadazshohada
طلعت پيشانيش را روي دست خميدهاش كه به مبل تكيه دارد، گذاشته است
ليلا به آرامي آب قند را به او تعارف ميكند:
- مامان طلعت ! اينو بخور تا كمي حالت جا بياد... خودتو اذيت نكن ...
نگاه شرمزدهی طلعت با نگاه مهربان ليلا در هم میآميزد قطرات اشك از چشمان طلعت به روي گونه ها سرازير ميشود
با تعلل ليوان را ميگيرد و با دستاني لرزان به دهان نزديك ميكند
ليلا پشت در گوش ايستاده است .
صداي شكستن بشقاب چينی با داد و فرياد اصلان درهم آميخته
ليلا سرش را به در ميفشارد و با نگرانی گوش فرا ميدهد:
ـ همهی آتيشها از زير سر تو بلند ميشه ...
تو به ليلا حسوديت ميشه ...
وقتي ديدي فريبرز خاطرخواه ليلا شده و منم راضيم ... معلوم نيست تو گوش پسره چي خوندي كه پاشو كنار كشيده... حالا هم اومدي و ميگي ... ليلا رو به اين حسين بديم ... اونا همديگه رو دوست دارن ... ميخوام صد سال سياه همديگه رو دوست نداشته باشن ... قبل از اين سنگ فريبرز را به سينه ميزدي و حالا سنگ حسين رو...
@madadazshohada
🍃🇮🇷ادامه دارد...
🍃نویسنده رمان ؛ مرضیه شهلایی
🌷تقدیم به خانواده شهدای کشور عزیزمون بخصوص همسران🌷
@madadazshohada
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@madadazshohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🔵 هرسه شب قدر مهم است
حاج آقا مجتبی تهرانی هرسال درشبهای قدر میگفتند: در روایتی درباره تعیین شب قدر آمده است که میفرماید:
🔻شب ١٩: مقدّرات سال در شب نوزدهم تقدیر می شود؛ «قُسِمَ فِیهَا الْأَرْزَاقُ وَ كُتِبَ فِیهَا الاجَالُ وَ خَرَجَ فِیهَا صِكَاكُ الْحَاجِّ» (مستدرك الوسائل، ج ۷، ص ۴۷۰، باب تعیین لیلة القدر)؛ در شب نوزدهم ارزاق، درآمدها و روزی افراد و همچنین مدت حیات و زندگی آنان تا سال آینده تعیین میشود. علاوه بر آن در شب نوزدهم مشخص میشود كه چه كسانی در آن سال به حج می روند.
🔻شب ۲۱: سپس در شب بیست و یكم آنچه در شب نوزدهم مقدر شده، بر آن ابرام و تأكید می شود. این به این معناست كه در شب بیست و یكم آنچه در شب نوزدهم تعیین و مقدر شده، قابل تغییر است، آنچه كه از شب نوزدهم تا شب بیست و یكم مقدر شده و تغییر یافته، در شب بیست و یكم ثبت شده
🔻شب ۲۳: و در شب و بیست و سوم قطعی، نهایی و امضاء می شود. براساس این روایت هر سه شب از شبهای قدر به شمار میآیند.
امشبو از دست ندیم. التماس دعا
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
@madadazshohada
💫♥️🍃♥️🍃💫
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
♥️با توسل به جمیع شهدا و شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️
🍀قرار هست چهل روز بصورت ویژه با واسطه قراردادن شهدا، بریم در خانه خدا و اهلبیت و مدد بگیریم ازشون.....
🌸شهدای این چله🌸
۱🌷شهید نوید صفری
۲🌷شهید علی رضا کریمی
۳🌷شهید مصطفی صدرزاده
۴🌷شهید احمد علی نیری
۵🌷شهید عباس ذوالفقاری
روز اول👈🏼 ۲۲ اسفند❇️
روز دوم👈🏼 ۲۳ اسفند❇️
روز سوم👈🏼 ۲۴اسفند❇️
روز چهارم👈🏼 ۲۵ اسفند❇️
روز پنجم👈🏼 ۲۶ اسفند❇️
روز ششم👈🏼 ۲۷ اسفند❇️
روز هفتم👈🏼 ۲۸ اسفند✅
روز هشتم👈🏼 ۲۹ اسفند✅
روز نهم👈🏼 ۱ فروردین✅
روز دهم👈🏼 ۲ فروردین✅
روز یازدهم👈🏼 ۳ فروردین✅
روز دوازدهم👈🏼 ۴ فروردین ✅
روز سیزدهم👈🏼 ۵ فروردین ✅
روز چهاردهم👈🏼 ۶ فروردین✅
روز پانزدهم👈🏼 ۷ فروردین✅
روز شانزدهم👈🏼 ۸ فروردین✅
روز هفدهم👈🏼 ۹ فروردین ✅
روز هجدهم👈🏼 ۱۰ فروردین✅
روز نوزدهم👈🏼 ۱۱ فروردین ✅
روز بیستم👈🏼 ۱۲ فروردین
روز بیست ویکم👈🏼 ۱۳ فروردین
روز بیست دوم👈🏼 ۱۴ فروردین
روز بیست وسوم👈🏼 ۱۵ فروردین
روز بیست وچهارم👈🏼 ۱۶ فروردین
روز بیست وپنجم👈🏼 ۱۷ فروردین
روز بیست وششم👈🏼 ۱۸ فروردین
روز بیست وهفتم👈🏼 ۱۹ فروردین
روز بیست وهشتم👈🏼 ۲۰ فروردین
روز بیست ونهم👈🏼 ۲۱ فروردین
روز سی ام👈🏼 ۲۲ فروردین
روز سی ویکم👈🏼 ۲۳ فروردین
روز سی دوم👈🏼 ۲۴ فروردین
روز سی سوم👈🏼 ۲۵ فروردین
روز سی وچهارم👈🏼 ۲۶ فروردین
روز سی وپنجم👈🏼 ۲۷ فروردین
روز سی وششم👈🏼 ۲۸ فروردین
روز سی وهفتم👈🏼 ۲۹ فروردین
روز سی وهشتم👈🏼 ۳۰ فروردین
روز سی ونهم👈🏼 ۳۱ فروردین
روز چهلم👈🏼 ۱ اریبهشت
🌼روزتون شهدایی🌼
❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ( یک دور تسبیح برای هر ۵ شهید)
🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼
🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم به آقا رسول الله صلی الله علیه وآله وخانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🌷
❤️حاجت روا ان شالله❤️
🌷التماس دعا🌷
@madadazshohada
💫♥️🍃♥️🍃💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سحر نوزدهم خون به دل "زینب" شد 😭
فرق بشکافته را دید و دگر غوغا شد...
#سحر_نوزدهم
#شب_قدر
•✾•🌿🌺🌿•✾
@madadazshohada
✅عزیزان با استعانت از آستان قدسی امام حسن مجتبی علیه السلام ان شاالله امسال یک ملک خوب برای حسینیه و زائرسرا روزیمون بشه و کل ملک بنام خیریه میخوره..
🏴حَسنیه و زائرسرای حضرت زهرا سلام الله علیها
⬅️شما هم قدر توان ، حتی شده یک آجر میتوانید سهیم در این بنای خیر باشید ..
⬅️اگر زمین مناسب اهدایی هم در قم، مشهد ، نجف و کربلا سراغ دارید اطلاع بدید
✅تمام توانتون برای معرفی این کارخیر بکار بگیرید یک باقیات و صالحات جاری از هممون بمونه..
❇️خیریه دارالاحسان حضرت فاطمه ثبت۱۲۷
یادبود شهید مجتبی قاضی زاده
5894637000163383شماره شبا
800130100000000326165757مدیریت 09122519350 @ghazizadeh1 کانال خدمات خیریه دارالاحسان حضرت فاطمه ⏬ eitaa.com/darolehsan @yazahramadad135 کانال مشارکت در توسعه حسینیه و زائرسرا ⏬ http://eitaa.com/joinchat/1989476895C14ecd6d7f4
🌷 تنهایی به راه افتادم. به رغم درد کمر و پادرد، تا پشت خاکریزهـا را دویدم و یک جعبه نارنجک برداشته به راه افتادم.
🌷 در راه یک بار دیگر به پیکـر پاک فـروزانفر برخوردم. جعبه را گذاشتم زمین و لحظاتی را در کنارش، فـارغ از خـود و زمـان و مکـان، نشستم. صمـیمی تـرین لحــظه بـرای درک شهــادت.
فروزانفر از هنگام حیاتش هم مهربان تر شده بود. اندکی احساس آرامش کردم. دستمالی که به گردنش بسته بود به رسم تبـرک و یادبود از گردنش باز کردم و پیش خود نگـه داشتم.
🌹 بعد از گذشت سـالها
هنوز بوی شلـمـچـه را میدهد.
@madadazshohada
📚 زنده باد کمیل / محسن مطلق
🔸 رفتم پیش ابراهیم؛ هنوز متوجه حضور من نشده بود. با تعجب دیدم هر چند لحظه، سوزنی را به پشت پلکـش می زند!.
گفتم: «چیکار میکنی داش ابـرام؟!» تا متوجه من شد، از جـا پرید و گفت: «هیچـی! چیزی نیـست!»
گفتم: «بایـد بگـی!» مکـثی کـرد و آهستـه گفت: «سـزای چشمی که به نامحـرم بیفته همینه..!»
🔹 حتـی بـرای صحبت با بستگان نامحـرم
سـرش را بـالا نمی گـرفت.
📚 سلام بر ابراهیـم / نشر شهید هـادی
#شهید_ابراهیم_هادی
#از_شهدا_بیاموزیم
کلی از زندگیش و بی پولی نالید و....
گفتم بچه داری ؟
گفت بله
گفتم سالمه؟
گفت آره خداروشکر
گفتم این بچه رو ببین ⬆️
این کودک مبتلا به بیماری توراکس(نفوذ استخوان قفسه سینه به قلب و ریه) و در آستانه از دست دادن قلب و ریه است و فورا باید جراحی بشه ، متاسفانه خانواده توان پرداخت هزینه سنگین جراحی رو ندارند. هزینه عمل و نقاهت ۶۰ ملیونه
اگر پول نداری
درد و بیماری اینجوری هم نداری بخوای بیفتی دور کوچه و خیابون دنبال پول برای عمل بچه ات ...
🎴 کمک #فوری برای جراحی و حفظ حیات کودک ۱۲ ساله
این کودک مبتلا به بیماری توراکس(نفوذ استخوان قفسه سینه به قلب و ریه) و در آستانه از دست دادن قلب و ریه است و فورا باید جراحی بشه ، متاسفانه خانواده توان پرداخت هزینه سنگین جراحی رو ندارند. هزینه عمل و نقاهت حدود ۶۰ میلیون تومانِ
(۶۰۰ سهم ۱۰۰ هزار تومانی)
برای کمک به حفظ حیات این کودک رنجور(۳۰ کیلو شده 😔) با هر مقدار سهمی که #توان دارید سهیم باشید؛
شماره کارت #رسمی به نام مجموعه جهادی #چشم_به_راه و شبا خادم گروه 👇
●
۵۰۴۱۷۲۱۱۱۲۰۹۱۹۸۹●
۵۰۴۱۷۲۱۱۱۱۹۲۷۱۱۸
IR870700001000113923804003خدمات گروه را #ببینید👇 ┏━━━━━━━━━━━━━━━🇮🇷┓ https://eitaa.com/S7QfvmVIh2MaXNEm ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━━┛ مبالغ اضافه صرف سایر امور خیر می شود.