eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
82 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
قرار من چه کسی بعد تو قرار علیست پس از تو بانوی خانه! که خانه دار علیست تو جسم و جان منی بین قبر خوابیدی و این مزار، مزار تو نه مزار علیست دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط کمی هم از عرق روی شرمسار علیست تو یاس بودی و در باغ، پرپرت کردند عجیب نیست اسیر خزان، بهار علیست پس از تو آنچه سپید است گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است روزگار علیست غذای دیشبمان دستپخت زینب بود چنان تو و پدرت، دخترت کنار علیست دری که سوخته، دارد هنوز می سوزد چرا که مستمع روضه های یار علیست منم که ماندم و لبخند و طعنه ی یک شهر وگرنه خانه ی تو نزد کردگار علیست به روی شانه ی تو چند موی سوخته بود نه موی سوخته بلکه طناب دار علیست محمدعلی بيابانی
ای کاش فدک این همه اسرار نداشت ای کاش مدینه در و دیوار نداشت فریاد دل محسن زهــرا این بود ای کاش در سوخته مسمار نداشت
فاش شد بر عاشقان از "ذکرکم فی الذاکرین" حمد دارد ذکر اسماء تو حمد الشاکرین بردن نام تو حتی با وضو هم مشکل است آری آری فرق دارد اسم تو با سایرین فهم تو کار پیمبرهاست کار ما که نیست ما عرفنا قدرکِ! العفو! نحن القاصرین! سینه چاک عصمتت از اخرین تا اولین هاج و واج حکمتت از اولین تا اخِرین عشق تو شرط قبول انبیای مرسلین چادرت حبل المتین اهل بیت طاهرین هرکجا که روضه ای باشد مزار فاطمه ست پرچم روضه ضریح و گریه کن ها زائرین چادرت خاکی شد و کفر سقیفه فاش شد دستشان رو شد دگر والله خیر الماکرین به تلاقی مدینه روز محشر که شود ناقه باشد مال تو پادرد مال حاضرین سهم تو شلاق شد ویل لقوم الظالمین صبر کرد اما علی! بَشَّر عباد الصابرین به غرور شیعه برخورده تورا خیلی زدند سوره کوثر نشسته در شرار کافرین عده ای طعنه زدند و عده ای خیره شدند لال گردد آن زبانها کور چشم ناظرین عده ای دستور دادند عده ای آتش زدند لعنت ما تا ابد بر عاملین و آمرین سیدپوریا هاشمی
آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست ازسنگری که هست و ز هم‌سنگری که نیست طفلان من به نان وغذا لب نمی‌زنند گیرم که سفره پهن شده، مادری که نیست زینب نشسته اشک مرا پاک می‌کند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شُستیم خون مانده به دیوار را ولی.. از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ من در اتاق، سوم و هفتم گرفته‌ام دراین محل برای تو چشم تری که نیست از من حسین قول زیارت گرفته است ازدیدن تو آرزوی بهتری که نیست وقتی تو و حسین نشستید در تنور زینب نشسته چشم‌ب‌راه سری که نیست یک روز داغ چادر خاکی مرا شکست یک روز هم مصیبت آن معجری که نیست حسین قربانچه وسیدپوریاهاشمی
قرص است قلب مرتضی اما به زهرا یعنی که تکیه می‌دهد مولا به زهرا حتی خدا محوِ تجلی خانه‌ی اوست هرشب که جلوه می‌کند زهرا به زهرا جایی که ختم الانبیا خَم می‌کند پشت باید که ما سجده کنیم آنجا به زهرا تا قُرب راهی نیست وقتی فاطمه هست باید توسل‌ها کند بابا به زهرا هرکس به راهی رفت اما ما نرفتیم مارا که بخشیدند در دنیا به زهرا باور نخواهم کرد حتی لحظه‌ای ، حق ما را به دوزخ می‌برد؟ حاشا به زهرا رویش گرفت و خانه تاریک است افسوس این خانه روشن بود با مهتابِ زهرا وقتی که هیزم ریخت فهمیدند طفلان رحمی ندارند این حرامی‌ها به زهرا وقتی که آتش سرخ شد فهمید نامرد از میخِ در راهی نمانده تا به زهرا آنقدر بر شال علی چسبید خانوم یا به علی زد تازیانه  یا به زهرا گاهی علی را می‌کشند و گاه او را اوباش می‌خندند در آنجا به زهرا حس کرد مولا درد را در استخوانش وقتی که زد قنفذ غَلافش را به زهرا حسن لطفی
همین که می رود از درد ابروهای تو در هم صدای ناله بر می خیزد از خاک پیمبر هم پس از این مرتضی هر روز را خون گریه خواهد کرد پس از تو زخمهایش می شود وامانده ی مرهم تمام کینه های کهنه دور خانه ات نو شد اُحد یک سمت می غرید و از یک سمت خیبر هم درِ این خانه چوب از هر درختی داشت می‌دانم که می سوزند از شرمندگی سرو و صنوبر هم بپرس از کوهها اشک زلال چشمه کار کیست؟ چرا گریان شده جنگاوری مانند حیدر هم؟ نه تنها شانه های لاغرِ بابا بزرگ من که لرزیدند از این غم پهلوان های تناور هم به تنهایی برایت روضه می گیرم در این خانه خودم سینه زن و گریه کن و مداح و منبر هم تو سر اللهی و من نا توان از گفتنت هستم ببین شرمندگی حاصل شد از یک شعر دیگر هم قسیم النار و الجنه کناری تکیه خواهد داد سوا خواهند شد روز قیامت شیعیان درهم محمدخادم
گير كرد و به خانه راه نداشت وسط كوچه ها پناه نداشت او سر جنگ با مدينه نداشت بين نامحرمان پناه نداشت بر روي خاك بي صدا افتاد مادر ما مجال آه نداشت غير ديوار كوچه ها آن روز فاطمه هيچ تكيه گاه نداشت به چه جرمي ؟ چرا كتك خورده بخدا مادرم گناه نداشت كاشكي به مغيره ميگفتند كه زمين خوردنش نگاه نداشت كاش ميشد قلاف كاري با زنِ تنهاي پا به ماه نداشت محمدجواد پرچمی
مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چهل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه ** وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه آتش زدند این لانه را حتی نگفتند این مرغ چندین جوجه دارد بین لانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه دامان در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آنهم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد علی اکبرلطیفیان
آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست ازسنگری که هست و ز هم‌سنگری که نیست طفلان من به نان وغذا لب نمی‌زنند گیرم که سفره پهن شده، مادری که نیست زینب نشسته اشک مرا پاک می‌کند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شُستیم خون مانده به دیوار را ولی.. از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ من در اتاق، سوم و هفتم گرفته‌ام دراین محل برای تو چشم تری که نیست از من حسین قول زیارت گرفته است ازدیدن تو آرزوی بهتری که نیست ** وقتی تو و حسین نشستید در تنور زینب نشسته چشم‌ب‌راه سری که نیست یک روز داغ چادر خاکی مرا شکست یک روز هم مصیبت آن معجری که نیست حسین قربانچه سیدپوریاهاشمی
فاش شد بر عاشقان از "ذکرکم فی الذاکرین" حمد دارد ذکر اسماء تو حمد الشاکرین بردن نام تو حتی با وضو هم مشکل است آری آری فرق دارد اسم تو با سایرین فهم تو کار پیمبرهاست کار ما که نیست ما عرفنا قدرکِ! العفو! نحن القاصرین! سینه چاک عصمتت از اخرین تا اولین هاج و واج حکمتت از اولین تا اخِرین عشق تو شرط قبول انبیای مرسلین چادرت حبل المتین اهل بیت طاهرین هرکجا که روضه ای باشد مزار فاطمه ست پرچم روضه ضریح و گریه کن ها زائرین چادرت خاکی شد و کفر سقیفه فاش شد دستشان رو شد دگر والله خیر الماکرین به تلاقی مدینه روز محشر که شود ناقه باشد مال تو پادرد مال حاضرین سهم تو شلاق شد ویل لقوم الظالمین صبر کرد اما علی! بَشِّر عباد الصابرین به غرور شیعه برخورده تورا خیلی زدند سوره کوثر نشسته در شرار کافرین عده ای طعنه زدند و عده ای خیره شدند لال گردد آن زبانها کور چشم ناظرین عده ای دستور دادند عده ای آتش زدند لعنت ما تا ابد بر عاملین و آمرین سیدپوریاهاشمی
با یاد و نام شهید فاطمه، سر منشأ اذکارِ اهل بیتی است روضه هایش رحمت سرشارِ اهل بیتی است آن قدر نامش بها دارد میان شاعران نام زهرا، زینتِ اشعار اهل بیتی است هر که می خواهد چنان "سلمان" شود، "مِنّا" شود حب زهرا، برترین کردار اهل بیتی است مهر زهرا را علی در سینه ی ما ریخته دل نگو این سینه ها، بازار اهل بیتی است این که بر همسایه می بخشید نان خانه را گوشه ای از رحمتِ رفتار اهل بیتی است حاج قاسم را که دیدی سوخت پای رهبرش فاطمه، الگوی این سردارِ اهل بیتی است گریه بر زهرای مرضیه عمومی نیست، نه کار چشمان تر ما، کارِ اهل بیتی است روضه را مستوره باید خواند، دستم بسته است روضه ی صدیقه از اسرار اهل بیتی است ماجرای غسل زهرا... ماجرای بازویش... ماجرای روضه ی دشوارِ اهل بیتی است روی نیلی و کبود فاطمه، تا روز حشر بغض هر دلداه و غم خوارِ اهل بیتی است محمدجوادشیرازی
همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند چند تن جای همه دلهره و غم دارند داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است خانه از بوی گل یاس معطر مانده روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است وای بر بازوی او رد غلافی سخت است حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید دست از غسل کشید و ولی الله نشست همه دیدند قد حیدر کرار شکست سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود داشت کل بدن شیر خدا می لرزید پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند آستین بین دهان، گریه فقط می کردند بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا... محمدجوادشیرازی
وقتی مرا در روضه دعوت میکند زهرا یعنی کریمانه کرامت میکند زهرا بیش از پدر‌مادر محبت میکند زهرا از نان شب خرج رعیت میکند زهرا تفسیر ناب آیه های هل اتی یعنی... لطف بدون منت و بی انتها یعنی... پیراهنش در دست خالی گدا یعنی ... شام زفافش هم عنایت میکند زهرا غم می زداید از دل سائل به یک لبخند با دست و دل بازی گدا را میکند خرسند یک روز نان سفره و یک روز گردن بند همواره لطف بی نهایت میکند زهرا هرکس مقیم خانه اش شد اهل ایمان شد مقداد شد میثم شد و عمار و سلمان شد از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد چادر نمازش هم هدایت میکند زهرا زهرا تر از زهرا ندارد عالم ایجاد آیات قرآن از مقاماتش خبر میداد جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد حجب و حجابش را رعایت میکند زهرا توحید دارد میچکد از سقف ایوانش اعجاز بیرون میزند از مطبخ نانش زهرا که جای خود بگویم از کنیزانش ... فضه‌ش پیمبرگونه صحبت میکند زهرا چیزی نمیخواهد در این دنیا برای خود فیضی دهد همسایه را با ربنای خود پهلویش آزرده ست اما با خدای خود هرشب سر سجاده خلوت میکند زهرا یک عمر در کنج دلش یاد علی دارد تصمیم بر یاری و امداد علی دارد لحظه به لحظه بر لبش ناد علی دارد با ذکر مولایش عبادت میکند زهرا با اینکه خلقت را برای او بنا کردند از عالم هستی حسابش را جدا کردند هر سیزده معصوم بر او اقتدا کردند پس بر امامان هم امامت میکند زهرا از خون که رنگین شد زمین دیگر زمان فهمید از شور و شوق فاطمیون بی گمان فهمید از حلقه ی دار "نمر" ها میتوان فهمید دارد که بر دلها حکومت میکند زهرا دنیا اسیر عشق پاکش بیشتر ایران محبوب زهرا میشود از هر نظر ایران دیروز در شهر نبی امروز در ایران سید علی ها را حمایت میکند زهرا یا قهر و آتش یا دگر تسلیم یعنی چه ؟ در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟ در ریسمان ذلت و تحریم یعنی چه ؟ تفسیر صبر و استقامت میکند زهرا از هرم آتش صورت پروانه میسوزد در پیش چشم کودکان کاشانه میسوزد چون شمع ذره ذره مرد خانه میسوزد اما صبوری در مصیبت میکند زهرا وقتی که دل را میدهد در دست دلبر هم... در پای عهدش میگذارد تا ابد سر هم... با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم... بین در و دیوار بیعت میکند زهرا پا را که داخل میگذارد از در مسجد از ترس میلرزد به خود سرتاسر مسجد محو کلام آتشین اش منبر مسجد با خطبه ای غرا قیامت میکند زهرا بوی شهادت میرسد از لحن سوگندش "لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش جان علی را میخرد با جان فرزندش از هستی اش خرج ولایت میکند زهرا با صورت نیلی و با چشمان کم سویش با سینه ی آزرده و با زخم بازویش با لاله های بسترش با درد پهلویش از غربت مولا روایت میکند زهرا هرشب سراغ از مهبط مسمار میگیرد از پا می افتد , پهلویش هر بار میگیرد وقتی کمک از شانه ی دیوار میگیرد یعنی که به سختی حرکت میکند زهرا از تندی شلاق بی احساس بی دین نه از بی حیایی غلاف تیغ بدبین نه از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه از درد تنهایی شکایت میکند زهرا اشک مرا پای شب مهتاب بگذارید تابوت را در گوشه ی سرداب بگذارید نزد حسینم نیمه شبها آب بگذارید این روزها دارد وصیت میکند زهرا همچون پرستویی که بالش گشته آزرده مانند سرو سیلی از باد خزان خورده مثل گلی پرپر شبیه یاس پژمرده در عرش بابا را زیارت میکند زهرا فردای محشر باز محشر میشود قطعا مادر می آید دیدنی تر میشود قطعا با لطف او یک طور دیگر میشود قطعا از ما گنهکاران شفاعت میکند زهرا خسران زده در کوله بارش در ندارد که در روز رستاخیز دست پُر ندارد که هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که نزد خدا از ما ضمانت میکند زهرا هم سینه زن هم گریه کن هم روضه خوانش را هم چای ریز بی ریا و بی نشانش را تا دوستان دوستان دوستانش را با دست خود راهی جنت میکند زهرا علیرضا خاکساری
🎶 ☑️بند اول یا زهرا مدد یا زهرا (س) سلام یا زهرا (س) ای دختر پاک خدیجه ی کبری (س) سلام یا زهرا (س) سیدتی اُمی انّا توجهنا سلام یا زهرا (س) مدد مدد بی بی ای همسر مولا سلام یا زهرا (س) هستم غلام تو یه عمریه مادر یک روز توی روضه ت میمیرم من آخر میگم اسم تو توی شور و زمزمه نام تو مادر همیشه تو قلبمه ارزو دارم پسرم صدام کنی مادر ارباب امنا یا فاطمه(س) یازهرا مدد یا زهرا(س) ☑️بند دوم سلام یا زهرا (س) ای همسر حیدر ای مام دو دریا سلام یا زهرا(س) ای مادر عیسی و حضرت موسی (ع) سلام یا زهرا(س) ای مادر هاجر‌‌، آسیه و حوا(س) ای دختره نبی یا ام ابیها نفسی بفداکِ صدیقه ی طاها(ص) چادر خاکیت جون پناه عالمه بانوی محشر بانوی معظمه نوکرت بودن تا ابد برای من عادته بی بی این و میدونن همه یازهرا مدد یا زهرا(س)
درگیرِ فتنه ها شد و مضطر سکوت کرد بیست و سه سال بعد پیمبر(ص)سکوت کرد نامردِ ناخلف که به ناحق خلیفه شد- -را دید تکیه داده به منبر...سکوت کرد تا آمدند پشت درِ خانه غاصبین غمگین نگاه کرد و مکرر سکوت کرد حتی زمانِ نحس هجوم چهل نفر آنجا که سوخت پاشنهٔ «در» سکوت کرد می دید بیهوا گلِ شش ماهه؛ محسنش- -در بین شعله ها شده پرپر...سکوت کرد میسوخت ذوالفقار؛ غضبناک در غلاف آتش زبانه زد؛ یلِ خیبر سکوت کرد دین را قوام داد علی(ع) با بصیرتش چیزی اگر نگفت و سراسر سکوت کرد زهرا(س) چه عاشقانه ولایت مدار بود آنجا که مرتضای دلاور سکوت کرد گاهی سکوتِ مصلحتی جنگِ کامل است مولای ما کسی ست که محشر سکوت کرد تا بشنویم از سر گلدسته ها اذان زهرا(س) دفاع کرده و حیدر سکوت کرد میخواند و آیه آیه فقط آه میکشید یک عمر بعدِ سورهٔ کوثر سکوت کرد! مرضیه عاطفی
شعر فتنه با محتوای اغتشاشات ویژه ایام فاطمیه شاعر: محمود ژولیده اگر چشمِ فتنه، درآوردَنی است...   چرا نزد برخی، رها کردنی است؟   در آنجا که فتنه، شرر می‌زند  سکوتِ زبان‌ها، ضرر می‌زند چگونه ست، در اوجِ گرد و غبار...   نمودند خوبان، سکوت اختیار؟ کجا رفت، فریادِ عمارها؟ زبانِ چو شمشیرِ تمارها؟ چه شد، عهد و میثاقِ رزمندگان؟ مبادا بمانند، شرمندگان! خواص از چه شد دور، از بندگی؟ پیِ چرب و شیرینِ این زندگی! عوام از خواصند، فهمیده‌تر  قدم می‌گذارند، سنجیده‌تر اَلا‌ای خواصِ زمانه، بگوش! بزرگان، جوانان، دلیران، بهوش! ندیدید! آتش به قرآن زدند؟ لگد بر زنانِ مسلمان زدند؟ ندیدید! کشتند بس بی‌گناه؟ جوانانِمان را، به هر قتلگاه؟ ندیدید! با چند قبضه سِلاح؟ نمودند، هتکِ حرم را مباح؟ ندیدید! بی‌غیرتی سر گرفت؟   به یک نقشه، بی‌عفتی سر گرفت؟ ندیدید! با لطفِ پروردگار؟ که شد چهره‌های نفاق آشکار؟ چه تکرارِ تاریخ، دیدیم باز! که سَبّ علی را، شنیدیم باز! بجای علی، با معاویه‌ها  نشستند و گفتند از او چه‌ها دروغِ معاویه، تکرار شد اَراجیفِ شان، پُر خریدار شد ز تهدید و تطمیع و تحریم‌ها  به کفار، کردند تکریم‌ها در آنجا که غم، تا نهایت رسید  اِهانت، جسارت، به غایت، رسید در آن روزها، خانه آتش زدند  در این روزها، خصمِ مسجد شدند پس از ناسزا‌ها و اقدام‌ها... چه شد رفت شیطان، سرِ بام‌ها؟! علی، باز اگر دست بسته شود...   خواص از چه در کار، خسته شود؟! در آنجا که زهرا، چهل نیمه شب  به یاریِ مولا، شود در تَعَب چگونه به تنهایی‌اَش، تن دهیم به رسوائیِ خویشتن، سر نَهیم علی دوستان، حامیِ حیدرند  همه جان به کف، رَهروِ کوثرند اگرچه عدوی علی، یاغی است دفاع از علی، تا ابد باقی است وفاداریِ خود، نشان می‌دهیم  به فرمانِ زهراست، جان می‌دهیم هنوز از جفا، فاطمه شاکی است هنوز اشک، بر چادرِ خاکی است هنوز آهِ زهرا، به مسمار هست  هنوز اشکِ مولا، به دیوار هست هنوز اَبروی مرتضا اَخمی است!   چرا گونه فاطمه زخمی است؟ چه شد، ضربه‌ای بر گُلِ یاس خورد؟ چه شد، بر رُخَش دستِ خناس خورد؟ خدایا! قسم بر ولای ولی، ز دشمن بگیر انتقامِ علی
(خوشبحال شهدا نور صفا را دیدند..) خوش به حال شهدا نورِ صفا را دیدند در شبِ واقعه مصباح هدی را دیدند خوش به حال شهدا چشم ز دنیا بستند در عوض بارگه هفت سماء را دیدند خوش به حال شهدا بندۀ شیطان نشدند در تجلی گه اخلاص خدا را دیدند خوش به حال شهدا، وای به حالِ من و تو ما کجا و شهدا، بین که کجا را دیدند ما پِی تذکرۀ کربُبَلا می گردیم شهدا شاه ذبیحأ به قفا را دیدند خوش به حال شهدا عقده گشایی کردند اهتزازِ علم عقده گشا را دیدند دست بر سینه نهادند و سلامی دادند تاکه فرماندهی کل قوا را دیدند نام فرماندۀ کل شهدا عباس است ای خوش آن قوم یل شیر خدا را دیدند
(حضرت زهرا س) (مرثیه) تو گل گلزار دینی فاطمه دخت ختم المرسلینی فاطمه در کرامت در سخا، در معرفت چون امیرالمؤمنینی فاطمه ای صفابخش قلوب شیعیان چون علی حامی دینی فاطمه تو به دریای شرافت تا به حشر گوهری، دُرِّ ثمینی فاطمه تا صف محشر عزیز مصطفی شیعه را حبل المتینی فاطمه ما همه ریزه خور خوان توایم تو گل روی زمینی فاطمه کوی تو دارالامان عالم است زینت خلد برینی فاطمه من کجا و مدح دخت مصطفی فاش گویم بهترینی فاطمه نوربخش عالم هستی تویی نور خلاق مبینی فاطمه از ستم‌های سقیفه مسلکان پشت در نقش زمینی فاطمه
علیهاالسلام 🔹نماز آیات🔹 از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد فقط خداست که از کار او خبر دارد یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه‌ای کسی که کفو علی می‌شود جگر دارد کمر به یاری تنهایی علی بسته میان کوچه اگر دست بر کمر دارد سر علی به سلامت چه باک از این سردرد محبت ولی‌الله دردسر دارد کسی که شهر سر سفرۀ قنوتش بود چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟! صدا زد: «اشهد ان علی ولی‌الله» ولی دریغ که این شهر، گوشِ کر دارد... کنیز بیت علی خاک را طلا می‌کرد سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد اگرچه باغ فدک نعمت فراوان داشت ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی در آن محله که بسیار رهگذر دارد... بگو به دشمن مولا، مرام ما این نیست زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد... بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟ هنوز چادر او کار با بشر دارد... دهان تیغ دو دم را عجیب می‌بندد وصیتی که علی از پیامبر دارد فدای محسن شش ماهه‌اش که زد فریاد سپر ندارد اگر مادرم پسر دارد به شعله سوخت پر و بال مادر، اما نه حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد اگر خمیده علی، از نماز آیات است در آسمان غمش هاله بر قمر دارد شبانه گشت به دست ستاره‌ها تشییع که ماه، الفت دیرینه با سحر دارد میان شعله دعایش ظهور مهدی بود که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
دنيا چه زیبا می شود، وقتی بیایی خوشحال، زهرا می شود، وقتی بیایی نور تو می تابد به عالم با ظهورت خورشید رسوا می شود، وقتی بیایی فصل خزانِ زندگی پایان بگیرد هر غنچه ای وا می شود، وقتی بیایی وقت نمازت از مُلازم هایت آقا هر روز، عیسی می شود، وقتی بیایی با ذوالفقاری که به دست خود بگیری حیدر تماشا می شود، وقتی بیایی زخمی که روی سینه ی مادر نشسته حتماً مداوا می شود، وقتی بیایی گنبد بسازی در بقیع مثل خراسان یثرب مصفّا می شود، وقتی بیایی در کوفه وقتی روضه ی زینب بخوانی هر دیده دریا می شود، وقتی بیایی شبهای جمعه روضه در صحنِ اباالفضل هر هفته برپا می شود، وقتی بیایی رضا رسول زاده
همین‌که روح زخمی‌ات، سبک شد از لباس‌ها زدند روی دست‌شان، مکاشفه شناس‌ها چه سایه‌های مبهمی نشسته زیر پلک تو چه کرده با ظرافتت، غرور ناسپاس‌ها به وقت غسل، هم‌چنان گوش تو زنگ می‌زند تو را رها نمی‌‌کند هنوز این تماس‌ها جان سه تا امام را به لب رسانده‌ای؛ مرو! توجّهی نمی‌‌کنی چرا به التماس‌ها؟ جز پر قو، چه بستری مطابق است با تنت؟ بیم خراش دارم از خواب تو روی یاس‌ها برو ولی حلال کن؛ جهان مزاحم تو شد به درک تو نمی‌‌رسد شعور آس‌و‌پاس‌ها خدا در بهشت را محو کند، نبینی‌اش مباد باز در دلت، زنده شود هراس‌ها به یاد قبر مخفی‌ات چو ابر گریه می‌کنم گاه که می‌روم سر مزار ناشناس‌ها تو درد و روضه نیستی؛ تو راز آفرینشی تو را زدند کافران، پرت شود حواس‌ها کاظم بهمنی
من به عشقت اسیر می میرم پیش پایت حقیر می میرم مهرتو روشنی به دل بخشید گر که روشن ضمیر می میرم چون که مسکین آستان توام وقت مُردن امیر می میرم دوست دارم که با تو باشم من گرجوان یا که پیر می میرم از رهت پانمی کشم هرگز تا که دراین مسیرمی میرم بس که شرمنده ام ز افعالم پیش تو سر بزیر می میرم دم مُردن اگر تو را بینم چقدر دلپذیر می میرم لحظه ای بعد دیدن رویت گربمیرم چه دیرمی میرم به ولای تو می خورم سوگند گر بگوئی بمیر می میرم در ره عشق تو «وفایی »گفت من به عشقت اسیرمی میرم سیدهاشم وفایی
دوبیتی (حضرت زهرا س) (مرثیه) یا فاطمه ای نور خدایی جلوات مهر تو بود مایه ی خیر و برکات هستی تو گل گلشن آل عصمت بر روح مقدست درود و صلوات ▪️ ای نور خدای حی داور زهرا دخت نبی و همسر حیدر زهرا بر من ز کرامتت نگاهی فرما ای شافعه ی صحنه ی محشر زهرا ▪️ تو دختر ختم الانبیایی زهرا هم کفو علی مرتضایی زهرا همچون پدر و همسر و فرزندانت از کار همه گره‌گشایی زهرا ▪️ تو دختر ختم مرسلینی زهرا تو جان امیر مؤمنینی زهرا ای کعبه ی دل های خلایق تا حشر تو معنی عصمت و یقینی زهرا ▪️ ای نور خداوند مبین ادرکنی ای دختر ختم مرسلین ادرکنی هستی تو امید خلق عالم تا حشر ای جان امیر مؤمنین ادرکنی ▪️ دلسوختگان غم زهرا هستیم از کودکی خویش به او دل بستیم از لطف و عنایت خداوند کریم در محفل انس فاطمه بنشستیم ▪️ ای پاره قلب مصطفی ادرکنی محبوبه حی کبریا ادرکنی ما جمله گدایان سر کوی تو ایم یا فاطمه ام انجبا ادرکنی ▪️ ناموس خداوند تعالی زهراست همدوش علی دختر طاها زهراست در روز جزا شافعه ی محشر اوست دستگیر همه شیعه ی مولا زهراست ▪️ ای منشأ نور پاک سرمد زهرا همدوش علی دختر احمد زهرا لولاک به شأن تو بود فاطمه جان ای باعث خلقت محمد زهرا ▪️ یا فاطمه این دل ز غمت می سوزد با یاد تو و عمر کمت می‌ سوزد تنها نه دل شیعه ز داغت سوزد هستی ز برای ماتمت می سوزد
قرار من چه کسی بعد تو قرار علیست پس از تو بانوی خانه! که خانه دار علیست تو جسم و جان منی بین قبر خوابیدی و این مزار، مزار تو نه مزار علیست دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط کمی هم از عرق روی شرمسار علیست تو یاس بودی و در باغ، پرپرت کردند عجیب نیست اسیر خزان، بهار علیست پس از تو آنچه سپید است گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است روزگار علیست غذای دیشبمان دستپخت زینب بود چنان تو و پدرت، دخترت کنار علیست دری که سوخته، دارد هنوز می سوزد چرا که مستمع روضه های یار علیست منم که ماندم و لبخند و طعنه ی یک شهر وگرنه خانه ی تو نزد کردگار علیست به روی شانه ی تو چند موی سوخته بود نه موی سوخته بلکه طناب دار علیست محمدعلی بيابانی